خبر و دیدگاه

نو اندیشىِ دینى

 

پروفیسور محمد فضل هاشمی (پروفیسور در الهیات و فلسفه اسلامی در دانشگاه اوپسالا – سویدن)

برگردان: فردوس احمدى

بیانیه ى حقوق بشر سازمان ملل متحد، براى زمانى دراز در میان مسلمانان، یک پدیده ى سکولار غربى شمرده و به چالش کشیده مى شد. ولى اکنون بسیارى اندیشمندان مسلمان،  تفسیرى روزآمد و میانه رو از قانون شریعت پیشنهاد مى کنند. بنیاد گرایانْ بر بیانیه ى حقوق بشر سازمان ملل متحد خرده مى گیرند و بر آنند که بیانیه ى یاد شده، آفریده ى بشر است و هم سنگِ قرآن نخواهد شد. گروهِ دیگرى از مسلمانان مى گویند این بیانیه، به دست زورگویان و ستم کاران گردآورى شده است؛ استعمارگرانى که خود در شمار بزرگ ترین نقض کنندگان حقوق بشر در جهان بوده و هستند. بیانیه اى که ساخته و پرداخته ى شمار اندکى از کشورهاى غربى ست با این انگیزه که بینش سکولاریستىِ خویش را به عنوان معیار همگانى و جهانى بر دین داران مسلمانْ بباورانند. هدف از حمله به بیانیه ى حقوق بشر را مى توان پاس دارى از کیان اسلامى در برابر سلطه ى (هژمونى) فرهنگى، سیاسى و مالىِ غرب دانست. 

 

البته این همه ى ماجرا نیست و صداهاى دیگرى نیز از سوى اندیشمندان مسلمان به گوش مى رسد. عبداللهى النعیم، پروفیسور حقوق، بر آن است که دین اسلام، نه آیین نامه و قانون، که مجموعه اى ست از اصول حقوقى و اخلاقىِ موجود در قرآن و حدیث، براى راهنمائىِ انسان مسلمان. عبدالعزیز ساچادینا، پروفیسور اسلام شناسى مى گوید تبعیض علیه زنان در میان مسلمانان، ریشه در مشکلات ساختارى دارد. متون دینى را مردان تفسیر کرده اند؛ چیزى که نظم جنسیتى به بار آورده و زنان را مورد تبعیض قرار داده است. 

 

گفت و شنود پیرامون تفاوت قوانین شرعىْ و حقوق شهروندى مدرن میان کافر و مسلمان، زن و مرد و… تنها به مشکلات ساختارى خلاصه نمى شود. در نیم سده ى گذشته، برخى از متفکران مسلمان پا به میدان گذاشته و کوشیده اند تا گره از کار فروبسته ى برخورد بیانیه ى حقوق بشر با احکام اسلام را به گونه دیگرى بگشایند. آنان به جاى انکار و نسبى گرایى، به این نکته معترف اند که برخى احکام اسلام و حقوق بشرِ مدرن متضادّ یکدیگرند. آنچه نزد این متفکرین نقش بنیادین را ایفا می کند آن است که مجموعه اى از اصول و ارزشها  در قرآن آمده است که مى توان در همه زمان ها و مکان ها و البته با توجه و در نظر داشت شرایط زمانى و مکانى آن را به کار گرفت و بهره برد. نمونه ای از آنها دفاع از عزّت و کرامت انسانى ست. محسن کدیور مى کوشد تا طرح نوى در اندازد و با روش نو خود در خوانش متون دینى، روح زمانه ى ما را از یک سو و احکام شریعت اسلام را از سوى دیگر آشتى بدهد. آقاى کدیور مى گوید بسیارى از احکام دینىْ ریشه در ساختار اجتماعىِ پیشامدرن دارد و بنابراین باید رها شود و یا در راستاى هماهنگى با عصر حاضر بازنگرى شود.

 

در قرآن از عدالت به عنوان یکى از بنیادى ترین اساسات نام برده مى شود. دفاع از ارزش هاى انسانى در گرامى داشت عدالت نهفته است؛ حتى اگر این گرامى داشتْ به زیان انسان باشد. آنچه کار ما را دشوار مى کند این است که مفهوم عدالت در گذشتهْ رنگ و بوى دینى داشته است و از سوى ارباب شریعتْ تفسیر و تبیین مى شده است. اما امروز دیگر نه بر همان است که بوده، بلکه مقوله ى عدالت و دادگسترىْ جدا و آزاد از باورهاى دینى پاس داشته مى شود. محمد مجتهد شبسترى یادآور مى شود که گذشتگان ما به انبوهى از باورهاى امروزینِ ما درباره ى عدالت و حقوق بشر نمى اندیشیدند و از این رو مسلمانانْ شایسته و بایسته است تا به تعریف نوى از عدالت بیندیشند. او بر این نکته پا مى فشارد که ما در اسلام، اصول اساسى و بدیهیات اولیّه اى داریم که جهانى و ابدى ست که یکى از آن ها را همانا مى توان در آغاز شکل گیرى حکومت اسلامى در مکه و مدینه مشاهده کرد؛ جامعه اى اسلامی که در مقایسه با قبل از آن زمان در شبه جزیره ى عربستان به مراتب عادلانه تر بود. البته ارجمند و ارزشمند آن است که تفسیر و تبیین مؤمنان و مسلمانان از احکام دینِ اسلامْ ایستا نه بلکه پویا باشد و این که خوانش متون دینىْ نبایست و نشایست در یک دوره ى تاریخى، از نوزایى و پویش باز ایستد. قرآن کریم در سوره ى اسراء، آیه ى ٧٠ مى فرماید: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا: “و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا برنشاندیم و از چیزهاى پاکیزه به ایشان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از آفریده ‏هاى خود برترى آشکار دادیم”. این آیه به تحقیق نشانه ایست بر اوج عزت و کرامتى که انسان در جهان آفرینش دارد. محمد مجتهد شبسترى سخن خویش را بدین گونه پى مى گیرد: مسلمانان، با الهام گیرى از این آیه باید در پىِ تفسیرِ نوى از انسان باشند؛ تفسیرى انسان مدار که با نگاهى انسان محور، حقوق بشر را در مرکز توجه خود قرار دهد. دقیقا در اینجاست که سخنان آقاى مجتهد شبسترى و بیانیه حقوق بشر سازمان ملل متحد به هم مى رسند. این که بر اساس آنچه قرآن مى فرماید انسان را گرامى بدارند و بر آدمیان ارج بنهند. جناب مجتهد شبسترى تأکید مى کند که با این دیدگاه، مى توان احکام شریعت و پیغام قرآن را جامه ى عمل پوشاند در آنجا که مى فرماید: لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ الدِّینِ (در دینْ هیچ اجبارى نیست). ایمانِ دینى نه تعهد بلکه یک حقِّ است. آزادى ادیان پاس داشته مى شود و آنان که به دینِ دیگران مى گروند نکوهش نمى شوند.  بر پایه ى این روش و منش، باور دینىِ هر شهروند از یک سو و آزادى هاى فردى و حقوق شهروندى از سوى دیگر دو مقوله ى جدا از هم اند. 

 

دکتر عبدالکریم سروش از بُعد دیگرى به بحث ورود مى کند و از دینِ حق اندیش و حق مدار سخن مى راند. او بر خوانش تکلیف اندیش از قرآن و حدیث مى تازد و آن را فرسوده، ناکارآمد و از آن گذشتگان مى داند و هم زمان تفسیرى حق مدار را مى ستاید که حقوق انسان را در مرکز توجهات خویش قرار مى دهد. دین حق مدار، میان ایمانِ انسان و حقوق شهروندى اش فرق مى گذارد زیرا هیچ گونه رابطه ى منطقى اى را در بین آن دو نمى بیند. دکتر سروش حقوق فردىِ انسان مسلمان را در بند ایمان اش نمى داند و آن دو را دو مقوله ى جدا از هم مى داند و مى گوید این زیر پا نهادن کرامت انسانى ست اگر حقوق شهروندى یک انسان، به بهانه ى ارتداد و یا ایمان و باور دینى اش، از او سلب شود.

 

آیت الله محمد تقى فاضل میبدى، قوانین پر حاشیه ىِ کیفرىِ اسلامى را از جمله اعدام، سنگسار و قطع عضو را بررسى مى کند و تأکید مى کند که این قوانینْ از آموزه هاى عهد عتیق و آیین کلیمی  سرچشمه مى گیرد. قوانینِ نامبرده را اسلام وضع نکرد بلکه در هنگام پیدایش دین اسلامْ شایع و رایج بوده و البته از سوى اسلام نیز پذیرفته شده است. در نتیجه، این قوانینْ مرتبط به شرایط تاریخى و اجتماعىِ خاصى ست و نمى توان آن را ابدى و ازلى دانست. انگیزه ى قانون گذار همانا پاس دارى از امنیّت و زندگى شهروندان بوده و چگونگىِ قانون گذارى و به کار بستن آن اهمیت کمترى دارد. لهذا مى توان به سادگى در اندیشه ى احکام جزایىِ جایگزین شد. 

 

گفتمانِ کرامت انسانى در فلسفه، فقه و الهیات اسلامى مثال خوبى ست براى دگرگونى هاى بنیادینى که در تبیین این مقوله رخ داده است. این چرخشِ اساسىْ برآیند جریان هاى فکرى و دگردیسىِ شرایط سیاسى، افتصادى و تاریخى و ایضاً بروز ساختارهاى اجتماعى تازه و ظهور فرهنگ هاى شایع در عصر مدرن مى باشد. 

 

روشنفکرىِ دینىْ واکنشى ست به چالش مدرنیته. مدرنیّت را مى پذیرد و دل در گرو سنّت اسلامى نیز دارد و در پىِ آشتىِ میان آن دو مى باشد. روشنفکرى دینى پُلى ست میان جهان بینىِ اسلامى و خرد جمعىِ مدرن و به تعبیر یورگن هابرماس، فیلسوف جرمن، “ترجمه ی نجات” است که زبان سنّت را از یک سو و مدرنیّت را از سویى دیگر به زبان همگانى و مشترکى هم براى انسان هاى دیندار و هم سکولار ترجمه مى کند. یکى از همین ترجمه هاى نجات،  همانا آیت الله العظمى حسینعلى منتظرى (١٩٢٢-٢٠٠٩) ست آن گاه که از آزادى بیان دفاع و به آیات ٣ و ۴ از سوره الرحمن استشهاد مى کند (خٓلٓقٓ الْاِنْسانْ/ عٓلّٓمٓهُ الْبٓیانْ) که به این مى پردازد که خداوند سخن گفتن را به انسان آموخت. آیت الله  منتظرى مى پرسد چگونه از یک سو خداوند توان سخن گفتن را به انسان مى آموزد و از دیگر سو سخن گفتن او را محدود مى کند؟! پاسخ این پرسشْ آشکار است. ایشان مى گوید هر انسانى محق به آزادى بیانِ آنچه به آن مى اندیشد است؛ آن اندیشه مى خواهد درست باشد یا نادرست. هیچ فردى نباید به خاطر ابراز عقیده اش به ارتداد متهم شود و یا آزار ببیند. برآیند روشنفکرىِ دینى یا همان نو اندیشىِ دینى، این است که حجاب را از میان مدرنیّت و سنّت اسلامى بردارد. در این صورت، مدرنیّت چیز بیگانه اى نیست بلکه افزون بر این، با تعالیم دینىِ اسلام جمع پذیر و هماهنگ خواهد بود. 

 

نو اندیشىِ دینى شباهت زیادى با بازىِ “شیفت هپنز” دارد و در برخورد با مدرنیّت، مدارا کرده و از خود، گشادگى و شرح صدر نشان داده است و بر همین اساس بخشى از احکام را بازخوانى کرده، برخى را اصلاح و پاره اى را به حالت تعلیق در آورده است. 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا