خبر و دیدگاه

تأکید تضاد میان اسلام وکاپیتالیزم در اقتصاد

قسمت سوم

مفاهیمِ ثروت اندوزی,و سود ورزی در نصوص اسلام

اسلام و ثروت اندوزی.

تأکیدِ ما در ارزیابی موقعیتِ سرمایه در درگاهِ نصوص اسلامی اثبات این مسئله است که سطحِ تنقل رعیت در ملکیت میانِ کفاف وکفایت میچرخد وفراتر ازکفایت را دولت برای منفعتِ عام میتواند مصادره کند. اما برای اینکه دولت به “تغَوُّل”- تبدیل شدن به غول – نرسد مصادره باید ترتیب داشته باشد مثلا اگر کمپنی هایی در مقطع زمانی منابعی را به نفع خود عقد بستند دولت حق مصادره و تعویض انان را برای رعایت نفع عام دارد, چه بسا ممالک اسلامی که منابع زیر زمینی انان در حالات ضعف قرار دارد و زیر سیادت مطلق استعماری است وبه نفع کمپنی های دولت استعماری وقف شده است. دولت حتی حق مصادرهء اراضی که بالاتر از حد کفایت ملاک ان اراضی میباشد و یا اراضی کسانی که ان را لامزروع میگذراند ویا املاکی که در خارج از حوزهء دولت و در کشور دوم به نفع شخص در چرخش باشد وانتفاع ان دائر میان شخص ومیان دولتِ مقر – یعنی دولتی که سرمایه در ان در گردش است مانند سرمایهء بسیاری از تجار مسلمان که در بانکهای غرب در گردش است – باشد ,دولت حق مصادرهء انرا دارد مشروط بر اینکه دولت خود مبتنی بر اصول اسلامی باشد و ترتیب اولویات را در مصادره به نفع عام رعایت کند ولی این مصادرات همانطور که گفتیم ضمیمهء اموال احتیاطی که دولت حفظ میکند نشود.

اموال احتیاطی دولت ذخیرهء دولت است که بطریق طبیعی انرا به دست اورده است و انرا در علم مالیه, اصول دولت مینامند, اما این مصادرات باید برای تأمین حدِّ کفاف مانند ادای دائنیین,إعطا برای فقیران, ساختن مسکن برای بی سرپناهان ,سپس ساختن مرافق خدماتی خفیف ویا از قبیل ساختن بندها ی آب وکشیدن راه های فرعی ,بدون تأخیر صرف گردد . صرفِ سریع وساختن سریع در دولت های که بر قوهء عمومی بشری خود در ساخت زیر بناهای عمومی اتکا میورزیدند مانند شوروی سابق و چین نمونهء موفقی داشته است.بیشترین مرافق عمومی را ارتش چین ساخته است ارتش ها در عوضیکه فقط بخورند و بخوابند یا در احتمال جنگی بسر برند در کشورهای مترقی برای انجام خدمات عمومی استفاده میشوند.

به هر حال ما زمانی میتوانیم چنین مصادره را از منظر نصوص اسلامی مشروع بدانیم که جایگاه ثروت اندوزی را در نصوص متوجه شویم و اهمیت دولت در اسلام و اهمیت مرجعیت اسلام برای دولت را متوجه شویم.

فرق ثروت اندوزی از احتکار این است که احتکار مشتمل بر سوءِ نیت است واساسا مبنی بر خطاء است اما ثروت اندوزی اساسا خطاء نیست بلکه سقفِ کفاف وکفایت در ان نظر به ضروراتِ جامعه فرق میکند. مثلا در جامعهء امروزی اینکه یک طفل در مکتب درس بخواند تدارکِ تعلیمِ رایگان برای وی از جملهء حدِّ کفاف است که دولت بنا برافادهء نصوص اسلامی باید انرا برایش فراهم کند وداشتن یک کمپیوتر مثلا برای دانش آموز امروزی مشمول حدِّ کفایت نیست بلکه مشمولِ حدِّ کفاف است.

اما اینجا باید اشارهء مهمی کنیم و ان اینکه نمیتوان تعلیم در کشور را بر اساس حدِّ کفاف وکفایت به دو نوع تعلیم تقسیم کنیم. پس باید تعلیمی که دولت متصدی ان است یکسان باشد وتمامی ضرورات را فراهم سازد تا چانسی برای تعلیمِ فرزندان طبقهء نخبه باقی نماند که در اثرِ اشرافیتِ تعلیمی متصدی وظائف شوند بلکه همان تعلیم یکسان, تعلیم در سرحدِ کفاف است ودولت برای مراکزِ تعلیمی خاص,تسلطِ منهجی داشته باشد.

به این نقطهء مهم توجه کنیم که

اشرافیت تعلیمی از بد ترین چیزهای است که نظامِ سرمایه داری در جوامعِ جهان سوم مخصوصا جهانِ اسلام تزریق کرده است. یقینا هر جامعهء اسلامی که تا هنوز در ان دانشگاه های از قبیلِ “امیریکن یونیورستی”فرعی نگشوده اند شاهدِ رشد مساوی ولو بطور نسبی میان شاگردان خود وشاهد مساوات در توظیف بوده است. اما در کشور هایکه “امیرکن یونورستی” گشوده شده است اشرافیتِ تعلیمی خود را بشدت مطرح کرده است و این اشرافیتِ تعلیمی به اشرافیتِ سیاسی کشیده است واین اشرافیتِ سیاسی عبای حاکمیت را بر تن نموده و نقش جاسوس رسمی را برای “مادرهای تعلیمی” خود ایفا میکنند. افغانستان هم اکنون در کام این اشرافیت تعلیمی دارد فرو میرود اما باید توجه کرد که اشرافیت تعلیمی افغانستان اسیر اشرافیت دیگری نیزهست وآن اشرافیت فاشیستی است وبدینسان اشرافیتِ ثروت اندوزِ افغانستان نظر به تنوعاتِ تباریِ خود دچار جنگ وبحران داخلیِ دراز مدت اند واین وظیفهء “طبقهء کفافیون” – فقیر- است که حمایت و پشتیبانی از این طیفِ اشرافی را وداع گویند.

بیاییم به اصلِ مطلب که موقعیتِ ثروت اندوزی در نصوصِ اسلامی است, اشاره کنیم.

در آیات سی دوم تا سی و پنجم سورهء توبه این نصوص مبارک و لا یتغیر را میخوانیم.

(یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ (۳۲) هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (۳۳) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (۳۴) یَوْمَ یُحْمَىٰ عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَٰذَا مَا کَنَزْتُمْ لِأَنفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ).

میخواهند که خاموش سازند نور خداوند را با دهانهای خود وإبا میورزد خداوند مگر اینکه تمام کند نورش را گرچند کافران خوش نپندارند . آن ذاتی که فرستاد رسول خود را با هدایت و دین حق تا که غالب بسازد ان دین را برهمه ادیان گرچند مشرکان بد پندارند . ای کسانیکه ایمان اوردید – بدانید- بسیاری از متولیان دینی یهود ونصاری اموال مردم را به ناحق میخورند ومردم را از راهِ خداوند منع میکنند انانیکه انبار میکنند طلا ونقره را و در راه خدا ان را مصرف نمیکنند انان را مژدهء عذاب دردناک ده. روزیکه داغ کرده میشود ان – زروسیم – در اتش جهنم پس داغ کرده میشود به ان پیشانی وپهلو وپشت ایشان ,این است انچه که برای خود انباشتید پس بچشید انچه را که انبار میکردید.

در سایهء سیاقات ودلالت این آیات قرار گیریم.

سیاق این ایات مفهوم کلّیی حاکمیت نور بر ظلمت را ارایه میدارد که این نور خداوند از هر رسول به رسول دیگر میرفت .

دوم رسالت محمد ص اخرین رسالات است و دین وی ظاهر بر بقیه ادیان است و معنای ظهور در اینجا به معنای اصطفای این دین و اخرین نسخه بودن این دین در سلسلهء رسالت است وتفسیر ظاهر به معنای غلبه در اینجا همین است یعنی این دین مؤید ادیان سماوی دیگر درعقیدهء توحید وناسخ ادیان دیگر در شرائع است وکاشفِ تحریفِ ان ادیانِ دیگر است ,به معنای محوِ ادیان سماوی دیگر نیست زیرا در عدید آیاتی دیگر, حق اهل ادیان دیگر در حفظ ادیان خود تصریح شده است.

سوم چون ان ادیان محرف اند حق منحصر در این دین است وهر دینی غیر این دین بر حق نیست.

چهارم چون در ان زمان اکثریتِ سرمایه نزد متولیان دینی بود که طلا و نقره را در معابد خود انبار میکردند و بر سرِ خود تاجِ جواهر و بر تن جامهء زربفت و در دست مقبضِ طلایی عصا را میگرفتند و در کنار شاهان میاستادند و انان را در مظالم مشروعیت میدادند قرآن از ایشان بحیث اهل باطل نام برد که ثروت اندوز اند سپس این وصف انان را ممکن الوقوع در همه دانست ومیان همه متصفین به چنین صفت جمع کرد و انان را از هر دینی که باشند در یک ردیف قرار داد وگفت انانیکه چنین ثروت اندوزی وانبار میکنند وسپس انرا در راه خدا مصرف نمیکنند مستحق مجازات اند چنان مجازاتی که برای تقریبِ معنی, عبارت های جبین, پهلو, و پشت,را محل عذاب ذکر کرد زیرا انسان ثروتمند انگاه که از وی درخواست خیر شود پیشانی ترش میکند و در بار دوم پهلو میگرداند و در بار سوم پشت خود را میگرداند, یعنی با اعضای خود انزجار خود را از مطالبات فقیر مطرح میکند پس پیشانی و پهلو پشت وی که ابتعاد ازخیر بود اتصاف به عذاب میشود .

در آیتِ هفتم سورهء حشر میفرماید (مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ.).

انچه که فیء داده است خداوند بر رسولش از اموال اهل قریه ها پس –ان مال – از خداوند است و از برای رسولش هست و از برای اقارب –صلهء رحم- و از برای یتیمان و از برای مساکین و از برای مسافرین است,تا ان مال دائر میان ثروتمندان شما نباشد .انچه که رسول شمارا اورده است انرا بگیرید و انچه که از ان شمارا منع کرده است از ان توقف کنید .بترسید از خداوند,بیشک خداوند دارای گرفت سخت است.

سیاقات و دلالات این ایت.

اولا . فیء در لغت سایه بعد از زوال را میگویند و در تفسیر اصطلاحی ان در این ایت مفسرین اقوال عدیدی را ذکر کرده اند بعضی انرا جزیه و خراج و بعضی هم انرا مال حاصل از غنایم جنگی گفته اند ولی با ربط دادن این ایت با آیات دیگر وبا ربط دادنِ سیاق تشویق به توزیع اموال برای مستحقین فهمیده میشود که مقصود از فیء مطلقِ درامدِ مالیاتی است این درامد مالیاتی در زمان خود رسول خدا شاهد تغییرات بود, در زمان خلفاء گسترده شد پس توقف بالای کلمه مقصود نیست انچه تغییر نمیخورد دو چیز است, یکی تعلق درامد به دولت که این را از کلمهء لله وللرسول فهمیدیم و دوم همانا حقِّ اهل استحقاق در همچو درامد است . یعنی این ایت در ارتباط با ایاتِ دیگر این حکم را میرساند که درامدها تعلق به بیت المال میگیرد ونامبردن از ذوی القربی ویتیم ومسکین ومسافر که در ایاتِ دیگر بحیث مستحقین زکات ذکر شده اند ” مفهوم عدد” را افاده نمیکند یعنی صرفِ زکات و یا جمله درامد بیت المال حصر در همین افراد نامبرده نیستند بلکه ممکن است دولت این عدد را حسب ترتیب اولویات مد نظر میگیرد. بلکه این کلماتِ فقیر مسکین ابن السبیل میتوانند از جملهء عطف و تفسیر باشند و مراد از ان مطلق مستحق بودن باشد زیرا رائج ترین تعبیر از استحقاق در عرفِ مردم مسافر و یتیم و فقیر ومسکین است همانطور که ما در تعبیرات خود از مستحقین کلمات بیکس و کوی و درمانده وغریب غربا را نام میبریم. بدینسان زمانیکه استحقاق ,مِن حیث الاستحقاق, مطرح شود قالبِ عام اقتصادیی میشود که درگذشت زمان دامنهء وسیع میابد. ولی بدون شک میان استحقاق و”اولویتِ صرف” رابطهء متین است یعنی انکه گرسنه است از حیث استحقاق مقدم بر ان است که قرضدار است وانکه قرضدار است از حیث استحقاق مقدم بر ساختن یک پروژهء تعلیمی و خدماتی است . ترتیب اولویت واستحقاق در عرف اقتصادی امروزی رائج است دولت ها برای پوره کردن قرضه های بانک جهانی سیاستِ تقشف یعنی سختگیرانه در مصرف را در بودجهء داخلی خود روی دست میگیرند.

ثانیا عبارتِ (کی لایکون دوله بین الأغنیاء منکم) تعبیر بلیغ از چرخش سرمایه میان طبقهء خاص است که همانا ثروتمندان است وقرآن از چنین وضع برحذر میسازد ومقصود اساسی ما از استشهاد به این ایت همین است ودرکِ این نقطه لازم است که کلمهء اغنیاء که جمع غنی است در اینجا بطور نسبی است یعنی تملکِ سرمایه در سرحدِ کفایت که در تناسب با اهل کفاف غنی شمرده میشوند بدینسان کلمهء فقیر وغنی در اسلام دائر میان همین دو میشوند یعنی اهل کفایت را غنی مینامیم و اهل کفاف را فقیر مینامیم و ثروت فرا تر از حد کفایت مذموم میشود که دولت باید برای ان مجال ندهد.

پس این ایت در ارتباط تام با بقیه ایاتِ إنفاق قرار دارد

خداوند در ایات ششم و هفتم از سورهء حدید میفرماید ( آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ)

ایمان بیاورید به خداوند و رسول او و انفاق کنید از انچه که شمارا در ان خلیفه گردانیده است پس انانیکه از شمایان ایمان اوردند و انفاق کردند انان را مزد بزرگ است. متصل این آیت میفرماید (وَمَا لَکُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۙ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ) وچه شده است شمایان را که ایمان نمی ارید به خدا و رسول فرا میخواند شمارا تا اینکه ایمان ارید به پروردگار خود در حالیکه گرفته است از شما تعهد را اگر از جملهء مومنان هستید .

سیاق و دلالاتِ آیت

در آیتِ ششم به کلمهء مستخلفین بر میخوریم یعنی که انسان بحیث فرد مالکِ مطلق مال نیست گرچند کاسبِ مطلقِ ان باشد پس این عبارت مذهبِ کلاسیک اقتصادی لیبرالی که میگفت “بگذار کار کند یعنی هیچ ممانعتی هیچ قیدی بر وی وارد نکن” در نصوص اسلامی جایگاه ندارد بلکه این انسان بنا بر غریزهء تملک کار میکند ولی سقف ان نظر به شرائط جامعه عروج و نزول میکند .انسان در مال خلیفه است جا نشین است مال حقیقتا از وی نیست از خداوند است پس باید ان مال در وجوه خداوند صرف گردد و از وجوهی که خداوند در بابت مال بیان کرده است توصیه به ثروت نیاندوختن است.

بعدا ایت هفتم دعوت به ایمان میکند در حالیکه ظاهر چنان میرساند که این ایت “جملهء مستأنفه” – یعنی جملهء آغازی بدون ربط به ماقبل- باشد و دعوتی بسوی ایمان باشد و از جملهء اعتقادیات باشد اما سیاق میرساند که این ایت امتدادِ موضوع ایت ششم است و ان اینکه انفاق مال در راه خیر چنان جزو ایمان است که در آیتِ هفتم از ان بحیث ایمان نام برده شد یعنی که چه شده است شمارا که ایمان نمی ارید یعنی چه شده است شمارا که انفاق نمیکنید و این تعبیر از انفاق به لفظ ایمان را از آخرِ آیت بیشتر میفهمیم که میگوید (وقد اخذ میثاقکم ان کنتم مؤمنین) .چطور انانیکه مومن باشند دعوت به ایمان میشوند؟ یعنیکه مخاطبِ ایتِ هفتم مؤمنین اند اما برای شدتِ تاکید بر انفاق, قرآن به اسلوب و شیوهء تزجیر وعتاب به کلمهء (وما لکم لا تومنون بالله) یاد کرد. یعنی خلاصهء فهم این ایت به تعبیر وطنی اینکه “چه قسم مسلمان هستید” و چنین تعبیر در استخراج دلالت از نص قرآنی اهمیت ویژهء دارد. این ایت هفتم در افادهء چنین معنی که ارایه داشتم از جنس این است است که میگوید (وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال..) در این ایت مسلمانان برای دفاع از ضعفاء جنگ میکردند میکردند اما برای اینکه در دفاع از ضعفاء شدیدا تشویق شده باشند چنین عبارت در شأن انان ذکر شد و یا هم تعدادی جنگ میکردند وتعدادی نمیکردند پس خطاب عام امد که همه برای دفاع از ضعیفان بجنگید,ایتی که قبلا روی ان بحث میکردیم یعنی(وما لکم لا تؤمنون بالله) همینطور است همه را برای شدت تشویق شامل گردید واینجاست که فساد مذهب ان عده منحرفین که میگویند شأن نزول ها تعمیمِ ایت را خاص میسازند آشکار میشود.تعمیم آیات توسط شآن نزول ها خاص نمیشوند.

خداو.ند در در ایاتی از سورهء فجر میفرماید (وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا (۱۹) وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمّا).یعنی و میخورید تراث را خوردنی جمع کننده و دوست میدارید مال را دوست داشتن شدید . کلمهء تراث به معنای میراث است اما معنای فرا تر از میراث را هم ارایه میکند بدینسان بر افتخارات ملی و گنجینه های علمی و ادبی نیز لفظ تراث استعمال کردند همانطور که کلمهء میراث نیز فرا تر از دلالتِ مادی, دلالت معنوی دارد رسول خدا در حج فرمودند «اثبتوا علی مشاعرکم فانه من ارث ابیکم» بر مشاعرِ خود ثابت بمانید که میراث پدر شما یعنی ابراهیم است.

و از دلالت عام کلمهء تراث میتوان فهمید که قران در این ایت غرض از تراث باقی ماندهء اموال را معرفی میدارد یعنی هر انچه بالا تر از نیاز مندی شما باقی ماند انرا نیز میخورید و این چیزیست که نباید کنید, پس قرآن اینگونه خوردن را به نحوهء مذموم یاد کرده است مانند خوردن کسی که بر فراز دستر خوانی بنشیند وهر انچه هست را جمع کند وبخورد دیگران از روی ادب چیزی نگویند.

و دلالتِ عام این آیت همانا مذمّتِ ثروت اندوزی و توزیع سرمایه برای عموم مردم است .

اینک به ذکر بعضی نصوصی میپردازیم که ظاهر ان دلالت بر جایگاه ومنزلت مال و اینکه دست انسان در تملک باز است و دست متملک به جز از زکات شرعی باز است,میکند.

بیشترین ایتی که در بارهء تنعم و خوردن بر سر زبان متنعمین جاری میگردد این ایت سی ودوم از سوره اعراف است که میگوید ( قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا خَالِصَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) بگو کی حرام گردانیده است زینت خداوند را که برای بندگانش بیرون اورده است و پاکی های رزق را؟ بگو این از برای انانی است که ایمان اوردند در زندگانی دنیا و در روز اخرت خاص از اینان است, چنین تفصیل میکنیم ایات را برای مردمانی که میدانند.

در حقیقت این ایت تایید بر انچه میگوییم هست که مؤمنین از کسبِ معیشت مترقی ممنوع نیستند منتها این کسب معیشت بشکل متوازی در یک جامعه پیش رود به نحوه که تفاوت میان غنی و فقیر تفاوتِ فاحش نباشد. همین است که در آیتی که قبل از این ایت است میفرماید (کلو واشربوا ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین) بخورید و بنوشید و اسراف نکنید او تعالی اسراف کنندگان را دوست ندارد.

همینطور در ایتی از سورهء کهف میفرماید (المال والبنون زینه الحیاه الدنیا والباقیات الصالحات خیرعند ربک ثوابا وخیرٌاملا). مال و فرزندان زینت زندگانی دنیا اند و باقی های نیک نزد پروردگار تو بهتر اند از روی پاداش و بهتر اند از بابت امید.

پس ذکر مال بحیث زینت زندگانی امر قابل انکار نیست مخصوصا که مقرون به فرزندان شده است و این اقتران دلالت میکند که مقصود عموم زینت و میلان به رونق زندگی است نه توسع غیرمقیدِ سرمایه. و چنین است که با وصفِ اعتراف به چنین زینت, همچو متزینین – زینت یابندگان- به انچه بهتر است متوجه ساخته شدند,و انچه بهتر است این است که انرا در همین ایت ذکر کرد و گفت(والباقیات الصالحات خیر) و ان باقیات صالحات در عرصهء اموال همانا انفاق در راه خیر است.

در آیت سی و دوم سورهء زخرف میفرماید(أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ) ایا انان رحمت پروردگار تورا تقسیم میکنند؟ ما تقسیم کردیم رزوگار انان را در زندگانی دنیا ومرتبه دادیم بعضی را بر بعضی درجه ها, چنین به تمسخر گیرند همدیگر را,و رحمت پروردگار بهتر است از انچه جمع میکنند.

قبلا گفتیم بعضی کسانی لا مسئولیتی خود در قبال مسئولیت مال را به گوشهء از این ایت توجیه میدارند در حالیکه این ایت با سیاق خود واضح است.

بلی یکی تکلیف است ,یکی تحقق یک جامعهء ایده ال در سراسر زمین است,تحقق جامعهء ایده ال در سراسر زمین ممکن نیست, قرآن در ایات عدید اینرا فرموده است و در این ایت هم تصریح به ترتیب درجات کرده است که انسان ها یکسان نخواهند بود,کلمهء معیشت را در آیت به روزگار تعبیر کردیم.

حتی تیوریسن بزرگ اقتصاد سوسیالیزم کارل مارکس نیز معترف است که بعد از شیوعیت مطلق وحاکمیت شیوعی و انعدام طبقیت که بنظر وی جامعهء ایده ال است دوباره ازبطن همین شیوعیت, نزاع ملکیت سر میکشد و این دیالکتیک ادامه خواهد داشت,اما تیوریسن های مکتب کاپیتالیزم بصراحتِ زبان معترف به عدم تحقق جامعهء ایده ال در کرهء زمین اند.

و در این ایت نیز تفاوت طبقاتی و اینکه طبقهء ثروتمند طبقهء فقیر را به تمسخر و تسخیر میگیرد اشاره شده است و در اخر بیان داشته است که رحمت پروردگار که در اینجا سیاق ایت انرا به توزیع سرمایه تفسیر میکند بهتر است. بهتر از چیست؟ بهتر از “مما یجمعون” است ,یعنی از انبار و ذخیره یعنی از ” تراکُمِ فائضِ قیمت”.

اما جامعهء ایده ال – با وصف امکانِ ملاحظه بر این تعبیر- در قسمتی از زمین و بطور نسبی ممکن است تحقق یابد وتحقق ان تکلیف شرعی است, عقل و نقل انسان را بسوی مطالبهء حقوق و رهایی از چنگال سرمایه داری خون اشام فرا میخواند تا لا اقل در کشوری,حتی در ولایتی حتی در قریه ی بتوانند نظام سلیم توزیع موارد و منعِ توحشِ سرمایه را حاکم سازند, ورابطه میان وقتِ کار و حجمِ کار وکارگر را متوازن سازند. و این عدم توازن میان وقتِ کار و حجم کار و کارگر وحق کارگر در زندگی مطلوب فامیلی که سازگار با ارزوی وی داشته باشد,از مهمترین و زشت ترین چالش نظام سرمایه داری است که روز افزون میشود.

خداوند در آیتِ نوزدهم سورهء ذاریات میفرماید (وفی أموالهم حق للسائل والمحروم) و در اموال این مؤمنان حق است برای سائل ومحروم.

حقیقتا این آیت محل بحث فقهاء واقع شده است وسبب بحث این بوده است که غرض از حق در این آیت چیست؟ بعضی چنین ادعا کردند که گویا جمهورِعلماء گفته باشند که غرض از حق همانا زکات است و این چیزیست که رسول خدا عملی میکرد,یعنی همان زکات را میگرفت, و در احادیث عدید امده است که کسانی را برای جمع زکات میفرستاد, ونصاب های زکات در ثمنیت یعنی پول و مواشی و اراضی هم معروف است و در فراتر از زکات حق محرومین در موال اغنیاء حق الزامی نیست بلکه فقط یک امرِمستحب ونیک است.

انطور که امام ابو بکرجصاص حنفی در تفسیر سورهء ذاریات در کتابِ احکام القرآن نقل میکند میگوید: سلف در تأویل این ایت اختلاف کردند, ابن عمر و حسن و شعبی ومجاهد گفتند فقراء در اموال اغنیاء به غیر از زکات نیز حق دارند. اما ابن عباس بر این بوده است که به جز از زکات حق دیگری فقراء بر اغنیا ندارند وگفته است “من ادی زکاه ماله فلا جناح علیه ان لا یتصدق” محمدابن سرین از تابعین نیز قول شبیه ابن عباس دارد, وگفتند کسانی از بادیه نشینان نزد رسول خدا میامدند واحکام دین را میپرسیدند ورسول خدا برای انان از زکات میگفت وبا همین قناعت میرفتند وفقط زکات را میدادند فلهذا جز زکات حقی در مال غنی نیست.

اما انانیکه حق در اموال غیر از زکات را قائل اند گفتند بلکه احادیثی صریحی در این باب نیز هست که غیر از زکات حق در اموال اغنیاء را ثابت میکند وان اینکه فاطمه بنت قیس گفت از رسول خدا در بارهء مال پرسیدم که ایا جز از زکات هم حقی در مال است؟ رسول خدا این ایت را تلاوت کرد که (وآتی المال علی حبه مسکینا ویتیما واسیرا) . یعنی میدهد مال را با وصف تمایل به ان برای مسکین و یتیم و اسیر.

وهمچنین گفتند ابو هریره روایت کرده است که «ما من صاحب ابلٍ لا یؤدی حقها فی عسرها ویسرها الا برز لها بقاع قرقر تطأه باخفافها». و مفهوم این حدیث این است که صاحبان شتر در حالت عسر و یسر یعنی دارایی و ناداری حق انرا بدهند. و یعنی اینکه در حالت دارایی بسیار و درحالت ناداری به تناسب ناداری خود بدهند. بعد در امتدادِ همین روایت که امام جصاص نقل میکند امده است یک بادیه نشین از ابو هریره از حق ان پرسید,ابوهریره گفت همینکه کسی را پیاده است بر پشت شتر برداری واز شیر آن بدهی حق ان است, یعنی در حالت های ناداری نیز حقوقی هست که صاحب مال به انداز توان میتواند انرا ادا کند و این حرف ابو هریره ماخوذ از حدیث دیگر است که از جابربن عبد الله روایت است که چنین حقوقی را که حیثیت ارایهء خدمات را دارند بیان فرموده است.

و در حدیث است که رسول خدا فرمود انان زیانکار اند گفتند چه کسانی ای رسول خدا؟ فرمود ثروتمندان مگر انانیکه چنین کنند وچنین دهند.

امام جصاص رحمه الله سپس میگوید “هذه الأخبار کلها مستعمله وفی المال حق سوی الزکاه باتفاق المسلمین” یعنی اخبار بسیاری در بابت اینکه در مال به جز زکات نیز حق موجود است به اتفاق مسلمین وجود دارد.پس نمیدانم بعضی سایت های انترنیتی وابسته به یک کشور نفت خیز چطور حصرِ حق در زکات را به جمهورِعلماء نسبت میدهند؟.

جالب اینکه کلمهء محروم در این آیت را عمر ابن عبد العزیز رحمه الله به سگ تعبیر نموده است یعنی سگان بحیث محروم در اموال حق دارند یعنی اینکه مسلمانان برای سگان که محروم اند نان دهند .” وقال عمر ابن عبد العزیز المحروم الکلب” امام جصاص این سخن عمر ابن عبد العزیز را رد میکند میگوید سگان از جملهء مستحقین زکات نیستند مگر اینکه چنین بگوییم که بطور عموم نان دادن سگ عمل نیک است . مراجعه شود به جلد سوم ص ۶۱۴ احکام القران و این سخن عمر ابن عبد العزیز و این تاویل امام جصاص بغایت ظریف و پرمفهوم است. شاید عمر ابن عبد العزیز همانطور که میگویند در دورهء وی کسی زکات را نمیگرفت ووی حتی برای رعایتِ احوال اقتصادی ملل غیر مسلمان محاصرهء قستنطنییه را که سلیمان بن عبد الملک اعمال نموده بود برداشت و گفت خیری در فتحی از طریق گرسنه سازی مردم نمیبینم.شاید همین بوده است که وی در زمان خود جز سگان مخلوقی را محروم نیافت و چنین گفت.

امام محمد ابن جریر طبری نیز بر همین رأی امام جصاص است که حق در اموال به جز زکات ثابت است و شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید حق در اموال به جز زکات از قبیل فرض کفایه است.

بنا بر این در توجیه اقوال بعضی فقهاء که حق در اموال را بر زکات محصور کردند میتوان گفت در سابق چون دولت بطور عموم متصدی جمع زکات وصدقات وعشر وخراج وحتی اخذ حق از رکاز- گنج زمین- و زنده سازی زمین های مرده “احیاء موات- بود, نیازمندی دولت به همین رفع میشد وبیت المال فائض بود انگاه که بیت المال فارغ میشد فقهاء التفات میکردند که ایا در نتیجهء مصرفِ نا درست سلاطین است یا در نتیجهء مصرف در دفاع از حوزهء اسلام است در مواردی که دیدند بیت المال در اثر فشارهای جنگی برعلیه دشمن فارغ شده است فتوای جمع مال را دادند و انرا نیز در قدم اول بر طبقهء امیران فتوی دادند  فلهذا چنین قولِ چنین فقهاء تضادی با سیاستِ اقتصادی عام که منتفع از ان افراد خاص وجهت های بیرونی نباشند, ندارد.

استنتاج اقتصادی معاصر از این آیت:

دولتِ مبتنی بر اصول اسلامی میتواند فرا تر ازحدِّ کفایتِ ثروتمندان درهنگام نیاز عمومی, املاک را از انان حسبِ اولویات بگیرد یا لااقل سیاستی را روی دست گیرد که کسبِ سرمایه در میان رعیت فراتر از حد کفایت که شامل کمالیات وتحسینیات میشود نگردد.

بدینسان ممانعت از عملِ سکتورهای خصوصی خارجی که در درون جوامع اسلامی با بهانهء ایجاد کردن چند فرصت کاری خود را فربه میسازند و سرمایه را به خارج و دور از دستگاهِ دولت نقل میدهند جائز است و این مسئله را بیان کردیم

فراموش نکنیم که در اقتصاد سرمایه داری همین سکتور های خصوصی فقط بنام سکتور خصوصی اند در حقیقت عینا نقش سکتورعمومی را انجام میدهد حکومت امریکا که امروز در حقیقت حکومت کمپنی ها گفته میشود بیانگر همین است.

ماحصل شرحِ فوق اینکه تمامی احادیثی که در تأیید ثروت ومال امده است مقید به همین عمومیات و مخصص به همین تخصیصات اند.

در آیت چهل وهفتم سورهء یاسین میفرماید (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ) و انگاه که گفته شود برای انان که صرف کنید از انچه که روزی داده است شمارا خداوند گفتند انانیکه کافر شدند برای انانیکه ایمان اوردند ایا ما غذا بدهیم کسانی را که خدا میخواست خود انان را غذا میداد؟ شما نیستید مگر در گمراهیی اشکار.

این ایت چه دلالت واضح و زیبایی بر حقیقت سرمایه داری دارد سرمایه داری از نفس شیطان اغاز میشود بنا بر این هر زمانی چهره عوض کرده است. خداوند در این آیت به توزیع فائضِ حدِّ کفایت دعوت کرد و چنین دعوت را مطالبهء انسانهای مؤمن شمرد زیرا ان مومنان بودند که چنان مطالبه داشتند و از مطالبهء انان به عبارت “قیلَ مبنی للمجهول” یاد کرد,وسپس منطق کافران را بیان کرد و طوریکه معلوم میشود این کافران به خدا باور داشتند چون گفتند اگر خدا میخواست خودش گرسنگان خود را سیر میکرد,با اینهم از اینها با وصف اعتراف به خدا به عنوان کفار نامبرده شد و بعید نیست کفر انان در اثر این بوده باشد که از توزیع فائضِ سرمایه برای طبقهء فقیر امتناع میورزیدند.یا لا اقل از دخالت در تغییر اوضاع اقتصادی جامعه اجتناب میکردند.

اسلام و سود

سود دو نوع است یا نابع از تجارت است که ان حلال است یا نشی از ربا است که حرام است زیرا قرآن میگوید (احل الله البیع و حرَّم الربوا) خرید و فروش –تجارت – را خدا حلال کرده است ربا را حرام کرده است و سود در هردو موجود است پس لازما تفاوت میان نوعیت سود هست.

معاملات ربوی معروف اند اقسام ربا درفقه اسلامی مذکور است, معاملات بانکداری مبتنی بر سود نیز نزد جمهور فقهاء معاصر حرام شمرده شده است, بدیلی به عنوان بانکداری اسلامی مطرح گردید که بر اساس “مضاربتِ” فقهی بانکهای اسلامی را بنا نهادند. این بانکهای اسلامی بطور عموم تا هنوز خود را حفظ کرده اند گرچند نتوانسته اند فرا گیر شوند واین طبیعی هم است که در چنین دنیای سرمایه داری مواجه چالش باشند بانکداری اسلامی بحیث فنی از فنونی اقتصادی معاصر در ممالک غربی هم جا گرفته است وعدیدی از غیر مسلمانان از ان تمجید کرده اند منتها این بانک داری فقط به جنبهء حل وحرمت پرداخته است وتا هنوز زبان اقتصادی رسمی کدام مملکت اسلامی نشده است و در جوامع اسلامی در بخش اراضی و عقارات کار کلان انجام نداده است با انهم قابل تمجید است.

بحث ربا و بحث بانکداری اسلامی و شبههء انانیکه معاملات بانکداری سود را بنا بر انتفاءِ علت, مستثنی از ربای حرام دانستند و بحثِ ان عده فقهاء احناف که تعامل ربوی در دار الکفر را مطلق حرام ندانستند بلکه انرا مقید به سطح انتفاع مسلمان مقیم دار الکفر از ان دانستند و نهایتا رجوع شیخ قرضاوی به همین فتوای احناف در بابت تجویز خریداری خانه در دار الکفر از طریق قرضهء بنوک – وبا وصف تایید ما از این رای وی – بحث دور و درازی است ودر این باره بسیار نوشته شده است وبحثی کاملا فنی میخواهد. انچه برای ما از آیات ربا در این مقاله دلیل است جنبهء دیگری است وان اینکه آیات ربا در کل, مفهوم عامی را ارایه میدارند و ان اینکه طریق سود مقید است و فقیران پامال سود خواری ثروتمندان نشوند و زندگی رعیت اسیر قروضِ وخرید وقت در قبال تاخیر مدتِ پرداخت قرضه وبالاخره وفای قرضه از طریق اجاره دهی نفس خود ووقت خود برای قرضه دهندگان وبناءً تحول فقیر به ابزارِکاری و تحول وی به کارگر بدون مزد, و زوالِ مفهوم انسانیت وی در تفریح وترفیه روزگار,و محرومیت وی از معیت و مشایعت و تعلیم فرزندان در دنیای مملو از اشرافیت تعلیمی,ضائع نگردد.

ربا در اسلام از بابتِ اتصافِ آن به توحش محکوم است خداوند میفرماید( یا ایها اللذین آمنوا لاتأکلوا الربا أضعافا مضاعفه) ای کسانی که ایمان اوردید نخورید ربا را دو چند, چند چند,کلمهء اضعافا مضاعفه اشارت دقیق به انچه ” تراکم فائضِ سود” نامیده میشود دارد و این درمعاملات ربوی بدون ان زحمتی که در بیع است ظالمانه تحقق میپذیرد.

خداوند موقف دولت اسلامی در برابر شیطان سرمایه داری مبتنی بر ربا را در این ایات سورهء بقره صریح کرده است (یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (۲۷۸) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِکُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ (۲۷۹) وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلَىٰ مَیْسَرَهٍ ۚوَأَن تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ)

ای کسانیکه ایمان اوردید بترسید از خداوند و ترک کنید باقیماندهء ربا را اگر شما مؤمن هستید. اگر نکردید پس اجازه بدهید به جنگ با خدا و رسولش واگر توبه کردید پس شما راست همان رأس المال تان, نه ظلم میکنید نه ظلم میشوید.

سپس در باره ” ربای نسیئه” که عبارت از فروش وقت است میفرماید (و إن کان ذوعسرهٍ فنَظِرَهٌ إلی مَیسَرَه) واگر کسی دچار عُسر است یعنی توان پرداخت قرضه های شمارا فی الحال ندارد اورا مهلت بدهید تا هنگامی توانمندی.. یعنی تعیین توان پرداخت موکول به وضع قرضدار است موکول به خواهش قرضه دهنده نیست.و در ایت دیگر میفرماید اگر صدقه کردید یعنی اگر ان قرضه خود را بخشیدید بهتر است برای شما اگر مؤمن هستید.

بنا بر این تطبیق معاصر مفهومِ عامِ آیاتِ ربا میرساند که دولت بانک داری را زیر نظر خود گیرد حتی نظارت بر بانکِ مرکزی را برای خود حفظ کند.

بانک های مرکزی مفسدین اقتصادی عظیم هستند که به عنوان بیطرف درهمه مفاسد اقتصادی به نفع نظام سرمایه داری ارتباط دارند, همین است که دولت های سرمایه داری کوتاه سازی دست دولت های ضعیف از بانک مرکزی را در فقرهء های قانون اساسی این دولت های ضعیف جا میزنند, همانطور که در قانون اساسی ما این را صراحتا جا زده اند و نوشته اند که دولت در امور بانک مرکزی دخالت نمیکند. و برای همین مهام نظام های سرمایه داری همواره میکوشند اجنت های اقتصادی خود را از بانک های بین المللی در ممالک مستعمره اعزام و تعیین کنند.

آری این مسلم است که بالآخره بانکهای جهانی مانند یک دریا اند جویبارهای اقتصاد به همین دریا میریزد و در بالاجاتِ این دریا پولشویی های رسمی موج میزند,در بالا جاتِ این دریا سرمایهء سازمانهای خیریهء اسلامی ضبط میشوند, در بالاجات این دریا اصدار واحد پولی خلیج عربی قبل از ثمر کنده میشود,در بالا جات این دریا ببرهای اقتصادی جنوب شرق اسیا روباه میشوند,در بالا جاتِ این دریا واحد پول زیمبابو و فینزویلی به تورمِ لا یتناهی کشانیده میشود,در بالا جاتِ این دریا اجساد گرسنگانِ ممالک فقیر زیرو رومیشوند. این همان تعبیر نبوی است که روزی فرا خواهد رسید که انسان یا در ربا سهیم است یا از بخارِ ان حتما مبتلا است . با اینهم ملل مسلمان در سطحِ توان مکلف اند تا جویبار اقتصادی خود را انگاه بسوی ان بالاجات اقتصادی روان کنند که لااقل اتباع خود را از آب پاک مستفید گردانند باقیمانده را انسو رها کنند

…ادامه دارد….

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا