خبر و دیدگاه

افغانستان سرزمین ایتلاف های شکننده و ناپایدار و رهبران تجرید شده و درمانده

 

مردم افغانستان از چهار دهه بدین سو شاهد ایتلاف های ناپایدار و شکننده بوده اند که به گونۀ موسمی و شتاب زده ایجاد شده اند و زود از هم پاشیده اند. این گونه ایتلاف ها در این مدت که در آغاز با وعده های پرزرق وبرق تشکیل شده و بی آنکه اندکی از وعده های شان را تحقق عملی ببخشند، چنان درگیر اختلافات داخلی شده  و از هم پاشیده اند که اکنون مردم افغانستان هرگز به این ایتلاف ها باورمند نیستند. هرچند علل و عوامل زیادی وجود دارد که این بی باوری و سؤاعتماد مردم را نسبت به گروههای سیاسی کشور بوجود آورده است که ادامۀ جنگ و ناامنی ها و عدم ثبات سیاسی در موجی از زد و بند های گروهی و هم گسیختگی های اجتماعی و تضاد های قومی بخشی از آنها به شمار می رود و اما بدین بهانه نمی توان، بر ناتوانی ها و کم کاری ها و مقطعی عمل کردن های منافع محورانه و مردم ستیزانۀ رهبران و سیاستگران کشور پرده کشید که نمایانگر سرخورده گی ها و خود خواهی و  تمامیت خواهی آنان می باشد. نه تنها این که برخورد های سلیقه یی و تک روانه و حتا قلدرمنشانۀ شماری از رهبران سبب شده تا بسیاری ازارزش های اسلامی و ملی نیز در کشور نابود شوند و آرزو های انسانی و اسلامی مردم افغانستان یکسره پر پر شوند.

هدف از این نوشته مخالفت با گروهها و تشکیل سیاسی در کشور نیست؛ بلکه اشاره به ناتوانی ها و کم کاری های گروههای سیاسی چپ و راست در کشور است  که تا کنون از آزمون های حوادث دشوار کشور ناموفق بیرون بدر شده اند و بجای کمک به کشور و مردم و رهایی کشور از بحران، برعکس برای مردم افغانستان مصیبت های تازه به تازه آفریده اند. این در حالی است که گروههای سیاسی افغانستان نه تنها از لحاظ رهبری، تشکیلاتی و ساختاری دارای مشکلات اند و بیش از حد سنتی وخانواده گی شده اند؛ بلکه با دشواری های گوناگون دیگر نیز دچار اند که مزید بر علت اند و بر علل و عوامل شکننده گی این گروهها افزوده است.

گروههای سیاسی کشور که شماری پیش از تهاجم شوروی و بیشتر آنها در متن حوادث و رخداد های خونین چهار دههء اخیر بوجود آمده اند و در کل بار تهاجم و جنگ را بردوش می کشند، با دشواری های گوناگونی دچار اند. این گروهها میراث دار چهاردهه جنگ جاری در کشور اند و ممکن یکی از دلایل موجودیت نابسامانی ها و از هم گسیحتگی این گروهها همین شرایط جنگی بوده که در بستر بیمار آن رشد کرده اند. این گروهها نه تنها از ساختار های سنتی و رهبری خانواده گی و خود خواهی ها و تکروی های رهبران شان رنج می برند و در ضمن درگیر اختلاف های درونی اند؛ بلکه در کش و قوس های سنت و تجدد دست پنجه نرم می کنند که از داشتن یک مشی روشن و کارای فکری درون حزبی نیز رنج می برند. این نابسامانی ها و آشفتگی های درون سازمانی سبب شده تا از داشتن یک حلقهء منضبط رهبری محروم باشند و رهبران شان بصورت پراگنده گاهی در این ایتلاف و رمانی هم در آن ایتلاف سرگردان اند و این سرگردانی ها سبب شده که حضور آنان در هر ایتلاف گواهء روشن بر شکننده گی و از هم پاشی زود هنگام آن می باشد. آشکار است گروههایی که با همچو دشواری های درون سازمانی رو به رو اند، ایتلاف بوجود آمده از این ها با چه سرنوشتی دچار خواهد بود. تنها این دشواری ها نیست که پای ایتلاف ها را لنگ کرده؛ بلکه اختلاف نظر شدید میان گروههای شامل در ایتلاف با توجه به سلیقه های رهبران آنها و آماده نبودن آنان با علم و هنر سازماندهی و آگاهی های جدید معاصر بیشتر از همه ثبات این ایتلاف ها را زیر پرسش می برد که هرگونه امیدواری برای نقش مثبت و موثر آنها را کاهش می دهد؛ زیرا این ایتلاف ها بنیاد اهداف کلی و مشترک دور خم جمع شده و سمارق وار شکل می گیرند و زود از هم می پاشند. اتفاق این گروهها هم اگر دوام کند  و باز هم پایدار نیست و پس از نزدیک شدن  به هدف و پیش از بسر رساندن آن از هم می پاشند. شاید برخی از این علل و عوامل به ساختار های کانکریتی گروههای سیاسی کشور برگردد که همان موجودیت دیوار های آهنین میان رهبران و مردم است که افزون بر علت هر روز از میزان باور های مردم نسبت به این گروهها بویژه رهبران آنان می کاهد و گفته می توان که این گروهها و رهبران شان گویی بر دل  های مردم ریخته اند.

مردم افغانستان در سال های اخیر شاهد بسیاری از ایتلاف های ناکام و شکننده بوده اند که نمایانگر ناتوانی و نهایت درمانده گی رهبران جهادی و سیاسی کشور بوده است و به قول معروف ” دیگ هر کدام در هیچ تندوری پخته نشده است” و تا برای بیرون کردن کشور از بحران کاری نکرده اند. این ایتلاف ها بیشتر سلیقه یی و تاکتیکی بوده تا راهبردی و دراز مدت و پیش از رسیدن به هدفی زود از هم پاشیده اند. دلیل آشکار شکست این ایتلاف هانام جویی ها و کامجویی ها غارتگری ها و ثروت اندوزی های شماری رهبران آنان است که از سال ها بدین سو آرمان های مردم را به گروگان گرفته اند و در سرنوشت آنان را بیرحمانه به بازی های سیاسی خود گرفته اند. از این رو اکثر آنان از دل های مردم بیرون شده اند و زنده گی این رهبران هر روز به متلک ها و نیشخند های مردم بدل شده است. بنا بر این هدف این ایتلاف ها نه نجات کشور از بحران بلکه هدف اصلی آنان رسیدن به قدرت و دست یابی به ثروت است و معیار سیاسی و گفتمان های آنان در همین دو محور می چرخد. هر زمانی که در قدرت بودند و فرصت غارت ها برای شماری از آنان فراهم بود، همه چیز درست است هیچ تهدیدی متوجه کشور نیست و هر زمانی که از قدرت رانده شدند و زمینهء استفاده جویی ها از قدرت از آنان گرفته شد و در آنصورت همه چیز در خطر است. خوش بختانه که مردم افغانستان سیما های رهبران ایتلاف جدید را می شناسند که جز برای خود و خانوادهء خود اندک ترین خدمتی هم به مردم افغانستان انجام نداده اند و صفحه های اجتماعی مانند فیزبوک یا رخنامه پر از رسوایی های آنان است که مردم ما هر روز باربار آنان را استفراغ کرده و دزدی ها، فساد و اختلاس و نامجویی و کامجویی ها به فرهنگ بدون منارعهء آنان بدل شده است. از این رو مردم هرگز به آنان باور ندارند و آنان هم از بی باوری مردم نسبت به خود رنج می برند و در نتیجه کشتی ایتلاف های شان زود در گل فرو می رود. در این شکی نیست که این آقایان اهداف بزرگی دارند و اما این قابل تردید است که آنان نه تنها دارای چنین توانایی اند؛ بلکه توانایی های آنان برای دست یابی به چنین هدف بزرگ چه در گذشته و چه در حال لنگیده است و هنوز هم می لنگد.

با مروری کوتاه بر روی کرد های پیشینه و کنونی اعضای این ایتلاف به ساده گی می توان، به درجۀ ثبات سیاسی و گرایش های مقطعی  آقایانی چون استاد محقق، استاد عطا محمد نور، قانونی، همایون همایون، ظاهر قدیر، ضیا مسعود، جنرال دوستم، صلاح الدین ربانی و دیگران پی برد که شماری اعضای شورای ثبات و حراست اند و شماری هم مانند دوستم و احمد ضیا مسعود پیش از این در کنار آقای غنی قرار داشتند. هر کدام از این آقایان در عین زمان که عضویت یک حزب و یک ایتلاف را دارند و در عین زمان اعلام همبستگی با ایتلاف های جدید را دارند. هنوز معلوم نیست که عضویت آنان در احزاب اصلی و ایتلاف های پیشینه چگونه است و حزب های آنان و ایتلاف های پیشین در مورد شان چه نظر دارند و درمورد این تصمیم جدید آنان چه نظر دارند؛ هنوز معلوم نیست؛ اما این قدر می توان درک کرد که با سر نهادن در حزب و ایتلا ف و پای گذاشتن در یک ایتلاف دیگر کار بجایی نمی رسد و اما  این یک حقیقت آشکار را بیان می کند که همانا بی اراده گی ها، دمدمی مزاجی ها و بی ثباتی های آنان است که این بیچاره ها به آن سلمانی می مانند که به قول معروف ” صد سر را تر کرده اند و یک سر را هم نتراشیده اند”. هرچند در میان اعضای این ایتلاف شماری از اعضای برجستۀ حالیۀ دولت حضور دارند و حضور گرم مقام های حکومتی در این ایتلاف سبب شده تا شماری از این ایتلاف مخالفان جدید و یاران قدیم یاد کنند و ناموجه نیست که یکی از مشاوران رئیس جمهور خواهان کناره گیری اعضای حکومتی این ایتلاف از حکومت شد.  در کل گفته می توان که در این جمع بیشتر کسانی قرار دارند که در روند دولت سازی پسا طالبانی نقش داشته اند که کارنامه های پیشین آنان مورد  قبول مردم نیست و با توجه به کارکرد های منافع محورانۀ پیشینۀ آنان هرگز بر وعده های آنان باور نمی کنند. هرچند که این وعدهها خیلی پرزرق و برق و قشنگ  باشد و اکنون که در اعلامیه یی از «افزایش فقر و بی‌کاری، افزایش فساد و نارضایتی عمومی، افزایش ناامنی و مهاجرت» در حکومت وحدت ملی شکوه دارند. مردم می دانند که این شکوههای به ظاهر دردآلود، اشک تمساح را ماند که از چشمان شان برای مردم نه؛ بلکه برای نرسیدن به اهداف شخصی شان می ریزد. بیشتر آنان در جریان سال های گذشته از خوان نعمت قدرت برخوردار بوده و از آن به عنوان ابزاری برای استفاده های شخصی و ثروت اندوزی های افسانوی استفاده کرده اند. چگونه مردم می تواند،  به صدور همچو اعلامیه های آنان باور کند. این در حالی است که صدور چنین اعلامیه‌ یی از سوی کسانی که همه به فساد سیاسی و اداری متهم‌اند و خود در تخریب روند دولت‌سازی نقش داشته‌اند، بدون تردید از نقش آفرینی و موثریت این ایتلاف می کاهد و هرگز قادر نخواهند بود تا اعتماد مردم را بدست آورند.

باتوجه به آزمون های دشواری که مردم افغانستان در سال های گذشته سپری کرده اند و شناختی که از این رهبران این ایتلاف دارند، بدون شک حر ف های شماری مبنی بر این که گویا این ایتلاف توانسته، شخصیت های مختلف قومی چون عطا نور، صلاح الدین ربانی تاجک، جنرال دوستم اوزبک، محمد محقق هزاره، نبیل،  احدی، همایون همایون و جنرال رازق از قوم پشتون را در محور خود کشانده است واین را دلیل داشتن قاعدۀ وسیع این ایتلاف عنوان کرده اند، رجز خوانی بیش نیست. هرچند شماری ها این ایتلاف را بر رجز خوانی ها و عربده کشی های قومی برتری داده اند و از آن به عنوان “ناسازگاری شناختی” نام برده اند؛ یعنی این که در اثر همنشینی ها به تدریج ناسازگاری ها میان انسان ها در نتیجۀ اطلاعات جدید کاهش می یابند و هر یک در پیوند به باور های سخت خود تجدید نظر می کنند و آهسته‌آهسته تن به آشتی و سازش می‌دهند. این حرکت را به نحوی صف بندی استوار در برابر مبارزه با تروریزم و افراطیت عنوان کرده اند؛ زیرا که از جمله پیش شرط های  افراطیت اسلامی و قومی دوری از هم نشینی و همدیگر پذیری است. آنان این امر زشت را چنان مقدس نشان می دهند که هم ‌نشینی با غیرخودی‌ها را منع و در غیر این صورت، مخالفان خود را به خیانت و معامله‌ گری متهم می‌کنند.

امید که این ایتلاف بتواند، با یک گام بزرگ دیوار های آهنین گروهی، قومی، سمتی، مذهبی و سلیقه یی میان شهروندان افغانستان را یکسره فرو ریزد و با کناز گذاشتن اختلاف های گوناگون سر آشتی و همدیگر پذیری را در آغوش یک دیگر صادقانه و بی ریا و صمیمانه بگذارند تا باشد که با کنار نهادن تک روی ها، خودخواهی ها و اجتناب از فساد و عذرخواهی از مردم، برای نجات کشور افتاده در توفان کار مهم، حیاتی و باورنکردنی را انجام بدهند و رسالت تاریخی و ملی شان را  در برابر مردم و کشور شان به خوبی ادا کنند؛ اما دریغ و درد که این گروهها و بویژه رهبران شان تا کنون کاری نکرده اند که مردم به وعده های آنان امیدوار باشند. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا