خبر و دیدگاه

حسـرت و نوستالـژیای قومـی غنـی در سیاست‌گـذاری هـویت سیاسی و فرهنـگ ملـی

بخش نخست/

اشرف غنی معمولاً با ادبیات و لحن دورۀ جنگ و کارزارهای انتخاباتی صحبت می‌کند. سخنانش جنبۀ دفاعی و کنایه دارد. در ضمن، جیغ‌هایش باعث می‌شود صدایش بیشتر گوش‌خراش شود. شاید پرداختن دربارۀ صدای یک فرد درست نباشد، زیرا به ویژه‌گی‌های فردی‌اش ربط می‌گیرد اما فکر می‌کنم اگر با لحن آرام‌تر صحبت کند، بهتر خواهد بود. مردم با جیغ‌زدن نمی‌ترسند. رییس‌جمهور نیز قرار نیست بر مردم جیغ بزند. شاید این جیغ‌زدن‌ها به روان‌شناختی شخصیتی او ارتباط بگیرد اما این چنین برخورد با جامعه می‌تواند مسأله‌یی قابل بررسی باشد.

اشرف غنی معمولاً با ادبیات و لحن دورۀ جنگ و کارزارهای انتخاباتی صحبت می‌کند. سخنانش جنبۀ دفاعی و کنایه دارد. در ضمن، جیغ‌هایش باعث می‌شود صدایش بیشتر گوش‌خراش شود. شاید پرداختن دربارۀ صدای یک فرد درست نباشد، زیرا به ویژه‌گی‌های فردی‌اش ربط می‌گیرد اما فکر می‌کنم اگر با لحن آرام‌تر صحبت کند، بهتر خواهد بود. مردم با جیغ‌زدن نمی‌ترسند. رییس‌جمهور نیز قرار نیست بر مردم جیغ بزند. شاید این جیغ‌زدن‌ها به روان‌شناختی شخصیتی او ارتباط بگیرد اما این چنین برخورد با جامعه می‌تواند مسأله‌یی قابل بررسی باشد. زیرا رفتار و کردار رییس‌جمهور نمی‌تواند به بحث ویژه‌گی فردی و شخصیتی تقلیل یابد. به هرصورت از بحث جیغ‌زدن اشرف غنی می‌گذریم. زیرا چاره‌یی نیست، ناچار جیغ‌زدن جناب را تحمل کنیم.
از طرف دیگر افراد دو وبرش، جناب رییس‌جمهور را شرطی کرده‌اند؛ اگر اشرف غنی جیغ زد، چک‌چک می‌کنند، اگر جیغ نزند، هرچه سخنی مهم نیز بگوید، چک‌چک نمی‌کنند. بنابراین، جناب تصور می‌کند که جیغ‌زدن موجب تاثیرگذاری بر شنونده‌ها می‌شود، زیرا شنونده‌ها رییس‌جمهور را پس از هر جیغ‌زدن با چک‌چک تشویق می‌کنند؛ رییس‌جمهور نیز بعد از هر جیغ‌زدن سکوت می‌کند تا تشویق شود.
من به عنوان یک شهروند نسبت به کرزی و هر سیاستمداری، به اشرف غنی اعتنا دارم. اعتنای من به دلیل همسویی با اشرف غنی یا موافقت با برنامه‌های سیاسی‌، فرهنگی و… او نیست؛ اعتنا‌ داشتن من به این دلیل است‌ که در عرصه‌های حکومتداری موضع دارد و در تطبیق موضع خود با کسی ملاحظه و مصلحت ندارد. هژمونی قومی در سیاست یکی از موضع‌های سیاسی اشرف غنی است که از ارگ تا کابینه و… قابل مشاهده است و هر روز بر گسترۀ این هژمونی قومی افزوده می‌شود.
ظاهراً معلوم می‌شود که اشرف غنی در سیاست بیرون از هژمونی قومی به افراد اقوام دیگر اعتماد ندارد. بنابراین با برنامه‌ریزی، صلاحیت وزیران اقوام دیگر را دور می‌زند یا آنها را از وزارت برکنار می‌کند و افراد مورد اعتماد خود را به اساس توسعۀ هژمونی قومی مقرر می‌کند. وزیرهای هزاره از جمله‌ی قربانی‌های این هژمونی بود که حذف شدند اما صلاحیت وزیران اقوام دیگر به‌ویژه تاجیک‌ها را به‌گونه‌هایی یا از درون ارگ یا از داخل همان وزارت، دور زد و محدود کرد.
یک رییس‌جمهور این حق را دارد که کابینۀ مورد اعتماد خود را بسازد اما در صورتی‌ که این رییس‌جمهور صلاحیت و مشروعیت لازم سیاسی را داشته‌ باشد. شکل‌گیری دولت وحدت ملی نیاز به اطلاع ندارد؛ پیش چشم همه، سر پای شد. با وصفی ‌که یک رییس‌جمهور صلاحیت دارد که کابینه‌اش را بسازد اما بهتر است مناسبات اجتماعی و سیاسی کشور را از نظر ملی در نظر گیرد و افراد مورد اعتمادش را با ملاحظه‌های ملی وارد کابینه و نهادهای دولتی بسازد.
اشرف غنی نسبتاً برنامه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مشخص دارد اما کرزی و تیمش در دو دورۀ حکومتداری هیچ برنامه‌ریزی‌یی نداشتند. حکومتداری کرزی بین ارباب‌ها و… تقسیم بود؛ هر کس سهم خود را داشت. از بالا به پایین این سهمیه‌بندی رعایت می‌شد. بنابراین، در یک‌ونیم دهه حکومتداری کرزی کمک‌ها و مهمتر از همه زمان و فرصت برای نهادسازی و حکومتداری به هدر رفت. من صلاحیت ندارم که برنامه‌های اقتصادی و… اشرف غنی را مورد تحلیل و انتقاد قرار بدهم؛ باید کارشناسان اقتصاد و… برنامه‌های حکومتداری اشرف غنی را طبق صلاحیت علمی خود مورد بررسی و انتقاد قرار بدهند.
در این یادداشت به سیاست‌گذاری فرهنگی اشرف غنی می‌پردازم. داده‌های تحلیلی این یادداشت را به اساس دو سخنرانی اشرف غنی استوار کرده‌ام. سخنرانی‌یی که در جشن نوروز در بلخ و سخنرانی‌یی را که برای معرفی وحید عمر در ارگ انجام داد.
سیاست‌گذاری فرهنگی اشرف غنی مشخص است. مشخص ‌بودن سیاست‌گذاری فرهنگی به مراتب از نامشخص ‌بودن آن، بهتر است. برای همین مشخص ‌بودنِ موضع‌های کلان اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اشرف غنی، باید اعتنا به موضع‌های او کرد. اگر موافق ایم حمایت کنیم، اگر مخالفیم انتقاد کنیم، به چالش بکشیم و پیشنهاد خود را در همان عرصه، مشخص کنیم تا جامعه بداند که ما چرا از برنامه‌ها‌ی اشرف غنی انتقاد داریم و نظر ما به صورت مشخص در بارۀ این برنامه چیست. در غیر آن اشرف غنی حق خواهد داشت که برنامۀ خود را به ‌عنوان شخص اول حکومت پیاده کند.
واقعیت این است‌ که افغانستان در ضمنِ داشتن اقوام متفاوت، دارای چهار قومی نسبتاً مساوی و برابر از نظر جمعیت و نفوس است. قوم پشتون، تاجیک، هزاره و اوزبیک. از نظر زبان اکثریت زبانی و فرهنگی را فارسی‌زبانان تشکیل می‌دهند که زبان اوزبیکی و پشتو در اقلیت قرار می‌گیرد. از نظر مذهب، اکثریت مذهبی را مذهب اهل سنت تشکیل می‌دهد که مذهب شیعه در اقلیت است. از نظر نفوس قومی، هیچ قومی در افغانستان بیشتر از سی درصد نیست.
از آنجایی ‌که قدرت سیاسی همیشه در اختیار افرادی از قوم پشتون افغانستان بوده است؛ اکثریت فرهنگی و زبانی را که فرهنگ و ادبیات زبان فارسی است، نمی‌پذیرند. طوری ‌که در قدرت سیاسی هژمونی قومی مطرح است، تلاش صورت می‌گیرد در مناسبات زبانی و فرهنگی نیز این هژمونی صورت بگیرد و تطبیق شود. اما مشکل اینجا است‌که زبان و ادبیات فارسی واقعیت فرهنگی و مناسبات زبانی جامعۀ افغانستان را در مناسبات سیاسی، آموزشی، اقتصادی و سایر مراودات مردمی تحت تأثیر خود دارد و گفتمان غالب فرهنگی در افغانستان و منطقه است.
بنابراین، بیشتر از صد سال هرچه سیاست‌مداران قوم پشتون افغانستان تلاش کردند نتوانستند این گفتمان غالب فرهنگی و زبانی را در افغانستان عقب برانند و هژمونی فرهنگی زبان پشتو را به عنوان گفتمان غالب مطرح کنند. قوم پشتون یکی از اقوام ایرانی است. زبان پشتو نیز یکی از زبان‌های ایرانی است. اما در بین زبان‌های ایرانی این زبان جایگاه و پیشینۀ فرهنگی زبان فارسی را ندارد، زیرا مانند زبان کُردی، بلوچی و سایر زبان‌های ایرانی زبان قومی است نه زبان بیناقومی.
زبان پشتو طوری‌ که یکی از زبان‌های رسمی کشور است، باید تقویت شود و باید برای توسعۀ این زبان فرهنگ‌سازی صورت بگیرد. نیاز است زبان اوزبیکی نیز رسمی شود و در کنار زبان فارسی و پشتو از زبان‌های رسمی کشور باشد؛ اما سیاست‌گذاری‌های فرهنگی کشور نباید به طور مشخص برای تقویت یک زبان و حذف زبان دیگر باشد. در افغانستان و منطقه، طوری ‌که زبان فارسی، گفتمان غالب فرهنگی را شکل می‌دهد. بنابراین، مناسبات فرهنگی و بشری نیز بنا به روایت‌های ادبی و فرهنگی این زبان در افغانستان بیشتر رواج فرهنگی دارد.
اما حکومت خلاف واقعیت فرهنگی و زبانی کشور و خلاف جامعه‌شناختی فرهنگی و زبانی کشور می‌خواهد برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری فرهنگی و زبانی را مدیریت کند که این مدیریت به جایی نمی‌رسد اما می‌تواند موجب حساسیت سیاسی در سایر مناسبات حکومتداری در افغانستان شود. اگر دربارۀ عدم شکل‌گیری یک نظام با ثبات سیاسی در افغانستان از نظر فرهنگی تحقیق شود، شاید دیده شود که چگونه هژمونی‌سازی فرهنگی و زبانی قومی بر سیاست‌گذاری کلی در کشور تأثیر منفی گذاشته و باعث شده که نظام‌ با ثبات سیاسی شکل نگیرد و مردم افغانستان از نظر فرهنگی به وحدت ملی نرسند.
سیاست‌گذاری فرهنگی و زبانی اشرف غنی این است که زبان فارسی و دری را جدا کند. بگوید زبان فارسی زبان ایرانیان است و زبان دری زبانی در افغانستان است. شاید بپرسید این جدایی دری و فارسی چه نفعی به هژمونی‌سازی فرهنگی اشرف غنی دارد؟ زیرا زبان فارسی به‌نام زبان دری در جای خود است. پاسخ این است که اشرف غنی با جدا کردن فارسی و دری به دو زبان می‌تواند به توسعه و تطبیق هژمونی فرهنگی مورد نظرش بپردازد.
سال‌ها است ‌که برنامۀ جدایی فارسی و دری جریان دارد. نخست قرار بود که زبان فارسی حذف شود و برنامۀ فرهنگی و زبانی محمود طرزی تطبیق شود. محمود طرزی معمولاً در نوشته‌های خود از زبانی به‌نام زبان افغانی صحبت می‌کند و می‌گوید که زبان فارسی زبان ایرانیان است و در افغانستان وارد شده است، باید این زبان کنار گذاشته شود و زبان افغانی که زبان نیاکان ما است، رواج پیدا کند.
فرمانی به سال ۱۳۱۵ از طرف حکومت صادر شد که در مدت سه سال همۀ ماموران لشکری و کشوری مکلف به یادگیری اجباری لسان افغانی است تا در محاوره و کتابت فقط از زبان افغانی استفاده شود. در دوره‌یی، آموزش در معارف به زبان پشتو سراسری شد. کتاب‌های مکتب به پشتو چاپ شد، در سراسر کشور توزیع شد اما از نظر اجتماعی، فرهنگی و مناسبات منابع بشری این برنامه اقبال تطبیق نیافت. بنابراین، تصمیم به این گرفته شد که زبان پارسی دری را به‌نام پارسی و دری جدا کنند. پارسی را ایرانی بدانند و دری را زبانی در افغانستان بدانند. در حالی‌ که پارسی دری را به هر اسمی یاد کنیم، یک زبان است. در لویه‌ جرگۀ ۱۳۴۲ تلاش صورت گرفت که تنها زبان پشتو در قانون، زبان رسمی دولت باشد اما این اقدام مورد اعتراض جرگه قرار گرفت. قرار بر این شد زبان پارسی نیز زبان رسمی باشد اما با این شرط که زبان فارسی و دری جدا است؛ بنابراین نام زبان فارسی در این قانون دری شد.
پرسش اینجا است چرا حکومت در قبال فرهنگ و زبان مردم کشور مدارا ندارد و چگونه و چرا به خود حق می‌دهد که به زبان و فرهنگ مردم مداخله کند؟ دربارۀ این پرسش ملت فکر کند!
اشرف غنی چند هژمونی فرهنگی را در کنار هم به پیش می‌برد. اصولاً پیش‌برد و تطبیق این هژمونی‌ها یک هدف کلان فرهنگی را در سیاست‌گذاری هژمونی فرهنگی دنبال می‌کند که آن سیاست کلان فرهنگی، تشکیل هویت ملی به اساس هژمونی قومی است. اشرف غنی قانون ثبت احوال نفوس را دور زد و آن قانون را به تعلیق درآورد برای این‌که باید در شناسنامه، هویت ملی و سیاسی شهروندان به‌نام «افغان» یاد شود. درحالی‌که اعتراض گسترده نسبت به «افغان» خوانده ‌شدن همه مردم افغانستان وجود دارد. زیرا اعتراض‌کننده‌گان به این نظر اند که «افغان» نام قوم پشتون افغانستان است.
برای این‌ که اشرف غنی بتواند این هویت «افغان» را به عنوان هویت ملی بقبولاند، نیاز است که پیش از آن از بار فرهنگی زبان فارسی و جشن‌های ملی مانند نوروز بکاهد؛ زیرا گفتمان غالب فرهنگی و معرفتی زبان فارسی و جشن‌های فرهنگی مانند نوروز می‌تواند از نظر فرهنگی مانع هویت‌سازی ملی به اساس هژمونی قومی‌یی شود که اشرف غنی تطبیق آن را در نظر دارد.
اشرف غنی در سخنرانی خود در بلخ نشان داد که از گفتمان فرهنگی‌یی که در فرهنگ مردم افغانستان پیشینه دارد از این گفتمان فرهنگی غالب هراس دارد و می‌خواهد این گفتمان را کم‌رنگ کند. او به‌عنوان رییس‌جمهور افغانستان در این سخنرانی که در جشن نوروز و آغاز سال نو آنهم در بلخ ارایه شد، باید به پیشینۀ جشن نوروز، به جایگاه و پیشینۀ فرهنگی بلخ در افغانستان و منطقه می‌پرداخت و به پیشینۀ بلخ و جشن نوروز اشاره می‌کرد. اما غنی از پیشینۀ فرهنگی بلخ در پیش از اسلام و جایگاه این ولایت در شکل‌گیری فرهنگ آریایی، در شکل‌گیری دین زرتشتی و در شکل‌گیری جشن نوروز هیچ سخن نگفت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا