شعر

سقوط انسان

زمان ابستن یک امر طوفانیست
زمین در استان موج ویرانیست
سکوت محض عالم را ز خاموشی گوا دارد
بشردر اوج فهم خویش بنزدجهل زندانیست
حصول دانش انسان از عا لم نقطه ی عطفیست
ازین معراج غلطیدن نه از جهل و نه نادانیست
شهود استناد حکم- دلیل سلطه فرد است
درین جولان می بینی- سقوط زور انسانیست
مقام- زاینده ارمون خود خواهی -درمغز است
دلیل و حاصلش انست – نه از کفر و مسلمانیست
معما زمان انست – که باید جمله اندیشید
ره حل بایدش جویند – نه این حرف و سخنرانیست
رقابت بر سر انست – شود فرمان روای کل
ره ی محتوم میجویند – که رسم کار پنهانیست
هنوز هم فهم انسانی – بسی جاها می لنگد
واگر نه عطش قارونی – سروش راه شیطانیست
بشر در اوج اگاهی – نجاتش در عدم جوید
سقوط عالم هستی – که بر فرمان یک جانیست
لجام این کمند مست – بدست خبرگان باید
وگر نه جای- دیگر- نی برافسوس وپشیمانیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا