دیوِ سرمایه داری,وصایای اقتصادی اسلام,سراغی از حل مناسب اقتصادی در جامعهء فلاکتبارِ افغانستان
قسمتِ اول .
تذکر.
ا- در این مقاله موضوعاتی را از قبیل,نظریهء عام در بابت سرمایه داری,تقسیم نصوص اسلام در قبال مال, نبذهء از سیاست مالی خلفای راشدین,اسلام ومنابع طبیعی,اسلام وملکیت,اسلام واحتکار,اسلام وثروت اندوزی, و در اخیر وضعیت فلاکتبار معیشتی مردم افغانستان و راه برون رفت.میخوانید.
ب- عرض دارم که بسیاری از منشغلین علوم اسلامی هماره داد از تطبیق شریعت میزنند ولی فریاد صریح شریعت در بابت نحوهء برخورد با سرمایه را فراموش کرده اند لهذا در این مقال که بنا بر طولِ نسبی, نشر یکبارهء ان میسر نگردید به نصوص اسلامی در بابت مال اشاره کردم و بنا بر اینکه میان مفهوم کلی و تفصیلات فنی یک علم فرق است انرا به عنوان وصایا یاد کردم تا راه اجتهاد و غور و تعمق و تلاش و دادو ستد در این عرصه باز باشد.
انچه نوشته ام شافی و کافی نیست ارزو دارم دیگران چنین موضوعات را که باید مباحث اسلامیان به ان سوق یابد شافی سازند و قول را به عمل بتوانیم بدل سازیم..
وَ بِهِ نَستعین
——–
نظری کوتاه وعام به سرمایه داری.
تاریخ علاقهء انسان به سرمایه و دشمنی ذات البینی انسان بر سرِ سرمایه مقارن و مصادف با همان روزگارِ کشفِ قیمتِ اشیاء توسطِ انسان بوده است, هرچه زمان گذشته است کشف بیشتر صورت گرفته ودر رصیدِ سرمایه وقیمت افزوده است, تملکِ قیمت در طول تاریخ به دیوی تبدیل شده است که در مسیر خود هر انچه دارو ندار فقیران و مظلومان بوده است به کامِ خود فرو برده است.
قیمتِ بالا تاج سرمایه داری است و از همان بدو جوامع بشری معضل نرخ و کالا سودی را برای کسانی چنان فراهم میکرده است که تعدادی از ان اسیب میدیدند و برای تلافی چنین اسیب دست به شورش میزدند اقتصاد نویسان کلاسیک چون ادم سمیث و سیسموندی و ریکاردو و بروندی وضعِ تحول اقتصادی و لازمهء تراکم سرمایه و رابطهء بها و کار را باطرحِ مقولهء “کار تهداب قیمت است” و نظریهء “زیادت ناشی از قیمت” نوشتند
اندکی بعد از عصر نهضت اروپایی و گسترشِ کارخانه وتولید وتحول بنیادین در نحوهء تملک و تنوع عظیم ملکیت و ساخت آلات صنعتی بزرگ و شیوع نظریهء”بگذار تا کار کند”که در رأسِ داعیهء اقتصادی انقلابِ کبیرِ فرانسه قرار گرفت, داعیه داران اقتصادیی دیگری ظهور کردند وبه شرور و آثامِ سرمایه داری اشاره کردند ونسخهء مقابل اقتصاد سرمایه داری را تجویز کردند
بارزترین نسخهء مقابل سرمایه داری را داعیه دارانِ اقتصادیی که اقتصاد را اساس و بنیادجنبش فکری انسان در هر عرصه میدیدند و حتی اقتصاد را تفسیر یگانهء دیالیکتیک هیگل که دیالکتیک مادی خودرا در چهار شعبه تقسیم کرد,میشمردند ,سوسیالیزم نامیدند. داعیان سوسیالیزم با وصف اتفاق برعلیه انچه کاپیتالیزم مینامیدند درنحوهء تطبیق سوسیالیزم و شرائط ان و چگونگی سوقِ جامعه به پذیرفتنِ آن وکیفیت جمع میان “حدِّادنای آزادی وحدِّادنای تملک” یا حدِّ اوسط ازادی وحدِّ اوسطِ تملک ,اختلاف نظرِ فراوانی داشتند که نامهای از قبیل سوسیالیزم علمی تا سوسیالیزم انقلابی را حمل میکرد سوسیالیزم انقلابی در همان اغاز میان بینش لینینزمی و بینش تروتسکیزمی متشعب شد و در دورهء ستالینی شدّ و مدّ دیگری به خود گرفت.امروزه نیز احزاب سوسیال دمکرات درقلب جوامع غربی حضور فعال دارند و خود را زادهء تحوّل مفهوم انقلاب در جوامع دمکرات و زادهء شرائط معاصر ابزار تولید وتوظیفِ سلیمِ انسان در تعامل با ان میدانند و میگویند به شرائطِ دورهء لینینی ابزار ووسائلِ تولید, نا چار پشت داده اند.
همانطور که همه میدانیم مارکسیزم از بارزترین مکتبِ اقتصادی جهان معاصر بود که وجودِ همه بحران هارا به سوءِ توزیع سرمایه و رفع مشکلات را به حسن توزیع سرمایه بحیث نسخهء بدیل تجویز میکرد و نسخهء بدیل را در تملکِ ابزارِ تولید توسطِ اهل تولید که همان طبقهء گردانندهء فیزیکی ابزار اند یعنی طبقهء کار گر میدید مارکسیزمی که حل اقتصادی خود برای رفاه بشر را نیز به نوبهء خود حل مؤقت میدانست تو گویی در لاشعور خود با انکار شیطان – فتنهء مال در ادبیات اسلامی – معترف به وجود چنین شیطان بودند وبعبارت دیگری مقولهء “دوام الحال من المحال” دوام حال از محالات است,را زیر عنوان”دولاب بحران متقطعِ اقتصاد سرمایه داری”تکرار میکردند.
مارکسیزم قطع نظر از اینکه شخص تیوریسن ان کارل مارکس گرایش به تطبیقِ اجباریِ ان یا “مسلح شدن پرولیتاری” داشت یا نداشت و شاید خواب گسترشِ تیوری خود راهم نمیدید دیری نپائید که – شاید با تعبیر متفاوت- در خطهء مهمی از زمین خطهء پهن سبزوخُرَّم وسرشار از منابع حاکم گردید سرزمین پهناور روسیه درآخرین “روزگارِ قیصریی” خود درگرو ائتلافِ حاکم وکشیش های ارتودکس ومُلاّکِ زمین زوزه میکشید و حریم کاخ های مجلل خود را برای “راسپوتینها” باز گذاشته بود. و در رقابت استعماری با انگلیس و فرانسه بنا بر ضعفِ وسائلِ صنعت, احساس ضعف میکرد .
رهبران کمونستِ روسیه بنا بر شرایط ویژهء ان زمان توانستند از وضعیتِ فلاکتبارِ جامعهء روس و اتکای ان به زمین و سوءِ حاکمیت فیودالیزم زراعتی استفاده نمایند ونهایتا با شیوه های مختلف انقلابِ هفدهء اکتبرِ خود را عملی سازند.
بلی انان توانستند تفسیرِ لینینی مارکسیزم را بحیثِ فصل مهمی کتاب تحولات فکری بشری مطرح کنند .این تحول فکری عظیم و این شورش انقلابی یک قرن را تکمیل نکرد وپیرشد وبا مرگ ان فصلِ خطرناکِ دیگری اغاز شد, فصلِ رشدِ دو چندِ سرمایه داری,فصل توحشِ عظیم, که اینک دارد روسیه وچینِ گرسنهء دیروز را نیز به جمع سرمایه داری پیوند میدهد توحش عظیمی که دونالد ترامپِ امریکا را با این همه قارونیت وادار میسازد برای غارت بیشتر کعبهء سرمایه داری خود را “کشور رو به رشد” توصیف کند.
از سویی هم شوق و رغبت به توزیعِ عادلانهء ثروت ونقدِ توحشِ سرمایه داری در میان عدیدی از داشمندانِ اگاه فروکش نکرده بود وامکان میرفت تا این طیف دوباره توده هارا منسجم سازند و زعامتِ اتحادیه های صنفی کار را چنان منسجم سازند که بتوانند فراتر از مرزهای میهنی فکر واندیشهء خودرا گسترش دهند و حتی کار به جایی بیانجامد که شورش جوامع اسلامی بر علیه استعمار بر اساس درکِ اقتصادی اوج گیرد. وچنین کاری سنگِ بزرگی پیش پای سازمانهای مرموزی شود که با کمترین حجم بیشترین حجمِ سرمایهء جهانی را در دست دارند که صهیونیزم نمادِ ان است. زمامداران حاکمیت سرمایه داری همواره کوشیده اند تا جلو رشد مجدد مفکورهء توزیع مساویانهء ثروت,جلوِ رشدِ مفکورهء دعوت به منعِ “برده داری مدرن” را بگیرند واین کار از طریق پرداختِ حق السکوت ها صورت میگرفت.همین بود که کشور های سرمایه داری برای راضی نگهداشتنِ شهروندان خود احساس بر تری نژادی را در انان رشد دادند ومعدهء انان را از غارت و تاراج پرساختند وساکنین خطه های ضعیف را در نظر شهروندانِ خود متوحش وشریر وغیرمتمدن جلوه دادند و تحتِ همچو شریر نمایی هر نوع اتلافِ حقوقِ جوامع مستعمره را از نوع حق انسان بر حیوان معرفی داشتند این روشی است که هم اکنون مشهود است و جز چشم کوران حقائق از ان دور نیست.
البته درکنارِ اعتراف به اهمیتِ علتِ اقتصادی در خلقِ چنین ماجراها نباید وجودِ علل دیگر را مغفول گذاشت که عبارت ازتحولِ ابزاریی ناسیونالزم در دست صهیونیزم بود صهیونیزمی که با کمترین حجم بیشترین حجم سرمایه را در دست دارد, ونیز تعریفِ انتزاعی از دمکراسی ونیز ترجیحِ مصلحت لیبرالی بر عدالت انسانی را نباید مغفول گذاشت که مجموع این علل بطور روز افزون چهرهء خود را بر دیوارِ “جنگ صلیبی قرن بیست ویک” با توحشِ سرخ حکاکی کرده است.
به هرحال آنچه بحیثِ مقدمه انرا نیز نباید از یاد برد این است که در اوجِ مبارزهء فکری هردو مکتب سوسیالیزم ومکتب سرمایه داری بسیاری از نویسندگان مسلمان بطور نا خود اگاه در کنار ومعیت مکتبِ سرمایه داری قرار گرفتند
وظاهرا این مقولهء کمونیزم که دینِ افیونِ ملت هاست ونیز دکتاتوریی الحادیِ جوامع کمونستی این طیف نویسندگانِ مسلمان را واداشته بود تا تمامی انرژی و تاب و توانِ خود را وقفِ رد برچنین مقوله ووقفِ رد برکشفِ مفاسد ومظالمِ کمونیزم کنند و اندک وقعی به کمینِ سرمایه داری ننهند و این مقولهء مهم افریقایی را که “اگر افریقا نبود فرانسه نبود”را از یاد برند,مستفید بزرگتر از قلمِ همچو طیف اسلامیان,همانا جوامع سرمایه داری غربی بود, تا سرحدیکه ائتلافِ غیر اعلان شده ی میان برخی زعامت های مذهبی اسلامی و ودولتِ پاپی واتیکان بوجود امد, واتیکانیکه در اوجِ دعوای جدایِ دین از سیاست نقش سازنده در مقابله با کمونیزم را در غرب بل در بسیاری از ممالک مسیحی به نفع سرمایه داری ایجاد کرد وهم اکنون سهام دار بزرگِ سرمایه داری است.
البته هدف من اینجا نقد چنین تقابلِ فکری اسلامی برعلیه کمونیزم نیست بلکه اشاره به این است که بسیاری از نویسندگان اسلامی چنان در خرمنِ سیاسی این وضع,غبار الود شدند که عطف توجهی و فکری چندانی به الترنتیف یا همان بدیلِ اسلامی نکردند درحالیکه نصوص کلی وصریح وفراوانی در قرآن در سنت نبوی در بابت سرمایه ولزومِ توزیعِ ان و احتراز از بازار ازاد و پی امد زشت ان, داشتند. بلی متاسفانه عطف توجهی بر نسخهء بدیل اقتصاد در جوامع اسلامی نکردند تا سرحدیکه نوشتهء هزار سال قبل متقدمین فقه اسلامی در بابت “اموال سلطانیه” –این عبارت مرادف عبارتِ سکتور عمومی است- و یا اصلاحات زمین و اهتمام به آبیاری ممیز تر از نوشتهء عدیدی از مفکرین اسلامی معاصر بود که فقط تمرکز بر معیت سرمایه داری بر علیه سوسیالیزم کردند.
به هر حال امروزه وضعیت سرمایه داری بلند است ,کمرِ اخلاق را خمانیده است ,داعیه داران حق و ازادی را زیر دندان توحش خود نخود ساخته است ,اما چیزی مثبت ونوید باقیمانده این است که فطرتِ الهی در مقاومتِ حق برعلیه باطل فنا پذیر نیست.همانطور که باطل “سر زِ هَر سوراخ می آرد برون” حق نیز سر زِ هر گلخن میآرد برون .
بناءً باید خود را سراغ جست وباید برعلیهِ سرمایه داری وحامیانِ سرمایه داری قد علم نمود,این قد علم کردن با بلند کردن معاصرِ این وعدهء نبوی صلی الله علیه وسلم که « ابشروا یا معشر الصعالیک» مژده باد شمارا ای طبقهء محرومین.صورت میگیرد
تا صعالیک مسلمان در کنار هم گرد نیایند و تا فریاد ابی ذر در پیش نگیرند صعلوک خواهند بود اما صعلوکِ مؤمن نخواهند بود.
حقیقتا قیام برعلیهِ سرمایه داری اعم تر از قیام برعلیهِ استعمار است ,شاخصه های استعمار میتواند ناسیونالیزم باشد اختلافِ اتینیکی باشد,اختلاف کلتوری باشد,اختلافِ اعتقاد دینی باشد,اختلاف بر مبنای میهن گرایی باشد,همین است که اطلاق اسم استعمار بر فیودالان وخوانین ونخبگان و زر اندوزانِ یک کشور تا زمانیکه در درون کشور خود زیست دارند رائج نیست در حالیکه اسمِ قیام بر علیه سرمایه داری از سوی مظلومین و محرومینِ یک کشور برعلیه نخبگان زر اندوزِ ان کشور رائج ومعمول است .فلهذا مبارزه بر علیه سرمایه داری در عالمِ واقع بیشتر از مبارزه بر علیه استعمار است .
اما در دَورِ کنونی پیوندِ عمیق میان این هردو وضع پدید امده است
جوامع مستعمره که ناسیونالستی خودرا نیز بسیار ناشیانه وباغیانه برعلیهِ اتباع خود و برعلیهِ طوائف و فرقه های سیاسی و تباری و مذهبی داخلی خود بکار میبرند در خدمتِ محض استعمار قرار گرفته اند.
انطباق چنین حالت را در افغانستان در مرحلهء هفتِ ثور ومرحلهء ما بعدِ کانفرانسِ بُن میشود ملاحظه نمود.
بعد از کودتای هفتِ ثور که در افغانستان نظام متکی بر آیدهء کمونستی حاکم گشت انضمامِ تعداد و توده ی از مردم به نظامِ حاکم طرفداری از آرمانهای کمونیزم معرفی میشد و نظام و ارباب روسی اش به چنین بهانه استدلال میجستند وبرای حفظ منافع این توده به قول خود “ارتجاعیان” را میکشتند درحالیکه چنین نبود بلکه اکثرِ این انضمام برای تحول از فقر به ثروت از انعدام ملکیت به تفرد ملکیت بود تودهء منضم باوری به ملکیت شراکتی نداشتند فقط چانسی بود که گیر اورده بودند این توده همان اند که امروز در پیری فرزند اصیل لبرالیزم شده اند.یعنی به تعبیر ادبیات سوسیالیستی هدف از انضمام این توده به نظام کودتایی هفت ثور تحول از پرولیتاری به بورژاویی بود نه عکسِ آن. واین تاثیر منفی متقابل خود را داشت که طبقهء مُلّاک میدیدند که یک مشتِ فقیر وبی بضاعت به قشر پول دار شیک پوش وبِیتل مبدل گردیده وسلاح در دست دارد و هر کسی را هر چی بخواهد میکند.
عیناً بعد از سقوط طالبان و رویکار آمدن حکومتِ دست نشاندهء امریکا در افغانستان همان قشر مجاهدینی که زمانی یا در اثرِ محرومیت یا در اثر تصادفِ اوضاع یا هم در اثر مبارزهء اعتقادی بر علیه روس وحکومت دست نشاندهء روس چنگیدند وسپس در کام جنگ های داخلی فرو رفتند همان مجاهدین با اندک ترین فرصت درکنارِ حکومت امریکایی توظیف شدند وچون لذتِ سرمایه را چشیدند خود به طبقهء ملاکی تبدیل شدند که تمامی مفاهیم اسلامی بر علیه اشغال را توجیه کردند و از اشغال امریکایی دفاع اعتقادی کردند .حتی خلاف این طیف از مجاهدین دیروزی با رقبای شورشیی چون طالب, بر اساس دفاع از ملکیت های بود که از دست و پا بوسی امریکا در دست اورده بودند ولی با دیده درایی اصل مخالفت خود با طالب را مخالفت با افراطگرایی تعلیل میکنند.
به هر حال بیاییم اینجا از میان بسیار مسائل واهدافِ بسیارِ لشکر کشی امریکا به ممالک اسلامی منجمله لشکر کشی امریکا بر افغانستان که طولانی ترین زدوخوردِ امریکا بشمار میرود ,جنبهء سرمایه داری را انگشت نشان سازیم تا باشد موضوعی را که هدفِ این مقاله است اندکی مشخص کرده باشیم.
غارت منابعِ سرشار افغانستان یکی از اهداف اساسی امریکا بوده است و این چیزیست که بسیاری از محللین و مبصرین گفته اند.
زیرا همانطور که یکی ازهداف امریکا از اشغالِ عراق نفت انکشور بود اشغال افغانستان نیز بدون منافع اقتصادی نبود,درست است گاهی این اشغال ها مصارفِ هنگفتی در پی دارند ولی قوَّت های اشغالی تعویض و تلافی انرا بلد اند.
به کرّات و مرّات نقل شده است که قوت های امریکایی در افغانستان زمین شکافی کرده اند کوه شکافی کرده اند نمونهء از تربه ها را بر داشته اند , یورانیوم و مواد متعلق به انچه رادیواکتیو گفته میشود را در مناطق خاصی در هلمند چنان به حوزهء خود گرفته اند که به نقل برخی دو ساعت کار است تا موتر از مساحتی که امریکایی ها برای خود اختصاص داده اند بگذرد. در انتقال مواد مخدر سهم این نیروها هم بر سر زبان ها است و هم اکنون گازِ بعضی ولایات شمالی را که زمانی برای همه مردم جوزجان و مزار و سر پل و فاریاب مفت و رایگان بود برای روز مبادای خود بند انداخته اند
امریکا با وصف داشتن منابع سرشار عادت دیرینه در جلب منابع از خارج و تخزینِ منابع داخلی خود دارد, احتیاطی نفت و گاز افغانستان را نیز بنا بر نقل مبصرین از نظر ساقط نکرده است .
افغانستان نه تنها ساحهء غارتِ مالی بلکه ساحهء آزاد برای مانورها وتمرینات نظامی امریکا و ناتو بوده است تمریناتی که این کشورها اگر ان را در کشورهای خود یا کشورهای مستقل انجام دهند مصارفِ گزاف خواهد داشت انان در افغانستان مانورهای حقیقی را بر علیه اهداف زنده که اکثریت ان ملکی بوده اند و یا خطر جدی نبوده اند انجام داده اند حتی در موضوعات داخلی و تباری دخالت نموده اند و کسانی را به اتهامات غیر ترورستی بنا بر تقاضای مقربین خود باز داشت و اهانت کرده اند
کشورهای مثل افغانستان وصومالی و یمن از سوی دیگر بضاعتِ تازه ی برای کمپنی های خورد وریزهء امریکا نیزهستند. کمپنی های که دور از التزامات وتعهداتِ حقوقی که بردوش کمپنی های بزرگ است خود را وارد پیمان های امنیتی, قرار داد های امنیتی, ساختن پایگاه های نظامی, محافظت رجال برجستهء خارجی یا حتی داخلی, قراردادِ توریدِ غذای ویژهء سربازان اشغالگر, جلبِ روسپی ها برای انان,- مانند واقعهء جلب روسپی های مولدوایی برای نطامیان امریکا در بگرام- یاهم تهیه وتدارکِ مواد برای نهاد های تحقیقاتی در غرب, وفرا تر از این نقلِ سنگ های گرانبها بدون گمرک ,تسهیلِ خدمات پولشویی, کرده اند و این گونه کمپنی ها زمینهء بروز خود را فقط در مناطق آشوب زده میابند وبه نوبهء خود درکنار بسطِ نفوذِ استعمار, وظائف را در داخلِ مناطق اشوب زده نیزاحتکار میکنند و سرمایهء جدیدی را به حساب امریکا واریز میکنند وهمچنان برای امریکا فرصتی میشود تا چرخ تولیدِ کمپنی های خورد و ریزهء جدیدِ خود را در چنین فضا بیافریند وازچنین فضا استرزاق کند و تعدادی را که تازه شهروند امریکا شده اند و دارای دو تابعیت اند و لی چانس خدمت انان به سرمایه در امریکا کمتر است درچنین کشورهای اشوب زده استخدام میکند و دولاب سرمایه داری را توسط این تعداد که اصالتا از همین کشورهای اشوب زده اند میچرخاند. از قضای روزگار اتباع کشورهای اشوب زده به همچو افراد استخدام شده به دیدهء قدر مینگرد وچه بسا که این تعداد را فرشتهء نجات میشمارد واز ریاست تا وزارت تا امنیت تا ریاست جمهوری خود را برای همچو قشر وا میگذارد وحتی کلید رسانه هارا در دست این تعداد میدهد و خود از پردهء رسانه اخبار مستمر مرگ و تباهیی خود را میبیند و میشنوند
لهذا با اطمئنان میتوان گفت جوامع اشوب زده در حقیقت ساحهء تولید مواد اولیه برای ابزار صنعتی تولیدِ جوامع سرمایه داری است که برای همین هدف نیز آشوب افرینی شده است.
خلاصهء سخن اینکه ما در افغانستان مستعمرهء مختلف الوجوهِ امریکا هستیم وبرای ما لازم است تا از این استعمار خود را وارهانیم ,رهانیدن از استعمار نیز ظرفیتِ لازم میخواهد. چه بسا استعمار ستیزیی که خود در خدمت سرمایه داری قرار میگیرد .بطور مثال یک گروه شورشی برعلیه یک إشغال میجنگد همین دولت اشغالگر برای همین گروه شورشی مواد و ابزار جنگی تهیه میدارد تا بهانه برای حضورِ بیشتر استعماری خود را تدارک بیند یا هم بازارِ تولیدِ ابزارِ نظامی خود را همیشه زنده نگه دارد. درهمچو حال مبارزه بر علیه استعمار دچار بحرانِ اخلاقی و بحرانِ هدف غایی خود میشود که تلافی ان وجوهِ عدید دارد که در ذیل به ان توجه کنیم.
اول: یا ترکِ مبارزهء گرم وتحول از ان به مبارزهء سلمی در حالات ومناطقی که ضرورت به چنین تحول احساس شود.
دوم : یا هم آغاز وادامهء جنگِ گرم وتلافی إشکال اخلاقی و تحقیقِ هدف غایی جنگِ ازادی, از طریقِ تعیین مساحهء نفوذ صورت گیرد. صورتِ این مسئله را دقیق شویم مثلا یک گروه شورشی با استعمار در إزای حاکمیت خود برهزار کیلومتر مربع و راندن استعمار ازان برعلیه استعمارمیجنگد واسلحه وامداد را مستقیم یا غیر مستقیم ازهمین استعمار دریافت میدارد در حالیکه استعمار برای حاکمیتِ خود از ده ها هزار کیلو متر مربع دور لشکر کشی کرده است درهمچو حال ممکن است مبارزهء گرم باین بیانجامد که استعمار ان یکهزار کیلومتر مربع را برای جنگجویان رها کند زیرا مطمئن است که ده ها هزار کیلومتر مربعِ دیگر را در دست دارد.
سوم : یا هم جنگِ گرم بر علیه استعمار از طریق استمداد از استعمار دیگر صورت گیرد یا هم در چنین جنگ های گرم از اسلحهء ساخت کشور های اسلامی که به نوبهء خود نیز بازار یابی میکنند به حکمِ وجودِ وجوهِ مشترک استفاده گردد و این نیز گزینهء سرا پا معلول خواهد بود
گزینهء اول را بعضی فرماندهان مسلمان در قرن نوزده بر علیه استعمار استفاده کردند بطور مثال تاریخ مجاهدین المغرب و الجزائر و قفقاز و لیبی چنین بوده است اما استعمار بالاخره توانسته است تعهدات خود را پایمال کند و دوباره ساحات ازاد شده را اشغال کند یا حتی به نفع استعمار دیگر در سرکوب مجاهدین بشتابند مانند شتافتن فرانسه به کمک اسپانیا بعد از شکست ارتش اسپانیا در نبردِ معروف انوال با مجاهدین المغرب. ولی در عصر کنونی که مرز دولت ها تثبیت گردیده است و مفاهیمی چون فیدرالی در درون دولت ها رشد یافته است گزینهء اول شاید استعمار را وادار به اعتراف و قبول حاکمیت مبارزین در حوزه هایی معینی بسازد
درجنگ های ضد استعماری تمرکز بر فتح وظفرِ سریع,عدم اعتنا به هدف غایی جنگ,عدم قطع ریشهء سرمایه داری باعث میشود تا جنگ های آزادی خواهی منحرف شوند بلکه خود چنین جنگها زیر داعیهء شعارهای مقدس وسیلهء امرارِ معیشتِ جنگجویان گردد.
یکی از اهداف غایی رهایی از استعمار, بدبینی با مکتبِ استعمار است. عدم ورود از ورودگاهِ استعمار است, بستن دروازهء است که استعمار گشوده است. نظام سرمایه داری مکتب قدیم وجدید استعمار است. تا زمانیکه بدبینی با نظام سرمایه داری در دل ووجدان هر انسان مسلمان گره نخورد هر گز نمیتواند با استعمار خیالِ مقابله کند .همین است بسا از مسلمانانیکه مسئولیت خود در قبال استعمار را درک میکنند زمانی از ان دست میکشند که به اندک سرمایه ی دست یافته اند . ضعیف النفسان به اندک امتیازی در یک شب و روز از زبانِ نقاد بر مستعمر به زبان مدّاحِ مستعمر عوض میشوند .
تا زمانیکه مسلمان حقیقت زشت نظام سرمایه داری را در زوایایِ دین مقدس اسلام کشف نکرده است رابطه اش با استعمار در بابتِ بد بینی فقط در نصوصِ جنگ محصور میماند, بیخبر از اینکه اسلام انگاه که جنگِ دفاعی را با آیتِ (أذِنَ للذین یقاتلون بأنّهم ظُلِموا وإنّ الله علی نصرهِم لقدیر) برای مؤمنین اجازه داد, سبب وعلت ان جنگ را درخودِ همان ایت نیز بیان کرد. سبب یعنی رفع ظلم, وانهم ظلمیکه ناشی از اقدام جنگی ظالم برعلیه مظلوم بوده است, زیرا کلمهء “أذِن” چنین معنی میدهد که حالا دیگر جوابِ مشت را با مشت بدهید و نیز کلمهء “یقاتَلون” به “صیغهء مبنی مجهول” میرساند که مسلمانان اغازگرِ جنگ نیستند به تعبیر علم اصول میتوان چنین گفت که این ایت عبارت النص در اجازهء جنگ است و اشاره النص در این دفاعی بودن جنگ در اسلام است.
پس ظلم عام است ونحوهء مقاومت با ظلم هم عام است ملت های مخالف استعمار هر نحوه ی را که مناسب برای دفعِ ظلمِ استعمار بینند همان را بر گزینند لازم نیست همواره جنگ بر علیه استعمار نفیر باشد – نفیر یعنی فراخوان عمومی – واگر انجا که نفیر است یعنی وضعیتی است که در یک نظرِ ظاهری به نص,نفیر را ایجاب میکند ,تعمق و استنباط این است که باید میان فائدهء ناشی از نفیروحکمت نفیر در بابتِ انچه که حفظ کلیاتِ پنجگانهء اسلام نامیده میشود – حفظِ جان,حفظ مال,حفظِ عِرض,حفظِ نسل,حفظِ عقل- فکر شود
بنا برهمچو دقت ها وظرافت ها ونیاز به تفکیک ها وتشخیص ها جوامعِ مستعمره در قدم اول نیاز به درکِ معنای ظلم دارند ونیاز به درکِ مصداق ظلم اقتصادی دارند, تا قیمتِ منابع وحق خود بر ارض وعِرض را بدانند و ازهمه مهمتر برای زندگانی اسلامیی مابعدِ استعمار در سر زمین خود برنامهء اخلاقی ریزند.
در این مقام مناسب است به مسائلی از قبیل اسلام ومال,اسلام وسقفِ ملکیت, اسلام واحتکار, اسلام ومنابع طبیعی, اشاره کنیم واین اشارهء ما درلابلای نصوص خواهد بود تا دریابیم که سرمایه داری پلید ترین پدیدهء شیطانی است که عدل وعدالت را همواره شکم دریده است و دراخیرِ این مقاله اشاره ی به وضعیت دشوار جامعهء افغانی ما از بابت سرمایه داری غیر مقنن,و اجتهادی در تقدیم توصیه برای طبقهء محروم جامعهء افغانی نیز داریم فلهذا این هردو مطلب باقیمانده را بالترتیب ذکر میکنیم
بحث دوم
نظری به نصوص اسلامی در قبالِ مال وسرمایه
میان مال و سرمایه فرق در این است که سرمایه مرحلهء پیشرفتهء از ملکیت است درحالیکه مال مطلقِ ملکیت است .
اول: اسلام ومال
میتوان گفت نصوص اسلامی در قبالِ مال بر سه نوع است:
ا – یکی نصوصی هست که به مال منحیث لازمهء زندگانی اعتراف میکند, اشتیاق وعلاقهء انسان به مال وغریزهء شوق مال را بخشِ لا ینفکِ زندگی انسان معرفی میکند و وجودِ آن را نعمت میشمارد وشکر را بر وجودِ ان میطلبد.
بارز ترین مثال این نوع را در آیتِ چهاردهم سورهء آل عمران میبینیم که میفرماید (زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ) یعنی زینت داده شده است برای مردمان علاقه به شهوت ها,-اعم- از زنان,فرزندان,وگنج های زلا و نقره,اسپان پرورش داده شده,وچهارپایان,وکشت وزراعت,این متاع زندگانی دنیا است و نزد خداوند است برگشت نیک.
اما در آیتِ بعدی رهیدن از بعضی چنین شهوات و اعتدال در بعضی ان را خیر معرفی میکند و میگوید (قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرٍ مِّن ذَٰلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا) یعنی بگو ایا خبر دهم شمارا به بهتر از این؟ مر انانی را که تقوای الهی را پیشه کردند بهشت های شاداب است که جاویدان اند در ان.
ودر سورهء نوح میفرماید (وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا) و مدد میکند شمارا به دارایی و فرزندان و میگرداند برای شمایان بوستان ها و میگرداند برای شمایان رودها .
ودر آیتِ سی دوم سورهء اعراف میفرماید (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا خَالِصَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ) بگو که حرام گردانیده است زینت خداوند را که برای بنده هایش برون اورده است,بگو این از انانی است که ایمان اوردند در زندگانی دنیا,و خاص از انان است در روز آخرت .
و در بخشی از ایت چهل و یکم سورهء توبه میفرماید (وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ)و جهاد کنید با مال ها و نفس هایتان در راه خدا. و در اینجا صاحبان اموال مضاف الیه شدند یعنی که افادهء ملکیت را میکند
و در بخشی از ایت بیستم سورهء نساء میفرماید (وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا) و دادید برای ان زنان مال بسیاری را س نگیرید از انچه دادید چیزی را . و در این افادهء ملکیت مال ولو که بسیار باشد برای ان زنان که جدا شده باشند ثابت گردیده است .
در ایت هفتم سورهء طلاق میفرماید (لِیُنفِقْ ذُو سَعَهٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا)پس باید که مصرف کند انکه دارای فراخی – در مال است- از فراخیی خود,و کسیکه تنگ دستی دارد در رزق مصرف کند از همان چیزی که خدا اورا داده است خداوند هیچ نفسی را مکلف نمیسازد مگر به انداز انچه برای ان نفس داده است .”یعنی مسئولیات دارنده به انداز دارایی وی است”.
و در ایت دهم سورهء جمعه میفرماید (فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاهُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) پس انگاه که نماز گزاریده شد پس پراگنده شوید در زمین و بجویید از فضل خداوند و در یاد ارید خدارا بسیار تا باشد رستگار شوید
و در ایت ۳۲ سورهء زخرف میفرماید (نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ).مایان تقسیم کردیم میان انان روزگار انان را در زندگانی دنیا و بلند بردیم بعضی را بر بعضی درجه ها.
تعدادی از این ایت قبول به واقع را گمان برده اند و گفته اند طرز روزگار و زندگی همین است که چنین است رسم چرخ برین ..یکی زین به پشت و یکی پشت به زین
ولی به اشتباه این گمان و بیان سیاق ایت بعدا اشاره میکنیم.
و در حدیث نبوی است «التاجر الصدوق الأمین مع النبیین و الصدیقین و الشهداء» تاجر راستکار با پیامبران و صدیقین و شهدا است
و در حدیث است « نعم المال الصالح للرجل الصالح» چه خوب است مال خوب برای مرد خوب
از مجموع این ایات و احادیث نقاط ذیل دانسته میشود .جایگاه مال و رغبت انسان به مال و اینکه مال ضرورت است و اینکه انسانها در کسب رزق و روزی سعی ورزند و اینکه انسانها در سعی خود در رزق و روزی و دریافت مال متفاوت اند و اینکه یکی دارا و یکی نا دار است و اینکه هر کدام از دارا و نادار به حجم ملکیت خود مسئولیت دارند و اینکه تجارت محبوب است واینکه داشتن مال درک مسئولیت لازم است .
ب – دوم نصوصی است که اعتنا به مال و ثروت را مذموم میشمارد واستغراق در جمع مال را زشت میشمارد. مثلاً ( انما اموالکم و اولادکم فتنه) جز این نیست که اموال و فرزندان شما فتنه اند یعنی تعلق خاطر بیش از حد شما به این دو شمارا در فتنهء اعراض از خداوند فتنهء اعراض از درک حق جامعه میکشاند.
ویا( وتحبّون المالَ حبّا جما) و دوست میدارید مال را دوستی بیحد,و این در مقام عتاب است
ویا (واللذین یکنزون الذهب والفضه ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم) انانیکه زرو سیم را میاندوزند و در راه خدا صرف نمیکنند انان را مژده ده به عذاب دردناک.
ویا( وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّهٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ) و بنا بر تفسیر ابن جریر طبری . اگر این نمیبود که مردمان همه بسوی کفر میشتافتند سقف خانهء انانی را که به رحمان کافر شدند از نقره میساختیم و نردبان ها برای انان میساختیم که بر بلندای ان ظاهر میشدند بام ها برای انان میساختیم
ودر این باب احادیث بسیار است که عدیدی از این ایات و احادیث را بعدا در مسئلهء اسلام و ملکیت نقل میکنیم
وچون مال هرچند کم باشد عبارت از جمع است,نتیجهء این نصوص این میشود که سقفی برای جمع مال تعیین شود وچون کمترین مال, کمترین ضرورت را بر اورده میسازد یعنی مهمترین ضرورت مورد نیاز را بر اورده میسازد – مانند اینکه کسی اگر یک روپیه دارد انرا برای نان مصرف میکند- مطلوب ترین سقف برای جمع مال از نظر این نصوص همان است که مال در سطح ایفای ضرورات باشد یعنی نیازمندی هارا پوره کند بنا بر این مصداق جمعِ مذموم مال تملک بر فوق ضرورات است ,یعنی مذمومیت ملکیت زائد که تقریبا شبیه این همان نظریهء معروف اقتصادی است که “فائضِ قیمت” نامیده میشود .البته فائض قیمت حد ادنی و حد اعلی دارد یعنی فائض قیمت برای یک تاجر معمولی شاهرگ زندگی محسوب میشود اما برای یک کمپنی بزرگ ابزار خون اشامی و برده گیری محسوب میشود بنا بر این ملکیت زائد در نتیجهء تعریف از اینکه زیادت چیست و جامعه زیادت را در تناسب با واقعیت زیست اقتصادی اتباع خود چگونه معرفی میدارد ,فهم میگردد .
ما از جنس نصوصی که انرا در کتگوری دوم جا دادیم زیاد داریم بلکه نصوصی که در کتگوری اول اوردیم بسیار به وضوح چه از طریق دلالت سیاق چه از طریق تفسیر بواسطهء پیامبر خدا مقید ومخصص به همین نصوص دوم اند و این نصوص تفسیری را در کتگوری سوم جا زدیم.
ج – سوم نصوصی است که توسط ان توفیق میان این دو نوع نصوص در قبالِ مال ایجاد میشود
یعنی چون نوعِ اول نصوص مال را مورد اعتراف قرار داد و سعی برای دریافت ان را جائز شمرد و وجود ان را نعمت شمرد و تعلق خاطر انسان به مال را غریزهء انسانی شمرد
وچون نوع دوم نصوص از جمع کردنِ مال برحذر ساخت ومال را فتنه شمرد وموجبات جنگ را ناشی ازمال شمرد واسباب خصومت هارا به ان ارجاع کرد نوعی از تعارض ظاهری میان این دو نوع نصوص وانمود شد واین نوع تعارض ظاهری با نوعیتِ سومی از نصوص رفع گردید .
این نوع سومِ نصوص رابطهء انسان ومال را طبیعی میداند اما عدم جمع ان را برای افراد مصون تر میشمارد ومتقابلا بطور کل ممانعت از جمع ان نمیکند منتها برای ایجادِ توازن استحقاقاتی بر اموال جمع شدهء انان میگذارد . این استحقاقات شامل همه انواع اموال انسان میشود که بنام زکات بر پول نقد و زکات در چهار پایان وعشر بر زمین و زکات بر متاعِ تجارت, وحتی زکات در زیورات زنان را – نزد احناف – در بر میگیرد.
پس توسط این نصوص سومی فهمیده میشود که کسانیکه حق مال را ادا کنند ظاهرا بریء میشوند و تفریعاتِ فقه اسلامی در طول تاریخ خود برهمین تقسیم سوم چرخیده است.
اما فقه سیاسی اسلامی در کنارِ اعتراف به تقسیم سومی نقاط دیگری را نیز ظاهر میسازد نقاطیکه بر خلاف تفریعاتِ رائجِ فقه اسلامی در تاریخ اسلام شواهدی از خود داشته است. نه فقط شواهد تطبیقی بلکه شواهد بسیاری از نصوص نیز داشته است و این نقطه عبارت از این میباشد که هنگام نیاز به تنظیم بخشی امورِ جامعه دولت چقدر حق دخالت در اموال و املاک مردمی را دارد ؟ به این پرسش بعدا در امتدان همین مقال خواهیم پرداخت بلکه جواب این پرسش را صلب محتوای این مقال میدانیم وقبل از ان اندکی به سیاست مالی پیامبر و خلفای راشدین اشاره کنیم.
ادامه دارد…