خبر و دیدگاه

سقوط سلطنت و ظهور جمهوریت

۴۵ سال قبل از امروز، تحولى در کشور ما رخ داد که اثرات مثبت و منفى آن تا کنون بر سرنوشت مردم ما باقى است. سردار داود پسر کاکاى شاه، طى یک کودتاى سفید با همکارى جریان چپِ هوادار مسکو و با سوء استفاده از عدم حضور ظاهرشاه که بمنظور تداوى در ایتالیا بسر مى برد، زمام امور را بدست گرفت. سردار داود به سلطنت نقطه پایان گذاشته، نظام جمهوریت را اعلان نمود.
داود در پهلوى اینکه داراى شخصیت معتدل دینى، وطندوست، ترقیخواه، تحول پسند و با گرایشات ملموس قومگرایانه بود، سیاستمدارى مستبد، خودرأى، نامتعادل، کم درایت، ناعاقبت اندیش و بلندپرواز نیز بود. همین خصیصه هاى منحصر بفرد وى بود که نه تنها بر حاکمیت خاندان آل یحیى و زنده گى خود و خانواده اش نقطه پایان گذاشت، بلکه افغانستان را نیز از تنگناى کشورى محکوم به نقطه حائل خارج ساخته، به بحران عمیق و گسترده ى سوق نمود که تا حالا، فاز ها و مراحل مختلفى را تجربه نموده است.
٢۶ سرطان چگونه شکل گرفت ؟
داود بعد از برکنارى از مقام صدارت، همواره در فکر کنار زدن پسر کاکایش ظاهر شاه از اریکه ى سلطنت بود. البته تحول پسندى و افکار ترقیخواهانه ى او را در اوج کهولت و پوسیده گى نظام شاهى نمیتوان انکار نمود. داود که چشم انداز روشنى براى دوستى با غرب نمى دید و عدم تمایل کشور هاى غربى بویژه امریکا را نسبت به افغانستان در دوران جنگ سرد و تقابل شرق و غرب مى دانست. رو به اتحاد جماهیر اشتراکیه شوروى آورده، در سطح داخلى با جریان چپگراى هوادار شوروى وقت و در مقیاس خارجى با مسکو روابط محرمانه ى را ایجاد نمود.
منظور داود از رابطه با حزب دموکراتیک خلق، استفاده از پتانسیل حضور کدر هاى آن در اردو براى ساقط نمودن سلطنت و جلب توجه و اعتماد سردمداران کرملین بخود بود. حزب دموکراتیک خلق نیز، داود را نه تنها حربه ى مناسبى بر ضد رژیم شاهى مى پنداشت بلکه حضور او را در قدرت، زمینه ساز شرایط عینى و ذهنى جامعه بسته و مذهبى افغانستان براى تغیرات اجتماعى بعدى و مرحله گذار به حاکمیت خود شان تلقى مى نمودند.
اینکه چرا داود چپگرایان را در داخل و شوروى را در خارج از کشور منحیث همکار و دوست انتخاب نمود، دلائلش کاملاً واضح است. آشتى ناپذیرى اسلامگرایان و اقدامات کودتاگونه ى نسنجیده و ناکام آنان علیه نظام شاهى از یکسو و داعیه پشتونستان خواهى داود از سوى دیگر که صرفاً میتوانست بر حمایت شوروى در آن مورد محاسبه نماید، عواملى بود که داود را بسوى همسایه شمالى کشاند.
سرانجام داود فرصت را در ٢۶ سرطان سال ١٣۵٢ که شاه در خارج از کشور بسر مى برد، مغتنم شمرده، در همکارى نظامیان چپگرا در اردوى افغانستان، طى یک کودتاى سفید و بدون خونریزى زمام امور را بدست گرفت. او با گروگان گرفتن خانواده شاهى که بستگان خودش نیز محسوب مى شدند، ظاهر شاه را مجبور به استعفاء نمود.
داود نمیتوانست در همکارى با جریان چپ و با حمایت شوروى به نظام شاهى ادامه دهد. بناً ظاهراً مبناى حقوقى نظام را تعویض نموده، اعلان جمهوریت کرد. اما کماکان ماهیت نظام، شاهى باقى ماند. او تمام صلاحیت ها را در قبضه ى خود گرفت و برخى از کرسى ها را به متحدان چپگرایش داد. و به این ترتیب صفحه دیگرى در حیات سیاسى کشور ما گشوده شد.
اکثریت قاطع، تحلیلگران سیاسى، ٢۶ سرطان را نقطه عطفى در تاریخ کشور مى دانند. برخى از آن بعنوان تحولى که بر نظام فرتوت شاهى نقطه پایان گذاشت و جامعه ى راکد و خواب برده ى افغانستان را در مسیر پیشرفت، ترقى و توسعه قرار داد، یاد مى کنند. اما بعضى دیگر آن را بمثابه تغیرى در تعادل و جایگاه استراتیژیک افغانستان در معادلات بین المللى و منازعه میان بلوک شرق و غرب و قرار گرفتن افغانستان در حیطه نفوذ سنتى ابرقدرت شوروى وقت قلمداد مى کنند.
واقعیت آنست که ٢۶ سرطان، شروع بحران تدریجى و آغاز تراژیدى کشور و مردم ماست که فروپاشیدن وفاق ملى و تشدید روز افزون مداخله خارجى از تبعات ناگوار و نامیمون آن است و تا امروز در اشکال مختلف و با ماهیت هاى متفاوت ادامه دارد و تا هنوز که هنوز است دور نماى روشنى براى آن متصور نیست.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا