خبر و دیدگاه

در آستانه‌ی چهلمین سال جنگ و ویرانی، پیشنهادی برای بی‌طرفی افغانستان

«برای رسیدن به آنچه که ممکن است باید پیوسته در تلاش تحقق ناممکن‌ها بود.»

هرمان هسه

هفتم ثور سال جاری بحران افغانستان چهل ساله می‌شود. چهل سال ویرانی، جنگ کشتار و شکستاندن قهری ساختار‌ها و روابط اجتماعی. جنگ در افغانستان یکی از طولانی‌ترین جنگ‌های تاریخ بشریت و طولانی‌ترین جنگ در تاریخ معاصر جهان پس از جنگ کلمبیا است.

امر مطلق، پایان دادن به جنگ و برون کردن کشور از دایره‌ی اهریمنی خشونت و کشتار است.

۱- نه «کودتای هفت ثور» ۱۳۵۷ موجب سعادت و خوشبختی شد و نه هم برنامه‌ی «دموکراسی ملی» آن به مثابه‌ی مرحله‌ی نخست و پلکان صعود به سوسیالیسم به پیروزی رسید. برعکس کودتا با قهر و خشونت سبب شکستن بافت‌های اجتماعی و کشتار های بسیاری شد. جهاد در افغانستان نه تنها موجب استقلال و عدالت نشد که کشور را عملاً به میدان اصلی مصاف گرم در جنگ سرد تبدیل کرد. در نهایت اتحاد شوروی شکست خورد و از افغانستان رفت. اگر «کودتای هفت ثور» را میلاد این مصیبت بزرگ بنامیم که چنین است، این دوره از سال ۱۹۷۸ تا سال ۱۹۸۹ ادامه یافت. در سال ۱۹۹۲ حکومت دکتور نجیب‌الله درهم شکست و متعاقب آن جنگ‌های معروف به «جنگ‌های میان تنظیمی» آغاز شدند که در نهایت آن دولت افغانستان ورشکسته شد.

۲-کشور‌های غربی، متحدان عرب و به ویژه پاکستان، بدون شک که در پیکار خود بر ضد اتحاد شوروی از افغانستان استفاده‌ی ابزاری کردند، و جهاد مردم این کشور را یک جنگ نیابتی ساختند. جنگی که در جریان آن کشور‌های غربی و در رأس آن ایالات متحده‌ی امریکا و کشور‌های عربی با متولیت پاکستان به گونه‌ی منظم به تشویق، سازماندهی، شیوع و تعمیق افراطیت دینی پرداختند. با خروج اتحاد شوروی پیشین از افغانستان، این کشور عملاً به قیمومیت پاکستان رها شد. در فرجام افغانستان به میدان اصلی رقابت گروه‌های جهادی و به عرصه‌ی نفوذ پاکستان تبدیل شد تا این‌که در نهایت بخش‌های بیشتر کشور پس از سال ۱۹۹۴ زیر نام طالبان و با مشارکت مستقیم افسران و سربازان پاکستانی و جهادیان بین‌المللی به اشغال پاکستان در‌آمدند. در این ماجرا برخی از کشورهای عربی همدست اشغال‌گران و برخی از کشورهای غربی طراح و از برنامه‌ریزان سیاست اشغال کشور ما توسط پاکستان بودند. در این دوران مقاومت مردم افغانستان با فدا‌کاری و جان‌بازی بی‌مانندی در برابر اشغال‌گران پاکستانی ادامه یافت. این دوره در واقعیت شامل سال‌های ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۱ می‌شود.

۳-در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱  القاعده به ایالات امریکا حمله کرد و تعداد زیادی از انسان‌های بی‌گناه را به خاک و خون کشید. ایالات متحده‌ی امریکا متعاقب آن در افغانستان مداخله‌ی نظامی کرد و با همکاری نیروهای مقاومت و حمایت مردم این کشور و تقریباً تمام دولت‌های جهان نظام طالبانی را سقوط داد. سپس «اداره‌ی موقت» (۲۰۰۱)، دولت انتقالی (۲۰۰۲) و حکومت منتخب (۲۰۰۴) به وجود آمدند. قانون اساسی تصویب شد و یک دوره شگوفایی اقتصادی و سیاسی به وجود آمد. اما جنگ و کشتار پایان نیافت. پی‌آمد ارتقای مجدد طالبان به صحنه‌ی پیکارهای مسلحانه و حمله‌های انتحاری با تکیه‌ همه‌جانبه بر پاکستان موجب تداوم و گسترش مجدد جنگ شد. طالبان امروز (۱۳۹۷) تنها یک قدرت کوچک تروریستی منفرد و متکی بر تعداد اندکی از جنگ‌جویان نیستند. آن‌ها ساحتی از کشور ما را در کنترول دارند و با توسل به نظام بیداد‌گرانه‌ی خود همه‌روزه با بی‌رحمی بی‌مانندی مردم را کیفر می‌دهند و مجازات می‌کنند؛ در قاچاق مواد‌مخدر بیشتر از گذشته سهیم اند و نخبه‌گان قدرت و سیاست افغانستان نیز واقعیت تلخ حضور آن‌ها را می‌پذیرند.

استراتژی اشتباه‌آمیز ایالات متحده در امر مبارزه با تروریسم، حکومت‌داری بد در افغانستان، تبارگرایی، مداخله‌های گسترده، پی‌هم و روز‌افزون پاکستان و بحران عمیق پروژه‌ی دموکراسی در کشور ما موجب شدند تا طالبان عملاً به یک نیروی واقعی ارتقا یابند. با این هم، ادامه‌ی جنگ و کشتار و بی‌قانونی به مثابه‌ی یکی از ثابت‌های اصلی این دوران پا‌برجا ماند؛ جنگی که هر روز بیشتر از پیش گسترش می‌یابد.

۴- پیآمد‌های‌ گسترش جنگ و تعمیق بحران حاکمیت دولت در افغانستان و تغییرات در بافت روابط قدرت و همچنین دگرگونی‌ها در صف‌آرایی‌های جهانی این است که اجماع سیاسی در داخل کشور و همچنین اجماع جهانی در رابطه به دولت‌سازی و تأمین امنیت در افغانستان از هم گسیخته اند. «حکومت وحدت ملی» نه تنها به عامل تحکیم وحدت ملی، تداوم دموکراسی، تعمیق نهاد دولت و قانون‌مداری ارتقا نیافت، که به یکی از عوامل اصلی بحران سیاسی جاری تبدیل شد. روسیه و ایران که روزی از اعضای ایتلاف بین‌المللی برای دولت‌سازی در افغانستان بودند، امروز به عوامل رقابت با سایر اعضای ایتلاف بین‌المللی و در رأس آن‌ها ایالات متحده‌ی امریکا تبدیل شده‌اند. مسلم آن است که روسیه که در سالیان مقاومت افغانستان علیه پاکستان و طالبان از متحدان افغانستان بود، امروز به هر دلیلی از جمله به دلیل تهدید حقیقی و احتمالی داعش که آن را مولود سیاست‌های کشور‌های غربی می‌پندارد، با طالبان رابطه و مراوده دارد. جمهوری خلق چین و بیشتر کشور‌های آسیای میانه با نگرانی جدی به تحولات افغانستان و تهدید‌های احتمالی برخاسته از سرزمین ما نسبت به امنیت و ثبات  خود می‌نگرند. رقابت قدرت‌های منطقه‌ای مانند عربستان سعودی و ایران در حوزه‌ی خاورمیانه به گونه‌ی مستقیم در افغانستان نیز باز‌تاب مخرب می‌یابد. بازتاب رقابت‌های جهانی و فروپاشی نظام پس از شکست اتحاد شوروی زیر رهبری ایالات متحده، بحران اوکراین، کریمیه و رقابت‌ قدرت‌های بزرگ در غرب آسیا (خاور‌میانه) و در شرق و جنوب شرق آسیا همه موجب شده‌اند تا قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی بیش از پیش با‌هم در این بخشی از جهان به رقابت بپردازند. نشانه‌های یک مصاف‌گرم نیابتی جدید میان قدرت‌های متخاصم یاد‌شده در قلمرو افغانستان به وضوح دیده می‌شوند.

۵-برای پیروزی در یک جنگ نا‌متعارف به یک سلسله پیش‌شرط‌های سیاسی و نظامی نیاز است. از جمله موجودیت پیش‌شرط‌های زیر بسیار مهم می‌باشد:

الف: حمایت نکردن توده‌های مردمی از جنبش‌های چریکی و نابودی امکان دستیابی به پایگاه‌های مردمی توسط تروریستان از طریق جلب اعتماد و پشتیبانی مردم از حکومت. مردم نه تنها باید به گونه‌ی فعال از گروه‌های مسلح ضد دولت حمایت نکنند، که باید این دسته‌ها حتا نتوانند روی خوشبینی و بی‌طرفی محسوس مردم حساب کنند.

طولانی شدن بیش از انتظار جنگ در افغانستان، تمرکز آتش جنگ در روستا‌ها، بمباران‌ در مناطق مسکونی، تداوم و افزایش تلفات ملکی و حکومت‌داری بد، فساد و نبود مصونیت قانونی، نهادینه نکردن دولت قانون، گسترش و تعمیق نیافتن مشروعیت قانونی نهادهای دولتی و سیاسی، همه موجب شده‌اند تا میان بخش‌هایی از مردم افغانستان و طالبان نوعی از حس هم سویی تقویت شود. مردم برخی از روستاهای افغانستان زمینه‌ی سربازگیری برای طالبان را در داخل کشور افزون بر نظام مدرسه‌های پاکستانی مساعد کرده‌اند. شبکه‌های جنایت‌کار، شبکه‌های قاچاقبران مواد مخدر و هم‌چنین صاحبان اقتصاد نامشروع و اقتصاد مافیایی، یا در همکاری فعال و ساختاری با تروریسم قرار دارند و یا این که زمینه‌ی رشد، تداوم و قوام اقتصاد جنگی برخاسته از آن تداوم جنگ را فراهم و پایدار می‌سازند.

ب: نیروی جنگی ضد دولتی که دارای پشت جبهه‌ی پایدار و حتا صاحب زمینه‌ی اجتماعی و عقیدتی سربازگیری در برون از مرزهای کشور حوزه‌ی عمل خود باشد، زمینه‌ی پایداری و تداوم را دارد. پاکستان بزرگترین و فعال‌ترین حامی طالبان و پشت جبهه‌ی مطمین آن‌ها می‌باشد. این پشت جبهه هرگز از فعالیت باز نمانده است. داوطلبان و جنگ‌جویان پاکستانی و بین‌المللی و نظام مدرسه‌ها در این کشور بزرگترین زمینه‌های سربازگیری را فراهم می‌سازند. نهادهای اردو و استخبارات این کشور آموزش دهنده‌گان، حامیان و تأمین کننده‌گان مالی و لوژیستیکی طالبان و سایر جنگ‌جویان و تروریستان بین‌المللی اند. امروز تعداد بیشتری از تروریستان در این کشور آموزش می‌بینند، مسلح می‌شوند، زخمیان‌شان در شفاخانه‌های این کشور درمان می‌شوند، رهبران آن‌ها در پناه دستگاه استخبارات پاکستان از امنیت برخوردار اند، فرزندان‌شان به مکتب می‌روند حتا برخی از آن‌ها به تجارت و معامله مصروف اند و هرکسی که تلاش کند تا خودش را از کنترول این کشور برون کند زندانی و کشته می‌شود. این گونه تداوم رهبری و استحکام درونی طالبان تأمین‌ می‌گردد.

افزون بر این از هم‌گسیخته‌گی اجماع بین‌المللی موجب شده است تا روابط طالبان با کشورهای دیگر نیز بیشتر از پیش تأمین شود و عملاً تعداد بیشتری از کشورها با آن‌ها رابطه برقرار کنند و یا به واقعیت شان تمکین نمایند و آن ها را به مثابه‌ی طرف اجتناب ناپذیر گفت‌وگو بپذیرند. ویژه‌گی وابسته‌گی گروه‌های تروریستی مانند طالبان و فرهنگ مزدوری حاکم بر آن‌ها به آسانی موجب می‌شود تا حمایت و پشتیبانی کشورهای دیگر را جستجو کنند و در همکاری با آن‌ها دچار مشکل نشوند.

واقعیت این است که امروز طالبان به مراتب کمتر از سال‌های گذشته منزوی اند. استراتژی ایالات متحده‌ی امریکا و همپیمانان آن در مبارزه با تروریسم علیرغم تلفات جانی و ضایعات مالی این کشورها به دلیل نتایج خود معطوف به شکست طالبان و بازداشتن پاکستان از حمایت از آن‌ها نیست. آن‌چه به «استراتژی جنوب شرق آسیا»ی  حکومت آقای ترامپ معروف شده است، بیشتر رجزخوانی‌های لفظی است تا کنش‌های جدی برای رسیدن به پیروزی. قطع کمک‌های اقتصادی به پاکستان حتا اگر در تمام ابعاد خود عملی هم بشود، نمی‌تواند پاکستان را به زانو درآورد. پاکستان زمانی که به دلیل آزمایش‌های هسته‌ای و صدور تکنولوژی اتومی با قطع کمک‌های ایالات متحده رو‌به‌رو شد، به راحتی توانست بر مشکل‌هایش غلبه کند. آن هم در شرایطی که متحد استراتژیک آن کشور، جمهوری خلق چین در آن سال‌ها به مراتب ناتوان‌تر از امروز بود و پاکستان با روسیه نیز در دشمنی قرار داشت و نه مانند امروز در همکاری.

ج: در پیوند با عوامل بالا برای پیروزی بر تروریسم به داشتن دولتی مشروع، نیرومند و دارای پایه‌های گسترده‌ی مردمی نیاز است. دولتی که از یک سو بتواند با حرکت از تکیه‌گاه مردمی‌اش، به نام مردم سخن بگوید و برای تحقق اهداف مردمی توده‌های ملت را به دور آرمان‌ها و اهداف ملی بسیج کند و زمینه‌های تحکیم همبسته‌گی میان مردم را بیش از پیش توسعه دهد. چنین دولتی باید بتواند از زنده‌گی مردم پاسداری کند، به آن‌ها خدمات اقتصادی و اجتماعی عرضه کند، قوانینش را به گونه‌ی همسان در قلمروش عملی سازد و هیبت مشروع، قانون‌مدار و دموکراتیک‌اش را به نمایش بگذارد. یک دولت بریده از قانون، با رویکرد‌های افراطی تباری و در وابسته‌گی محض به کشورهای خارجی نمی‌تواند دارای چنین خصوصیاتی بشود و در نهایت مردم را در پیکار با تروریسم بسیج کند.

د: یک جنگ نامتعارف مانند جنگ در افغانستان زمانی به پایان می‌رسد که یکی از طرف‌های جنگ خودش را در آستانه‌ی شکست محتوم ببیند و آماده باشد یا سلاح بر‌زمین بگذارد و به روند ملکی‌سازی بپیوندد و یا این که در پی آن شود تا بر روی میز گفت‌وگو به برخی از دست‌آورد‌هایی برسد که نتوانسته است از طریق جنگ به آن‌ها دست یابد. طرف‌های جنگ در افغانستان، هر‌‌دو تا کنون در چنین موقعیتی نیستند. حتا طالبان و حامیان آن‌ها که در سال‌های اخیر توانسته اند ساحت زیر کنترول‌شان را توسعه بدهند و در عرصه‌ی بین‌المللی نیز طرف‌های بیشتری را برای گفت‌وگو پیدا کنند، نیاز به یک گفت‌وگوی معطوف به نتیجه را تا کنون نمی‌بینند. اگر در چنین شرایطی گفت‌‌و‌گویی هم صورت بگیرد، بدون شک که مردم افغانستان برای رسیدن به توافق با طالبان باید بهای غیرقابل پیش‌بینی تا از دست‌دادن حقوق و آزادی‌های دموکراتیک و استقلال ملی‌شان را بپردازند.

ه: جنگ‌هایی مانند جنگ کنونی در افغانستان در صورتی می‌تواند منجر به صلح شود ‌که طرف‌های جنگ به یک بن‌بست رسیده باشند و هیچ‌کدام آن‌ها امید به پیشروی و پیروزی نداشته باشد. واقعیت افغانستان چنین نیست. هر‌ دو طرف جنگ هنوز بر این گمان اند که می‌توانند طرف دیگر را شکست بدهند. چنین حالتی در نهایت موجب می‌شود که جنگ و خون‌ریزی ادامه یابد، بدون آن که بدانیم پسامد آن برای مردم افغانستان به دلیل آرایش قوا و متغییرهای موجود در عرصه‌ی داخلی و بین‌المللی چه خواهد بود. (برای اجتناب از سوء استفاده از این جمله‌ها می‌خواهم به یک امر تأکید کنم که صحبت از دو‌ طرف جنگ به معنای دادن مشروعیت به تروریسم نیست. بدون شک که جنگ مردم افغانستان و نیرو های دفاعی و امنیتی ما علیه تجاوز پاکستان و طالبان یک جنگ مشروع و عادلانه و در دفاع از استقلال و آزادی کشور ما است. بحث من در این‌جا اشاره به بن‌بست جنگ است.)

و: جنگ‌هایی مانند جنگ جاری در افغانستان در صورتی می‌توانند پایان بیابند که حامیان طرف‌ها یا در توافق با هم و یا این‌ که حامیان یکی از طرف‌ها روی پایان دادن به حمایت از طرف‌ها و یا طرف مورد نظرشان به توافق دست یابند و این گونه طرف‌های جنگ نتوانند به جنگ و خشونت ادامه بدهند. در تاریخ نمونه‌های بسیاری از چنین حالت‌ها دیده شده است. ویتنام در سال‌های هفتاد قرن گذشته، کردستان عراق سال ۱۹۷۵ در نتیجه‌ی توافق الجزیره میان شاه ایران و صدام حسین، از این جمله اند.

۶-تمام حالت‌های یاد شده در بالا و شاید هم عوامل دیگری که من نمی‌دانم اما برای پایان دادن به جنگ جاری الزامی می‌باشند، در افغانستان کنونی دیده نمی‌شوند. برعکس افغانستان امروز دوباره به میدان رقابت و تقابل کشورهای دارای منافع متضاد و متخاصم و دارای استراتژی‌های رقیب در منطقه و جهان تبدیل شده است. قدرت‌های بزرگ، کشور‌های منطقه و برخی از همسایه‌های ما با تکیه و توسل به نیروهای جانب‌دار‌شان بر آتش جنگ می‌دمند و قربانی اصلی این جنگ که چهل سال می‌شود در کشور ما توسط بازیگران گوناگون دامن زده می‌شود، مردم افغانستان اند.
من شخصاً تا چند‌ماه پیش به این باور نبودم که طرح‌ بی‌طرفی افغانستان می‌تواند یک راه‌حل باشد. اما بر این گمانم که اگر استراتژی‌های گذشته‌ی ما در یک آزمون خونین منجر به صلح و ثبات نشده اند و ما عملاً می بینیم که یک صف‌آرایی جنگی دیگری در حال شکل گیری است، پس باید شهامت آن را داشته باشیم تا از اشتباهات گذشته‌ی خود بیاموزیم و با رویکردی رادیکال و پایه‌ای در پی پیدا کردن راه‌حل صلح‌آمیز مشکل کشور خود بشویم. من به خوبی بر این امر آگاهی دارم که طرحی را که در زیر پیشنهاد می‌کنم از لحاظ عملی و اجرایی دارای تنگنا‌ها، ابهامات و کاستی‌ها است. قبلاً هم برخی از سیاست‌مداران، دیپلومات‌ها و پژوهشگران کشور ما به این مسئله پرداخته اند. اما هرچه این طرح ناممکن به نظر بیاید احتمالاً امکانی است و شاید هم ممکن‌ترین برای رسیدن به صلح پایدار در کشور ما در اوضاع کنونی.

راه حل پیشنهادی:
افغانستان باید به کشوری بی‌طرف با تضمین بین‌المللی تبدیل شود. مانند ترکمنستان کنونی و یا اتریش پس از جنگ جهانی دوم. کشور‌های رقیب باید در تعهدی همه‌گانی و بین‌المللی از هیچ نیرویی به سود منافع استراتژیک‌شان استفاده نکنند. بر بنیاد یک توافق بین‌المللی هیچ نیروی برون از دولت نباید مورد حمایت کشور‌های دیگر قرار بگیرد و افغانستان باید بر بنیاد اجماع ملی و بین‌المللی، دارای دولتی نیرومند و پاسدار استقلال کشور با رعایت اصول بی‌طرفی کامل در سیاست خارجی خود شود.

این بی‌طرفی چگونه می‌تواند تحقق بیابد؟

الف: بخش‌های مهم نخبه‌گان سیاسی، اجتماعی و مدنی کشور ما در نتیجه‌ی بحث و گفت‌وگوی گسترده روی اصل بی‌طرفی افغانستان مستقل، دارای تمامیت ارضی و تعیین ساختار سیاسی دموکراتیک خود به شیوه‌ی صلح‌آمیز بدون توسل به قهر و بدون گریز از قانونیت و یا تکیه بر حضور قهری کشورهای خارجی توافق می‌کنند.

ب: بازیگران برونی بحران افغانستان، قدرت‌های بزرگ جهانی، منطقه‌ای و کشور‌های همسایه‌ی ما در سایه‌ی یک توافق بزرگ جهانی روی این اصل توافق می‌کنند و به این خواست مردم افغانستان احترام می‌گذارند.

ج: عملاً تمام حمایت‌های لوژستیکی، مالی و نظامی به طالبان پایان می‌یابد و طالبان وادار می‌شوند تا به یک جریان سیاسی صلح طلب تبدیل شده و از این طریق در زنده‌گی سیاسی و اجتماعی افغانستان مشارکت کنند. این تعهد توسط کشور‌های همسایه، منطقه و قدرت‌های بزرگ تضمین می‌شود.

د: افغانستان تعهد می‌کند تا به استقلال و حاکمیت کشور‌های همسایه، منطقه و جهان احترام گذاشته، بر بنیاد اصل همزیستی مسالمت‌‌آمیز نه تنها در امور دیگران دخالت نکند، که اجازه‌ی هیچ‌نوع فعالیت خرابکارانه را از قلمرو خودش علیه کشورهای دیگر ندهد. افغانستان به هیچ پیمان و یا تشکیل نظامی بین‌المللی نمی‌پیوندد.

ه: در صورت پیش‌رفت روند توقف حمایت خارجی از طالبان، پایگاه‌های نظامی و استخباراتی کشورهای دیگر از خاک افغانستان در مدت زمانی که موجب تخریب امنیت و نظام سیاسی افغانستان نشود، برچیده شده و افغانستان به هیچ کشوری اجازه نمی‌دهد در قلمرو آن دست به تأسیس پایگاه نظامی بزند و یا این که از پایگاه‌های نظامی افغانستان استفاده کند.

و: تمام این تعهدات و توافق‌های مربوطه مورد تأیید و ضمانت اجرایی کشورهای ذیدخل و سازمان ملل متحد قرار می‌گیرند. هیچ‌یک از کشور‌های توافق‌کننده نمی‌تواند، در امور داخلی افغانستان مداخله کرده و یا به سود گروه‌های سیاسی در داخل افغانستان دست به فعالیت بزند. در صورت تخطی هر یک از طرف‌های ذید‌خل از توافق‌های به عمل آمده‌ی شورای امنیت سازمان ملل متحد و کشور‌های طرف توافق مکلف به مداخله می‌باشند.

رنگین دادفر سپنتا – چهارشنبه، ۲۹ حمل ۱۳۹۷

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا