خبر و دیدگاه

نامه به روشنفکران دینی

نامه شانزدهم

کیستم من نفس سوختهی منجمدی      دل خون گشته و گل کرده غباری جسدی

هرچه موقوف بیان است شماری دارد    از احد هم نتوان یافت بغیر از عددی                                                 

دردو بیت بالا بیدل دهلوی از خود میپرسد که کیست آن کسیکه در عقب جسم منجمد که به آن ماده میگویند پنهان است. کیست آنکه دلش خون گشته و زبانش گل کرده ولی ظاهرا مادی است. در بیت دوم به تعریف کلاسیک ماده میپردازد و میگوید هرچه مادی است قابل شمارش و اندازه گیری است. در این عالم که مجموع ذرات به ماده شکل و صورت سخت و سفت داده اند. حتی به خداوند عدد قایل شده ایم و او را یکتا مینامیم.ما صفات انسانی مثل خشم و خشنودی به خداوند قایل هستیم در حالیکه اینها همه مربوط به گرامر انسان است. ما نمیدانیم که در ابعاد دیگر زندگی چگونه است. اگر ما در آن ابعاد میبودیم خداوند را چگونه میپنداشتیم. حتی اگر اورا دانای مطلق بخوانیم این مفهوم مربوط به عالم محدود ما میشود.

آنچه ما ماده میخوانیم و جهان ما از آن ساخته شده است در دل خود از قوانین عجیبی پیروی میکند. این واقعیت درک حقیقت هستی را خیلی مشکل ساخته است. ما باید هستی و ماده را از نو تعریف کنیم. عالم حقیقی که ما سایه او را میبینیم بیشتر شعور است تا ماده. به این اساس زمان و مکان خیال پردازی های ذهن ما است. البته زمان و مکان وجود دارند اما مربوط میشوند به دنیای که ما آنرا با علم فزیک کلاسیک شناخته ایم و آن در مورد اجسام بزرگ است. اما وقتی بیاندیشیم که این اجسام از چه ساخته شده اند و در آنجا چه قوانینی وجود دارند وارد دنیای دیگری میشویم و آن دنیای ذرات است. آنها هستند که ما و جهان ما را ساخته اند. به عبارت دیگر خشت های ساختمانی اند که کائنات ازآنها ساخته شده است. اما این ذرات از کجا آمده اند؟ آیا ما قادر به درک حقیقت هستیم؟ در گذشته ها چنین معلوم میشد که موقعیت و ارتباط ذرات عالم را شکل و حرکت میدهند.به این ترتیب اگر جریان حرکت ذرات را زیر نظر بگیریم میتوانیم اتفاقات را در حال و آینده بیشبینی کنیم. عالمان علم فزیک میگفتند که اگر ابر کمپیوتری بسازیم که موقعیت ذرات و جریان حرکت آنها را محاسبه نماید. آنچه در حال و آینده خواهد آمد برای ما معلوم میشود و ما میتوانیم بر اتفاقات تاثیر گذار باشیم.مثلا روز و ساعت مرگ خود را میتوانیم بدانیم. اما به زودی معلوم شد که همزمان موقعیت و سرعت ذرات را نمیشود اندازه گیری کرد. ما نه تنها از آینده نمیتوانیم آگاه باشیم بلکه همین زمان حال را هم نمیتوانیم درک کنیم چون جریان حرکت ذرات نا معلوم است. مثلا تا وقتیکه الکترون در حرکت است قابل دید نیست و موقعیتش برای ما نا معلوم است. ما نمیتوانیم بدانیم که او کجاست. او میتواند همه جا باشد. از همه عجیبتر اینکه الکترون درهمه جهات میتواند همزمان حرکت کند. او میتواند همزمان از دو سوراخ داخل شود. در زندگی روزمره این چیزها را حس نمیکنیم چون آنچه مابه نام ماده میشناسیم جسم سخت و قابل لمس است. که همزمان دردوجای بوده نمیتواند.  به این ترتیب عالم ما از قوانین فضا زمان تبعیت میکند. اما ذراتی که این عالم را ساخته اند از این قوانین تبعیت نمیکنند.

این به این معنی است که در عقب دنیای ماده دنیای دیگری است که به ما نامعلوم است. به این دلیل حضرت بیدل در شعر بالا خود را نفس سوخته و دل خون گشته مینامد. چون در تفکر در ذات الهی به مقام غیب و الغیوبی خداوند بر خورده است. آن مقام اطلاق یا احدیت است. در آن مقام خداوند اسم ندارد و مقید به چیزی نیست.به عبارت دیگر در آن مقام خداوند کثیر نیست و مثال عددی ندارد. پس حق، حقیقت و خلق موهوم است. در نتیجه هیچ قربی اقرب از این نیست که هویت حق عین اعضای و قوای عبد است. پس عبد حق است که در خلق متوهم مشهود است. حضرت مولانای بلخ در این مورد فرموده است.

آنانکه    طلبکار    خدائید    خدائید            بیرون ز شما نیست شمائید شمائید

ذاتید و صفاتید و گهی عرش و گهی فرش      در عین  بقائید  و منزه  زه فنائید

در عالم کوانت نمیشود بالای یک حالت صد فیصد حکم کرد. عالم کوانت عالم احتمالات است. قطعیتی در آن وجود ندارد. در عالم ما موجودی یا زنده است یا مرده ولی در عالم کوانت حالت سومی هم است یعنی هم زنده و هم مرده.به این ترتیب دست یافتن به اسرار خلقت خیلی بیچیده است.

از فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ جهان و فرهنگ ما یکی عمر خیام است که از بابت اینکه درون پیچیده انسان را به مردم بیان میکند مورد توجه سیاسیون و فرهنگی های جهان است. او در ریاضیات و ستاره شناسی دست آورد های دارد که تا امروز از آنها استفاده میشود. عجب اینکه او که دین و مذهب را زیر سوال میبرد حدودا نهصد سال قبل در دربار ملکشاه سلجوقی از احترام فوق العاده برخردار بود. اودر آنزمان آزادانه نظریات خود را بیان میکرد. این مسئله خیلی مهم است و نشاندهنده این امر است که با وجود حمله فرهنگی اعراب مردم خراسان هنوز فرهنگ خود را حفظ کرده بودند و پلورالیزم یکی از مهمترین اصول فرهنگی ما هنوز پا بر جا بوده است. زمان شگوفایی علمی و فرهنگی خراسان دقیقا همان سال ها بوده است.

او میگوید:

می خوردن و شاد بودن آئین من است     فارغ بودن ز کفر و دین دین من است

گفتم به عروس دهر کائین  تو چیست     گفتا   دل   خرم   تو  آئین   من  است

او میفرماید که انسانها از عقب پرده کثرات مادی به حقیقت مینگرند و وقتی این دیوار مادی برچیده شود دیگر من و تویی باقی نمیماند.  

اسرار ازل را نه  تو دانی و نه  من     این  حل معما  نه تو خوانی و نه  من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو     چون پرده درافتد نه تو مانی و نه من

بیشک که اسرار خلقت خیلی بیچیده اند. اما در زمان ما این امکان وجود دارد که گفتمان جدیدی را در بحث هستی شناسی به راه اندازیم و درقرب دنیای معلوم و نا معلوم کوشش کنیم تا مردم از خرافات دوری جویند و درراه علم و فلسفه و عرفان قدم بردارند.

علم خودش نمیتواند خدا را رد یا اثبات کند.

چون علم به چیست میبردازد. مثلا ماده چیست؟ (خدا شی نیست که علم او را بداند) اما آنچه مربوط به هست میشود علم به آن جواب ندارد. مثلا آیا خدا هست؟ جواب این سوال را باید از عرفا و فلاسفه پرسید نه از فزیکدانان فزیک میتواند به ما بگوید که جهان چگونه بیدا شده است. اما چرا چیزی وجود دارد؟ وجود از کجا میاید؟ آیا خدا وجود دارد یا خدا وجود هست؟ این سوالات مربوط به علوم مثبته نمیشود.

به هر حال اگر آنچه در فضا زمان اتفاق افتاده را به شکل یک فیلم به عقب گردانیم و سفر سیزده ملیارد ساله را آغاز نماییم. هرگز به زمان صفر نمیرسیم چه رسد به زمان قبل از زمان صفر. آنجا به دیوار پلانک سر میخوریم(پلانک نام فزیکدان آلمانی است). در ان نقطه همه چیز که کائنات در دل خود دارد. مانند سیارات آفتاب ها و کهکشان ها همه و همه در یک نقطه میکروسکوبیک خیلی کوچک وجود داشتند. اینجا سوالی مطرح میشود که این همه اتم ها که جهان ما را ساخته اند از کجا آمده اند. آن کیست که در دو طرف ازلیت و ابدیت خود نمایی میکند و از یک انفجار این نظم فوق العاده را ایجاد کرده است. چون میدانیم که انفجار در حقیقت نظم را از بین میبرد نه اینکه نظم بسازد. چطور شد که این انفجار چنین نظمی و چنین موجودات هوشمندی مثل انسان را به وجود آورد. عقل چنین نتیجه میگیرد که عقب این انفجار هوشی واقع است که دستورات او در زمان و مکان نافذ است. آن هوش پنهان را میشود در فعالیت ذرات مشاهده کرد. آن همان نیروی هست که ماده را فورم داده چنانکه ما امروز او رامشاهده میکنیم. اما شاهد کیست ؟ و مشهود کجاست ؟جواب اینست که شاهد هم خود اوست و مشهود هم خیال اوست. اویکتای است که غیر اوچیزی نیست.

بدانکه هر کی را دوست داشته باشی او را دوست داری. هرکه را بپرستی او را میپرستی. به هرکی احترام داشته باشی به او احترام داری و معنی صلح کل یا پلورالیزم هم از اینجا نشئت میکند. اینست معنی وحدت وجود که عارفان به آن باور دارند. اگر از این اصل پیروی کنیم بیشک خدای مان را شناخته ایم و در همان بهشتی که جایگاه مان است زندگی خواهیم کرد. حضرت بیدل میفرماید.

ز فرق و امتیاز کعبه و دیرم چه میپرسی   اسیر عشق بودم هرچه پیش آمد پرستیدم

  ​در اخیر خدمت دوستان عرض شود که  استقلال اقتصادی باعث استقلال سیاسی میشود. تا به این امر توجه نداشته باشیم زیر دست و پایمال باقی خواهیم ماند. ما باید از لاف زدن دست برداریم و واقعیت را چنان که هست    به مردم بیان کنیم افغانستانِ ما،  تا از لحاظ اقتصادی به پای خود استاد نشده است نمیتوان آنرا مستقل نامید چنانچه گفته اند هرکه نان داد فرمان داد.

 امید این امانت به مستحق برسد    

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا