خبر و دیدگاه

به بهانهء سال روز شهادت استاد برهان الدین ربانی

 

امروز سال روز شهادت استاد ربانی است. هفت سال پیشتر از امروز در چنین روزی استاد ربانی بوسیلهء یک طالب تروریست به شهادت رسید. وی که خود را نمایندهء شورای کویته خوانده بود و پس از عبور از هفت خوان ترتیبات امنیتی بالاخره توانست تا همرای واحدیار و استانکزی که هر دو عضو شورای عالی صلح بودند، خود را به خانهء استاد برساند. این تروریست که بمب را در میان لنگی خود پنهان کرده بود و به مجرد به آغوش گرفتن استاد، بمب خود را منفجر کرد و استاد را به شهادت رساند و واحدیار و استانکزی شدید زخمی شدند که زخم های واحدیار شدید بود و خود تروریست هم کشته شد. واحدیار به دلیل همدستی با تروریست مدتی زندانی شد و بعد رها شد و اتهاماتی در این مورد بر استانکزی نیز وارد شد و اما او مجرم شناخته نشد.

استاد ربانی از جمله نخستین رهبران نهضت اسلامی بود که از سال های ۱۳۳۵ خورشیدی بدین سو عمر گرانبهای خود را قربانی مبارزه، جهاد و مقاومت کرد. استاد از جمله هفت رهبر جهادی در پشاور بود که دارای ویژه گی های منحصر به فرد خود اش بود. با آعاز جهاد مردم افغانستان در برابر تهاجم شوروی، نهضت اسلامی کشور در برابر یک رخداد غیرمترقبه قرار گرفت که نه تنها نیاز به اتخاذ تدابیر نظامی جدی برای نبرد با ارتش تا دندان مسلح شوروی بود؛ بلکه از آنهم مهمتر نیاز به بازی های جدی تر با شبکه های استخباراتی منطقه و جهان و بویژه آس اس آی و سی آی ای بود؛ اما با تاسف که حادثه چنان بزرگ و بازی گران استخباراتی چنان تردست و کار آزموده و مکار بودند که رهبران جهادی کشور در برابر آنان ضعیف بودند، نه تنها ضعیف که شماری از آنان چنان وابسته به شبکه های استخباراتی شدند که برای رسیدن به قدرت حتا عزت نفس خود را نیز از دست دادند؛ اما در این میان استاد ربانی از نادر ترین رهبرانی بود که زیاد کوشید تا استقلال خود را حفظ کند و منافع ملی مردم افغانستان را در معامله با شبکه های استخباراتی بویژه آی اس آی قرار ندهد. استاد در میان رهبران جهادی پشتون تبار چون آقایان سیاف، حکمتیار و خالص و حضرات مانند مجددی و گیلانی یگانه رهبری بود که توانست بدور از افراط و تفریط با اتخاذ سیاست های اعتدالی و معقول و واقعی راهء میانه و خوب را برگزیند و هم در بازی با شبکه های استخباراتی راهء معقول تر را برگزید و نخواست جهاد و قربانی های مردم افغانستان را در ترازوی معامله با آی اس آی بگذارد باوجود آنکه استاد تحت فشار نظامیان پاکستانی قرار داشت و حتا تنظیم اش از کمک های کم نظامیان پاکستان برخوردار بود و بیشترین کمک را حزب اسلامی دریافت می کرد. این تا زمانی ادامه داشت که تامسن سفیر امریکا در امور مجاهدین شد و شورای فرماندهان جهادی را بوجود آورد که هدف از ایجاد این شورا از یک سو ایجاد نوعی استقلالیت به فرماندهان در جهت تضعیف رهبران جهادی و از سویی هم تلاش برای پیشگیری از نفوذ آی اس آی در میان گروههای جهادی بود. در همین زمان امریکا پاکستان را واداشت تا کمک هایش را به هفت گروۀ جهادی مقیم در مساویانه تقسیم کند. اینکه نظامیان  پاکستان چقدر این تقسیم بندی را رعایت کردند و به چه میزانی از این کمک ها را می دزدیدند، حساب آن روشن نیست. امریکا هر از گاهی در برابر سیاست های توسعه طلبانۀ پاکستان واکنش نشان داده و اما نتوانسته تا امروز پاکستان را به میل خود بچرخاند و آن را مهار کند. پاکستان هر از گاهی پول های امریکایی ها را گرفته و به قول معروف ” برسر شان کلاه گذاشته است” اما شگفت آور این است که امریکا هر باری که زیر بازی های پاکستان به قول معروف ” چت می شود” و از زمین بلند می شود و تعهد می کند که بار دیگر فریب پاکستان را نخواهد خورد؛ اما با تاسف که پاکستان از چهل سال بدین سو امریکا رافریب میدهد، بر سر پول های آن مانور های عجیبی اجرا می کند که به بهای شرمساری امریکا و قربانی مردم افغانستان تمام شده است.

در این میان آنچه مسلم بود، مقاومت استاد در برابر فشار های سی ای آی امریکا امر طبیعی بود که تا آخر به آن صورت تن نداد و تا جایی که توانست مقاومت کرد؛ اما با تاسف که چرخ جهاد افغانستان چنان در دستگاهء استخباراتی پاکستان گیر مانده بود که تلاش های استاد به تنهایی نتوانست کاری را از پیش ببرد و این وابستگی ها سبب شد که جنرالان پاکستانی قربانی های مردم افغانستان را به تاراج ببرند و جنرال ضیاالحق افغانستانخوار شهید جهاد افغانستان حساب شود. ثمرهء این وابستگی پس از پیروزی مجاهدین آشکار شد و در نتیجهء خود خواهی و وابستگی شماری رهبران به آی اس آی و مداخلهء آی اس آی و سپاهء پاسداران ایران و مداخلهء شیخ های سعودی افغانستان به کام جنگ های گروهی رفت و کابل ویران شد و هزاران انسان بی گناه کشته شد که از نقش استاد در این تحولات می توان بحیث یک سیاستمدار باتدبیر و حلیم و بردبار یادآور شد و اما فاجعه در افغانستان چنان کلان بود که دست استاد از گشودن گرهء آن کوتاهی می کرد.

شهید استاد ربانی از چهره های نام آور جهاد بود که رهبری توانا و مدبر و سیاستمداری باتانی و بامدارا  بود. این رویکرد او سبب شده بود که رقبایش او را متهم به نوعی نرمش ها وانعطاف پذیری های سیاسی کنند؛ اما او به این حرف ها توجهی نداشت و مصلحت های سیاسی به سود کشور را بر اصل پشتیبانی از منافع ملی مورد تایید قرار می داد. استاد ربانی به صبر، حوصله، اعتدال پسندی و میانه روی مشهور بود و از همه مهمتر دارایی سعهء صدر و آغوش فراخ برای پذیرش افراد خوب و بویژه چیز فهمان بود و تلاش می کرد تا دامان جمعیت را بر روی همگان بگشاید و از درجهء اعتماد به نفس بالایی که برخوردار بود، از ورود دانشمندان و متفکران به حزب خود استقبال می کرد و وجود آنان را برای خود نه تنها مخل نمی دانست؛ بلکه آنان را برای همکاری و همیاری نیز ترغیب می کرد. از همین رو بود که او پناه گاهء بیشترین ناراضیان گروههای دیگر جهادی بود. استاد در کنار خوبی هایی که داشت، انسانی حلیم، بردبار و حرف شنو بود. یک روز بخاطر دارم که در جمعی از دوستان با او دیدار داشتیم. وی نخست برای سکرتر خود گفت که در را ببند و کسی را اجازهء ورود ندهد و روی خود را به سوی ما دور داد و گفت هدفم از این کار فرصت سازی برای خودمانی صحبت کردن است. وی شروع به حرف زدن کرد و در مورد حضور امریکایی ها اشاره کرد و بعد گفت که بگویید، سربازان امریکایی القاعده است و حرف هایی از این قبیل. در جمع حاضرین من به سخن زدن آغاز کردم و برایش گفتم استاد مردم حالا به حرف های شما گوش نمی دهد و بسیار فرصت ها رااز دست دادید و مردم بدین باور است که شما برای داشتن قدرت برای خود تلاش می کنید و از این رو مردم به شما کم باور شده اند. استاد با توجه به این که شخصیتی متواضع و واقع  گرا بود و قبول کرد که فرصت های خوب از دست مجاهدین رفت و از جنگ های تنظیمی پس از سرنگونی رژیم نجیب خیلی ابراز نارضایتی کرد  و آن را نتیجۀ اختلاف میان گروههای جهادی و مداخلۀ شبکه های استخباراتی منطقه می دانست.

هنوز حرف های من تمام نشده بود که دوستانی از جمع مجلس به گونه یی به من اشاره کردند که نباید آن حرف ها را به استاد بگویم و اما استاد متوجه شد و برای آنان گفت بگذارید که حرف های خود را بگوید و من شما را از همین خاطر خواسته ام که حرف های دل تان را بگویید. در آخر من برایش گفتم که در لویه جرگهء دولت انتقالی مردم متوجه شدند که شما چه کردید و هنوز سخنم تمام نشده بود که گفت، “از دست سیاف پوده بود و برایش گفتم که تو به من نه؛ بلکه به مجاهدین جفا کردی” بعد به حرف های خود ادامه داد : استاد سیاف برایم گفت که از نامزدی بگذر به نفع حامد کرزی و شورای رهبری درست می کند. به ادامه گفت، من قبول کردم و اما روز دیگر که کرزی انتخاب شد. متوجه شدم که سازش شده و تاکید کرد که مسوءول این حادثه استاد سیاف است و حرف بالا را هم در همان وقت برایش گفته بود. هدف از اشاره به این موضوع به روایت کشیدن در حوصله مندی و صمیمیت استاد ربانی است که او به حرف ها و وعده های خود صمیمی بود و صفا داشت و این صفا و صمیمیت استاد قابل قدر است. با توجه به سایر ویژه گی های او می سزد که خاطره های او را برای همیش گرامی داشت و برایش دعای خیر کرد و برای روحش شادباش گفت. یاهو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا