خبر و دیدگاه

حبیب الله خادم دین رسول الله از دهقانی تا ارگ شاهی

آن شاه ما عیار بود
قهرمان از خراسان بود
بخش اول
جملات ساده و عامیانه او همیش با موج تحسین و شادمانی بدرقه میشد و به دلها چنگ میزد.
مورخین نگاشته اند که اول ماه محرم سال۱۳۰۸هجری ق مصادف به  ۱۲۶۹ ه ش  خادم دین رسول الله سرزمین کوهدامن قریه کاریز کامل بیگ ولسوالی کلکان را با قدومش عزت بخشید پدر و مادر او را حبیب الله خواندن.
 حبیب الله روح سرکش داشت از ظلم و استبداد هرگز اطاعت نمیکرد او در ایام جوانی بنا بر شهامت و دلیری که داشت در میان دوستان خود لقب لالا را گرفت (برادر بزرگ).
گویند در ایام که لالا هفت ساله بود چون دیگر اطفال به مکتب شامل شد و مشغول دروس مکتب بود.
معلمان حبیب الله او را شاگرد لایق باهوش و ذکی گفته اند و میگویند که حبیب الله از جمله بهترین شاگرد های آن دور مکتب بود و همیش با دیگر شاگردان در حد توان خود یاری میکرد.
روزی آموزگاری همصنفی حبیب الله را مورد لت و کوب قرارداد در صورتی که او بی گناه بود  این روش آموزگار مورد پسند حبیب الله قرار نگرفت از همین جاه حبیب الله از نابرابر های جامعه داشت اگاه میشد ، حبیب الله در برابر این کار معلمش ظغیان کرد که سبب شد او دروس زندگی را خارج از چهاردیواری های صنف ها عملاً بیاموزد.
هر ساعت و روز که میگذشت برای حبیب الله یک درس جدید بود.
روح سرکش و اطاعت ناپذیر حبیب الله هنگامی که ظلم  و فساد دوران حکومت عبدالرحمن خان را می شنید  و دور مهاجرت پدر و ظلم های که بر مجاهدین روا داشته بود می  خشم گین میشد.
حبیب الله همیش نزد پدر و دیگر مجاهدین می نشست و حکایت ها از دوران جهاد می شنید و میگفت ای کاش آن زمان بود و در رکاب مجاهدین رزمیده غازی میشد.
حبیب الله بنا بر ویژه گی منحصر به فرد از همه متمایز بود ، او  جوان مرد با تعهد بود،دلیر و توانا ، خوش اخلاق و مسلمان بود.
او همیش در کنار فقرا و مساکین بود ، از باغ و زمین اجداد  خود برای بینوایان همیش کمک میکرد.
انگلیس ها چگونه بر هند مسلط شدند  و بر مردم بیچاره هند چه نوع عذاب را روا داشتن  همه را از مجاهدین گوش میکرد ، پدرش در زمان جهاد علیه انگلیس ها در بالاحصار کابل در برابر انگلیس ها انگاه که  جنگ شعله ور بود و تمام مجاهدین به قطره آب تشنه بودن با عجله و برق اسا به پاین برج رفته برای تمام مجاهدین و همرزمان خویش آب تهیه که از ان پس امین غازی  بنمام “سقا شهدا” مشهور شد که متاسفانه امروز از این نام مقدس تعدادی سوی استفاده میکنند.
حکایت های معاهده کندمک و تجزیه افغانستان را به حافظه سپرده بود و همیش ارزوی آزادی کشور را داشت.
لالا با گذشت زمان دوستان خوبی پیدا کرد او در قسمت انتخاب دوست بسیار اساس بود ، لالا با انتخاب نمودن تعداد جوانا با تعهد و مومن ، راستکار و آراسته با اخلاق اسلامی سخا ،صفا اولین هسته عیاری را در کلکان کوهدامن گذاشت.
با تشکیل هسته همواره به تمرینات فزیکی و تاکتیکی می پرداختن.
مردم دهکده همه دهقان و مال دار بودن که از وجود دزدان انگور و شیر و غیره شکایت میکردن و اولین منطقه که از وجود لالا بهرمند شد زادگاه امیر خراسان کلکان بود لالا در برابر دزدان به مبارزه پرداخت و زادگاهش را بطرف امنیت ونظم عامه سوق داد.
لالا روزی در دهکده زیری درختی نشسته بود که احوال کشته شدن حبیب الله و تاج گذاری امان الله خان برایش رسید و لالا دعا نمود که این شاه ادم با ایمان و اسلام دوست و مسلمان واقعی باشد تا خادم وطن و ملت گردد.
امان الله خان در ۲۴ فبروری اعلان سلطنت نمود و  جنگ در برابر انگیس را اخبار کرد.
جهاد یک امر مقدس و با اعلان از طرف امیر کشور مشروع و بالای واجدان شرایط فرض میگردد.  ، اعلان جهاد به تمام کشور رسید و دهکده کلکان کوهدامن نیز با تمام خوش بینی و امید پیروزی از این امر اطاعت کردند حبیب الله که از ایام نوجوانی در ارزوی غازی شدن بود تمام ارامش زندگی را کنار گذاشت و اماده جهاد شد.
روزی تمام بزرگان و موسفیدان دهکده کلکان در میدانی گرد هم امدن و با تلاوت ایات قران پاک از جهاد و مجاهدین گفتن در این هنگام امین الله غازی پدر حبیب الله دست او را گرفت و گفت من این فرزند خویش را در راه خدا  و وطن میبخشم.
حبیب الله با تمام اشتیاق و خویش بیبنی این فیصله غازی بابا را پذیرفت و تا لحظه  میدان از عیاران و دلیر مردان پر شد همه اماده جهاد علیه انگیس بسوی کابل رهسپار شدند.
لغو معاهدات با انگلیس ها  امان الله خان  را با روس ها نزدیک ساخته بود روس ها از امان الله خان خورسند بودند و برای او سلاح و پول میفرستاندن.
لالا همراه با یارانش در جنوب در برابر قشون انگلیس در جنگ بودند مجاهدین تمام توان و ارزو ازادی پشاور را داشتند و در تلاش بودند تا با یک حمله پشاور را نیز آزاد سازند که در این هنگام امان الله خان بار دیگر با انگلیس ها پیمان بست و امر تخلیه پشاور را داد که سبب شد تا امروز پشاور از وجود افغانستان دور شود لالا این امر و تصمیم را همیش را نادر خان میدانست و افسوس میخورد که ای کاش اجاز ازادی پشاور را میدادند.
بعد از معاهد امان الله خان استقلال تحمیل شده را اعلان کرد و تمام رزمندگان ازادی به کابل برگشتند و لالا نیز به کلکان آمد.
عقب نشینی و صرف نظر از پشاور برای لالا درد اور بود ، از سوی دیگر وضعیت مهاجرین بخارا که بالای شان ظلم و شکنجه شده بودن ازار دهند بود الی اینکه مولوی عبدالحی با جمع از روحانیون علیه ظلم و استبداد و کشتار شوروی سابق در بخارا اعلان جهاد کرد.
جوانان و عیاران به رهبری لالا بعد از عبور سرحد به دوشنبه رسیده به تمرینات لازم پرداختند و به جنرال انوربیگ ترک پیوستن.
دولت شوروی سابق که از پیوستن دسته از جوانان افغان با مجاهدین اگاه شدند پی بردن که اسیای میانه از اشغال شان خارج خواهد شد.
بنا در روز عید در لباس مجاهدین جنرال را به شهادت رسانیدن که سبب شد مجاهدین چندین پارچه شوند و در میان خود درگیر شدند این امر لالا و یارانش را آزرده خاطر ساخت و انها دوباره به وطن برگشتند.
لالا همیش در برابر ظلم و ستم حکومت مردان محلی ایستاده گی میکرد که پدرش ناگزیر شد او را به حسین کوت بفرسته و او به دهقانی پرداخت.
زمانیکه در حسین کوت بود با دختر ملک حیدر خواهر عیاری ملک جان بنام سروری ازدواج کرد.
شاه بخارا به افغانستان مهاجر شده بود و شاه امان الله خان برای او باغی داد حبیب الله در ان باغ ، باغ بان بود و فن شمشیر زنی و نیزه بازی خوب میدانست شاه بخارا فرمان داد تا حبیب الله در خدمت بیگیرند اما حبیب الله با تمام عیارای دلیرانه فرمود که من با پدر و مادر کهن سال زندگی میکنم اگر روزی بطرف بخارا به خاطر جهاد رهسپار شدین من حاضرم.
لالا چند ماه را در زادگاهش سپری کرده بود که به کابل خواسته شد و در سربازی به خدمت گرفته شد و تمرینات نظامی دید و سرانجام به دلگی مشری رسید.
لالا در مهتاب قلعه زندگی عسکری را سپری میکرد که عبدالله مشهور به ملای لنگ در برابر حکومت امان الله خان قیام کرد.
قطعه عسکری نمونه که لالا در ان خدمت میکرد بطرف جنوب غرض سرکوب نمودن قیام رفتن و بعد از سرکوب کردن به کابل برگشتند بنابر انجام وظایف درست و شایستگی و قهرمانی به لالا مدال شجاعت داده شد.
اعتماد که افسران نمونه بالای پرسونل این قطعه داشتند برایشان اجازه حمل سلاح خارج از قطعه داده شده بود.
لالا باید عید را همراه با فامیل محترم خود سپری میکرد بناً سلاح خود را شانه کرده بطرف خانه امد که در دهکده دو دزد مشهور پیدا شده بود حتی دولت وقت بالای انها انعام گذاشته بود زمانیکه لالا به کوچه های دهکده داخل میشود با این دو روبرو شده هردو را از بین میبرد و این مژده را به مردم بعد از نماز عید اعلان میکند و حاکم که در مورد لالا بد بین بود  فوراً امر دست گیری لالا و پدرشان را میدهد و به کابل احوال میدهد که دو دزد کشته و  یک همکار شان که از قطعه نمونه است بازداشته شده است دولت سلاح دولتی را به میخواهد و انعام را به حاکم میدهد.
بعد از بازداشت حبیب الله را در یک برج که بسیار خراب شده و کثیف بندی میشود و پدرش را در زندان عمومی میبرند بعد از چند ماه پدرش ازاد میشود و باغ و باغچه را گروه گذاشته رشوه میدهند تا حبیب الله را به زندان عمومی منتقال سازند که چنین میشود.
زماینکه حبیب الله در زندان است خبر مرگ مادرش به او میرسد و حبیب الله سخت اندوه گین میسازد.
حبیب الله در فرصت مناسب به یکی از یارانش میگوید تا باغچه را گرو بگذارند و رشوه بدهند تا شبی پایم را با زنجیر نه بندند.
زمانیکه رشوه پرداخته میشود پای حبیب الله را ازاد میگذارند و او با چند تن از زندانیان همراه با چند قبضه سلاح فرار میکنند و به دهکده میرسند در قریه حبیب الله همراه با پدر و همسر و برادر از راه کوه صافی به سربی رفته همسفران را نزد یکی از دوستانش میگذارد مطابق وعده در کوه همراه با دوستان خود مصلحت میکند که سرانجام اتفاق ارا این میشود که لالا مدتی از کشور بیرون برود و لالا به سربی از انجاه به جلال اباد رفته به پشاور میرود و به کمک کی تن از دوستان  یک دوکان چای فروشی میسازد الی اینکه زمان برگشت و خبر به او میرسد.
دولت امان الله خان با هرج و مرج ها دست پنچه نرم میکرد امان الله تازه با افکار جدید از اروپا برگشته بود و تمام مردم در برابر او قرارگرفته بودن و روحانیونی که روزی حکومت امان الله را مشروعیت داده بودن از او ناراضی و بیعت خود را در حال پس گرفتن بودن.
لالا به واسطه چند تن از روحانیون به تمام قریه ها و محلات این اقدام امان  الله خان را رسانید و روحانیون میگفتن که امان الله دیگر بالای دین ایستاده نیست و احکام دین را در نظر نمیگیرد.
مردم و روحانیون همه با حبیب الله بودن و او را حاکم صادق میدانستند ، نظر به فساد مالی ، اداری، اخلاقی ، ظلم و ستم بالای مردم بیچاره سبب شد لالا دشمن دولت شود.
تعداد زیاد روحانیون از مناطق مختلف افغانستان به قلعه میرویس واقع دهکده کلکان جمع شده تشکیل جلسه دادن و جلسه با تلاوت قران کریم آغاز شد بعد از احکام دین ، قران و انواع مبازه و مبارزین گفتند در این جرگه همه به حبیب الله بیعت نمودن و شمس الله مجددی به رسم مسلمانان کمر حبیب الله را بست و دستار بر سرش گذاشت بتاریخ ۲۱ قوس در سرای خواجه یک قشله عسکری را تصرف و سید حسین را به چاریکار فرستاد در یک حمله تمام عساکر را خلع سلاح کرده بر پروان مسلط شد به سلسله قره باغ ، بگرام،نجراب تگاب و غور بند همه فتح شد.
اولین خطبه نماز جمعه بنام امیر حبیب الله خادم دین رسول الله در سرای خواجه ادا شد.
دولت امانی برای سرکوب نمودن مردم یک قطعه عسکری را تحت رهبری جگرن احم شاه به کوهدامن فرستا که بدون جنگ همه به امیر حبیب الله تسلیم شدند.
مفروزه عسکری با ۱۷ لک روپیه از ترکستان به حبیب الله پیوست و این حکومت مردمی را استحکام بخشید.
بتاریخ ۲۵ قوس امیر حبیب الله بطرف حسین کوت حرکت کرد دولت امانی همه روزه حسین کوت را بمبارد میکرد اما هیچ تاثیر بر روحیه مجاهدین نداشت الی اینکه بالای امیر حبیب الله و سید حسین ۴۰ هزار افغانی انعام گذاشت که با تمسخر مردم روبرو شد.
با رسیدن خبر فتح ده سبز و پغمان تعداد عساکر بلند رتبه امانی به امیر حبیب الله پیوسته نقشه حمله عساکر امانی را به حبیب الله فاش ساختن و امیر حبیب الله ۳۰۰ تن نخبگان تحت رهبری خویش و ۶۰۰ تن دیگر را ارتفاعات سوق داد و یک قطعه ریزرف در کوتل خیرخانه نگهداشت و به کابل حمله نمود.
ساعت ۴ عصر قشله نظامی بادام باغ محاصره شد و به نحو فتح شد امیر بطرف ارگ رفت.
در منطقه قلعه ۹ برج شهرارا و سفارت انگلیس جنگ شدید اغاز شد که در نتیجه سفار انگلیس از بین رفت.
قلعه ۹ برجه به دست مجاهدین افتید و در اثر انداخت های توپ خانه دست امیر حبیب الله اندک جراحت برداشت…
ادامه دارد…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا