شعر

جشن نوروز

 

نوروز باستان (سال نو ۱۳۹۸ خورشیدی) بر همگان خجسته باد.

 

 

بـاز آمــد جـشـن نـوروز وطـن

یـادگاری از خــراســـان کهــن

قصه کن ازباغ وراغ وبوستان

از نبات و سبزه و سروو چمن

بلبلان چهچه زنان بر شاخسار

مطـربان نغـمه سـرا در انجمن

کلک نقاشان کشد نقـش ظریف

شـاعـران در سـفتن دُرّ سـخـن

فـرش رنگیـن بهـاران را نگـر

بـر فـــراز دره و کــوه و دمـن

بوی گل باموج آب وعطرخاک

رقص رقصان آمده بافوت وفن

رخـت از کنج سـرا بـربند زود

سیر صحرا کن وگلگشت چمن

بهـر نـوروز و تمـاشـای بهــار

مرده بیرون می کند سراز کفن

بسکه بوی سبزه زاران میرسد

اســبان خاصـه بـرکـنـده رسـن

می بروبد از نهان جسم و جان

نـور نـوروزی تـم لای و لجـن

فکر وگفتار وعمل گرنیک شد

سـنگ خـارا میشود لطف پرن

مـیــلۀ نــوروز از اعمــاق دل

میزداید رنج وغم دردو محـن

از پری آمـوزحسن خلق نیک

نه ز افـراطی و دیو اهـرمـن

ســال نــو دارد پـیـام زنـدگی

بر مسـلمان و نصارا و شمن

عشق نوروزی تان پیروزباد

تا که باشد نیروی جان وبدن

۲۸/۱۲/۱۳۹۷

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا