خبر و دیدگاه

درحاشیۀ “چگونگی قسمتی از وقایع ارگ”

“چگونگی قسمتی از وقایع ارگ”، نوشتۀ محترم داؤود ملکیار

هنگام جمع آوری معلومات پیرامون قتلها واعدامهای سیاسی برای قسمت دوم که تا اکنون انتشار نیافته است، بخشی را به رویدادهای خونبار پس از کودتای هفتم ثور سال ۱۳۵۷ درنظر گرفتم. اما آنچه در سرآغاز آن دوره در نظر می آمد، معطوف به اعدام های است که از صبح هفتم ثور آغاز شد وادامه یافت. در این راستا بدون تردید، چگونگی مرگ محمد داؤود و بسیاری از نزدیکان و همکارانش نیز برای تحقیق و بررسی مطرح بود. متوجه بودم که طی سالهای متمادی، این ادعا پذیرفته شده بود که صاحب منصبی از جمع کودتاگران (امام الدین) و چند تن دیگر وظیفۀ یورش به واپسین محل محمد داؤود را در داخل ارگ عهده دار بودند. بربنیاد این گزارش، امام الدین است که رئیس جمهور و دیگران را به قتل رسانیده است.
این ادعا وبرداشت که امام الدین قاتل محمد داؤود خانواده و برخی همکاران او است، در بیشترین نبشته ها وکتاب ها نیز با اندک تفاوت بازتاب یافته است.
با این شباهت محوری که شاهدان وراویان همواره عناصر قرار داشته در بیرون محل قتل رئیس جمهور و دیگران بوده اند.
پس آشکار است که در این روایتها، کمبود اساسی را آنگاه میتوان نشانی نمود که روایت زنده مانده های داخل اطاق های مرگ، حلقۀ مفقود اند.
نگارنده هنگام بررسی کودتای ثور، قتلهای سیاسی و چند مورد دیگر، این آرزو را در سر می پرورانیدم که روزی زمینۀ دیدارِحد اقل با یک تن از زنده مانده های اطاق خونین و مرگ، مساعد شود. حتا باری در سوئیس در این زمینه سعی به خرچ داده شد.
سرانجام با انتشار نبشته های کودتا ها در تاریخ افغانستان و به ویژه کودتای نام نهاد میوندوال، با گنجینۀ از ثمرۀ زحمات انسان پرتلاش و بردباری مواجه شدم که محترم داؤود ملکیار است. متوجه شدم که مصاحبه های وی با تعدادی از شکنجه دیده گان وشکنجه گران و دسیسه سازان کودتای نام نهاد میوندوال، محدود نشده بلکه چشمدید های بسیارگره گشا و حایز اهمیت از مرگ محمد داؤود خان و چند تن دیگر را نیز به دست آورده است.
من موضوعی را چند بار در نبشته ها ومصاحبه ها گفته ام وبازهم در اینجا می آورم که در تاریخ فراهم آوری شواهد واسناد برای بررسی های تاریخی افغانستان، مواد فراهم شده از جانب محترم داؤود ملکیار منحصر به فرد و بی مانند است.
پس از آشنایی و تأمین ارتباط میان ما، متوجه شدم که وی در پهلوی تحمل زحمات دیدار با اشخاص مختلف در امریکا، اروپا وداخل کشور، به نیاز مراجعه به شاهدان عینی اطاق خون ومرگ نیز اندیشیده و با جمع آوری اطلاعات ناشی از چشمدید های چند تن از آنانی که از مرگ رسته اند، بررسی کنندۀ موضوع را چنان کمک میکند که در روایت های پیشین تجدید نظر کند.
هنگامی که موانع موجود یا اجازه ندادن شاهدان عینی برای انتشار اطلاعات ایشان را نیز دریافتم، این پیشنهاد در دلم جای داشت که کاش برای شاهدان عینی و برای رفع نگرانی های ایشان، یادآوری شود که اگر از خود کشی محمد داؤود خان و یا قتل اعضای خانواده به دست فرزندی از رئیس جمهور گزارشی راستینه انتشار می یابد، این نگرانی را نباید حمل نباید که راویی دارد:
شاید از ابعاد جفاها و انسانکشی های ح.د.خ.ا کاسته شود!
“خپ” ها خواهند گفتد که دیدید آنها را ما نکشته بودیم، بلکه خودشان کشته بودند!
هنگام شنیدن چنان نگرانی ها این آرزو حضور می یافت که روزی راوی این استدلال را بپذیرد که :
پیش از مرگ رئیس جمهور، عساکر و صاحب منصبان زیادی را کودتا چیان با بی رحمی کشته بودند. پس از آن هم دامنۀ انسان آزاری ها وجفا ها در حق مردم چنان گسترده است که انتشار روایت درست و واقعی، نکتۀ سیاهی را هم از گلیم سیاه حکومتداری آنها نمی زداید.
انتشار روایت اصلی و واقعی به صفحۀ ناگفته ونا نوشتۀ تاریخ آن رویداد کمک میرساند. در این راستا، اهل پژوهش وتحقیق چنان موضوع، به سایر پهلوهای تصامیم داخل ارگ از طرف محمد داؤود و همکارانش ره می برند.
نگارنده پس از اطلاع از روایت شاهدان عینی داخل ارگ به وسیله محترم داؤود ملکیار، این احساس را داشتم که سند موثق دیگری را برای تهیۀ و به اتمام رساندن “روانشناختی سردار محمد داؤود خان”، به دست آورده ام.
حالا که بخشهای از آن وقایع انتشار یافته اند، آرزو میرود، نکات محوری مباحثات وتعاطی افکار این روایت ها باشند، نه میوندوال ستیزی و نه داؤود ملکیار ستیزی. در زمینۀ نشان دادن این اشتباهات وارائۀ اسناد، شایان یادآوری است همچنان محترم داؤود ملکیار اسناد ومدارک جالبی را از طرف های مختلف گرد آورده وبرای مردم کشورش سپرده است. بهتراست مضمون روایت ها طرف بحث باشند نه رویکردی با ستیزیدن های شخصی.
بربنیاد مدارک واسناد بیشمار، محمدهاشم میوندوال وتعداد دیگرقربانی یک توطئۀ جفا آمیزشدند. هنگامی که این برداشت حاصل تحقیق را انتشار می دهیم، ندای محکومیت توطئه گران و محکومیت سران حکومتی، نیز ما را فرا میخواند که چنان ظلم وجفایی را در حق بیگناهان ترتیب دادند.
این محکومیت، اشتباهات متعدد محمد داؤود را نیز درنظر دارد.
افزون بر آن، با توجه به سیر شکل گیری کودتای ثور در دل “نظام جمهوری”، زمینه های مساعدی را که اشتباهات محمد داؤود وهمکاران او فراهم آورده بودند، در معرض محکومیت وسرزنش قرارمیدهد.
در طی چندین سال، وقتی صحبت از رویدادهای هفتم وهشتم ثور ۱۳۵۷ شده است، نگارنده سعی نموده ام برای علاقمندان در حدودی که فراتر از لزومدید و پذیرفتن پیشنهاد محترم ملکیار نباشد، واقعیت موضوع را بربنیاد گزارش شاهدان عینی یادآوری نمایم. از جملۀ تعدادی از هموطنان که موضوع خودکشی محمد داؤود خان وسلاح در دست گرفتن ویس فرزند زئیس جمهور برای ایشان از طرف من گفته شده است، یکی هم شادروان محمد اکرم عثمان بود. او و دیگران همه این آرزو را ابراز نموده اند که امید است این گزارش دقیق به زودی روی انتشار ببیند.*
حالا که قسمتی از وقایع ارگ وچگونگی رخداد آن از طرف محترم داؤود ملکیار انتشار یافته است، نگارنده توجه هموطنان را به آن جلب نموده و آرزو می برم با دسترسی به صفحۀ پنهان مانده ، به اطلاعات دقیق خویش بیفزایند.
………………………………………………………………………………………
سال پیش دوستی نشانی یکی از تلویزیون های هموطنان مهاجردر امریکا را برایم فرستاد تا مصاحبۀ یک تن از نواسه های محمد داؤود خان را ببینم. نواسۀ محمد داؤود که هنگام کودتای ثور، همه رویداد ها را ندیده بود و چند بار با صداقت یادآور شد که همه وقایع را نمیداند ویا فراموش کرده است، اما این یادآوری اشتباه آمیز را داشت که وزیر دفاع وقت، محمد حیدر رسولی را حاضر در داخل ارگ و دارندۀ سلاح نامید. درحالی که حیدر رسولی در ارگ حضور نداشت.

داؤود ملکیار

چگونگی قسمتی از وقایع ارگ

به ادامه تبصرۀ مختصر ولی بحث بر انگیزم در اوایل ماه می، اینک عصارۀ صحبت های را که با دو تن از شاهدان عینی وقایع هفتم و هشتم ثور سال ۱۳۵۷، انجام داده بودم، طور فشرده نقل می نمایم. باید علاوه نمایم که اصل این گفتار ها بیشتر از سه ساعت را در برگرفته است، که متن تحریری آن تقریباً هفتاد صفحه را در بر خواهد گرفت، لذا برای جلو گیری از ضیاع وقت خواننده و نیز بخاطر جلوگیری از نشر سخنان شخصی، خانوادگی و خصوصی، که قسمت زیاد این گفتار ها را احتوا میکند، تصمیم گرفته شد تا مستقیماً به حوادث ارگ در آن دو روز سرنوشت ساز، عطف توجه گردد، که اینک متن فشردۀ آن، در صفحات ذیل از نظر تان خواهد گذشت.
در مقدمه باید گفته شود که با وجود اصرار و پافشاری چند تن از خوانندگان این صفحه در مورد افشای نام شاهدان عینی، بنابر ملحوظات خاص، تصمیم گرفته شد که ذکر نام، تا وقت گرفتن اجازۀ رسمی، به آیندۀ نزدیک، موکول گردد؛ زیرا بعضی رشته های باریک اجتماعی و احترام به روابط خانوادگی، پابندی و وفا به عهد، مانع از آن می شود که برای آرام ساختن و قانع ساختن چند معترض، حریم خصوصی کسی، دستخوش بگو مگو ها واقع گردد و در معرض تهاجم چند نویسندۀ بی باک، و چند تن بد زبان کوچه بازاری، قرار داده شود.
درین جا، قبل از نقل اظهارات، باید گفته شود که بیش از نود در صد این نقل قول ها از چشم دید شاهد اولی و یک قسمت بسیار کم از شاهد دومی درین جا ذکر میگردد و آنچه از شاهد اولی و اصلی در دسترس موجود است و درین جا نقل میگردد، بصورت ویدیویی یعنی تصویری و صوتی می باشد که در جلو چشم چند نفر ثبت گردیده و جای شک و تردید را در مورد اصلیت آن، باقی نمی گذارد. ولی بآنهم در اخیر این نوشته، از چند نفر مؤرخ، محقق و نویسندۀ شناخته شده، دعوت به عمل خواهد آمد تا برای اطمینان خاطر شان، اظهارات شاهدان عینی را از نزدیک ببینند و بشنوند. و نیز باید علاوه گردد که برای تائید اظهارات شاهدان عینی وقایع ارگ، منابع دیگری نیز وجود دارد که عین وقایع را با تفاوت های جزیی نقل نموده اند. چنانچه سال قبل، یکی از نزدیکان محترمه هما عثمان (خانم سابق مرحوم خالد داؤد) که با برادرم در امور ترجمانی مؤقتاً همکار بود، همین جریان ارگ و عمل مرحوم ویس داؤد را با بردارم در میان گذاشته و تائید نموده بود.
قبل از نقل گفتار و ارائۀ متن، قابل یاد آوریست که در متن گفتار ذیل، از ذکر و تحریر پرسش های مصاحبه کننده، صرف نظر به عمل آمده و صرف متن گفتار شاهدان عینی ارائه گردیده است و بس.
شاهد چنین حکایت میکنند:
نزدیک های چاشت به ما هدایت رسید که به ارگ جمع شوید، وقتی به ارگ رسیدیم، اولاد ها توسط موتر دیگر از مکتب به ارگ آورده شده بودند. همه به منزل بالا رفتیم و در دفتر سردار صاحب داؤد خان جمع شدیم. در دفتر قبل از ما، وزیر صاحب خارجه (منظور سردار نعیم خان است)، اعضای خانواده به شمول هر سه پسران و دختران سردار صاحب آنجا بودند. از اشخاص غیر خانوادگی صرف سید عبدالاله و اکبر جان رئیس دفتر آنجا بود. سید وحیدالله را هم مختصراً دیدم.
عمر داؤد، خالد داؤد و ویس داؤد همه مرتباً و یکی پس از دیگری پائین میرفتند و بعد از دقایقی می آمدند و اوضاع را به سردار صاحب تشریح میکردند. صدای فیر ها از دور و نزدیک به گوش می رسید، بعد صدای طیارات جت شنیده شد که بر یک قسمت ارگ فیر کرد و آنجا آتش گرفت.
شاهد در ادامه میگوید: تلیفون ها در اوایل کار میکرد، تماس مخابره هم برقرار بود. داؤد خان با دیگران قبل از شام به منزل پائین رفتند، آنجا اتاق گفته نمیشد، صالون هم نبود بلکه یک هال بود. در آنجا داؤد خان به وزیر ها و همکار های خود گفت که هر کس میخواهد برود می تواند برود، سید وحیدالله و تیمور شاه جان رفتند و از ارگ برآمدند.
عمر داؤد با خانم و اولاد ها در منزل بالا باقی ماندند، همه چراغ ها را گل کرده بودند که از بیرون داخل را دیده نمی توانستند، اما از کلکین ها در تاریکی شب فیر ها می آمد. هیچکس دست و پاچه نبود، تنها اکبر جان رئیس دفتر بسیار ترسیده بود و معنویات (جرأت) خود را باخته بود.
در منزل پائین جائیکه سردار نعیم خان بالای یک کوچ نشسته بود، نزدیک آن یک دروازه قرار داشت، اکبر جان رئیس دفتر صرف یکبار دروازه را تیله کرد و گفت که دروازه قفل است، اما اگر دو سه نفر باهم آنرا تیله میکردند حتمی باز می شد و از آنجا به هر طرف ارگ راه نجات پیدا می شد. اما نمیدانم چرا به فکر کس نرسید.
خالد داؤد نزدیک های نیم شب به منزل بالا آمد و گفت که دیگر امید رسیدن کمک از بیرون نیست. عمر داؤد گفت که باید تا آخرین مرمی بجنگیم. چون در بالا خطر اصابت بم های طیاره بیشتر بود، عمر داؤد هم با خانم و اولاد ها طرف پائین روان شدند، هنوز به هال پائین نرسیده بودند که از بیرون کلکین، فیر ماشیندار شد و به هر چهار نفر اصابت کرد. عمر داؤد چون مرمی به قلبش خورده بود، در ظرف چند دقیقه فوت کرد، دختر سیزده ساله اش (غزال) یکساعت بعد فوت کرد، دختر پانزده ساله و خانمش، زخم های شدید برداشتند که دخترش متأسفانه روز بعد وفات نمود.
بعد از نیم شب خالد داؤد نیز زخمی شد و در حالیکه بسیار درد میکشید، از ویس برادرش می خواست که بالای او فیر کند، اما ویس مقاومت میکرد. خالد زاری میکرد که (غیرت کن، فیر کن)، به این ترتیب خالد یک ساعت بعد فوت نمود. خانم ها، اولاد ها و کسانی که زخمی شده بودند، در اتاقیکه دروازۀ آن در هال موقعیت داشت، قرار داشتند.
در طول شب سر مرحوم خالد داؤد در بغل خانمش بود و همانطور جان داده بود، و سر مرحوم عمر داؤد، بالای زانوی خانمش قرار داشت. نزدیکی های صبح، در حالیکه روشنی شده بود، داؤد خان به اتاق داخل شده و در حالیکه کلاه قره قل بسر داشت، نزدیک آمده و در حالیکه رنگش سفید معلوم می شد، پیشانی هردو پسرش (خالد و عمر) را ماچ کرد. یکی از کسانیکه درین اتاق بود، داؤد خان را مخاطب قرار داده و او را متوجه حال چند زخمی ساخت، داؤد خان در جواب گفت که از حال همۀ تان خبر دارم، و لحظاتی بعد از اتاق خارج شد.
نظام جان غازی در ساعات اول صبح، برای لحظۀ کوتاه داخل اتاق شد و پس خارج شد، ولی حالت اش طوری بود که در مقابل صدا و سوال دیگران، هیچگونه عکس العملی از او دیده نشد. بعد ها شنیده شد که در ساعات آخر، مرمی به رویش اصابت کرده و کشته شده بود. در طول شب مرمی به پای سردار نعیم خان خورده بود و او با پای زخمی اش بالای یک کوچ نشسته بود، و صبح جسد او بالای همان کوچ قرار داشت. داؤد غازی نواسۀ داؤد خان نیز در زیر زانو زخم برداشته بود اما می توانست راه برود و در طول شب از یک اتاق به اتاق دیگر میرفت.
نزدیک صبح قدیر نورستانی زخمی شد، نالش و واخ واخ قدیر نورستانی از هال شنیده می شد. صدای فیر ها نزدیکتر شده میرفت. همه منتظر لحظات آخر بودیم. دشمن نزدیک شده میرفت، وقتی دشمن به دروازۀ عمارت رسید، ویس آمد به اتاق درون، اول بالای کسانی که پیش رویش و نزدیک دوازه بودند، فیر کرد یعنی اول بالای زن خود و بعد بالای اولاد های خود فیر کرد و بعد از آن بالای خانم و دختری که در پهلوی خانم ویس نشسته بودند، فیر کرد و بعد تا که توانست از بین برد. (درین جا چند کلمۀ تکان دهنده و رقتبار، از صحنۀ دلخراش کشته شدن پسر کوچک ویس داؤد، لازم به تذکر دانسته نشد، نویسنده).
شاهد در ادامه میگوید: فکر میکنم دلیلی که دیگران زنده ماندند این بود که ویس زیاد مهلت نیافت، چون درین وقت دشمن به داخل هال رسیده بود و در همین وقتی که دشمن بالای داؤد خان و دیگران فیر میکرد، ویس از پیش دروازه به کشتار در اتاق ما مصروف بود، درین وقت بالای ویس هم از پشت فیر شد و برای ویس مهلت نرسید که دیگران را که در پهلوی دیوار بودند بزند. زهره جان، سلطانه جان، هما جان و چند نفر دیگر نزدیک دیوار بودند. چون ویس از پیش دروازه فیر میکرد، کسانیکه پهلوی دیوار بود، ویس آنها را از دروازه دیده نمی توانست، بعداً دیدیم که جسد ویس هم در لخک دروازه افتاده بود. (همان دروازۀ که از هال به اتاقی داخل می شد که در طول شب، خانم ها، اطفال و زخمی ها در آن قرار داشتند، نویسنده).
شاهد اضافه میکند: شنکی جان توسط ویس زده نشد، چون او با فیر تفنگچه خودش را کشت. وقتی عسکر ها داخل اتاق ما شدند و ما و دیگر زخمی ها را از اتاق می کشیدند، دیدیم که شنکی جان در زمین نشسته و سرش به روی زانویش آفتاده است. (از نوشتن چشم دید رقت انگیز این صحنه، به احترام متوفا، فعلاً صرف نظر شد. نویسنده). وقتی به کمک عسکر ها به بیرون انتقال داده می شدیم، دیدیم که داؤد خان در روی زمین همان هال افتاده بود و کلایش نیز در پهلویش دیده می شد و جسد سردار نعیم خان در بالای کوچ قرار داشت. (پایان نقل قول از شاهدان عینی، در مورد آن دو روز وحشتناک و سرنوشت ساز در ارگ، مقر ریاست جمهوری افغانستان).
چون شاهدان عینی، چگونگی کشته شدن سردار داؤد خان و سردار نعیم خان را از زبان دیگران حکایت کرده اند، لذا نمی توان آن حکایات را درین جا با چشم دید ها در یک ردیف قرار دهیم. فلهذا درین نوشته، از نقل قول در آن موارد فعلاً صرف نظر به عمل آمد.
در اخیر باید علاوه گردد که انتشار این واقعیت های عینی به هیچ وجه جنبۀ انتقادی بر نظام و یا افراد را ندارد، بلکه به این عقیده استوار است که اظهار واقعیت ها و افشای راز ها در درازنای تاریخ، سبب آموختن از تاریخ با چشم انداز بهتر خواهد گردید. درین نوشتار سعی گردید تا از هرگونه تبصره و قضاوت از طرف نویسنده خود داری به عمل آید. چون خود را تحت آن شرایط فرض کردن، برای این نویسنده محال به نظر میرسد، لذا قضاوت نیز نباید عجولانه و تحت تأثیر عواطف و احساسات باشد.
و برای آنعده از کسانی که بخاطر علایق و دوستی ها، این سطور سبب رنجش خاطر شان گردیده است، می خواهم با اطمینان بگویم که با علم و تکنالوژی فعلی، اگر علما توانسته اند علت مرگ فرعون مصر را بعد از چهار هزار سال تشخیص بدهند، باید یقین داشته باشیم که متخصصین توانایی تثبیت علت و چگونگی مرگ هریک از اعضای خانوادۀ داؤد خان را خواهند داشت. زیرا تشخیص اندازه و کلیبر مرمی تفنگچه و یا ماشیندار کلاشنیکوف، فاصلۀ هدف از میل تفنگ، خط سیر مرمی، نقطۀ دخول و خروج مرمی از بدن و ده ها پرزۀ معلوماتی دیگر، با علم امروزی به آسانی قابل کشف و اثبات می باشد. و یقیناً بعد از مدت زمان و یا سال های چندی، علمای تاریخ، باستانشناسی، کالبد شناسی و علوم جرم شناسی و دادگاهی، به آسانی صحت و ثقم این گفتار ها را در مورد وقایع ارگ، به اثبات خواهد رسانید و دیگر جایی برای ملامت کردن این نویسنده باقی نخواهد گذاشت.
و برای آنانیکه فکر میکنند افشای این حقایق، از بار گناهان و جنایات کمونیست های (خلقی و پرچمی) می کاهد، با صراحت باید گفته شود که جنایات وسیع آنان در تاریخ کشور ما بی سابقه و فراموش ناشدنیست، لذا قتل پنج یا ده نفر، در مقابل ملیون ها قتل و جنایت آنان، مانند قطره هایست در برابر بحر بی کران گناهان کمونیستان، و به هیچ صورت از آن بار گران تاریخ کاسته نمی شود.
و بالآخره همانطوریکه در بالا تذکر داده شد، اینک از ده تن ذوات محترم دعوت به عمل می آید تا بصورت جمعی و یا انفرادی، در هر زمانیکه خواسته باشند، با نویسندۀ این سطور داخل تماس شوند تا به اسرع وقت زمینۀ بررسی و مشاهدۀ اسناد دست داشته برای شان میسر گردانیده شود:
محترم جناب ولی احمد نوری
محترم جناب نصیر مهرین
محترم جناب ولی آریا
محترمه خانم ملالی نظام
محترم جناب عارف عباسی
محترم جناب عبدالرحمن زمانی
محترم جناب اعظم سیستانی
محترم جناب عبدالله کاظم
محترم جناب احسان لمر
محترم جناب عبدالجلیل جمیلی
خدمت ذوات محترم فوق الذکر وعده داده می شود که تقاضای شان برای ملاحظه و مشاهدۀ شواهد، با پیشانی باز استقبال خواهد شد.
نوت: کاپی های این شواهد تقریری و تصویری، نزد سه نفر از دوستان معتمد گذاشته شده و در فرصت مساعد، یک کاپی آن به آرشیف ملی افغانستان تسلیم داده خواهد شد.
با تقدیم حرمت
داؤد ملکیار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا