خبر و دیدگاه

نیاز جمعیت به دگرگونسازی و اصلاحات (ریفرم) بنیادی

نیاز جمعیت به دگرگونسازی و اصلاحات (ریفرم) بنیادی: گذار از یک حزب اخوانی دوره جنگ سرد به یک جبهه فراگیر ملی مدرن با تغییر نام، مرانامه و آیین نامه.

دوستی پرسیده اند: چه فکر می کنید، آیا امکان دارد ارگ با تطمیع سید نورالله عماد در صدد تجزیه جمعیت برآمده باشد؟ یا حکمتیار در پشت پرده در این ماجرا دست دارد؟ چگونه جمعیت می تواند از این بحران بیرون براید؟
پاسخ:
این که در پس پرده چه کسی هست، اتمر یا حکمتیار، سخن دیگر است. اما یک چیز روشن است: جمعیت اکنون در اوج بحران درونی و گسیختگی شیرازه خود به سر می برد. در یک سخن، بحران جمعیت نه تنها بافتاری، بل نیز ساختاری هم است.
همان گونه که بارها نوشته ام، در کشور نیمه دوم سده گذشته احزاب سیاسی بسیاری ظهور کردند که همه محصول دوران جنگ سرد بودند. البته در جناح چپ حزب دموکراتیک خلق و در جناح راست جمعیت بزرگترین احزاب کشور بودند که هر دو حزب مدتی به قدرت رسیدند. اما بنا به نداشتن تجارب سیاسی هر دو از پا افتادند. البته، احزاب و گروه های کوچک و بزرگ دیگری هم بودند و هستند. اما هیچکدام به اندازه این دو حزب در حیات سیاسی کشور نقش نداشته اند.
اکنون هر دو حزب، تجارب عظیم سیاسی و نظامی و کادرهای ورزیده و مجرب دارند. البته، این تجارب رایگان به دست نیامده است و کشور و مردم ما بهای بزرگی در ازای آن پرداخته اند. یعنی هر چه باشد، به رغم یک رشته لغزش های بزرگ سیاسی، این دو حزب، در کنار سایر احزاب و گروه ها اگر لغزش های سیاسی رهبری شان را کنار بگذاریم، از داشته ها و سرمایه های ملی کشور به شمار می روند. هرگاه از دید دموکراسی و جامعه مدنی بنگریم، یکی از بزرگترین کاستی های ما نداشتن احزاب سیاسی فراگیر و سراسری است که بتوانند در مهندسی ساسی ساختار نظام آینده در روند سیاسی سهم بگیرند.
در اوضاع و احوال کنونی جمعیت که بخشی از بدنه دولت بر سر اقتدار را تشکیل می دهد و شریک دولت است، می تواند نقش به سزایی را در تعیین سرنوشت آینده کشور بازی نماید، اما……
به شرط آن که تن به اصلاحات عمیق بدهد و نام و مرامنامه و آیین نامه خود را تغییر بدهد و از یک حزب اخوانی دنباله رو شیوخ عرب و رژیم اخوانی اردوغان به یک جبهه فراگیر ملی و اسلامی تغییر پلاتفرم بدهد.
پارادکسی که اکنون جمعیت در دام آن گرفتار مانده است، این است که هنوز هم نتوانسته از قالب سنتی اخوانی که محصول دوران جنگ سرد بود، بیرون برآید و خود را طبق خواست ها و نیازهای زمان بازآرایی کند.
اکنون که عصر دیگری است و کشور به سوی دموکراسی و آزادی های مدنی می شتابد، بایسته است تا جمعیت داربست سیاسی خود را پهن تر کند و رسما اعلام نماید که از ایدئولوژی اخوانیسم بریده است و خواهان برپایی یک نظام دموکراتیک و مدرن با الگوی اسلامی معتدل در کشور می باشد، نه برپایی نظام خلافت اسلامی با تکیه بر ملیتاریسم اسلامگرای جهادی، چنانی که در گذشته شعار داده می شد. بایسته است تا جمعیت همچون یک نهاد مدنی سراسری و نیرومند عرض اندام کند.
روشن است برای نجات کشور از بحران، جمعیت نه توان و نه برنامه مدون و منسجمی که مورد تایید اکثریت مردم و نیروهای سیاسی کشور باشد، دارد. در بعد سیاست خارجی هم حامی خارجی ندارد. نه منافع کشورهای عربی و نه منافع ترکیه و پاکستان و نه ایران هیچ کدام ایجاب نمی کند که جمعیت در راس قدرت قرار گیرد. چنین چیزی در مورد قدرت های بزرگ مانند امریکا، روسیه، اروپا و چین هم صدق می کند.
بی چون و چرا بخش بزرگ نیروهای روشنفکر کشور هم مادامی که جمعیت راه خود را از وهابیسم و اخوانیسم جهانی جدا نکند، با آن نخواهند رفت. هر گونه همسویی ارگانیک آن با احزاب شیعه مانند وحدت و حرکت هم مادامی که جمعیت بازیچه دست اردوغان و شیوخ عرب باشد، ممکن شمرده نمی شود.
از همین رو، جمعیت باید ابتکار عمل را در دست بگیرد و زمینه آرایش جبهه فراگیر ملی با مشارکت احزاب، گروه ها و سازمان های ملی و مترقی و معتدل و میانه رو اسلامی را فراهم نماید.
تنها همسویی نیروهای سالم و نیکنام بازمانده از احزاب چپ و راست پیشین به ویژه شماری از اعضای حزب دموکراتیک خلق پیشین که دیگر به ایدئولوژی های دوران جنگ سرد پدرود گفته و خواهان تحولات دموکراتیک در کشور در یک پلاتفرم ملی و اسلامی اند و نیز اشخاص و شخصیت های سیاسی انفرادی و گروه های دموکرات و لیبرال با جمعیت و احزاب شیعی و سایر احزاب و گروه های سیاسی در یک جبهه فراگیر ملی می تواند رهگشا باشد و هسته یی را بریزد که حزب پیشرو سراسری آینده را تشکیل دهد.
در اوضاع و احوال کنونی هیچ گروه، سازمان و حزبی به تنهایی توان پیروزی در کارزار مبارزه سیاسی در کشور را ندارد.
اکنون مرزهای آرایش اردوگاه ها روشن تر می گردد. در یک سو احزاب تندرو و افرطی مانند طالبان، شبکه حقانی، داعش و حزب اسلامی یعنی احزاب و گروه های وهابی و اخوانی ایستاده اند که از حمایت کشورهای عربی و پاکستان و ترکیه برخوردارند.
در سوی دیگر جبهه پراکنده نیروهای ملی و دموکرات و شخصیت های آزاد و انفرادی که پیرو هیچ حزب و گروهی نیستند. جمعیت در میان این دو قرار دارد. تنها شانسی که دارد، حضور نیمبند آن در بدنه دولت است. اگر بتواند با انجام تحولات مثبت، برای خود همپیمانان جدید دست و پا نماید که خوب، در غیر آن، فروپاشی آن به چند گروه و جناح مانند حزب دموکراتیک خلق محتوم است.
البته، در این اواخر امریکا توانسته دو گروه دیگر را هم به وجود بیاورد که بیشتر جنبه قومی دارند. یکی گروه کرزی که رهبری درانیان را در دست دارد و دیگری گروه اشرف غنی که رهبری غلزاییان را در دست دارد. اما روشن است که این دو گروه پایگاه عمیق مردمی نداشته، بیشتر در سایه حضور امریکا در صحنه خودنمایی می کنند.
جمعیت باید موقف خود را تعیین کند که با که است؟ با جبهه سیاه ارتجاع و وهابیسم و اخوانیسم یا با جبهه ترقی و پیشرفت و دموکراسی؟
اکنون توپ در میدان جمعیت است. اگر سریع در اندیشه برگزاری کنگره، ویرایش مرامنامه، آیین نامه، تغییر نام و اعلام پلاتفرم نو خود نبرآید، دیری نخواهد گذشت که با بحران هایی متعدد دیگری دست به گریبان شده، به چند سازمان کوچک و جدا از هم فرو خواهد پاشید.
بی چون و چرا دست هایی اند که در صدد مهار جمعیت هستند و نمی گذارند که جمعیت از یک حزب رو به اضمحلال و مشرف به موت به یک حزب پویا و کشورشمول و سراسری و مدرن گذار کند.
به ویژه شاخه اخوانی که در هسته حزب جا دارند و از نفوذ و قدرت فوق العاده برخوردارند؛ می خواهند که این غول عظیم در گل فرو برود و توان برآمدن از آن را نداشته باشد.
ساختار جمعیت به گونه یی است که در آن از عناصر وهابی گرفته تا اخوانی و صوفی مشرب و اسلامگرایان اعتدالی و روحانیون سنتی و عناصر ملی گرا و روشنفکر و حتا چپی و … حضور دارند.
به هر رو، امیدواریم سر انجام خرد و پراگماتیسم و رئالیسم بر جمعیت که یکی از احزاب سیاسی بزرگ و تاثیر گذار کشور است، فرمانفرما گردد و این حزب بتواند خود را از چنگال اهریمنی اخوانیسم و وهابیسم جهانی رهایی بخشد.
همین احزاب سیاسی یی که در صحنه حضور دارند، از جمله جمعیت، همه محصول جامعه ما هستند. خوب یا بد با کوله بار اشتباهات بزرگ تاریخی و همین گونه تجارب عظیم سیاسی و ده ها هراز کادر نظامی و سیاسی. البته، نباید به گفته انتونی گیدنیز در اندیشه حذف احزاب و گروه های سیاسی باشیم. چون در یک جامعه محذوف، احزاب و گروه هایی که به حاشیه رانده شوند، بسیار خطرناک می شوند. به ویژه که پایگاه های تباری، نظامی و ایدئولوژیک داشته باشند. در روند دموکراسی باید همه احزاب و گروه ها و سازمان ها اصلاح شوند و در پروسه سیاسی مشارکت ورزند. نه حذف احزاب و گروه ها کار درست است و نه سرکوب آن ها و نه به حاشیه راندن شان. باید در فکر اصلاح آن ها برآییم.
ساختن یک حزب سیاسی کار ساده یی نیست و به سرمایه گذاری و بذل مساعی عظیم نیاز دارد و یک فرآنید بسیار دور و درا و زمانبر است. نمی شود بخشی از جامعه را به گورستان تاریخ سپرد.
تجربه حزب دموکراتیک خلق را باید همیشه در نظر داشته باشیم. این حزب که زمانی بزرگترین سازمان سیاسی و نظامی کشور بود، اکنون دیگر وجود ندارد و به چندین شاخه کوچک و بزرگ فروپاشیده است. اما به کلی از میان نرفته است. بخش هایی از آن توانسته اند با تغییر پلاتفرم سیاسی، تغییر مرام و اهداف به احزاب سوسیال دموکراتیک میانه رو مبدل شوند.
البته، بخش هایی از آن با توجه به تعلقات تباری و زبانی و سمتی در احزاب سیاسی اسلامگرا و یا قومگرا ذوب شده اند. هر چند شاخه هایی از آن هنوز هم در همان خطوط ایدئولوژیکی پیشین روان اند.
عین سرنوشت در انتظار جمعیت هم است. اما جمعیت متفاوت از حزب دموکراتیک خلق یک برتری دارد که هنوز هم هر چند نیمجان در بدنه دولت حضور دارد و می تواند پیش از آن که کار از کار بگذرد، فکری به حال خود کند. جمعیت پتنسال عطیمی دارد. اگر این پتنسیال در راه مثبتی سوق و سمت و سو داده شود، بیگمان می تواند همچون یکی از احزاب سیاسی مطرح در روند مبارزات سیاسی حزبی در یک نظام دموکراتیک آینده تبارز کند. اما روشن است نه زیر نام جمعیت و نه با اندیشه های کهنه و تاریخ زده اخوانیگیری.

وقتی یک حزب، از ریشه و بنیاد تغییر کند و در ساختار و بافتار خود اصلاحات بیاورد و از حالت یک حزب سنتی به یک حزب مدرن استحاله کند و با نام نو به گونه جدی وارد روند دموکراتیک شود، همه چیز تغییر خواهد کرد. به ویژه هنگامی که جبهه فراگیر ملی تشکیل شود. اکنون تقریبا همه احزاب و گروه های سیاسی کم و بیش در همین وضعیت جمعیت قرار دارند. ما نه می توانیم احزاب و گروه های سیاسی نیرومند سراسری نو ایجاد کنیم و نه هم توان به حاشیه راندن و برون انداختن احزاب سیاسی کنونی را داریم. پس باید بکوشیم که با روشنگری از همین احزاب و گروه های موجود چیزی درست کنیم. یعنی وقتی توان خرید مرسدس بنز آخرین سیستم را نداریم، باید کاری کنیم که پاکش کهنه و قراضه خود را ترمیم و رنگ و روغن و پاک کاری کنیم.

هر گاه قرار باشد دموکراسی نضج بگیرد، باید احزابی در صحنه باشند که بتوانند در رقابت های سیاسی مشارکت ورزند‌. دردمندانه ما احزاب سیاسی به مفهوم کلاسیک کلمه نداریم‌. همین جمعیت با همه بی سر و سامانی اگر از اخوانیسم جهانی فاصله بگیرد و با عناصر سالم و نیکنام سازمان ها، گروه ها و سازمان های در گذشته چپی روی یک پلاتفرم سیاسی مشترک به توافق برسند، شاید بتوان یک جبهه فراگیر ملی- اسلامی را شکل داد. بی چون و چرا در بدنه و صفوف جمعیت بسیارند جوانانی که پی برده اند دیگر درنگاندن به دهل اخوان و رفتن از پشت کاروان جهادیسم تروریستی و پیروی از اردوغان و شیوخ عرب راه برونرفت از بحران در کشور نیست‌. آن ها نیز تشنه اند و می خواهند سر انجام عقل سلیم چیره شود.
نیروهای پراکنده ملی و دموکراتیک در اوضاع کنونی نمی توانند منشای اثر باشند‌. تنها می توانند منتقد خوب باشند. جمعیت پتنسیال بسیار بزرگ و در همه ولایات شبکه های سنتی دارد. شمار بسیاری از روحانیون و قوماندان ها و افراد صاحب نفوذ هوادار ان اند و پایگاه اجتماعی بزرگی دارد. تنها رهبری ان در راه نادرستی روان اند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا