خبر و دیدگاه

تنوع اندیشه ها نماد بالنده گی افکار و به بلوغ رسیدن عقلانیت است

 

آیتی از قرآن است که می گوید، انسان متفاوت آفریده شده است. این آیت در واقع بیانگر تفاوت و تمایز مادی و معنوی میان انسان ها است، مثلی که در میان میلیارد ها انسان دو فردی را نمی توان سراغ کرد که از لحاظ ظاهری و چهره شبیه یکدیگر باشند و به همین گونه هیچ گاهی ممکن نیست که دو انسانی را یافت که از لحاظ فکر و اندیشه باهم یکسان باشند. از همین رو است که می گویند، جهان بینی ها در جهان برابر به جمعیت روی زمین است. از این رو هیچ کس نمی تواند، شبیهء دیگری باشد و تنها گفته می توان که هرکس خودش است؛ یعنی مرحوم صوفی گرانمایه”عشقری عشقری است” و به همین گونه ” فاطمه فاطمه است”؛ زیرا آنچه عشقری دارد، فاطمه ندارد و به همین گونه آنچه فاطمه دارد، عشقری ندارد. 

این تنوع و رنگارنگی که می شود از آن به عنوان کثرت گرایی یا پلورالیزم در تمامی حوزه ها حتا فراتر از دین یاد کرد، در واقع شباهت به گل های رنگارنگ دارد که در نماد زیباترین پدیده های آفرینش خود نمایی می کند. در این شکی نیست که اسلام و در کل ادیان هر کدام به نحوی به کثرت گرایی باور دارند و آیت لااکراهی فی الدین در قرآن نمونۀ آشکار آن است و میثاق پیامبر در مدینه نماد واضح از یک جامعۀ کثرت گرای فراتر از دین است که پیروان تمامی ادیان را زیر چتر یک نظام بر بنیاد منافع ملی جمع کرد. خداوند نه تنها جامعۀ بشری را متکثر آفریده و کثرت گرایی را به آن چون ودیعه یی برای بشریت عنایت فرموده است و در تاریخ به آن تداوم بخشیده است؛ بلکه کثرت گرایی ها در سراسر هستی جاری و ساری است و خدا در کل هستی را در نمادی از کثرت گرایی ها آفریده است و تمامی پدیده ها طوری باهم بهم آمیخته اند که بدون تردید گواه بر دست توانا و مدبر آفرینندۀ هستی است.  این تفاوت در میان انسان های عادی ساده و در میان دانشمندان پیچیده است. این تفاوت کانت را واداشت تا فلسفه را از وجود شناسی به معناشناسی، ویتگنشتاین را از معنا شناسی به زبان شناسی و به همین گونه هایدگر و دیگران را از زبان شناسی به فلسفهء هرمنوتیک رهنمون کرد و شاید این تحول در مرحلهء دیگری فراتر از هماهنگی فهم و متن و معنا و فهم و در مرحله یی عروج کند که به قول مرحوم سلجوقی به این حرف مهر تایید بگذارد که بصورت قطع فلسفهء دیروز سفسطهء امروز و همین گونه فلسفهء امروز سفسطهء فردا می باشد.

این تفاوت های فکری تنها منحصر به فلاسفه نه؛ بلکه شامل تمامی دانشمندان یک عصر و تمامی اعصار است. به گونهء نمونه به نظریه های چند اندیشمند اشاره می کنم. کارت ونه گات بیشتر به سویه های نامتقن جهانی توجه دارد و در عین حال سرشار از عناصر پررنگ داستانی است که عبث گرایی یعنی ابزوردیسم و هیچ انگاری یعنی نیهلیسم را بر می تابد و شنیدن خبر مرگی برایش اهمیتی بیشتر از شانه بالا افگندن را ندارد.

به همین گونه به اندیشه های چارلز دکنز انگلیسی می توان اشاره کرد. هرچند دکنز در زمان اوج قدرت امپراتوری بریتانیا می زیست و اما بصورت عموم به کوچه ها و پس کوچه و به زنده گی مردم عادی پرداخته است. او تاکید می کند، برای کودکانی که تولد می شوند، جدا از این که در کدام کشوری تولد شده اند، هیچ چیزی واضح تر و شفاف تر از بی عدالتی نیست. همچنین جرج اورول که شهرت خود را مرهون رمان ۱۹۸۴ می داند. دلهرهء حقیقی و وسوسه ها که در افکار او موج می زند، ربطی به این ندارد که مقام ها اطلاعات دقیقی از این که کجا هستید و چه می کنید، دارند. دلهره حاصل این واقعیت است که آن مقام ها از اطلاعات شما برای تباه کردن هویت و فردیت شما بهره برداری می کنند. شکسپیر که با نبسته ها و شعر هایش سعدی زبان انگلیسی خوانده شده و او را بلند پایه ترین نمایش نویس همه دوران ها می خوانند، می گوید که آیا شرافت آدمی در این است که رنج حاصل از فلاخن و خدنگ برآمده از بخت بیدادگر را تاب آورد و یا سلاح های خود را در برابر بحر دشواری ها و برای پایان دادن به آنها بستیزد. اندیشه های فروید که در محور جنسیت، عقدهء اودیپ، نماد پردازی های فالیک، تاثیرات دوران کودکی و بزرگسالی و ده ها مفهوم دیگر که حسی ناخوشایند حول رابطهء فرد با مادرش ایجاد می کنند، راهء شان را تا محاری ارتباطی ما می گشایند و همهء ما را آبستن بروز لغزش های فرویدی می سازد که از ناخودآگاهء ما سر می زند. به همین گونه ماکیاول نویسندهء کتاب جنجالی ” شهریار” که در مخالفت با حاکم فاضل و شفیق پرداخته و به دفاع از حکومتی می پردازد که خدعه و فریب در آن یکه تاز میدان است. وی در قسمتی از کتاب شهریار نوشته، اگر ملزم به انتخاب باشیم، بهتر است که از ما بترسند تا این که به ما مهر بورزند.

کافکا که بحیث یک سورئالیست متاثر از اندیشه های فروید است. وی در داستان های خود نظام های بوروکراتیک را خلق کرده ااست. هریک از شخصیت های آثار او در رویارویی مسئله مجهولی که هیچ اعتنایی به خود شخصیت ندارند، هرکدام هراس، نومیدی و خلا را به آزمون می گیرند. وی در کتاب ” در برابر قانون” چنین نوشته، ” هیچ کس جز تو نمی تواند اجازه ورود به اینجا را کسب کند، چون این ورودی تنها برای تو طراحی شده است. خالا هم می خواهم آن را ببندم. این نوشته جز پیام سورئالیستی و بیهوده گی پیام دیگری ندارد. در این میان دراکون نخستین قانون گذار دموکراتیک در شهر آتن بود که براساس قانون به قدرت رسید. قوانین سخت گیرانه و محکمی را بنیاد نهاد و جزای کسانی که به اندک ترین سرقت ها می پرداختند، مرگ پیش بینی شده بود. زمانی که او مرد. شهروندان آتن بررسم احترام جنازهء او را زیر بالاپوش ها و ردا های شان مدفون کردند. وقتی از او پرسیدند که چگونه مرگ را برای اغلب جرایم در نظر گرفته، چنین پاسخ داد” خرده جنایت ها چنین تنبیه را ایجاب می کند؛ اما هیچ مجازاتی نیست که سزاوار جنایات بزرگ تر باشد.

در این جا به گونۀ گزینشی به اندیشه های چند دانشمند اشاره شده است تا اندکی از تفاوت های فکری میان اندیشمندان پرده برداشته شود. این در حالی است که از دوران فلاسفۀ یونان قدیم تا کنون ده های فیلسوف و دانشمند ظهور کرده و چشم از جهان دوخته اند و ده ها دانشمند و فیلسوفی که امروز در قید حیات اند. هر کدام در حوزه های گوناگون انسان، تاریخ، جامعه و هستی دارای افکار متفاوت بوده و هر یک در مورد چیستی و کیستی بودن و این که از کجا آمده ایم وبه کجا می رویم نظریه های متفاوت دارند. 

فلسفه از دوران باستان از ایران تا مصر، چین، هند، یونان و پیشا سقراط چون مکتب های ملطی، الئایی و دوران سقراط و تا وارد شدن در بحث های فلسفی و ظهور افلاطون و ارسطو در یونان، زنان فیلسوف یونان و روم باستان، روم و دوران یونانی مأبی، فسلفۀ نیو افلاطونی، فیلسوفان مسلمان شامل مشائیون و اشراقیون، حکمت متعالیه، فیلسوفان قرون وسطی، فلسفۀجدید، رنسانس، عصر خرد، عصر روشنگری، فلسفۀ کلاسیک آلمان مانند؛ فلسفۀ کانت، فلسفۀ هگل، فلسفۀ معاصر چون؛ فلسفۀ قاره یی و فلسفۀ تحلیلی و بالاخره تا فلسفۀ اثبات گرایی و فلسفۀ ویتگنشتاین فراز و فرود زیادی را پیموده است. در این مدت فیلسوفان در مورد فلسفه تعریف های گوناگونی ارائه کرده اند؛ افلاطون، فلسفه را لذتی گرامی خوانده و خاستگاۀ فلسفه را شگفتی در برابر جهان می داند. .[۱۴]  ارسطو می گوید، فلسفه علم به موجودات است از جهت این که وجود دارند.[۱۵]ویتگنشتاین  فلسفه را  نبردی علیه ذهن افسون زده شده، بوسیلۀ زبان می داند.[۱۶]کانت می گوید، فلسفه شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.[۱۷]فیشته، فلسفه را علمِ علم یا علم معرفت می خواند.[۱۸]یوهان فریدریش هربارت  باور دارد که  فلسفه تحلیلِ معانی عقلی است.[۱۹] ابن سینا  فلسفه را  آگاهی بر حقایق تمام اشیا دانسته تا به قدری که برای انسان ممکن است بر آن‌ها آگاهی یابد.[۲۰] سیسرون می گوید،  فلسفه عبارت است از: علم پیدا کردن، به شریف‌ترین امور و توانایی استفاده از آن به هر وسیله یی که ممکن شود.[۲۱] از نظر ملاصدرا، فلسفه استکمال نفس انسان از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همان گونه که در خارج هستند و نیز؛ حکم حقیقی به وجود آن‌ها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.[۲۲] هگل می گوید، فلسفه، بحث در امر مطلق است.[۲۳] توماس هابز فلسفه را علم به روابط علت و معلولی میان اشیا تلقی می کند.[۲۴] به باور وونت،  کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت‌هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آیند تا به این ترتیب مجموعه ای واحد و پیوسته ایجاد شود.[۲۵]  کریستیان وولف می گوید،  فلسفه، علم به موجودات ممکن است؛ یعنی بر هر چه ممکن است، بالفعل حالت تحقق پیدا کند.[۲۶] (۱)

با وارد شدن فلسفه به هرمنوتیک یا تاویل فلسفۀ هرمنوتیک جان تازه یی به فلسفه داد. از آن به بعد گامهایی را که هوسرل در پیوند به هرمنوتیک گذاشت و پل ریکور آن را غنی کرد و مارتین هایدگر بحث پدیدار شناسی در هرمنوتیک را عنوان کرد که همان هرمنوتیک مدرن است. 

هایدگر هرمنوتیک را “روح روش شناسى علوم تاریخ” مى خواند و آن را آشکاره گى معناى هستى بر آدمى می خواند و می گوید تا زمانى که (دایزاین یعنی هستى ـ آنجا) وجود دارد، چیزى در آن مى توان یافت که همواره گشوده است؛ چیزى که مى تواند دگرگون شود و دگرگون خواهد شد. به نظر او انسان آن است که همواره در کار ساختن هستى خویش است. در این چارچوب مفهومى، تإویل و دانایى یکى مى شوند. تإویل از نطر او معناى کشف گوهر مورد پنهان (شعر، حقیقت، امر مقدس) را دارد. در واپسین آثار هایدگر چنین آمده است که تأویل متن آشکار شدن معناى پنهان آن است.(۲۹)

گادامیر شاگرد هایدگر تاویل هستی شناسانۀ هایدگر را به”شناخت شناسی” تغییر داد و مکالمه را مهم تر از هر اصلی خواند. گفتنی است که گادامر و دیگر پیشروان هرمنوتیک مدرن در انکار معناى قطعى و نهایى متن تنها نیستند؛ بلکه تئودور آدورنو نیز گفته است: “دیگر آشکار شده است که در اثر هنرى کلام نهایى وجود ندارد.” 

گادامر عملیات فهم را محصول آمیختگی افق معنایی متن و مفسّر و افق معنایی مفسّر را محصول عوامل تاریخی موجود در کنار اثر و سنّت حاکم بر مفسّر می‏دانست. حال اگر با متنی مواجه گردیدیم که دارای تاریخ اثر نباشد، یعنی سابق بر مفسّر، کسی درباره‏اش سخنی نگفته باشد و از سوی دیگر، سنّتی هم که مفسّر در درون آن زیست می‏کند، درباره آن اثر ساکت باشد، در این صورت نظر گادامر به چالش رفته و زیر پرسش می رود. 

تیوری فلسفی که می تواند به این ابهام پاسخ بدهد، تئوری جانشین برای نظریه هرمنوتیک فلسفی می باشد، که آن هم محصول همین عوامل است، نظریه وجود بطن در ساحت معناشناختی زبان و متن می باشد، نظریه وجود بطن برای متن ـ که در تناقض با ظاهر آن نخواهد بود ـ از سویی می‏تواند تا حدّ زیادی به دغدغه‏ های پاسخ نیافته گادامر، سامان بخشد و از سوی دیگر، دست مفسّر را در جست‏وجوی دامنهای معنایی دست نیافته، باز می‏گذارد و به همین دلیل، جمود در فهم را به همراه نخواهد داشت، اما ورود به پیریزی و کنکاش در باب این نظریه جدید، نیازمند فرصت و حوصله تلقی شده است. 

گادامر میان تإویل متن و شناخت متن تفاوت قائل نشد. به نظر او تمامى اشکال شناخت، گونه هایى از تإویل هستند. سنت از نظر او به هیچ رو رخدادى نیست که زمانى تجربه شده و جایگاهش تعیین شده باشد؛ بلکه زبان است؛ زبانى که حرف مى زند و همچون دیگرى( به عنوان لحظه یى از سوبژه، نه ابژه) وارد مکالمه مى شود. با وارد شدن هرمنوتیک انتقادی و هرمنوتیک دریافت فلسفۀ هرمنوتیک وارد بحث های تازه شد. 

هرمنوتیک انتقادی به مکالمه های فکری در دهه های بعد از ۱۹۷۰ میان گادامیر وهابرماس گفته می شود که هابرماس در “منطق علوم اجتماعى” با دیدى انتقادى به هرمنوتیک پرداخت. او در نقد گادامر از منش “خرد گریز” دیدگاه مثبت گرایانه در علوم اجتماعى جانب گادامر را گرفت؛ اما او در گرایش خود به “نسبیت” و انکار ضرورت وجود بحیث ضابطه یى قطعى در داورى و نیز کمبود دیدگاهى انتقادى در مورد مبناى هستى شناسانۀ نظریه انتقاد کرد.

تازه ترین تحول تفسیرشناسى در آلمان، نظریه دریافت است که در واقع تحولى است از پرداختن به مولف و توجه انحصارى به متن، به سوى خواننده. از این نگاه براى تکوین متن، وجود خواننده به اندازه مولف حیاتى است؛ خواننده پیوندهاى ضمنى با مولف برقرار مى کند. به این ترتیب شکاف ها را پر مى کند، به استنباط مى پردازد و گمان ها را به محک آزمون مى کشد. از گفته های بالا فهمیده می شود که هدف اصلی از تنوع اندیشه ها بیرون کردن اندیشه از انحصار کوتاه اندیشی و بالنده گی افکار است و این راه بجایی می برد تا عقلانیت به بلوغ برسد و آگاهی و آزادی و  عدالت به مثابۀ قندیل های نوربخش در جوامع بشری نورافشانی کنند و کاروان فقر، دگم اندیشی، جهل، خرافات، استبداد، کوتاه فکری از جوامع بشری رخت بر بندد و کثرت گرایی های فکری جانشین اسبتداد فکری شود.

حال پرسش این است که چگونه می توان از تنوع و رنگارنگی اندیشه ها به جای دشمنی، کینه توزی، جنگ های دینی ومذهبی، خشونت آفرینی، ترویج افراطیت و تندروی، وحشت آفرینی و دهشت افگنی، به نفع آسایش بشریت و شگوفایی جامعۀ بشری استفاده کرد. این در صورتی ممکن است که چالش های کنونی بر سر جنگ های نیابتی زیر نام دین و مذهب و تفاوت دیدگاه های فکری به فرصت های خوب برای رستگاری و خدمت به انسان بدل شود وبه این ترتیب نوعی کثرت گرایی همراه با کثرت پذیری های فکری در بستر سیاست های انسانی ضد تمامیت خواهانه درتمامی حوزه های سیاسی، اقتصادی، دینی و فرهنگی حاکم شود. 

آیا با توجه به شرایط کنونی جهان که تمامی کشور های کوچک و بزرگ با کشمکش های گوناگون سیاسی، اقتصادی، تجارتی و جنگ های نیابتی چه درداخل وچه در سطح های منطقه و جهان به آن رو به رو هستند، چقدر ممکن است تا از تفاوت اندیشه ها به سود تمامی بشریت استفاده کرد و زمامداران و سیاستگران کشور های گوناگون را ترغیب نمود تا با اتخاذ سیاست های انسانی، عادلانه و متوازن در حوزه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و بازرگانی و راه اندازی گفت و گو های فرهنگی و تمدنی تفاوتهای فکری را به  سوی تحمل پذیری و یکدیگر پذیری سمت و سو بدهند. کار بزرگی که ملت ها از انجام آن قاصر اند؛ اما به معنای آن نیست که نقش ملت ها را در روند به هیچ گرفت و طوری تلقی کرد که گویا تنها دولت ها اند که از عهدۀ چنین امر مقدس انسانی به سود بشریت برآمده می توانند؛ بلکه ملت ها اند که برای تعیین سرنوشت خود زعمای شان را بر می گزینند و پس با ارجحیت دادن به انتخاب زعمای خوب می توانند، به این مسؤولیت بزرگ خود پاسخ درست بگویند تا زعمای کشور ها با تشکیل دولت های کارا و عادل بتوانند، تنوع اندیشه ها تنوع فرهنگ ها را در راستای تفاهم و همدیگر پذیری، حرکت بدهند و با تلاش های مشترک وصادقانه، مشارکت های سالم را در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوجود آورند. 

 

https://bit.ly/2WZ4BUu

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا