خبر و دیدگاه

ارادتمندِ ملاعمر، دامادِ حکمتیار

آبهای صد پاره ی بهم پیوسته
در حمله ی دیروز افراد مسلح به منزل معلم میر ولی در شهر کابل عده یی از اعضای خانواده و دو تن از محافظان او جان باختند. قربانی شدن زنان و کودکان در همچو رویداد های خونبار مایه تاثر و ناراحتیست و نگارنده برای هموطنانی که در آن حادثه فرزندان دلبند و همسر و خواهر و مادرشانرا از دست دادند، تسلیت میگویم. در همان حادثه جوان خوش قیافه یی بنام حفیظ بارکزی هم جان باخته است، که بر اساس یادداشتهای پیشین او در صفحه فیسبک اش او کور نا ملا عمر جنایتکار را مجاهد کبیر راه خدا میدانسته و خواهان خاکسپاری دو باره او بوده است، بدون اینکه واضح سازد که کور نا ملا عمر در کجا ،چگونه و توسط کی به قتل رسید و جسد بوگین او بدست کی در کجا زیر خاک شد؟ ظاهرا آن یادداشت مرحوم بارکزی مقارن خاکسپاری مجدد امیر حبیب الله خادم دین منتشر شده بوده است و از نظر او که تنها نظر او هم نبود و نیست، ملا عمر با امیر حبیب الله خادم دین تفاوت چندانی از نظر فکر و اندیشه و عمل ندارند.
درستی و نادرستی چنین برداشت و توجیهی بماند سرجایش که امروز یادداشت پسر حکمتیار حبیب الرحمن حکمتیار، نکته دیگری را در مورد مرحوم بارکزی روشن کرد و آن اینکه او پیش از شهادت به مقام دامادی گلبدین حکمتیار رسیده بوده و آرزو داشته که پدر زن مهربانش همان ماندیلای ثانی! به کابل تشریف بیارد و با قرائت خطبه نکاح پیوند زناشویی او را تقدس بخشد و قوت سیاسی اعطا کند. اما شاعری گفته است:
تدبیر کند بنده _تقدیر کند خنده
شوربختانه مرحوم بارکزی به آن آرمانهای سپیحلی که اولی خاکسپاری یک جنایتکار، و دومی عقد نکاح بوسیله جنایتکار دیگر بود ؛ نرسید و سفر عمرش در ایستگاه بازار جنایت به پایان رسید.
تقدیر چنین بوده که گل آرزو های آقای بارکزی در اوج جوانی و کامرانی بدست کسانی پرپر شود، که شاید بارکزی مرحوم آنها را حامیان و ناجیان خود و تبار و تیره اش میدانست و حرمت میگذاشت و برای برگشت آنها بقدرت سیاسی کار میکرد. از اینسو هم سخنان حبیب الرحمن حکمتیار که همراه با خبر مرگ داماد نامراد شان منتشر شده جالب توجه است. او طالبان را مزدور و آله دست دستگاههای جاسوسی بیگانه میخواند که وظیفه دارند با قتل افغانها به شدت گرفتن نا امنی و جنگ در افغانستان کمک کنند و عمل آنها را نه تنها جهاد نمیداند که ضد جهاد و جنگ مقدس خوانده غیر عقلانی قلمداد میکند.
برایمن جالب اما اینست که بارکزی مرحوم ملاعمر را مجاهد کبیر فی سبیل الله میدانسته و به او و احتمالن به طالبان ارادت و احترام میگذاشته و احیانن حملات انتحاری و رویاروی طالبان با دولت را نیز توجیه میکرده است،در حالیکه حبیب الرحمن حکمتیار با توجه به تبصره ی که همراه با خبر مرگ بارکزی منتشر کرده نظری دارد در نقطه مقابل نظر و باور داماد نامراد شان! پس این وصلت بر چه اساسی شکل گرفته بوده؟ آیا بارکزی پیش از نامزدی با نامزدش دیدار و گفتگویی داشته است؟ یا این خانواده ها با هم رفت و آمدی داشتند و دارند؟ ظاهرا حکمتیار و خانواده او بدلایل امنیتی زندگی پنهانی دارند، و در دسترس همگان نیستند، این وصلت چطوری سر گرفته است؟ آیا انتخاب و تصمیم از خود آقای بارکزی بوده است؟
مراسم معمول شیرینی خوری و قند و دستمال در کجا و به میزبانی چه کسانی صورت گرفته است؟
هرچند در ظاهر امر اینها پرسشهای اند که جنبه خصوصی و شخصی دارند، و به خانواده های عروس و داماد برمیگردند،اما در واقع چنین نیست. از نظر من این وصلت و یادداشتهای بارکزی و حبیب الرحمن پرده از حقیقت ناخوشایند و تکان دهنده یی بر میدارد،که سالهاست مردم از دیدن آن ابا میورزند و دولت آنرا توجیه و تقویت میکند.
پیوند های نا گسستنی میان گروه های جنایتکار بر اساس تعلقات تباری و خانوادگی و قبیلوی و یا هم اهداف مشترک سیاسی.
در ظاهر امر بارکزی و حبیب حکمتیار در باره ملا عمر و طالبان اختلاف عقیده دارند، و در عمل بارکزی کارمند پارلمان افغانستان بوده و برای دولتی کارمیکرده که حکمتیار ها تا همین یک سال پیش آن دولت را کفری و رهبرانش را مزدور و غیر مشروع میگفتند و جهاد در برابر آنرا فرض و افتخار میدانستند! اما ورق بر گشت و حکمتیار از سر ناگزیری و از ترس اینکه سرنوشت محتوم او نیز شبیه کور نا ملا عمر، نشود که جسدش بدست افسران پاکستانی در نقطه نا معلومی زیر خاک شد، به دامان ناتوان ترین دولت و غیر مشروع ترین رئیس دولت پناه میارد و آنگاه ضد طالبان که متحدین قبلی او بودند موضع میگیرد و به آدرس آنها موعظه میکند.
در واقع طالب و حکمتیار و گروهکهای که بنام داعش سر برداشته و همه بذر جنایت می افشانند، همان آب تیره ی جنایت اند که صد پاره شده اندولی در عین صد پارگی از هم جدا نیستند و بسوی هم تمایل دارند . جنگ و دشمنی این گروههای شرور جنایت پیشه هم جنگ مصلحتی و زرگری و بیشتر برای اغفال مردم و گروههای مخالف آنهاست. مهمتر از همه اینست که نمایندگان و حامیان و هواداران و بستگان این گروههای خونریز در میان اجتماع حضور دارند، و بگونه عادی زندگی میکنند و بی هیچ مانعی با همدگر برو و بیا و وصلت و خویشی میکنند! گروههای که آرامش و آسایش مردم بیچاره را مختل کرده و جامعه را گروگان گرفته اند، در خفا با هم گل میگویند و گل میخندند و وصلت میکنند تا ریشه های قدرت نا مشروع و موروثی شان استوار تر و در هم تنیده تر شود .
آری؛ آب اگر صد پاره گردد باز با هم آشناست .

از رخنمای احمد بهار چوپان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا