خبر و دیدگاه

استرداد اسقلال افغانستان

قابل توجه جناب کمالی!

عده ای ازدوستان در مورد نوشته ای اخیرم زیر عنوان ” از مشروطه خواهی تا استرداد استقلال افغانستان ” نظریات موافق و مخالف ارائه کرده اند، اما در این میان تنها محترم کمالی در سایت وزین” جاویدان ” در مورد مضمون و ماهیت این نوشته مبنی بر نقش شاه جوان امان الله غازی در استرداد استقلال افغانستان تردیدی دارند و خواستار توضیحات بیشتر شده اند.

جناب کمالی!

اگر بسیار خلص به جواب شما بپردازم، مولانای بزرگ می گوید:

سخت گیری و تعصب خامی است

تا جنینی کار خون آشامی است

اگر به زبان دیگر بگویم لطفا با حوصله بخوانید: جنگ اول جهانی که باعث فروپاشی امپراتوری ها شد استعمار و امپریالیزم جهانی وارد دوران بحران عمومی گردید، امپراتوری ها از هم پاشید، که به تعقیب آن انقلاب کبیر اکتوبر بدوران سیطره جهان شمول و بلارقیب سیستم سرمایه داری خاتمه داد، پیروزی انقلاب اکتوبر بنیاد توانایی و فرمانروایی استعمار و امپریالیزم را در کشورهای وابسته و مستعمره سست و متزلزل ساخت و با ایجاد اولین دولت سوسیالیستی در جهان و اوج بیسابقه انقلابات آزادی بخش و ملی، سیستم مستعمراتی کهن و حاکمیت مطلق امپریالیزم جهانی متلاشی گردید، که سرآغاز مرحله جدیدی مبارزات استثمار شوندگان و استعمار زده گان در مقیاس تمام جهان بود.

بعد از جنگ جهانی دوم تغییراتی بنیادی در جهان بوقع پیوست، پیروزی خلق شوروی بر فاشیزم، شکست متجاوزین جاپانی در چین و تاسیس جمهوری مردم چین، مبارزات قهرمانانه خلق ویتنام علیه اشغالگران جاپانی و ایجاد جمهوری دموکراتیک ویتنام، انقلاب خلقی در کوبا و بوجود آمدن چندین کشور سوسیالیستی در اروپا رویداد های تاریخی توده یی، خلقی و مردمی بود که بر جهان و مناسبات بین المللی تاثیر بزرگ و تناسب قوا را در جهان تغییر داده و کمر استعمار و امپریالیزم را شکست، کشور های مستعمره از زیر حاکمیت مستقیم سیاسی دولتهای استعماری و امپریالیستی رهائی یافته و امکانات واقعی برای رشد و تکامل مستقل پیدا نمودند.این امر موجب گردید تا پایگاه های اقتصادی و سیاسی امپریالیزم و استعمار از هم گسیخته و پراگنده گردد و امپریالیزم متجاوز و استعمار اشغالگر بخاطر حفظ منافع و تضمین غارت خویش در جهان، در شرایط نوین به اتخاذ تدابیر نو دست بزند و شیوه های کهنه استعماری را تغییر بدهند، زیرا دیگر غارت کشورهای جهان بطور مستقیم، بدون قید و شرط و نا محدود غیر ممکن شد، طبعی است که این تدابیر، تغییری ماهیت امپریالیزم نبود، دولتهای استعماری و امپریالیستی مانند گذشته استعمار، تجاوز، غارت و چپاول را حق مسلم و قانونی خود میدانستند، آنچه که تغییر کرد این بود، که از این بعد مجبور شدند برای رسیدن به اهداف غارتگرانه خویش در کشور های تازه به استقلال رسیده به راه ها و وسائل، اشکال، شیوه ها و تاکتیک های نو استعماری متوسل شوند. خلاصه اینکه در نتیجه، میان کشورهای غارتگر و غارت شونده مناسبات جدیدی بوجود آمد که این مناسبات را استعمار نو می نامند، استعمار نو : سیستم مناسبات – اقتصادی، سیاسی، نظامی، آیدیولوژیکی و فرهنگی است که دولتهای امپریالستی با کشور های مستعمره و نیمه مستعمره بخاطر ادامه استثمار و غارت این کشور ها از طریق توسل به شیوه های جدید در شرایط جدید جهانی برقدار می نمایند.

شیوه ها و اشکال و وسایل جدیدی که امپریالیزم و استعمار از آن جهت استعمار نو استفاده می نمایند نسبت به شیوه ها و وسایل استعمار کهن فرق می کند و متنوع است، در بعضی از کشور ها این شیوه ها کوتاه مدت و کم اهمیت است در برخی از کشور ها دارای اهمیت درازمدت و جنبه های استراتیژیکی دارد، در بعضی ازممالک که سطح دانش و فرهنگ پائین تر است با حقه بازی، نیرنگ، فریب، استفاده از دین و مذهب، ملیت و زبان وارد میدان عمل می شوند و در آنعده از کشور ها که سطح دانش و فرهنگ بلندتر است با تاکتیک های پیشرفته تر عمل می نمایند، که در زیر کوتاه صرف به چند نوع از این شیوه ها اکتفا می کنیم:

صدور سرمایه – از مشخصات استعمار نو و کهنه و به ویژه از مشخصات امپریایزم است.

تجارت خارجی نابرابر – این مناسبات قبل از سرمایه داری نیز وجود داشته است، اما در زمان محاصر ابعادی وسیع بخود گرفته و به کشورهای امپریالیستی و استعمارگر امکان می دهد که در پهلوی غارت، سیاست نو استعماری خود را از این طریق بخاطر در اسارت نگهداشتن اقتصادی این کشور ها حفظ نمایند و به این ترتیب میخواهند کشور ها را بیشتر وابسته و زیادتر چپاول کنند.

اجرای سیاست استعمار جمعی – این شیوه خطر ناک ترین وسیله غارت و گسترش نفوذ اقتصادی، سیاسی، نظامی و ایدیولوژیک امپریالیزم معاصر است که از طریق موسسات و سازمانهای مالی، بانکی، نظامی و تبلیغاتی پیاده می شود، هدف از اجرای این سیاست، این است که مشترکا اقتصاد کشورهای تازه به استقلال رسیده و نیمه مستعمره را بسود خود فلج می کنند، رشد آنها را در راه منافع آزمندانه خود سوق می دهند، همراه و متحدانه هدف های سیاسی نو استعماری خود را تحقق می بخشند و امکان مبارزه و مقاومت این کشور ها را از طریق همین سیاست از آنها سلب مینمایند و اکثرا به مردمان این کشور ها طوری تفهیم می نمایند که ما و شما دوست و همکار یکدیگر هستیم و ما برای همکاری و کمک به کشور شما هجوم آورده ایم.

ایجاد، حفظ و تقویت رژیم های دست نشانده – با به آزادی رسیدن کشور های مستعمره، دولتهای استعماری از اداره مستقیم امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی  و نظامی در مستعمرات سابق محروم شدند، به این سبب در شرایط جدید سهلترین و ساده ترین راهی ادامه استعمار و غارت کشورهای آزادشده فقط در پناه دولتهای دست نشانده، اما به ظاهر مستقل امکان پذیر است. این دولتها را با ایجاد سازمانهای اجتماعی!! احزاب!! انتخابات!! و پارلمان!! و رسانه های ساخته و تافته ای دست خود شان کنترول و رهبری نموده و در اسارت نگه میدارند.

مبارزه علیه نیروهای مترقی – استعمار و امپریایزم در کشور های تازه به استقلال رسیده، اولین دشمن خویش نیروهای میهن پرست و روشنفکران مترقی را میدانند و در قدم دوم دولتها و زمامدارانی که از منافع ملی خویش دفاع مینمایند. استعمار و امپریالیزم همواره می کوشند تا نیروهای وطنپرست را بدنام و برای برانداختن رژیم های میهن پرست و مردمی و مترقی که دستی امپریالیزم و استعمار را از کشور خود کوتاه نموده اند بهانه ای پیدا نموده تا تجاوز کرده و دست نشانده گان و وطن فروشان را در اریکه قدرت نصب نمایند.

برانگیختن و دامن زدن به اختلافات ملی، قبیله ئی، مذهبی و نژادی – این اختلافات اگرچه میراث استعمار کهن است، اما در شرایط استعمار نو  نیز در ابعاد وسیعی بوسیله کشور های استعماری مورد بهره برداری قرار می گیرد. هدف از دامن زدن این اختلافات از جانب دولتهای استعماری و امپریالیستی، گسترش نفوذ سیاسی و یافتن پایگا های جدید سیاسی – نظامی و اقتصادی است و از جانب دیگر استعمار با استفاده از این حربه کهنه ولی کاری، “تفرقه بینداز و حکومت کن” سعی می نماید تا خلقهای جهان را از راه مبارزه عدالتخواهانه و شناخت دشمن واقعی آنها که امپریایزم و استعمار است به بیرائه کشانده منحرف نمایند، تا برای همیش در این کشور ها سیطره ای سیاسی و اقتصادی داشته باشند و به راحت توده های مردم را در این کشور ها در اسارت داشته، مطیع و فرمانبردار نگهدارند.

تشکیل بلوک های نظامی، تبدیل سرزمینهای جهان به پایگاه تجاوز و تحریکات و انعقاد قرار داد های دو جانبه – ایجاد پیمانهای نظامی جهت تجاوز دسته جمعی به کشورها و چور و چپاول، بستن پیمانهای نظامی نا متوازن و نا برابر و غیر عادلانه با کشورهای تازه آزاد شده و نیمه مستعمره.

انتی کمونیزم – انتی کمونیزم پایه و اساس آیدیولوژیک امپریالیزم و استعمار نو را تشکیل می دهد، زیرا یگانه دشمن سرمایه داری، کمونیزم است، کمونیزم بخاطر ساختن یک جهان آزاد و فارغ از ظلم و ستم طبقاتی، جامعه برابری و عدالت اجتماعی، برای نابودی سیستم امپریایستی و استعماری در جهان مبارزه نموده و می نماید.

ایجاد و تقویت گروه های تروریستی – استعمار و امپریالیزم با لشکر کشی ها و تجاوز به کشورهای مستعمره  تلفات سنگین جانی را متحمل می شدند، استعمار نو بخاطر جلوگیری از تلفات جانی، در دهه هشتاد شیوه ای نوی را به شیوه ها و وسائل استعماری اضافه کردند، یعنی با ایجاد و تقویت گروهای تروریستی، از جانیان، متعصبین دینی و مذهبی، بنیادگرایان، دزدان، ولگردها و مفعلین محلی و بومی را تجربه کرده، در کشورهای به پندار خودشان نا مطلوب، به ایجاد گروهای تروریستی ضد انقلاب، اشرار، خونریز، ضد ترقی و ضد انسانیت آغاز نمودند، تا توسط آنان دولتهای نافرمان و نا مطلوب را که از منافع ملی خود دفاع می نمایند، نابود و مزدوران وحشی را بر سرنوشت مردم و وطن شان حاکم و بادار سازند.

بحث در مورد استعمار نو و ویژگی های آن نهایت وسیع است که بیان تفصیلی آن نه تنها در در این مختصر، بلکه در کتابها نمی گنجد، به همین جهت در اینجا فقط به چند نکته اساسی اشاره شد، که امید وارم به سوال جناب کمالی جواب داده باشم.

به بیان دیگر خدمت جناب کمالی عرض نمایم: استعمار نو و امپریالیزم در کشورهای تازه به استقلال رسیده با شبکه های غول پیکر تبلیغاتی که در دست دارند، علیه کشور های جهان و در چهل سال اخیر بصورت فعالانه علیه مردم و میهن ما از سیاست کهنه ای: پراگنده ساز، بجان هم انداز و سرکوب کن، استفاده می نمایند، کوشش شده تا هویت ملی و سیاسی ما را بگیرند و یا بی ارزش جلوه بدهند، همبستگی ملیتهای باهم برادر و باهم برابر افغانستان را خدشه دار ساخته و دشمنی میان خلقهای ما ایجاد کنند، از مذاهب و زبانهای مختلف مردم ما بعنوان ابزار خرابکاری و تفرقه استفاده می نمایند، به قهرمانان، دانشمندان، بزرگان و اندیشمندان واقعی میهن ما تهمت، دروغ و افترا ببندند، عناصر و اشخاص مزدور و وطن فروش و بی شخصیت و بی هویت را به طنطنه گرفته بزرگ و رهبر و شخصیت بسازند، وحدت ملی مارا از بین برده، تا زمینه چپاول، غارت و تطبیق سیاستهای اشغالگرانه ای خود را فراهم نمایند.

به این ترتیب من مخالفت شمارا با شماری از عمل کردهای سیاسی-اجتماعی شاه جوان امان الله غازی برخاسته از احساس پاک تان به یک ملیت نسبت به ملیت دیگر میدانم. استعمار بخاطریکه خود را بی گناه جلوه بدهد، و کسی آنها را به جرم توطه علیه دولت امانی محکوم نکند، به سرنگون کردن رژیم مترقی شاه جوان اکتفا نکرده به تبلیغات بیشتر دست زدند، مانند: بی وقت بودن اصلاحات، غول بودن مردم افغانستان، مذهبی بودن جامعه، نبود لیاقت و دانش برای پذیرش اصلاحات مترقی و مردمی، قوم گرایی، کافر شدن شاه، سفرطولانی پادشاه بخارج و امسال آن را توسط نوکران خود در جامعه پخش و تبلیغ نموده و بخورد مردم دادند، که مردم کم سواد و بیسواد و بی خبر از تاریخ جهان و تاریخ واقعی وطن ما نا آگاهانه و نخواسته تا امروز آنچه استعمار گفته تبلیغ و ترویج می نمایند و دشمن و متجاوز اصلی را فراموش نموده اند، این به این معنی  است که دشمن ما نه استعمار، بلکه پادشاهان و آزادی خواهان افغانستان اند، ناگفته نماند که حتی تاریخ واقعی استرداد استقلال افغانستان را نفی می نمایند که ۲۸ فبروری ۱۹۱۹ است نه ۸ اگست، از همان روز که شاه استقلال کشور اعلان نمود، همان تاریخ روز استرداد استقلال افغانستان است، با تغییر دادن تاریخ اینها طوری وانمود می کنند که استرداد استقلال برای ما از جانب انگلیسها خیرات داده شده، این اشتباه بزرگ و خیانت به هویت ملی و تاریخی ماست.

جناب کمالی!

امان الله پیغمبر نبود، تنها انسان بود و انسان از اشتباه مبرا نیست، مشکل ما در این است که با انگشت گذاشتن به یک اشتباه تمام خدمات یک انسان را ضرب صفر نموده و نا دیده می گیریم، این عمل نه تنها عادلانه و منصفانه نیست، بلکه زیانبار و خطرناک برای مردم و میهن ماست. در یک کلمه بگویم اگر من و تو از زبان یکدیگر، از ملیت یکدیگر، از منطقه یکدیگر، از مذهب یکدیگر نفرت نداشته باشیم، بالای من و تو فساد پیشگان، خونخواران، دزدان، جنایتکاران و جانیانی جهادی، طالبی و داعشی را کسی به این سادگی حاکم ساخته نمیتوانست.

روابط برابر و دوستانه و همکاری تمام ملیت ها یگانه پایه ای محکم برای ترقی و خوشبختی مردم ما است، ضدیت با ملیت های دیگر، دشمنی متقابل، بی اعتمادی و ملیت گرایی تنگ نظرانه باعث خود پرستی ملی، فاصله میان ملیتها و جدایی مردمان کشور ما از همدیگر می شود، این بدان معنی نیست که نگارنده تمایزات ملی، زبان ها، آداب، رسوم و فرهنگ های محلی و ملی را نادیده گرفته، این و یا آن ملیت و منطقه را نفی نمایم و یا یکی را بر دیگر برتری بدهم، بلکه به این باورم که ملیتهای مختلف سرزمین ما را و فرهنگ های مختلف میهن ما را بخاطر تضمین پایه و اساس اعتماد و دوستی میان خلقهای ما، باهم یکجا ساخته، با شکل و محتوای ملی و مترقی شگوفا نمائیم و غنا ببخشیم، تا سمبولی از دوستی، برادری و برابری شده، ویرانی های وطن را آباد نموده و بر زخم های دیرنه ای آن مرحم بگذاریم.  ./

نوت: باید یکبار دیگر آشکار ساخت که من موجودیت ملیتها، ادیان و زبانهای گوناگون را در افغانستان به مثابه یک واقعیت تاریخی نگریسته، طرفدار حل مسالمت آمیز مسله ملی و مخالف هر نوع ستم ملی هستم.

اما بخاطر برابری ملیتهای باهم برادر افغانستان و جلوگیری از تشدید تضادها و برآورده شدن خواستهای ملی آنها، ضرورت ارائه یک برنامه علمی را، توسط نیروهای ملی و مترقی و زحمتکشان تمام ملیتها و اقوام عملی، کارا و مفید می بینم، نه از جانب دوکانداران ملیت، دین، مذهب، زبان و منطقه. این برنامه چه فیدرالی باشد و یا شکل جدیدی از یک دولت نوین با یک ساختار بکلی جدید، دولت سازی در انحصار کسی نیست ما میتوانیم بنا بر ضرورت و شرایط زمان و مکان و عصر خویش اشکال ناب و بهتر از گذشته را پیشنهاد و پیشکش نمائیم.

بادرودهای فراوان.

 

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. درود به آقای آرین رشاد!
    سپاس ازینکه به اظهار نظر من توجه فرمودید. اما از نوشته شما دریافتم که نظرات مرا گویا برآمده از تعصب قومی دانسته اید. برای شما اطمینان میدهم که من از تعصب قومی بیزارم! در پی منافع قوم تاجک نبوده ام بلکه من در پی منافع انسان افغانستان میباشم. اینکه حقایق را بزبان آورده ام نمایانگر باور من به اصالت حقیقت میباشد. اگرچه حقیقت میتواند نسبی باشد و مربوط به توافق و تعبیر انسانها میباشد اما عملی راکه انسانها انجام میدهند با در نظر داشت قوانین و نورمهای معمول میشود چیزی را حقیقت و یا غلط دانست.مثلا” تجدد طلبی امان الله خان یک حقیقت مسلم بود که مورد تائید و تقدیر میباشد و یا ترقی خواهی او در عمل هویدا بود. و لی اینکه تهداب فاشیزم قومی را هم در افغانستان گذاشت یک حقیقت مسلم بود. مثلا” شما نظامنامه ناقلین به سمت قطغن را بخوانید و چگونگی تطبیق آنرا مرور نمائید، تردیدی نخواهد داشت که منظورش از کنیر ساختن قوم افغان و صغیر ساختن اقوام غیر افغان ساکن افغانستان بود. و یا نحمیل هویت افغانی بر سایر اقوام افغانستان که بصورت واضح بیان بالا دستی قوم افغان بر سایر اقوام افغانستان میباشد. البته اقوام غیر افغان افغانستان در ابتدا علیه هویت افغانی عکس العملی نشان ندادند و لی اعمال و نیات زمامداران افغانستان بمرور زمان نشان داد که افغان ساختن دیگران صرف بخاطر برده ساختن اقوام غیر افغان بوده است، نه اینکه همه که افغان نامیده میشوند دارای حقوق شهروندی مساوی میباشند. در حقیقت کسانیکه هویت افغانی را بر دیگران عملی ندانستند همین زمامداران افغانستان به استثنای ببرک کارمل بود. ببرک کارمل یگانه زمامدار ارجمندی بوده که همه را افغان و دارای حقوق مساوی میدانست. اگر زمامداری افغان را ملیت اصلی و دیگر اقوام را فرعی بداند این معنی را دارد که او ناقض این هویت میباشد. هرگاه هزاره و یا ازبک و یا تاجک حق نداشته باشد در کرسی ریاست جمهوری انتخاب شود، چطور میتواند خودرا افغان بنامد. بصورت واضح دیده شد که حتی استبداد هاشم خانی هم نتوانست هویت افغانی را بر دیگر اقوام بقبولاند. این منتهای حماقت خواهد باشد که این عمل فاشستی باز بینی نشود و به عیوض افغان همه را افغانستانی نخواند. شما شاهد هستیند که در پارلمان افغانستان بتعداد یصدو وپانزده وکیل امضا نمودند که هویت افغانی نباید بر دیگر اقوام تحمیل شود. نتیجه چنان شد وکلائیکه در ترتیب این لست سهم داشتند از حق مسلم کاندید شدن وکالت محروم شدند و یا رای های شان شمار نشد. مثلا خانم فوزیه کوفی حتی از حق کاندیدی محروم ساخته شد. اینک زبان فارسی زبان بیگانه خوانده شود و زبان افغانی زبان ملی خوانده شود یک عمل فاشستی روشن میباشد.
    در مورد استقلال هم اگر جناب شما مقالات مستند بصیر کامجو و محترم عزیز آریانفر منتشر شده در تارنمای جاودان و دیگر تارنماها را که مستند و مدلل میباشند مرور نمائید، در مورد چگونگی استقلال افغانستان در روشنی قرار میگیرید. درست است که استقلال کلمه خوب است و قابل افتخار میباشد ولی نه اینگونه در مورد آن مبالغه و اظافه گوئی صورت میگیرد.
    با درود های صمیمانه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا