خبر و دیدگاه

هفت ثور که فاجعه آفرید و هشت ثور که حماسه هایش به غارت رفت

 

هفت و هشت ثور دو روز پی در پی، یکی آغاز یک فاجعهء بزرگ، خیلی خونین و آتشین به مثابهء بازی بیرحمانه و دردناک چند نفر زیر نام حزب دموکراتیک خلق به بهای بازی با سرنوشت یک ملت بود که اکنون چهل سال از آن روز می گذرد؛ اما شعله های آتشین آن هر روز مشتعل تر می شود و هر آن عطش بلعیدن آن افزون تر می شود و هنوز هم هر روز ده ها انسان را به کام خود می بلعدذو نه تنها از عطش خون آشامی اش کاسته می شود؛ بلکه برعکس هر روز بیشتر از روز دیگر بر آن افزوده می شود. پیامد های خونین وفاجعه بار هفت ثور حکایت از یک حادثۀ شتاب آلود و احساساتی رهبران حزب دموکراتیک خلق در تبانی با رهبران شوروی پیشین به افغانستان را دارد که پی آمد آن منجر به تجاوز شرم آلود و تعرض ننگین شوروی پیشین به افغانستان گردید و به دنبال آن ده ها هزار سرباز شوروی وارد افغانستان شدند که نمایانگر تجاوز آشکار یک کشور همسایۀ جهانخوار و تمامیت خواه به کشور ما بود. سربازان شوروی نه سال و یک ماه و ۱۹ روز برضد مردم افغانستان جنگیدند و در نتیجۀ آن بیش از یک میلیون انسان این سرزمین شهید، دو میلیون معیوب و بیشتراز چهار میلیون تن به خارج از کشور مهاجر شدند.

کودتای خونین هفت ثور در سال ۱۳۵۷ زمانی واقع شد که چند روز پیش از آن میراکبر خیبر مدیر مسوء ول جریدهء پرچم و یکی از رهبران حزب دموکرانیک خلق به گونهء مرموز کشته شدکه تا امروز روشن نیست که او بوسیلهء چه کسز و کدام گروهی کشته شد؛ زیرا خیبر بیشتر افکار ملی گرایانه داشت و علاقمند وابستگی حزب دموکراتیک خلق به شوروی نبود و از همین رو قتل او را بیشتر نتیجهء تضاد های درون حزبی می دانند تا از سوی منسوبان نهضت اسلامی؛ زیرا گفته هایی وجود دارد که تره کی و کارمل با او اختلاف فکری داشتند و حتا گفته شده که باری کارمل او را تهدید به مرگ کرده بود. گفته هایی هم وجود دارد که خیبر به گونهء هدفمندانه از سوی کا جی بی کشته شد و استخبارات شوروی خواست تا با این حادثه آفرینی راه کودتا را در افغانستان باز کند. آناهیتا راتب زاد، از اعضای بلندپایه جناح پرچم بعدها مدعی شد که ” میر اکبر خیبر عضو کمیته مرکزی حزب ما در تبانی با ارتجاع به وسیله باند آدمکش و تروریست وحشی وی (حفیظ الله امین) به شهادت رسیده است”. ولی آنچه مسلم است اینکه امین بزرگترین سود را از این حادثه برد.

در آن زمان که سال دوم دانشجویی من در فاکولتهء انجنیری بود. فکر کنم چهار ثور بود و از فاکولته طرف کفتریا رفتیم و در مقابل طب عدلی آصف و بلوچ را با سیما های اندوهگین دیدم که استادان ما در لیسهء شاه دوشمشیره بودند. از آنان پرسیدم که خیریت است و گفتند، خیبر صاحب ترور شده و در طب عدلی است. خیبر در همان روز به خاک سپرده شد و مراسم به خاک سپاری او در مراسم بزرگ خیلی سازمان یافته انجام شد  و به همین گونه از او به گونهء ویژه در مسجد شاه دوشمشیره فاتحه گیری کردند که مراسم فاتحه گیری بیشتر شکل مانور سیاسی را داشت و به دنبال فاتحه گیری راهپیمایی آغاز شد. قدرت نمایی حزب دموکراتیک خلق در جریان قتل میر اکبر خیبر، دولت داوود را سخت وحشت زده کرد و داوود پس از نشست اضطراری در فردای آن روز دستور بازداشت رهبران حزب دموکراتیک را صادر کرد و تمامی رهبران جناح خلق و پرچم این حزب به استثنای حفیظ الله امین در نظارت خانهء ولایت کابل بازداشت شدند. پولیس در صدد گرفتاری امین برآمد؛ اما حفیظ الله امین با همکاری جنرال عمرزی، افسر نظامی وزارت داخله، برای چند ساعت بازداشت خود را به تاخیر افگند. امین در منزلش تحت نظر قرار گرفت و از ساعت ۱۱ شب پنجم ثور تا صبح ۶ ثور وقت کافی در اختیار داشت تا دستور کودتا را علیه داوود صادر کند. او توانست تا اعضای سازمان نظامی حزب را به حالت آماده باش در آورد. آنگونه که سید محمد گلاب زوی، یکی از رهبران اصلی این کودتا می گوید “چهارشنبه ۶ ثور پسر حفیظ الله امین، عبدالرحمان، به خانه ما آمد، ساعت شش صبح گفت که شیر آقا (پدر خود را شیر آقا می گفت) در محاصره است و تره کی صاحب و دیگر رهبران را به زندان انداخته اند و به سید محمد بگو که به رفقا بگوید که صبح فردا انقلاب را شروع کنند.”

در صبح گاهان هفت ثور دسته یی از تانک ها از پل چرخی به سوی ارگ به حرکت افتادند و کاخ ریاست جمهوری را مورد حمله قرار دادند. تانک ها از سوی سربازان طرفدار داوود از داخل کاخ ریاست جمهوری مورد حمله قرار گرفتند و چندین تانک حریق شدند و سرنشینان آنها کشته شدند و بوت های سربازان در تانک ها دیده می شد. در بعد از ظهر ۷ ثور بود که رادیو به دست نظامیان افتاد و حفیظ الله امین به رادیو کابل رفت. طبق گفته ظاهر طنین در کتاب “افغانستان در قرن بیستم”، “ساعت ۷ شب حفیظ الله امین اعلام کرد که اینک محمد اسلم وطنجار اعلامیه نظامی شورای انقلابی را به اطلاع مردم می رساند. ابتدا صدای حفیظ الله امین به گوش رسید و سپس اسلم وطنجار…”

پیروزی کودتای ثور در واقع فاجعه و مصیبت هولناکی بود که گلیم وحشت و دهشت و کشتار و ویرانی و تباهی کشور را در پی داشت. ترکی با صدور فرمان های هشتگانۀ احساساتی و شتاب زده خود و بازداشت ها و کشتار های وحشیانه به گونۀ ناشیانه خواست تا سفر صد سالۀ کمونیزم را در افغانستان به یک شبه بدل کند و برای رسیدن به این هدف نامیمون از هیچ بیرحمی و کشتار خودداری نکرد تا آنکه روزی به فرمان امین شاگرد وفادار تره کی، با نهادن بالشت در دهن او به فرمان امین به قول امین روح حزب را به گونۀ خیلی مفتضحانه از پای درآورد و به حیات نابغۀ شرق پایان داد و خودش به قدرت رسید. آنگونه که محمد صدیق فرهنگ، در کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر آورده است، امین با افراد مسلح خود به زور داخل کاخ شد و بعد از آن بود که بین دو طرف تیر اندازی صورت گرفت و سید داوود ترون که مسلسل به دست پیشاپیش امین حرکت می کرد، کشته شد و یکی دیگر از همراهان امین به نام زیرک مجروح شد و در نتیجه افراد امین موفق شدند با شلیک مسلسل یاوران تره کی را از پای در آورند و خود او را نیز زندانی سازند و شب همان روز بوسیلۀ حامیان امین کشته شد.

بعد از قتل نور محمد تره کی، حکومت امین در سرا شیبی سقوط قرار گرفت. طبق نوشته “ولیاخفسکی” در کتاب “توفان در افغانستان”، “پس از کودتای دولتی و به قدرت رسیدن امین، خشونت و دهشت در کشور به اوج خود رسید. امین با دادن شعارهای ناسیونالیستی، پرگویی های بیهوده وسخنرانی های پوچ و میان تهی، کار را به برپایی یک رژیم خود کامه و دیکتاتور کشاند.  هر روز بر شدت مقاومت مردمی افزوده می شد، و آنگونه که بیشتر منابع برآن تاکید کرده اند، حفیظ الله امین باب تماس و مفاهمه را با آمریکا و پاکستان باز کرد. او در نامه ای به ژنرال ضیاءالحق، بهبود روابط بین دو کشور را گوشزد کرد. ارتباط امین با این دو کشور محدود نشد و آنگونه که سید محمد گلاب زوی در مصاحبه ای با روزنامه “حقیقت انقلاب ثور” مدعی شد، امین ضمن تماس با سازمان “سیا” با گلبدین حکمتیار نیز در تماس شد و پشنهاد یک حکومت ائتلافی را که حکمتیار نقش دوم را در آن داشت با وی در میان گذاشت و حکمتیار هم این پشنهاد را پذیرفت. هر چند که حکمتیار چنین ارتباطی را با امین انکار کرده است؛ اما ادعا شده که اسنادی در این مورد موجود است.

هنوز سه ماه از قدرت اش سپری نشده بود که نیرو های خاص روسی در دارلامان به سراغش رسیدند و تیغ ازدمارش بیرون کردند. جالب این است که امین تا آخرین لحظه توقوع نداشت که سربازان روسی قصد کشتن او را دارند و با آغاز تحرکات نظامی در اطراف قصر دارالامان فکر می کرد تا از روس ها در این زمینه یاری و کمک بخواهد؛ اما غافل از این که مسکو گروۀ ویژه را برای نابودی وی به دارلامان فرستاده بود. بنا به اسنادی که از قلم نظامیان دست اول شوروی پیشین منتشر شده،‌ امین درزمانی که تره کی زنده بود، خواهان اعزام سه غند ویژه شوروی به کابل شده بود و در تماس های بعدی، تاکیدکرده بود که دست کم یک غند خاص برای حفاظت شخص خودش به کابل گسیل گردد. او به این عقیده بود که حضور نظامیان شوروی، روحیه ارتش وحزب را بلند می برد. بعد ها معلوم شد که امین با آن همه ظرافت فکری که داشت، به طور مضحکی از سوی متحدان شوروی خویش غافلگیر شد. این غافلگیری، با توجه به نزدیکی فکری امین با نظام بر سراقتدار شوروی و سابقه رابطه نزدیک با حلقه های مختلف امنیتی و استخباراتی شوروی در افغانستان، ‌تا میزان زیادی طبیعی بود. از سویی هم خشونت و بدرفتاری امین با پوزانوف سفیر شوروی بود که منجربه اخراج او از افغانستان شد و این خشم مسکو را برانگیخت. امین فکر می کرد که پوزانوف درتبانی با تره کی وهوادارانش قصد داشتند که قبل از بازگشت تره کی از سفر هاوانا- مسکو، او را که در واقع “فرماندۀ انقلاب کبیر ثور” لقب یافته بود، به قتل برسانند. از سویی تماس  های سری امین با مقام های پاکستانی سبب نگرانی مقام های شوروی شده بود. امین پس از یک دوره شعار های تند بدین باور شده بود که پاکستان “دروازه تماس ” با امریکا است. او حتا به شماری اعضای دفتر سیاسی حزب گفته بود: ” دوستان شوروی سیاست مستقلانه ما را نمی پذیرند.” وی فکر می کرد که رهبران کرملین، او را به خاطر کشتن متحد نزدیک شان ( تره کی) نخواهند بخشید.  از سوی دیگر، چهارتن از طرفداران تره کی چون سیدمحمدگلابزوی، اسلم وطنجار، اسدالله سروری و مزدوریار که بعد از برکناری تره کی به سفارت شوروی پناه برده و با جناح پرچم تحت رهبری ببرک کارمل دست اتحاد داده بودند،‌ اسباب نگرانی و عذاب امین را فراهم آورده بودند که فرارسیدن روز ششم جدی به تمامی نگرانی های امین پایان داد.

در ۶ جدی سال ۱۳۵۸ بود که هواپیماهای نظامی شوروی یکی پس از دیگری در فرودگاهای نظامی افغانستان به زمین نشست. هرچند صده های سنگین هواپیما های روسی چهار روز پیشتر از هفت ثور درآسمان کابل طنین انداز بود و فهمیده می شد که رخدای در حال وقوع است. در ششم جدی حفیظ الله امین همه اعضای دفتر سیاسی را برای جلسه به اقامتگاهش در “تپه تاج بیگ” دعوت کرد و همه اعضای جلسه آنروز مهمان امین بودند. این در حالی بودکه واحد خاص شماره ۳۳۳ متشکل از سربازان مسلمان آسیای میانه ( کندک خاص مسلمانان)  و دسته های مخصوص عملیاتی موسوم به ” رعد” و ” زینت” که ازسوی کا جی بی هدایت می شدند،‌ برنامه یورش فیصله کن بر دستگاه قدرت امین را برعهده داشتند. امین در موجی از شک واضطراب به اعضای وزیران گفت: ” با رفیق اندری گرومیکو درتماس هستم که چه گونه درمورد ارائه کمک های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان برای کشور های جهان توضیحات بدهیم.” نخستین غذایی که برای مهمانان آوردند سوپ بود، که به وسیله آشپز امین، که یک نفر روسی بود، مسموم شده بود. حفیظ الله امین ابتدا گیج و منگ شده بود و داکتر ولایتی فرماندۀ شفاخانۀ چهار بستر به تداوی اش پرداخت. به اساس اعتراف جنرالان شوروی، قرار بود حمله واحدهای کوماندوهای شوروی به ساعت ده شب به سوی تاج بیگ یورش ببرند؛ اما اطلاع رسیدکه امین دو باره به هوش آمده و به وسیله دکتران معالجه شده است. پس فرماندهی واحد های خاص دستور حمله بر کاخ را به ساعت هفت ونیم شام صادر کرد. دگروال بویارینف فرماندهی عملیات را دردست داشت. درین حال صدای مدهش تیراندازی از نزدیک به گوش رسید. امین به سوی یکی ازنزدیکانش نگاه کرد وگفت: به مشاوران اطلاع بدهید… آن ها کمک خواهند کرد. وی برای امین گفت که شوروی ها تیراندازی دارند و امین با شنیدن این سخت گوبا فهمید که بازی پایان یافته است و گفت:”فهمیدم درست است”. سپس وی در یک عملیات نظامی ۴۵ دقیقه ای که به سرکردگی ستوان “سیمیونف” به کاخ محل استقرار وی یورش برد با رگبار مسلسل در پیش چشم اعضای خانوداه خود کشته شد.

همسر حفیظ الله امین جزئیات کشته شدن همسرش را چنین شرح داده است: “تا وقتی که مهمات داشتیم، هیچ کس نتوانست وارد کاخ شود. عده زیادی از مهاجمین کشته شدند. ما نمی دانستیم که روسها هستند. وقتی مهمات ما تمام شد، آنها داخل کاخ شدند. به محض داخل شدن با ماشیندار یا مسلسل به چهار طرف شلیک کردند. در اثر این شلیکها به دخترانم ملالی و گلالی و پسرم خوازک گلوله اصابت کرد.” “در حالی که آنها عکس امین را به دست داشتند، به سوی دخترم “غوتی” رفتند. غوتی به آنها گفت چرا شلیک می کنید، امین صاحب این جاست. گفتند که امین کجاست؟ در این حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است، بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند وقتی دیدند کسی دیگر باقی نمانده، خاموش شدند.” شب هنگام جسد امین را در قالی پیچانده و در گورستان نزدیک کاخ به خاک سپردند. بر سر گور او هیچ لوح یا نشانه ای نگذاشتند و باقی خانواده امین را که زنده مانده بودند، به زندان پلچرخی بردند.

دراین گیرودار، ببرک کارمل رهبر شاخه پرچم ودشمن اصلی حفیظ الله امین درحفاظت واحد های کوماندوهای شوروی در پایگاه بگرام به سر می برد و منتظر نتایج نهایی بود. دسته قراولان قصر تا آخرین نفر کشته شده و نخستین گروه ۵۲ نفری واحد ویژه به سوی قصر نزدیک می شدند. منزل سوم قصر از چندین جناح بر اثر ضربات توپچی فروریخته وهمه به منزل دوم پناه برده بودند. در اوج مقاومت واحد های حفاظت ازقصر، دگروال بویارینف نیز کشته شد. بدین ترتیب، کوزنیچکوف وبویارینف، درواقع نخستین قربانیان عملیات برکاخ تاج بیگ بودند. درجریان درگیری میان واحدهای مهاجم و مدافعان کاخ درمنزل سوم، علاوه برعبدالرحمن پسرارشد امین، غلام حضرت قوماندان قرارگاه قصر تاج بیگ نیزکشته شد.

با تهاجم ارتش سرخ در ششم جدی سال ۱۳۵۸ جنگ در کشور ابعاد گسترده را به خود گرفت و مقاومت خودجوش مردم سراسر افغانستان را در زیر پای ارتش شوروی به آتش بدل کرد و آنان هم از هیچ ظلم و ستمی برضد مردم افغانستان دریغ نکردند، هزاران انسان را کشتند و هزاران دیگر را به ندان ها افگندند تا آنکه ارتش سرخ پس از نه سال چند ماه جنگ نفس گیر وادار به ترک افغانستان شدند و آخرین سربازان شوروی به فرماندهی جنرال گروموف از دریای آمو عبور کرد و بررسم شکران زنده ماندن یک فیر به سوی افغانستان کرد و برای همیش روی خود را از افغانستان گشتاند؛ اما ارتش شوروی در این مدت هست و بود مادی و معنوی افغانستان را نابود کرد. از این رو پیامد های خونین و فاجعه بار هفت ثور حکایت از یک تجاوز و تعرض بیرحمانهء یک همسایهء جهانخوار و تمامیت خواه به یک کشور همسایه اش دارد که افغانستان را طی نه سال و بیست روز به ویرانه بدل کرد و تمامی روستا های های افغانستان را ویران کرد؛ اما در آخرین تحلیل این تجاوز پاسخ دندان شکنی از سوی مجاهدین افغانستان یافت. امپراطوری شوروی از هم پاشید و دیوار برلین فرو ریخت و کشور های تحت استعمار شوروی در آسیای میانه و قفقاز به آزادی خود رسیدند و جغرافیای جهان تغییر کرد و با بک قطبی شدن جهان امریکا یکه تاز جهان شد و اما زمانی که به اهداف خود رسید، پس از پیروزی افغانستان را در سال ۱۹۹۲ ترک کردند.

ارتش سرخ در حدود ده سال  ۱۴ هزار و ۷۵۱ نیروی خود را در کوه های هندوکش از دست داد و شماری هم مفقود گردید. نظر به ارقام ارتش سرخ شوروی روزانه ۴.۴۲ و سالانه ۱۶۱۳ نظامی خود را در افغانستان از دست داد. شمار معلولان و مجروجان سربازان حکومت تحت حمایت شووی در حدود ۴۷۰ هزار تن برآورد شده است که در این مدت در ۶۲۰ هزار نظامی شوروی در افغانستان جنگیدند. بر بنیاد آمار رسمی ۴۵۱ هلیکوپتر و هواپیما، ۱۴۷ تانک، ۴۴۳ توپ جنگی، ۱۱ هزار و ۳۶۹ موتر باربری و تانکر سوخت شوروی در افغانستان منهدم شدند. چنین تلفاتی اتحاد جماهیر شوروی را از لحاظ اقتصادی و نظامی شدید ضربه زد. در کنار این هزینۀ پنجا میلیارد دالری جنگ کمر اقتصاد شوروی را شکست تا آنکه در ۳۱ دسمبر ۱۹۹۱ امپراطوری کمونیستی فروپاشید.

حال بی گمان در ذهن هر خواننده این پرسش موج می زند که مردم افغانستان پس از پیروزی هشت ثوردر نتیجۀ این همه ایثار ها که جهان را دگرگون کردند، برای خود چه دستاورد داشتند و دارند. آیا هشت ثور آن آرمان ها و آرزو هایی را آبیاری کرد که یک میلیون انسان جان های شیرین شان را در کاسهء اخلاص در پای آن نهادند. هشت ثور که نتیجهء حماسه های شکوهمند شریف ترین انسان هایی بود که جز برای آزادی و اعلای کلمته الله به چیز دیگری نمی اندیشیدند و رویا های عدال الهی و عدالت اجتماعی را در سر می پروریدند و خیلی ساده لوحانه به رهبران و فرماندهان پابرهنه یی باور کردند که همه آرزو های انسانی و اسلامی آنان را پس از پیروزی هشت ثور به بازی گرفتند؛ زیرا هشت ثور برای آنان جز کشتار و بیرحمی و تباهی و وحشت چیز دیگری برای آنان به بار نیاورد. از هشت ثور مردم ما بجای جشن پیروزی رگبار مسلسل های گروه های جهادی را در یک جنگ قدرت طلبانه و استخباراتی متاثر از پاکستان و سعودی و هندوستان وایران و روسیه بر سر و دوش شان به استقبال گرفتند، خانه های شان با دستان تفنگدارانی ویران شد و چوب هایش به فروش رسید که برآنان خیلی باور داشتند، بر کله های شان میخ کوبیده شد، سینه های زنان بریده شد و بر سر و گردن های شان از فراز کانتینر ها شاشیده شد، از یک قطی روغن و یک بوجی آرد آنان از چهارآسیاب تا داخل شهر در ده ها پاتک اخاذی صورت گرفت، به همین گونه جنایت های دیگر بر آنان روا داشته شد و در حدود شصت هزار شهروند کابلی قربانی جنگ بیرحمانهء تنظیمی شد که در راس آن جمعیت اسلامی و حزب اسلامی قرار داشتند، دو حزبی که بیشتر از گروه های دیگر شعار اسلامی می دادند و با همان تندی شعار ها برای قدرت رزمیدند و جدا از این که کدام گروه بیشتر مقصر است و تنها گفته می توان که هیچ کدام در این منازعه سفید روی نبستند؛ با تفاوت این که یکی یک سیر و دیگری پنج چهاریک مقصر باشند و آنانی که کمتر خود را مقصر می شمارند، با غارت ها و دزدی های افسانه یی دارایی عامه و غصب هزاران جریب زمین به درازی و بلندی های ریش شان، تفاوت آن را بیلانس کردند و شاهین ترازو را حتا به ضررخود سنگین تر کردند.

رهبران جهادی چنان در نشۀ قدرت غرق شدند که حتا کم ترین ایده آل های انسانی مجاهدین هم در دل های شان خله نکرد و  درست مثلی که رهبران کودتای هفت ثور قربانی تصمیم های شتاب آلود شدند. آنان نیز قربانی تصمیم های شتابزده شدند. این رویکرد شان نشان داد که آنان در اصل برای حکومت داری آماده گی لازم نداشتند و خواستند که بی توجه به ساختار های فرهنگی و دینی افغانستان طوطی صفت عمل کنند.  این بیچاره های برمصداق این بیت حافظ “در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند  – آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم” گویا منتظر استاد ازل بودند و با این انتظار افغانستان را قربانی رقابت های سیاسی و اختلاف های گروهی خود نمایند. بزرگ ترین دلیل شکست گروههای چپ و راست در افغانستان ناآگاهی های سیاسی، فرهنگی و تاریخی شان نسبت به جامعۀ افغانستان بود و از اسلام هم جامعه ساز و آگاه به روان سیاسی و اجتماعی زمان نیز آگاهی نداشتند و در نیتجه افغانستان و مردم آن را قربانی سلیقه های و گرایش های شخصی و گروهی خود کردند. به قول مرحوم علی شریعتی گروههای چپ و راست در افغانستان به مثابۀ کپیه ها عمل کردند و به قول معروف جامعه را درکتاب دیدندو اما با تاسف که گروههای راست حتا از خواندن جامعه در کتاب هم محروم بودند و برای ساختن نظام اسلامی در اصل در بالاخانه های ذهن کوچک ترین طرحی هم  نداشتند؛ زیرا حکومت اسلامی یک ایده آل است که باید بر بنیاد های اصول اسلامی و در روشنای پیشرفت های سیاسی و اجتماعی بشر ساخته شود. هفت و هشت ثور در واقع رویارویی دو تفکر چپ و راست در افغانستان است؛ البته به مثابۀ رویارویی دو ایده ئولوژی کمونیستی و اسلامی که هر دو راۀ افراط را پیمودند و با تاسف که هر دو گرایش در مورد باور های شان درست تانی نکردند و این سبب شد که کمونیزم و اسلام سیاسی هر دو به موزه  های تاریخ بروند و مردم مظلوم افغانستان بهای تمامی ناکارآیی ها وشکست ها و کشتار ها و خون ریزی های آنا را بدهد.

پس با این حال زمانی که قربانی ها و حماسه ها و شهکاری های مردم آزادهء افغانستان را از میان برداریم و مجاهدین راستین را که هنوز هم شکم های یتیمان شان گرسنه است، یک سو بگذاریم و هفت ثور و هشت ثور را منطقی و معقول، نه احساساتی و خوش بینانه به داوری بگیریم، به چه نتیجه یی می رسیم. نتیجه معلوم است و آیا آن کاخ های مرمرین و زمردین با تراس ها و پایه های لاجودین و کنگره های طلایی که همه از پول غارت زیر نام جهاد ساخته شده و دزدان نام دار با استفادهء ابزاری از جهاد و اسلام بر کوشک های آنها لنگر افگنده اند و چون پهلوانان ” زنده خوش اند”، می تواند پاسخ برتری هشت را از هفت ارایه کند و برعکس در این غارت گری ها هفت سفید رو تر از هشت است. پس با این حال جز این که گفت، هفت ثور سرآغاز یک فاجعهء بزرگ در افغانستان بود که این کشور و این مردم را به خاک و خون کشید و هست و بودش را به تاراج برد و افغانستان را به صحنهء جنگ قدرت های بزرگ بدل کرد و به همین هشت ثور تداوم این فاجعه بود که تا کنون به شدت ادامه دارد و حالا که ۲۵ سال از روز پیروزی مجاهدین پاک باز و ایثارگر می گذرد، هنوز هم برچشمان انسان ویرانی های جنگ تنظیمی بر چشمان انسان سیاهی می کند و در مقابل ویلا ها و کاخ های رهبران و فرماندهان جهاد، اسپندی های صدها یتیمان جهاد و فرزندان مجاهدین چون داغی ننگین بر جبین آنان دیده می شوند و حتا از شدت رنج آنان و غم بی پایان آنان خمی بر ابرو نمی آورند و خجالت هم نمی کشند.

پس از تشدید درگیری ها میان حزب اسلامی و جمعیت اسلامی و گروههای حامی شان، بررغم مخالفت های مجاهدین عرب به شمول اسامه،  بالاخره بریگارد های سبز اسلامی مایوس شدند و بیشتر شان به کشور های شان برگشتند و به تشکیل سازمان های مستقل دست یازیدند که شاخه های کوچک و بزرگ سازمان القاعده (القاعده مغرب، القاعده یمن، القاعده عراق و سوریه و سازمان ابوسیاف در فیلیپین) و همچنین الشباب سومالی، بوکوحرام نیجریه و حتی داعش را در کشور های شان تشکیل دادند. امروز بیشتر از هفتاد گروۀ تروریستی در پاکستان فعال است که بیست گروۀ آن از سوی استخبارات پاکستان برای ویرانی و تباهی افغانستان استخدام شده اند. این گروهها امروز جهان اسلام را از شرق تا غرب واز شمال تا جنوب به آتش کشیده اند و ابزاری برای پیشبرد سیاست های استراتیژیک غرب شده اند. مثلی که غرب از مجاهدین به نفع خود سود برد و پس از پیروزی رهای شان کرد و به یقین که این گروهها هم تا زمانی فعال اند که اهداف غرب در جهان برآورده شود و شاخ غول اقتصادی چین وخطر تهدید روسیه در آسیا شکسته شود. یاهو

 

http://www.farsi.ru/doc/1764.html

 

http://www.bbc.com/persian/afghanistan/2009/12/091222_a-jadi-6th-profile-amin

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا