خبر و دیدگاه

مشخصات زبان از نگاه زبانشناسی‎

علم انتروپولوژی یا بشر شناسی یا انسان شناسی به چهار بخش تقسیم بندی شده است :
– بشر شناسی فرهنگی یا cultural anthropology
– باستانشناسی یا Archeology
– بشر شناسی علم زنده جان یا Biological anthropology
– و بشر شناسی زبانشناسی  یا Linguistics
از نگاه انتروپولوژی شاخصه عمده یک فرهنگ زبان است. وقتی زبان بمیرد ، فرهنگ هم میمیرد و از بین می رود و برای اینکه فرهنگ نمیرد باید زبان زنده ماند .
زبان یکی از پدیده های خلقت است که سفر میکند، تلفظ آن تغییر می کند و همچنان در اثر مراودات بازرگانی ، علمی و احتیاجات روزمره واژه ها ساخته میشود و مانند مال می تواند از یک نقطه دنیا به یک نقطه دیگر انتقال کند  و همانجا ماندنی شود. دلیل آن این است که در فرهنگ که زبان سفر کرده است همان لغت و یا واژه وجود ندارد. به عبارت دیگر زبان به قلمرو که داخل میشود نسبت کمبودی که در فرهنگ میزبان وجود دارد  جای خود را باز میکند و فرهنگ میزبان آن را می پذیرد . طور مثال الجبر و یا الکهل کلمات عربی است و جای خود را در سطح جهانی باز کرده است و در همه فرهنگ ها قبول شده است . یا امروز چون غرب در ساینس پیشقدم است ما همان واژه ها را استعمال می کنیم که درین کشور ساخته شده است. بدین اساس از نگاه زبانشناسی زبان سچه وجود ندارد که یک زبان ادعا کند که در آن زبان لغات یا واژه های خارجی وجود ندارد. در رشته های مختلف واژه های قبول شده است و بعضی اوقات فرهنگ میزبان حتی می تواند آنرا به زبان خود ترجمه کند و اما پرمفهوم تر و آسان تر است که همان واژه که از بیرون آمده است استعمال صورت گیرد. در علوم سیاسی واژه کودتا که اساسا فرانسوی است و یا لیدرشپ که اساسا انگلیسی است در سطح جهانی قبول شده است . در بعضی مناطق ترجمه یک لغت وجود دارد و اما ترجمه آن در اثر رویداد های تاریخی خوشایند نیست .طور مثال ما رهبری داریم و اما انتباه که مردم از رهبر و سطح رهبری گرفته اند خاطرات ناگوار را زنده میکند .همچنان واژه های اختصاصی است که در معنی عام است و اما در استفاده خاص است. طور مثال پیامبر . یعنی کسی که یک پیام را می رساند . از نگاه معنی هر کس می تواند پیامبر باشد که یک پیام را برساند. اما این واژه پیامبر تنها برای بیامبران الهی مورد استفاده است. همچنان معنی بعضی لغات در فرهنگ های مختلف تعبیر جداگانه دارد. طور مثال روشنفکر را آنان اول به کار بردند که مخالفت در دین داشتند یعنی کسی روشنفکر است که ضد دین باشد . از همین سبب مسلمانان آگاه به جای روشنفکر کلمه منور را استعمال می کنند. همچنان واژه جاهل است که عربی و قرآنی است . جاهل به آن کسی إطلاق میشود که آیات خدا را تکذیب میکند و یا پیامبر را رد میکند . به اساس این تعریف یک پروفیسور هم می تواند جاهل باشد. بعضی وقت واژه ها نظر به تماس های که داریم گرفته میشود . طور مثال افغانها زیاد تر با انگلیس ها و هند برتانوی مراوده داشتند و ما از انگلیس ها واژه ها را گرفتیم مانند نکتایی و یا موتر . چون car تلفظ آن مانند کار کردن است لذا موتور را گرفتند و آن موتر شد. ایرانیان چون با فرانسویان و روسان زیاد تر مراوده داشتند آنها کراوات را گرفته اند که فرانسوی است . و ماشین را از روسیه گرفته اند. بعضی اوقات یک لغت سفر میکند و وقتی دوباره به زادگاه خود بر میگردد تغییر تلفظ کرده می باشد . جامه دان سفری اساسا فارسی است. این لغت سفر کرده به روسیه و در آنجا چمدان شده است و حالا ایرانیان همان چمدان که در روسیه تلفظ میشود همان را تلفظ می کنند در حالیکه آن واژه  جامه دان است .
دوره استعمار و استثمار کشور ها توسط قدرت های استعماری   نقش بزرگ را در زبان یک خطه بازی کرد . کشور های که توسط فرانسه استعمار شده است واژه های فرانسوی دارد و کشور های که توسط انگلیس استعمار شده است واژه های انگلیسی زیاد دیده میشود. حتی فرانسویان در یک کشور مستعمره تبلیغ میکردند که آنها از نسل گولوا هستند یعنی از نژاد فرانسوی هستند و باید فرانسوی بیاموزند . هدف همین بود که وقتی زبان از بین رفت خوبتر به أهداف استثماری و استعماری خود نائل می شدند.
زبان “استندرد” یا معیاری آن زبان است که از نگاه الفبا، دستور زبان و ادبیات کلاسیک یکی است . طور مثال بیدل ، حافظ و مولانا و سعدی و باقی شعرای بزرگ زبان فارسی با اینکه لهجه در نقاط مختلف فارسی زبان تفاوت میکند و اما برای همه فارسی زبانان یکی است. در زبان معیاری از استفاده لغات عامیانه و محلی جلوگیری به عمل می آید. طور مثال وقتی یک کتاب به زبان انگلیسی در لندن به نشر میرسد ، آن کتاب در همه نقاط جهان که انگلیسی زبان است قابل مطالعه است . زبان مروج یک منطقه را در زبانشناسی lingua Franca یاد میکنند. قبل از آمدن انگلیس ( ١٨٣٢) به نیمه قاره هند زبان کلاسیک منطقه فارسی بود. یعنی فارسی در افغانستان ، ایران، تاجکیستان  ، مناطق ترک نشین و هندوستان زبان دربار و زبان ادبیات بود.
زبان تحمیلی از زبان که در اثر مراودات بازرگانی ، صنعتی و علمی داخل یک سرزمین شده است فرق دارد. زبان تحمیلی کار استعمار  بود . قسمیکه گفتیم برای خوب استعمار کردن باید اول فرهنگ ازبین برود و برای اینکه فرهنگ از بین برود باید زبان از بین برود . کشور های رو به انکشاف متوجه این دسیسه استعماری شده اند و نه تنها میخواهند زبان اصلی را احیا کنند حتی برای اینکه زبان اصلی و بومی زیاد تر صدمه نبیند کوشش میکنند تا واژه های جدید معادل واژه وارداتی از نو بسازند. افغانستان درین بخش قطعا کار نکرده است . شما یک لوحه تجارتی را بیبینید چنین خوانده میشود . طور مثال فلانی إیرلاینز اجنسی . مقصد از نمایندگی هواپیمایی فلانی است . قوم سر اقتدار هم به فرهنگ افغانستان صدمه وارد کرد و به جای شناخت مساوی سه زبان پشتو و فارسی و ازبکی پشتو تحمیل شد. در اثر این تحمیل زبان ، افغانستان زبان معیاری که همه فارسی زبانان آنرا بفهمد ندارد. طور مثال این جمله را متوجه شوید ” در افغانستان باید اسلام در چوکات فاکولته شرعیات پوهنتون کابل تدریس شود” چوکات کلمه اردو است . فارسی آن چارچوب است فاکولته اساسا لاتین است که facultas است و بعد به فرانسوی آمده است و ما از فرانسوی گرفتیم . پوهنتون پشتو است و فارسی آن دانشگاه است . این زبان معیاری نیست اینطور باید نوشته شود ” اسلام باید در چارچوب دانشکده علوم اسلامی دانشگاه کابل تدریس شود ” این فارسی معیاری است که همه فارسی زبانان تاجیک ، ایرانی افغان و بلوچ می توانند بفهمند. زبان نوشتاری باید و باید معیاری باشد  که در سطح جهانی برای همه قابل قبول باشد و اما زبان گفتاری می تواند معیاری نباشد زیرا لهجه و اصطلاحات محلی فرق میکند. اگر طور مثال یک لغت استفاده میشود که معیاری نیست باید درپا ورقی تشریح شود. این چنین:
واژه کچالو از هند برای ما آمده است و در ایران سیب زمینی گویند که از فرانسوی گرفته اند.
کلمات که در افغانستان تحمیل شده است آنرا قبول شده می گویند در حالیکه همه دانشمندان زبانشناسی تفاوت میان قبول شده و تحمیل شده را می دانند. از نگاه مطالعات استعمار گر و استعمار شونده، مردمان که منافع خانوادگی و اجتماعی و سیاسی شان به خطر نیفتد اینها کلمات را که استثمار فرهنگی و استعمار سیاسی بالای شان تحمیل کرده است هنوز هم استعمال میکنند برای اینکه گروه سر اقتدار او را به خارجی پرستی و خیانت متهم نکند. غافل ازینکه او را استعمار مسخ فرهنگی کرده است. اما مقام اجتماعی او از زبانش و فرهنگش مهم تر است.
مسله لغات است که ما در فرهنگ خود داریم و ضرور نیست از بیرون نقل کنیم. طور مثال خانواده . پس فأمیل ضرور نیست.
زبان عربی که در فرهنگ ما داخل شده است تنها به خاطر دین اسلام نبوده است. زبان عربی از نگاه زبانشناسی اساسا دو نوع است. یکی عربی قرآنی است که به آیه است و ترجمه نمیشود ، تفسیر میشود. یکی زبان عربی مردم است که ترجمه میشود. یعنی زبان انسان به انسان ترجمه میشود و اما زبان خدا به زبان انسان ترجمه نمیشود. از آنجایکه مردم مسلمان در قرون نهم الی دوازدهم میلادی سردمدار ساینس و علم بودند بسیار ی واژه ها به ما رسید که نه تنها رد کرده نه می توانستیم زبان فارسی را زیاد تر وسعت بخشید . و این ادعا در اشعار بزرگان ادب فارسی مشهود است. دیگر اینکه زبان عربی دستور زبان فارسی را مکمل ساخت. Thomas Cleary پژوهشگر ادبیات دین شناسی در کتاب The Essential Koran می نویسد که در زبان عربی علامات دیده میشود که ساختمان یک زبان اصلی را نمایندگی میکند و به اساس ریاضی استوار است . أصول که در هیچ یک زبان دیگر دیده نمیشود.
من امید می کنم که دولت کشور افغانستان اگر از اشتباهات که گذشتگان کرده اند معذرت نه میخواهد باید زبان فارسی را احیا کند و آنرا مطلق به مساوی در مقابل پشتو و ازبکی به حساب شمارد و کلمات که به نام قبول شده تحمیل شده است به فارسی برگشتانده شود و ازین زیاد تر فرهنک اصیل زبانی کشور صدمه نبیند.
دکتور فرید یونس
سابق استاد بشر شناسی فرهنگی خاور میانه و فلسفه اسلامی در دانشگاه ایالتی کلیفورنیا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا