خبر و دیدگاه

چند دستگی ها در کاخ سفید مانع فشار های سیاسی و نظامی بر پاکستان شده است

 

امریکا پس از اعلام استراتیژی جنوب آسیا بجای افزایش فشار واقعی بر پاکستان، برعکس به جنگ روانی با این کشور پرداخته است. پاکستان توانسته تا از این فرصت به نفع خود سود ببرد و با تجهیز و تمویل و صدور طالبان به داخل افغانستان، جنگ نیابتی خود در افغانستان را بیشتر دامن بزند. از همین رو است که پس از اعلام استراتیژی جدید امریکا دامنۀ ناامنی ها در افغانستان گسترش یافته است و تروریستان با جرات تر از گذشته به حمله های تهاجمی، انفجار و حتا با عبور از محل های به شدت محافظت شده مانند محل های سبز شهری حمله های وحشتناک انتحاری را انجام می دهند. این در حالی است که مقام های امریکایی خوب می دانند که استخبارات جهنمی پاکستان چنان بر تروریستان اشراف و سیطره دارد که حتا از شلیک هر مرمی طالبان آگاهی کامل دارند که در کجای افغانستان و بوسیلۀ کی شلیک می شود و این که حمله های انتحاری تروریستان چگونه شکل می گیرد. این شامل برنامه یی است که از سوی یک ادارۀ ویژه در آی اس آی مدیریت می شود. این اداره مسؤولیت پیش برد و هدایت تمامی حمله های انتحاری را در تبانی با رهبران و فرماندهان طالبان به عهده دارد. با این که آی اس آی از طریق تماس های دایمی با فرماندهان ارشد طالبان روزانه از تمامی فعالیت های تروریستی آنان در داخل افغانستان آگاه است؛ اما باز هم اداره های ارتباطی تروریستان با نظامیان پاکستان، روزانه گزارش فعالیت های تهاجمی، انفجاری وانتحاری شان را استخبارات پاکستان می فرستند.

این در حالی است که جهان می داند که پاکستان یک کشور خیلی آسیب پذیربوده و در برابر فشار های امریکا و بویژه وضع تعزیرات آن بر نظامیان و حکومت پاکستان خیلی شکننده است؛ اما هنوز روشن نیست که چگونه امریکا نخواسته تا پاکستان را تحت فشار شدید سیاسی، اقتصادی و نظامی قرار بدهد. حال این پرسش مطرح می شود که امریکا هنوز در تصمیم های نهایی خود برضد اسلام آباد بر سر دو راهی قرار دارد و هنوز اجماع سیاسی و نظامی در کاخ سفید برضد پاکستان شکل نگرفته است و احتمال دارد که کندی تصامیم در کاخ سفید در پیوند به پاکستان برخاسته از اختلاف و چند دستگی در پنتاگون و یا وزارت خارجۀ  امریکا است. این گونه دو دستگی ها در سیاست خارجی امریکا پیشینۀ زیادی دارد؛ زیرا از گذشته های دور بدین سو تصمیم های کاخ سفید دستخوش اختلاف های پنتاگون و وزارت خارجۀ این کشور بوده است. این که این اختلاف ها تاکتیکی است و سلیقه و یا رهبردی و یا این که بازی های سیاسی بخاطر خاک افگندن در چشمان جهانیان، موضوع هایی اند که نمی توان به ساده گی به آنها پاسخ داد. این قدر گفته می توان که قدرت های بزرگ مثل امریکا جز به منافع ملی خود هرگز به منافع ملی کشور های دیگر توجه ندارد و برای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود از هر ترفند در سطح سیاست های داخلی و خارجی خود سود می جوید. چنانکه ادارۀ بوش بنا بر موجودیت اختلاف پنتاگون با وزارت خارجۀ امریکا نتوانست، در زمان حاکمیت طالبان به جنگ افغانستان پایان بدهد. این در حالی بود که وزارت خارجۀ امریکا طرفدار تحویلی سلاح به جبهۀ مخالف طالبان به رهبری احمدشاه مسعود بود  واما پنتاگون برای پیش گیری از دوام جنگ و تضعیف جبهۀ مقاومت مخالف تحویلی سلاح به مسعود بود. (جنگ اشباح). از همین رو بود که هیآت گفت وگوکنندۀ امریکایی پس از آخرین گفت و گون با نمایندۀ مسعود در اسلام آباد گفت که با موجودیت مسعود مشکل ما در افغانستان حل نمی شود. (جنگ اشباح). حالا هم ادارۀ ترامپ رئیس جمهور امریکا در سیاست های خارجی اش و بویژه افغانستان با همین مشکل رو به رو است.

حال پرسش این است که این مشکل برخاسته از اختلاف ها در درون ادارۀ ترامپ است و یا این که  سیاست های کشور های بزرگ هر از گاهی در رابطه به کشور های فقیر و درگیر جنگ تروریزم مثل افغانستان، باید این چنین مبهم و چند لایه باشد. از همین رو برداشتها وبررسیها سیاسی ونظامی و اطلاعاتی در مورد افغانستان، پراز تناقض، ناهمگون، دلخراش کننده و حتا گزنده و دلگیر کننده است که محصول سیاست های رنگارنگ، متناقض، تهاجمی و حتا تصادفی امریکا است که تحلیل گران و پژوهشگران سیاسی را در پیوند به سیاست های امریکا در جهان سوم و بویژه در افغانستان به چالش برده وبه ابهام کشانده است.

هرچند سیاست های خارجی امریکا از گذشته های دور بدین سو کجدار و مریز و چند پهلو است؛ اما سیاست خارجی امریکا در دو دهۀ اخیر بیشتر از هر زمانی متناقض و پیچیده است. تناض و پیچیده گی در سیاست های اداره های رئیسان جمهور امریکا در این مدت چنان مقطعی، بهم ریخته و پراگنده است که تحلیل گران را شگفت زده کرده است. چنانکه ترامپ شب یک خبر را در تویتر خود نشر می کند و صبح آن را تکذیب می کند. این جدا از تعهدات شکنی های او است. وی معاهدۀ اتومی ایران را به حال تعلیق درآورد و آمریکا را از شراکت ترنس-پسیفیک و توافق پاریس خارج کرد، و بخش‌هایی از پیمان گرمی روابط با کوبا را لغو کرد. وی نیل گرساچ را به دیوان عالی منصوب کرد و ممنوعیتی بر ورود شهروندان شش کشور با اکثریت مسلمان (از جمله ایران) اعمال کرد.[۸] پس از این که او جیمز کومی اداره‌کننده اف‌بی‌آی را اخراج کرد، رابرت مولر به عنوان مشاور ویژه حقوقی برای تحقیق در خصوص مداخله روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ و پیوندهای احتمالی بین نزدیکان ترامپ و روسیه و هر مسئله مرتبط منصوب شد. پس از آن به عزل و نصب های شتاب زده در سکتور های دفاعی، ا منیتی و وزارت خارجه و مشاوران خود پرداخت. وی پس از استعفای تیلرسن وزیر خارجۀ امریکا، مایک پمپو را که طرفدار خروج نیرو های امریکا از افغانستان وخواهان فشار بر ایران است، بحیث وزیر خارجۀ  امریکا مقرر کرد. در همین حال ترامپ برخروج از برجام با ایران تاکید دارد؛ اما ماتیس به وفاداری بر آن تاکید دارد.

در این میان از سخنان ترامپ موضوع خروج نیرو های امریکا از افغانستان و پایان دادن به طولانی ترین جنگ امریکا در این کشور درک می شود که وی می خواهد تا با قبول بیش ازهشتصد میلیارد دالر هزینه های جنگی وکشته شدن بیش از ۲۵۰۰ سرباز امریکایی در افغانستان به درازترین جنگ امریکا در جهان پایان بدهد. این که ترامپ چقدر توانایی تحقق بخشیدن این رویای طلایی خود را برای بیرون شدن از باطلاق جنگ افغانستان دارد، ممکن تحقق آن چندان عملی نباشد؛ اما هرچه باشد این رویایی است که ترامپ با اشتیاق تمام آن را در سر می پرورد، برای رسیدن آن راۀ  درازی در پیش دارد. این در حالی است که پنتاگون مخالف عقب نشینی نیرو های امریکایی از افغانستان است و پنتاگون برای حضورش در منطقه به دو نکته، موجودیت تروریستان در منطقه و هراس از دستیابی این گروه ها به سلاح اتومی پاکستان تاکید دارد. مورد اول که چندان امروز خریدار ندارد مورد دوم یگانه موردی است که هم پنتاگون به تاکید دارد هم نظامیان پاکستان. این اظهارات برخاسته از قاعده های بازی های متضاد پنتاگون است که گرداننده گان این اداره دنبال منافع خود اند؛ زیرا پنتاگون دنبال اهداف راهبردی خود است و با کاخ سفید روی آن هر از گاهی چانه می زند. پنتاگون تنها در مورد افغانستان با ترامپ اختلاف ندارد؛ بلکه پنتاگون در برابر تهدید های کوریایی شمالی از سوی ترامپ، خط تیلفونی گرم ۲۴ ساعته با کوریای شمالی دارد و این کشور را به آرامش دعوت می کند.  

این در حالی است که “استیف کول” نویسنده معاصر که چندی کتاب تا اکنون در مورد افغانستان نوشته، می گوید که خروج امریکا از افغانستان نه تنها فاجعه برای مردم افغانستان ومنطقه؛ بلکه شکست برزگی برای امریکا خواهد بود. به همین گوند ادارۀ استخبارات امریکا هم حال و هوای دیگری دارد و هر از گاهی در پی تلاش برای تاثیر گذاری سیاست های استخباراتی خود است. به همین گونه وزارت خارجۀ امریکا نیز رویا های متفاوت تری دارد. چنانکه نیکی هیلی نمایندۀ امریکا در سازمان ملل با انتقاد از ترامپ گفت که شیوۀ ارتباطات او پیچیده گی های آشکاری را  در در پیوند به روابط سیاسی امریکا بوجود آورده است. وی با بی بی سی گفت که ترامپ شیوۀ ویژه یی را در روابط خود دنبال می کند که برای من قابل دفاع نیست. وی گفت که ترامپ امریکای لاتین را به بستن چشم هایش به روی قاچاق مواد مخدر متهم کرده و گفته بود که امریکای لاتین کاخ سفید را مسخره می کند و خواهان پایان بخشیدن کمک ها به کشور های امریکای لاتین شده بود. پس از این اظهارات ترامپ، هیلی مجبور شد تا سفری به هندوراس نماید و این کشور را اطمینان بدهد. وی افزود که هرگاه ترامپ برایش حرف های ناراحت کننده بگوید و تیلفونی پاسخ اش را میدهد و او رئیس جمهور امریکا را انتقاد پذیر خواند. آشفتکی های روابط میان دستگاههای سه گانۀ امریکا سبب شده تا روابط میان مقام های این سه ادارۀ کلیدی دارای کش و قوس هایی باشد. چنانکه مطلبی به نشر رسید که پمپیو پیش از انکه وزیرخارجه شود به ترامپ پیشنهاد کرده بود تا او را در مقام وزیر دفاع ابقا کند؛ اما ترامپ پیشنهاد او را رد کرده بود. ماتیس با پمپیو درمواردی برخوردهای داشته اند که در رسانه ها کمتر به آن پرداخته میشود؛ اما هریک تلاش می کنند تا بر دیگری ضربه وارد کنند. به گونۀ مثال؛ ماتیس برای خجالت دادن پمپیو، جان بولتون را به مرکز پنتاگون دعوت کرد و از او به گونۀ رئیس جمهور پذیرایی به عمل اورد و گارد تشریفات از او استقبال کرد. این نابسامانی ها در ادارۀ ترامپ  سبب شده تا کشمکش ها در پیوند به سیاست خارجی امریکا و سیاست های راهبردی این کشور در درون کاخ سفید، به تافته یی نابافته بدل شود. از همیم رو بوده که تا حال پمپیو در مورد سیاست خارجی امریکا جیز روشنی نگفته است. برعکس عوض او نیکی هیلی است که در مورد سیاست خارجی امریکا صحبت میکند. این آشفتگی ها در ادارۀ ترامپ سبب شده تا ترامپ نداند که چه کسی بوسیلۀ چرخبال های امریکایی داعش را از سوریه به افغانستان انتقال می دهد و حتا ترامپ نداند که کی می آید وکی می رود. آقای ترامپ باری گفته بود که ” ماتیس میداند چی کند”؛ اما نیکی هیلی می گوید که در اصل او نمی داند که ترامپ چه می خواهد. این وضعیت هیلی را در سازمان ملل در حالت دشواری قرار داده است. چنانکه اعلامیه ریاست جمهوری با سخنان هیلی نماینده امریکا در سازمان ملل متخد در اصل همخوانی با کاخ سفید ندارد. از همین رو وی این اعلامیه ها را گاهی نظریۀ شخصی و گاهی نظراکثریت اعضای نمایندگان در مجلس نمایندگان امریکا می خواند.

پس در چنین حالی سر نخ عدم قاطعیت در سیاست امریکا برضد پاکستان در واقع در کش و قوس های اداره های کلیدی ترامپ موجود است که تا هنوز روی آن به تفاهم نرسیده اند. پاکستان که سیاستمداران کارکشته داشته و از سویی هم لابی های اسلام در کاخ سفید دارد، توانسته است تا ازاین خلای تصمیم گیری در واشنگتن خیلی سود ببرد. از آنچه گفته آمد، فهمیده می شود که در کاخ سفید ارادۀ سیاسی واحد  برای وارد کردن فشار بر اسلام آباد وجود ندارد. ترامپ هنوز به اجماع کامل دراین مورد نرسیده و پای تصمیم قاطع ترامپ برضد اسلام آباد زیر پراگنده گی ها و اختلاف ها و در کل موجودیت انرشیزم در کاخ سفید می لنگد. این که اکنون از اعلان استراتیژی جنوب آسیای ترامپ در حدود هفت ماه می گذرد، هنوز درپاکستان آب از آب تکان نخورده است؛ دلیل آشکار ضعف تصمیم گیری ها در کاخ سفید است که پاکستان را هارتر گردانیده است.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا