خبر و دیدگاه

درز میان مردم پشتون و بقیه دارد چاقتر می‌شود

تفاوت‌های قومی همانقدریکه طبیعی و بیولوژیکی اند، به همان اندازه اجتماعی و تصنعی نیز استند. در حوزه علم مردم شناسی برخورد های نظری متفاوت نسبت به پدیده قوم وجود دارد. عده ی به غیر انعطاف پذیر بودن هویت های قومی و لسانی معتقد اند و آنرا تنها از طریق دی ان آ قابل انتقال دانسته و عده ی همچو هویت ها را ساخته و بافته اجتماع در طول تاریخ می دانند. در حوزه افغانستان، این کاربردِ قوم در کارزار سیاست است که به هویت ها قومی نما طبیعی بخشیده است. در اینجا جا دارد روی عوامل شکل گیری پدیده بنام پشتون ها در مقابل بقیه و یا کاربرد پشتون و غیر پشتون تبصرهِ کوچکی داشته باشم.

نخست از همه، بی برنامه گی سیاست مرد ها و زن ها افغانستانی معلول عمده این پیشرفت است. در طول تاریخ کشور، جلب حمایت سیاسی از راه پیشکش برنامه ها موثر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خیلی مروج نبوده است. راه آسانتر آن مراجعه به رهبریت قومی بوده است. و یا به عبارت دیگر رشوه ستانی و خرید مشروعیت سیاسی مانند پیشنهاد امتیاز های مادی و سیاسی به رهبرهای قبیلوی باعث بقای این هویت ها و به ویژه پدیده (پشتون و بقیه) شده است.

دلیل دوم این پیشرفت را می توان در تلاش ها مکرر نخبه ها پشتون برای تعمیم و تحمیل هویت قومی (افغانی) بر اقوام دیگر جستجو کرد. آنچه مکرراً از هواداران حزب افغان (پشتون) ملت مانند اشرف غنی، انورالحق احدی، عبدالغفور لیوال، حبیب الله رفیع و اسماعیل یون شنیده شده است این است که تاجیک ها، ازبک ها و ترکمن ها از عمده ترین رقبا سیاسی قوم پشتون همه در منطقه صاحب دولت اند، به استثناً قوم پشتون. این عقده بی دولتی است که بنیه هویت پشتونی-افغانی را تشکیل می دهد. همین عقده سیاسی است که نخبه های این قوم را متقاعد به ادغام جبری اکثریتِ تاجیک ها و هزاره ها جنوب و شرق کشور و مردم ترک غلجایی در پیکر پشتون ها نموده است. در حقیقت، چاق جلوه دادن نفوس این قوم تا حد زیادی به هدف ایجاد اکثریت دروغی و بقای حاکمیت این قوم صورت گرفته است.

دلیل سوم این وحدت درونی، ترسیم نمودن دشمن بزرگ بیرونی و یا بقیه سازی بوده است. گاهی این دشمن بزرگ بیرونی پشتون ها نماً ایران و خراسان و گاهی هم هند بریتانیوی و اکنون کشور پاکستان را بخود گرفته است. همچنان، در درون کشور، حضور فزیکی دشمن دروغی بنام فارسی زبان ها که در برگیرنده تاجیک ها، هزاره و ازبک ها می شود، در شکل گیری پدیده پشتون و بقیه نقش بسزا داشته است. می شود بی درنگ گفت که پشتون در ذات خود قومی نیست، وحدت درونی ندارد و پشتون ها خون مشترک ندارند، آنچه در میان پشتون ها مشترک است گریز از بقیه است؛ گریز از تمدن همه شمول آریایی، زبان فارسی، و تاریخ پر افتخار سمرقند، بخارا، خجند، هرات، بلخ، غزنه و کابل است. این تمدن مال تنها تاجیک ها نیست. هزاره ها و ازبک ها سهم داران برابر این افتخار اند. حتی پشتونها نیز سهم داران این تمدن اند. به این اساس، تلاش ها مکرر دولت مرکزی برای فروپاشی اکثریت غیر پشتون از طریق ایجاد رقابت ها درونی میان نخبه ها هزاره، تاجیک و ازبک تا حد زیاد کارآ بوده است. همین قسم، از تلاش ها مکرر سیاست مرد ها پشتون برای بیگانه سازی زبان فارسی به عنوان کلید تضعیف فرهنگ غیر پشتون می توان نام برد.

دلیل چهارم را می توان در روی دست گرفتن جنگ ها سمبولیک دولت جستجو کرد. از میان این جنگ ها سمبولیک و نمایشی می توان رد مشروعیت مرز جهانی دیورند، پشتون سازی کشور از طریق توزیع شناسنامه های الکترونیک، انحصار محتوائی رادیو تلویزیون ملی، حفظ وزارت قبایل و سرحدات (قبیله پشتون) در ساختار دولت، پشتو سازی سرود ملی، پشتو سازی نام جاده ها، مکتب ها و تاسیسات دولتی و راه اندازی برنامه های رسانه ی مانند ستاره افغان نام برد. اهمیت جنگ ها سمبولیک در این است که تاثیرات شگفت آور روانی روی مصرف کننده ها آنها می داشته باشند. به زبان عامیانه، آنچهِ را لشکر ملا عمر انجام داده نمی تواند، کاربرد مکرر ستاره افغان می کند. با کاربرد همه روزه واژه افغان، پوهنتون، ثارنوال، شنیدن سرود ملی به زبان پشتو، انکار از هویت تاجیکی، هزاره گی و ازبکی توسط سیاست مرد ها و زن های این اقوام بر پروژه پشتون سازی کشور مهر صحه گذاشته می شود.

بگذارید مانند هر نویسنده تاجیک، هزاره، ازبک و در کل غیر پشتون فرق میان قوم پرستی و مبارزه در مقابل ستم ملی را بسیار موًجز آشکار نمایم. تحمیل هویت پشتونی بر اقوام غیر پشتون بدترین نوع نژاد پرستی است. عکس آن نیز بدترین نوع نژاد پرستی است. دفاع از حق فرهنگی اقوام غیر پشتون حق فطری و بشری هر فرد این اقوام است. شهروند های کشور حق دارند برای دفاع از حق فرهنگی خویش بنویسند، دست به مظاهر و برگزاری جلسه ها گروهی زده، دست به نافرمانی مدنی و سیاسی زده و حتی در مقابل دولت قومی کنوی دست به اغتشاش زنند. راه حل سرکوب ها قومی نیست. راه حل پذیرش تفاوت ها و فراهم سازی زمینه های لازم برای شگوفایی این هویت ها است. ما گلزار ها را برای تنوع آنها دوست داریم و از سروده ها دلخراش برای ناهماهنگی میان آواها مختلف گریزان هستیم. بهتر است گلزار شد نه اینکه دائم سروده دلخراش بمانیم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا