خبر و دیدگاه

برگ هایی ازتاریخ

                    

                                         ۱

                                                              

۲۸ حمل ۱۳۵۷

قتل مرموز میراکبر خیبر از رهبران جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق در۲۷ حمل۱۳۵۷(۱۷اپریل ۱۹۷۸)که رفیقان حزبی اوحتی دردوران حکومتشان پرونده یی برای این قتل نکشودند، پیش لرزه در کودتای این حزب شد. رهبران هر دو جناح خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق که در جون ۱۹۷۷ پس از چند سال انشعاب و جدایی اعلامیۀ وحدت هر دو جناح را امضاء کرده بودند، با هزاران تن از اعضای حزب مراسم تشیع جنازه خیبر را به تظاهرات خیابانی تبدیل کردند و در سخنرانیهای خود ازحکومت محمدداود خواستار دستگیری و محاکمۀ قاتل خیبر شدند.

نورمحمد تره کی رهبر جناح خلق بر سر قبر میر اکبر خیبر لحظاتی پس از خاکسپاری او اعلامیۀ حزب دموکراتیک خلق را خواند که در آن آمده بود:

«رفیق عزیز ما میر‌اکبر خیبر، به تاریخ ۲۸ حمل ۱۳۵۷ در اثر توطئه خائنانه‌ای که از طرف عاملین ارتجاع داخلی و محافل امپریالستی چیده شده بود، به شهادت رسید. خون پاک رفیق شهید ما به دست آدم‌کشان وحشی، به زمین ریخت؛ ولی این خون به هدر نمی‌رود. رفیق شهید میر‌اکبر خیبر که سیراب از سر‌چشمه اعتقاد و ایمان نسبت به ایدئولوژی دوران‌ساز طبق کارگر، نسبت به مردم وطن خویش و نسبت به نظام عادلانه سوسیالیزم بود، جان عزیز و گرامی خویشتن را در این راه از دست داد……»

هوشدار انتقام و به هدر نرفتن خون میراکبر خیبر از سوی  تره کی و اعلامیۀ حزب دموکراتیک خلق در کودتای ۷ ثور۱۳۵۷،  تحقق یافت. اما این انتقام، انتقام بسیار سخت و خونینی بود که پس از چهل سال هنوز خون و خون ریزی در افغانستان ادامه دارد و پایانی هم بر آن متصور نیست. و از همه شگفت آور تر اینکه کودتای خونین ۷ ثور ۱۳۵۷ به عنوان نتیجۀ هوشدار انتقام تره کی و اعلامیۀ حزب، خون رهبران این حزب را نیز ریختاند و در جریان حاکمیت کودتای حزب دموکراتیک خلق رهبران آن به قربانیان این انتقام تبدیل شدند. حفیظ الله امین، نورمحمد تره کی را خفه کرد، ببرک کارمل، حفیظ الله امین را به گلوله بست، نجیب الله، ببرک کارمل را با رفیقان روسی به تبیعدگاه “سریبر یانی بور”درحومه مسکوفرستاد و نجیب الله در بازی های خصمانۀ درون حزبی بر سر دار طالبان رفت.

میر اکبر خیبر که بود؟

میراکبر خیبرازجناح پرچم ودر سالهای نخست جمهوریت محمدداود مسئول بخش مخفی تشکیلات نظامی این جناح بود. او با ببرک کارمل روابط نزدیک داشت. سپس مسئولیت بخش نظامی جناح پرچم که “سازمان انقلابی دموکراتیک اردو” نامیده می شد به نوراحمد نور یکی دیگر از اعضای رهبری این جناح تعلق گرفت. خیبر از افسران اسبق پولیس و از چهره های فعال جنبش چپ در دهه شصت بود. او مدتی را بنا بر ابراز نظریات انقلابی و فعالیت هایش در جهت رشد افکار چپ مارکسیستی از سوی دولت سلطنتی به زندان انداخته شد. داکتر محمدحسن شرق ازهمکاران نزدیک سردار محمدداود میراکبرخیبر را فرد نزدیک به او و از حامیان افکار ناسیونالیستی محمدداود می خواند. برخی معتقد اند که خیبر خواستار ادغام جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق در حزب غورځنگ ملی (انقلاب ملی) سردارمحمدداوود بود.

در مورد ترور خیبر از سوی هر دوجناح حزب دموکراتیک خلق(خلق و پرچم)  نظریات متفاوت ارائه می شود. عبدالقدوس غوربندی از هواداران بعدی امین که نخست در جناح پرچم قرار داشت، ترور خیبر را به ببرک کارمل ارتباط میدهد. غوربندی ادعا می کند که نورمحمد تره کی و خانواده خیبر نیز دست کارمل را در قتل خیبر دخیل می دانستند و حتی خیبرخود گفته بود که کارمل اورا تهدید به مرگ کرده است.

اما ببرک کارمل و هواداران او دست حفیظ الله امین را در قتل میراکبر خیبر می بینند. سلطانعلی کشتمند صدراعظم حکومت حزب دموکراتیک خلق در دهه هشتاد می نویسد:«در رابطه به شهادت خیبر حدسیات گوناگون بوجود آمد، ولی کارمل اظهار داشت که گمان غالب مبنی بر انجام توطئه از جانب حفیظ الله امین برده می شد. زیرا او از دیر باز با خیبر به تندی خصومت می ورزید و او را که انسانی با استعداد، محبوب نزد تعداد زیاد اعضای حزب، از لحاظ ملیت پشتون و در میان نظامی ها از شهرت خوب بر خوردار بود، رقیب سرسخت خویش می پنداشت.»

وحید مژده نویسنده و پژوهشگر از اعضای اسبق حزب اسلامی اظهار میدارد که باری حکمتیار قتل خیبر را کار حزب اسلامی خواند. مژده به نقل از یک منبع استخبارات حزب مذکور می نویسد:

«من هم عضو گروهی بودم که از سوی حکمتیار برای کشتن رهبران حزب دموکراتیک خلق دستور داشتند. دو جوان کم سن و سال به نام های عبدالصمد کوچک و داکتر لطیف از جمله کسانی بودند که باید این نقشه را عملی میکردند. دلیل این دستور از سوی حکمتیار آن بود که افسران مسلمان در ارتش به این باور بودند که اگر کمونیستها دست به کودتا بزنند هیچ کس جلو پیروزی آنان را نخواهد گرفت.. . .» مژده از قول آن منبع بلند پایه سازمان اطلاعات حزب اسلامی حکمتیارکه نامش را فاش نمی کند ادامه میدهد که لطیف و صمد نخست برای کشتن کارمل کمربستند. اما آنها انعام الحق گران را اشتباهاً به جای کارمل ترور کردند. سپس آنها چند ماه مخفی شدند و بعداً خیبر را کشتند.

سلیمان لایق از رهبران جناح پرچم که با خیبر روابط دوستی و خویشاوندی داشت در قتل خیبر نه دست حزب اسلامی حکمتیار بلکه دستان حزب دموکراتیک خلق را دخیل میداند. صرف نظر از اینکه خیبر را چه کسی کُشت، قتل او پیش لرزۀ کودتای خونین ثور ۱۳۵۷ و سر آغاز جنگ خونین و پایان ناپذیر چهل سالۀ افغانستان شد که هنوز شعله های آتش این جنگ سرکش، سوزان و مهار ناپذیر باقی مانده است.

۲۸ حمل ۱۳۷۱:

ظهر ۲۸ حمل ۱۳۷۱ احمدشاه مسعود از جبل السراج با گلبدین حکمیتار در چمکنی پشاور پاکستان  با میانجیگیری قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان از طریق مخابره به گفتگو پرداختند. تا این روز داکتر نجیب الله به دفتر سازمان ملل پناه برده بود، مزار شریف در تصرف جنرال دوستم که بر ضد حکومت نجیب الله دست به مخالفت و بغاوت زده بود، قرار داشت و شهر چاریکار و فرودگاه بگرام را احمدشاه مسعود گرفته بود. عبدالوکیل وزیر خارجه حکومت در حال سقوط نجیب الله با دوبار سفر نزد احمدشاه مسعود درجبل السراج سراج از تسلیمی قدرت به حکومت مجاهدین سخن گفت.

کابل را گلبدین حکمتیار تهدید کرده بود که مورد حملۀ نیروهای حزب اسلامی قرار می گیرد. مسعود تلاش کرد تا با گفتگوی مخابره ای او را از حمله به کابل منصرف کند و به جای آن به تشکیل حکومت مشترک تنظیم ها برای تحویل گیری قدرت بپردازد. وقتی احمدشاه مسعود از حکمتیار پرسید، “زمانیکه این ها(حکومت حزب وطن) کاملاً تسلیم هستند که حکومت جهادی را بپذیرند و خودشان میگویند که حاضر اند قدرت را بسپارند در این صورت آیا ضرورت است که ما با سلاح وارد شویم، بازهم بگوییم که ما جنگ می کنیم و باید از طریق زور قدرت را بگیریم و قدرت را از پیش مردمی که تسلیم شده بزور بگیریم؟

“حکمتیار در پاسخ گفت:

«جمعیت میتواند این پالیسی را اختیار کند، بگوید عملیات درست نیست دیگر مجاهدین نباید مسلحانه داخل کابل شوند. همین گپ درست است. جمعیت اگر وضع  را به مصلحت می بیند همین موقف را اختیار کند. ولی اگر ما به عنوان حزب مستقلی تصمیم دیگری را اختیار کنیم این حق ما ست. و ما این را ترجیح میدهیم که مجاهدین فاتحانه، سربلند با اسلحه خود وارد کابل شوند. هدف از وارد شدن به کابل با اسلحه این نیست که خدای نخواسته در کابل خون ریزی شود. ما هرگز نمی خواهیم یک قطره خون هم در کابل ریخته شود . . .   . ولی ما نمی خواهیم که در تاریخ مجاهدین نوشته شود که آنها نتوانستند کابل را فتح کنند. از طریق ملل متحد قضیه شان حل شد. از طریق مداخلات بین المللی قضیه شان حل شد. ما میخواهیم در پایان تاریخ جهاد ما نوشته شود که مجاهدین سربلند، فاتح و با اسلحه خود با شعار های تکبیر در حالی که پرچم اسلام را برافراشته بودند از چهار طرف وارد کابل شدند. ما  همین را میخواهیم………………»

تلاش احمدشاه مسعود برای قانع کردن حکمتیار بی نتیجه ماند. اوضاع در کابل و در داخل حکومت حزب وطن با گذشت هر روز و حتی هر ساعت بسوی تشنج  و بی ثباتی میرفت. داکتر نجیب الله رهبر حزب حاکم و رئیس حاکمیت به دفتر ملل متحد پناه برده بود. یعقوبی وزیر امنیت او در دفتر کارش به قتل رسیده بود. در حالی که مخالفین پرچمی نجیب الله در حزب وطن و  ارتش رژیم او را متهم به فرار و خیانت میکردند، هواداران نجیب در هر دو جناح پرچم و خلق مخالفین پرچمی نجیب الله را متهم به توطئه کودتا علیه رهبر حزب و حاکمیت میکردند. در این وضعیت، آخرین زمینه های ارتباط و تفاهم میان جناح خلق و پرچم در داخل حاکمیت کابل قطع گردید. بخش اعظم خلقی ها برهبری اسلم وطنجار و رازمحمد پکتین وزرای دفاع و داخله و پرچمی های طرفدار نجیب الله ساختمان وزارت داخله را قرارگاه خود ساختند و ارتباط خود را در جنوب کابل با گلبدین حکمتیار تأمین کردند تا کابل را در یک اقدام مشترک به کنترول و تصرف خود بیاورند. سایر شاخه ها و  دسته های جناح پرچم، عده ای از خلقی ها و بقیه افراد و عناصر صاحب مقام در حاکمیت کابل که قبلاً تسلیمی بلا قید و شرط دولت را به دولت مجاهدین اعلان کرده بودند در گارنیزیون شهر کابل قرار گاه گرفتند و راه را برای ورود نیرو های احمدشاه مسعود هموار کردند تا از سقوط کابل بدست نیرو های حکمتیار و جناح خلق جلوگیری شود.

مسعود که به حکمتیار در صحبت مخابروی خود از ترتیبات دفاعی در صورت عملی شدن تهدید حمله او به کابل سخن زده بود به سرعت دست بکار شد و هزاران تن از نیروهای خود را با برقراری پل هوایی میان پشته سرخ جبل السراج و فرود گاه خواجه رواش به کابل انتقال داد. گلبدین حکمتیار جلسۀ رهبران احزاب را ترک کرد و به جنوب کابل آمد تا فرماندهی حمله بر کابل را در دست بگیرد.

      برگ های از تاریخ

                            ۲

۴ ثور ۱۳۷۱ – گورنر هاوس پشاور

آن روز من با ده ها نفر اعضای تنظیم های جهادی و خبرنگاران در عقب دروزاه های بستۀ ساختمان حکومتی در پشاور (“گورنرهاوس”)، منتظر خبر تشکیل حکومت انتقالی مجاهدین بودم. رهبران تنظیم های هفتگانۀ مقیم پاکستان به استثنای گلبدین حکمتیار که در جنوب کابل موضع گرفته بود، در چند روز اخیر مشغول مذاکرات فشرده برای تشکیل و اعلان این حکومت بودند. علی رغم غیبت حکمتیار در این مذاکرات، قطب الدین هلال و مولوی سرفراز از او نمایندگی می کردند و در تمام مذاکرات مشارکت داشتند.

ظهر آن روز که یکبار دروزاۀ مذاکرات باز شد، نواز شریف صدراعظم وقت پاکستان از اتاق جلسۀ رهبران بیرون شد و ساختمان را ترک گفت. مولوی محمدنبی محمدی و استاد سیاف نواز شریف را تا دروازۀ ورودی ساختمان همراهی کردند و دوباره به اتاق گفتگو برگشتند. در پایان روز دروزاۀ مذاکرات باز شدو استاد سیاف توافق احزاب هفتگانه را بر سر تشکیل حکومت انتقالی اعلان کرد:

«بند اول فیصلۀ ما این است که حضرت صبغت الله مجددی همراه یک هیئات پنجاه نفری در طول دو روز آینده عازم افغانستان خواهد شد. در این پنجاه نفر سی قوماندان جهاد، ده نفر از علمای نام آور کشور، و ده نفر از سیاستمدارانِ که ارکان تنظیم های جهادی هستند، شرکت خواهند داشت. این هیئات وظیفه دارد تا قدرت را از نظام در حال سقوط کابل به مجاهدین انتقال دهد. عملیۀ انتقال قدرت در خلال دو ماه به سر می رسد . ………

بند دوم فیصلۀ ما از این قرار است که استاد برهان الدین ربانی برای مدت چهارماه به حیث رئیس دولت اسلامی و رئیس شورای رهبری افغانستان تعیین گردید که کار خود را بعد از دوماه دورۀ انتقالی آغاز می کند. در این چهار ماه صدراعظم از حزب اسلامی می باشد. …………………..»

و اما در کابل چه می گذشت؟

داکتر نجیب الله به عنوان آخرین رئیس دولت حزب دموکراتیک خلق  به نمایندگی سازمان ملل پناه برده بود. اعضای حاکم حزب در درون حاکمیت به دسته های مختلف و متخاصم تقسیم شده بودند و هر کدام بر منبای تمایلات و تعلقات قومی، زبانی، محلی و روابط شخصی و غیره با قوماندانان تنظیم های جهادی رابطه بر قرار کردند.

کابل تا پایان روز چهارم ثور ۱۳۷۱با هجوم و یا با ورود بی سرو صدای مجاهدین تنظیم های مختلف جهادی در تبانی با دسته های مختلف رقیب و متخاصم حزب حاکم دموکراتیک خلق سقوط کرده بود:

فرقۀ ۵ بگرامی و لوای مستقر در تنگی واغجان لوگر را جناح خلق به مجاهدین حزب اسلامی برهبری حکمتیار تسلیم کردند. قوت های جنرال دوستم قوماندان فرقۀ ۵۳ پیاده در جنوب کابل با حملات مشترک حزب اسلامی و خلقی ها تار و مار شدند و ریشخور را به تصرف خود در آوردند. سپیده دم روز ۴ ثور هزارن نفر افراد حزب اسلامی تحت پوشش نیروهای وزارت داخله و نیروهای جبار قهرمان داخل شهر شدند و در وزارت های داخله، مکروریان ها، حوزه های امنیتی شهر، شفاخانه چهارصد بستر اردو، تپۀ بی بی مهرو، قصر ریاست جمهوری و بسیاری از نقاط جنوبی و جنوب شرقی شهر کابل جابجا گردیدند و موضع گرفتند. در حالی که نیروهای احمدشاه مسعودبا نیروهای دولتی و قوت های جنرال دوستم، فرودگاه کابل، گارنیزیون، رادیو تلویزوین و نواحی شمال شهر را در دست داشتند. علاوه از این نیروها، افراد مسلح سایر احزاب و تنظیم های جهادی تا این روز وارد کابل شده بودند. حزب وحدت اسلامی، اتحاد اسلامی، حزب اسلامی مولوی خالص، حرکت انقلاب اسلامی، محاذ ملی اسلامی و جبهۀ ملی نجات مناطقی را در حومه ها و ساحات شرقی و غربی شهر بدست آوردند. کمر بند امنیتی کابل شکسته بود و دیگر مانعی برای ورود افراد و دسته های مسلح تنظیمی و غیر تنظیمی وجود نداشت. شعله های آتش جنگ در حال زبانه کشیدن بود و سپیده دم فردا این آتش مشتعل شد.

               برگ های از تاریخ         

                    ۳

۵ثور ۱۳۵۷

حکومت محمدداوود سخنرانی رهبران حزب دموکراتیک خلق بر سر جنازۀ میراکبر خیبر روز ۲۸ حمل را تحریک آمیز و غیر قانونی خواند. حکومت، نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، دستگیر پنجشیری، داکتر شاه ولی و عبدالحکیم شرعی جوزجانی از رهبران هر دو جناح خلق و پرچم را روز پنجم ثور ۱۳۵۷ زندانی ساخت. اما حفیظ الله امین مسئول نظامی جناح خلق که رابطۀ این حزب را با ارتش تامین می کرد، میان بازداشت شدگان قرار نداشت.

جگرن(سرگرد)عبدالغنی ازافسران وزارت داخله که عضومخفی نظامی جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق بود، چهارشنبه ششم ثور۱۳۵۷ به دستگیری حفیظ الله امین مؤظف شد. او امین را آن شب بجای انتقال به زندان در خانه اش تحت مراقبت گرفت و صبحگاه  ششم ثور به زندان ولایت کابل انتقال داد. امین با استفاده از فرصتی که برایش دست داد فرمان کودتای نظامی را توسط پسرش عبدالرحمن و دو تن از افسران جناح خلق که در خانه اش آمده بودند به نظامیان حزب دموکراتیک خلق در ارتش صادر کرد. سید محمد گلابزوی از در یافت پیام امین توسط عبدالرحمن سخن می گوید:

«چهار شنبه شش ثور بچه (پسر) حفیظ الله امین عبدالرحمن آمد در خانه من ساعت شش صبح بود گفت شیرآغا (پدر خود را شیرآغا می گفت)محاصره است و تره کی صاحب و رهبرهای دیگر را به زندان انداخته اند. سیدمحمد را بگو و به رفقا بگوید که صبح انقلاب را شروع کنند. همان بود که در بخش قوای مسلحی که من مسؤولیت داشتم و در بعضی قطعات دیگر که هم مسؤلیت نداشتم این پیام را تا یک بجه شب به تمام قطعات رساندم که صبح هرکس که در قطعات خود برسد انقلاب را شروع کند»

 

ثور ۱۳۷۱    ۵

جنگ در سحرگاه پنجم ثور ۱۳۷۱ در پایتخت آغاز گردید. جنگ پایان نیافته بود که حکمتیار ظهر آن روز در کنفرانس مطبوعاتی که توسط مخابره از جنوب کابل با خبرنگاران در پشاور برگزار کرد، از پیروزی انقلاب اسلامی سخن گفت:

«پیروزی کامل انقلاب اسلامی را به فرد فرد ملت افغان  و کافه امت مسلمه تبریک میگویم ….

ما اعلان می کنیم که جنگ پایان یافته است. ما باید همه دست بدست هم داده  و در جهت اعاده صلح پایدار، برادروار تلاش نماییم. حکومت های آینده در کشور ما از طریق انتخابات و مراجعه به آرای مردم  برگزیده خواهد شد. از نظر ما تشکیل ادارۀ انتقال قدرت از رژیم قبلی به حکومت مجاهدین تا تشکیل انتخابات منتفی شده است………»؛  هر چند وی سالهای بعد در “دسایس پنهان و چهره های عریان” (چاپ تهران سال ۱۳۷۹، ص ۸۸)نوشت که من در کنفرانس مطبوعاتی آن روز (۵ثور ۱۳۷) گفتم:

«عجالتاً اقتدار  به اتفاق تنظیم های جهادی به حکومت مؤقت سپرده می شود و در جریان شش ماه انتخابات برگزار  میگردد. توافقاتی که در این رابطه میان رهبران احزاب و نماینده حزب اسلامی صورت گرفته، مورد تأیید ما بوده و نسبت به آن التزام می ورزیم…»

اما شامگاه آن روز از رادیو و تلویزیون دولتی این اعلامیه را دکترعبدالرحمن و دکترنجیب الله مجددی به زبان پشتو و فارسی خواندند:  

بسم الله الرحمن الرحیم

ابلاغیه شماره یک شورای رهبری جهادی

امروز صبح پنج ثور ۱۳۷۱ شورای رهبری جهادی تشکیل جلسه فوق العاده داده فیصله بعمل آوردند تا غرض تأمین امنیت در شهر کابل و حفظ جان و مال ناموس ساکنان آن به همه مجاهدین و قوای مسلح دستور داده می شود که از اوامر اداره کمیسیون امنیتی کابل محترم دکتور نجیب الله مجددی، محترم جنرال عبدالرحیم وردک، محترم قوماندان عبدالحق، محترم قوماندان مولوی صدیق الله، محترم قوماندان

حاجی شیرعلم و گروپ های مسلح قوماندان احمد شاه مسعود وزیر دفاع حکومت اسلامی اطاعت نموده امنیت را در شهر و مراکز استراتیژیکی شهر کابل تأمین و از اوامر آن سرکشی ننماید. تأکید میشود که برادراحمد شاه مسعود فوراً بکار خویش آغاز کند. والسلام

حضرت صبغت الله مجددی – رئیس دولت اسلامی افغانستان

بعد از نشر اولین ابلاغیه حکومت انتقالی مجاهدین آتش جنگ به سردی گرایید. تبلیغات رادیو تلویزیون روحیه جنگجویان حزب اسلامی و متحدین شانرا در حزب دمکراتیک خلق تضعیف کرد. آنها تا پایان روز هفتم ثور از مرکز شهر کابل خارج گردیده در مناطق ریشخور، سید نورمحمدشاه مینه، بنی حصار، تپه های شینه و قسمت های اخیر تپه مرنجان و حومه های جنوبی و جنوب شرقی شهر جابجا شدند…..

برگ های از تاریخ

۴

۷ ثور ۱۳۵۷

جگرن عبدالغنی بعد از انتقال حفیظ الله امین به زندان از سوی قوماندانی امنیه کابل به سر پرستی زندانیان حزب دموکراتیک خلق نیز مؤظف شد، اما  او یک روز بعد(هفتم ثور) با کودتاچیان پیوست و رهبران زندانی حزب دموکراتیک خلق را به رادیو افغانستان انتقال داد. او در کتاب شب های کابل با نام مستعار عمرزی می نویسد:

«تره کی از کودتای حزبی که رهبری اش را بدوش داشت بی اطلاع بود. وقتیکه ۹ نفر(رهبران زندانی هر دوجناح خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق) را یکجا به صحن حویلی نظارت خانه آوردم همه باهم مصافحه و روبوسی نمودند. امین برای تره کی و سایرین پیروزی انقلاب را تبریک گفت. تره کی از نزدش پرسید که شما از انقلاب خبر دارید؟ گفت بلی حینیکه دولت به گرفتاری ما و شما اقدام نمود من هم فرمان قیام مسلحانه را به رفقای اردو ترتیب کردم . خوشبختانه برای گرفتاری من یک نفر افسر پولیس دوست و آشنای برادرم آمده بود مرا همان شب بعد از ختم تلاشی در خانه خودم تحت نظارت گرفتند من هم قومانده انقلاب را در همان شب به اردو صادر کردم اینک نتیجۀ  آنرا به چشم سرمشاهده میکنیم. دستگیرپنجشیری که تا این لحظه متحیر وخاموش بود درحالی که چشمانش بطرف من نگاه میکرد برای امین گفت:

بیشک بچۀ وطن که مرد میدان هستی!»

شامگاه ۷ ثور ۱۳۵۷ حفیظ الله امین مردم را به شنیدن اعلامیه پیروزی کودتاچیان از رادیو افغانستان دعوت کرد تا نشان دهد که فرماندهی اصلی کودتا را او در دست دارد:

«د نظامی انقلابی شورا اعلامیه اسلم وطنجار د زرهدار د قوا جگرن اوروی» (اعلامیه شورای نظامی انقلابی را از سوی اسلم وطنجار جگرن (سرگرد) قوای زرهدار می شنوید)

و وطنجار به زبان پشتو در این اعلامیه اظهار داشت:

«دلمری زر لپاره په تاریخ کی دسلطنت ظلم…برای اولین بار در تاریخ افغانستان به آخرین بقایای سلطنت، ظلم واستبداد و قدرت خانواده نادری پایان داده شد و تمام قدرت دولتی به مردم انتقال یافت. قدرت دولتی اکنون در دست شورای نظامی انقلابی است.»

محمداسلم وطنجار افسر قوای چهارم زرهدار عضو جناح خلق و عبدالقادر افسر قوای هوایی که روابط نزدیک با این جناح داشت نقش اصلی را در پیروزی کودتا بازی کردند. وطنجار نخستین تانک قوای ۴ زرهدار را وارد میدان نبرد ساخت و اولین گلولۀ تانک را به ساختمان وزارت دفاع شلیک کرد. سپس تانک های این قوا به قصر ریاست جمهوری و فرودگاه کابل هجوم بردند. عبدالقادر که در فرودگاه کابل تحت نظارت گرفته شده بود به کمک این تانک ها به وسیله چرخ بال به فرودگاه بگرام رفت و فرماندهی نیروی هوایی را به دست گرفت. کودتاچیان از ضعف رهبری ارتش دولت محمدداوود بهره برداری کردند و به آسانی فرماندهی قطعات متعدد ارتش را در پایتخت به دست گرفتند.

محمدداوود و اعضای خانواده اش از نخستین قربانیان کودتا بودند. حمله بر ارگ و قتل محمدداوود با خانواده اش به فرماندهی امام الدین لومری بریدمن(ستوان یکم) عضو جناح خلق حزب از پایین رتبه ترین افسران قطعه کماندو در ارتش صورت گرفت.  

همراه با سردارمحمدداوود برادرش سردار محمدنعیم، پسران محمدداود هریک محمد عمر، ویس و خالد  با خانم ها و فرزندانشان و دختران محمدداوود شینکی و زرلشت میان کشته شدگان قرار داشتند. زرلشت دختر محمدداوود محصل صنف سوم دیپارتمنت هنرهای زیبای فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری دانشگاه کابل بود که در حوالی ساعت ده قبل از ظهر آن روز صنف درسش را ترک کرد و روانۀ ارگ شد. من او را در  آن دقایق هنگام خروج از دروازۀ ساختمان ادبیات و علوم بشری دیدم که با عجله دانشگاه را ترک می کرد.

کودتا و کودچیان ۷ ثور ۱۳۵۷ آتش جنگ و بی ثباتی را در افغانستان شعله ور ساختند که چهل سال بعد هنوز این آتش شعله ور است. جنرال قادر و اسلم وطنجار دو تن از شعله افروزان این آتش پدرود حیات گفتند، اما آتشی را که آن ها مشتعل ساختند همچنان درخت حیات را در این سرزمین می سوزاند.

برگهای از تاریخ

۸ ثور ۱۳۷۱

صبغت الله مجددی صبحگاه هفتم ثور ۱۳۷۱ با کاروان بزرگی از اعضای شورای انتقال قدرت و ده ها نفر اعضای احزاب اسلامی، پشاور را به مقصد کابل ترک کرد. در حالی که کاروان صبغت الله مجددی در چند صد متری مرز تورخم رسیده بود، چرخبال حامل جنرال جاوید ناصر رئیس آی اس آی به آن محل فرود آمد و مجددی را تا آنطرف دروازۀ سرحدی تورخم در داخل خاک افغانستان همراهی کرد. شاید هدف جنرال جاوید ناصرآن بود تا دنیا حرکت آن روز او را در تورخم با حرکت جنرال بوریس گروموف قوماندان نیروهای شوروی که در ۲۶ دلو ۱۳۶۷ (۱۵ فبروری ۱۹۸۹)در حیرتان انجام داد،  به مقایسه بگیرد.

جنرال بوریس گروموف آخرین قوماندان ارتش چهلم قوای شوروی در افغانستان وقتی در این روز به عنوان آخرین نظامی آن قوا با عبور از پل حیرتان بر فراز رودخانۀ آمو، افغانستان را با پای پیاده و سر خمیده ترک می کرد، سپس در کتاب: ارتش سرح در افغانستان(صفحه ۱۲۱) نوشت:

« من آخرین سپاهی شوروی بودم که سرزمین افغانستان را ترک میگفتم. در این لحظات واپسین در درونم خلاء بزرگی را احساس میکردم، زیرا در پیش رویم آینده گنگ وتاریک و در پشت سرم گذشته تهی و برباد رفته را دیدم…. »

جنرال گروموف روسی قوماندان قوای شوروی که با پای پیاده و سر خمیده به عنوان آخرین نظامی لشکر مهاجم شوروی، افغانستان را ترک کرد و با بجا گذاشتن ۱۴۴۵۳ نفر کشته، ۴۹۹۸۳ نفر زخمی و ۳۳۰ نفر ناپدید از گذشتۀ تهی و برباد رفته سخن گفت، جنرال جاوید ناصر رئیس استخبارات نظامی پاکستان(آی اِس آی) صبغت االله مجددی را به عنوان رئیس دولت جانشین دولتِ مورد حمایت قوای شوروی از تورخم تا درون خاک افغانستان همراهی کرد تا پیروزی سازمان خود را در جنگ افغانستان علیه شوروی و کمونیزم به نمایش بگذارد!

اما آی اِس آی شهد این پیروزی را در کام مردم افغانستان زهر ساخت و پس از آن خواست تا در نقش شوروی بازی کند و خلای ایجاد شده با خروج قوای شوروی  از افغانستان را پر نماید. آی اِس آی برای خود حق می داد که پس از خروج قوای شوروی و سپس فروپاشی نظام و امپراتوری شوروی که به سقوط دولت مورد حمایت آن در افغانستان منجر شد، مالک سیاست و حاکمیت سیاسی افغانستان باشد و دولتی را از دولت مداران مورد نظر خود شکل دهد. آی اِس آی برای تشکیل چنین دولتی از آن روز تا حالا آتش جنگ را در افغانستان مشتعل نگهداشت.

صبغت الله مجددی ظهر هشتم ثور در حالی که با شلیک هزاران گلوله گروه های مسلح استقبال گردید، وارد شهر کابل شد و ساعت پنج عصرآن روز قدرت را رسماً از دولت گذشته تحویل گرفت. انتقال قدرت شکل تشریفاتی و نمایشی داشت. نه عبدالرحیم عاطف معاون رئیس جمهور به عنوان تسلیم کنندۀ قدرت صاحب حاکمیت و اقتدار بود و نه صبغت الله مجددی به عنوان تسلیم گیرندۀ قدرت می توانست صاحب اقتدار و صلاحیت در دولت جدید گردد. قدرت عملاً روزهای قبل میان گروه ها و نیروهای مختلف در پایتخت تقسیم شده بود. این در حالی بود که احمدشاه مسعود در اواخر حمل(۱۳۷۱) تلاش کرد تا با یک گفتگوی مبسوط مخابره ای گلبدین حکمتیار امیر حزب اسلامی را قانع به امتناع از شکستاندن کمربندهای امنیتی کابل بسازد و جلو فروپاشی نظام امنیتی و اداری را در پایتخت بگیرد؛ تلاشی که نا فرجام و بی نتیجه ماند.  

در محفل انتقال قدرت که در ساختمان وزارت خارجه تدویر یافته بود عبدالرحیم هاتف کفیل ریاست جمهوری، فضل الحق خالقیار صدراعظم و عبدالکریم شادان قاضی القضات وقت، با سخنرانی های خود انتقال قدرت و تشکیل حکومت مجاهدین را به حضرت مجددی  تبریک گفتند. شادان در اظهارات خود گفت: با تشریف آوری شما برادران مجاهد یک دهه خون ریزی در کشور پایان یافت؛ اما در فردای آن روز توسط افراد مسلح در منزلش به قتل رسید. صبغت الله مجددی پیروزی جهاد و تشکیل دولت اسلامی را تبریک گفت و برای همه اعضای رژیم اسبق عفو عمومی اعلان کرد.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. ۱۷th May 2019 –27th urdebehesht 1398

    der roz 7 urdebehesht(saur) 1357 bar nokhost agahi yaa elamaye perozi kod-ta (khod shan enghelab mi namidand) aslam watan-jar be poshto khand wa pas az an sepahbod yaa general Abdul qader ghoriani be parsi khand, wa khod hamin agahi /elamaye peramon yek yaa do tesok (sa,at) pas nokhost general qader wa pas aslam watan-jar khandand. wa beraye bar sewom peramon yek tesok pas baz nokhost sepahbod Abdul qader be parsi wa pas aslam wan-jar be poshto khndand, man khodam be shanedam az radio

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا