شعر

کسی صدا نمی کشـد

منم درانتظار یک صدا
صدای یک رفیـق آشنا
صدای خشم بیکـــــران توده هـــا
که درقیـام رستخیـز آن
تولد دگـــــــربه پا شود
وبشکند طلسم تاج وتخت برده گی
درآورد سکوت شهر وکـــوچه را
به آفرینش دگــربه شور زنده گی
مگـــر طنین این صدا
درامتــــداد سالهای درد وانفجار
به گوش ما نمیــرسد.

منــــم درانتظاریک صدا
صدای پاک وعاشقانه یی
صدای شاعر زمانه یی که گفته بود :
« فقط صداست که می ماند »
مگرصدای ما که نسل بازمانده یی زخون وآتشیم
درامتداد حادثات تلخ زندگی
همیشه نا رسا ، همیشه لال بوده است
همیشه خونبهـــای ما چو جنس هرزه
پایمال بوده است .

خوشا صدای ماندگارسربه دارهــــــا
که دربسیج آن چو رعد وبرق آسمـان
طلوع بامــــــداد سرکشد
شکست ظلمـت زمانه را، سبب شود
سپیـدۀ افق رها زدست رهزنان شب شود.

مگرچه روزگارنا مقدسی !
که اینهمه صدا ،
به همدلی و جــاودانه گی نمی رسد
واین یگانه علت افول ماست
که سرنوشت ملتی بزرگ این چنین
بدست چند برده یی حقیر،
تکه تکه میشود
ولی کسی صدا نمی کشد
صدای هیچکس به گـوش هیچکس
نمیرسد .

جـــون ۲۰۱۸
فرانکفـــورت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا