خبر و دیدگاه

داستانهای همسو با تصوف (۱۶)

 

mystic
نویسنده:نصیراحمد رازی سدنی، آسترالیا

فنا و بقا : به احتمال زیاد مسألۀ (فنا فی الله) ازعقاید هندیان واردتصوف شده و از ابایزید، جنید، شیخ ابوسعید، سنایی، عطار، مولوی ودیگران درین باره اقوال بسیار ذکرگردیده است، ومقصود ازآن بقای سالک و اصل است درذات حق. این عقیده درفلسفۀ مابعدالطبیعۀ صوفیان بااعتقاد به فانی بودن هرچیز، به جزخدا (کل شیء هالک الاوجهه) امربسیار پیچیدۀ است، بدین ترتیب که اگرغیر ازخداهمه چیزفانی است، پس چگونه وجودفانی درذات باقی، حیات جاودانه می یابد ودرصورت وصول بدین جاودانگی کدام یک ازارکان هستی اوبرقرارمیماند؟ جسم یااوصاف وروان او؟ بقای جسم مخلوق درهستی خالق که امکان پذیر نیست وازسوی دیگر بااسقاط اوصاف، دیگرچیزی ازیک پدیده به تصورخرد درنمی یابد، زیرا شناخت هرچیز به یاری اوصاف آن انجام میگیرد .

داکترخلیفه عبدالحکیم درین باره چنین نوشته: » این موضوع ازیکسو تاکید میکندکه خدا همه وهمه است، ظاهروباطن است واول وآخر است وهرچیز جز او فانی است. ازسوی دیگرقایل به فناناپذیری انسان است، بنابرین مسأله اینست که فناناپذیری فرد باید بامفهوم وحدت وجود وفق داده شود ومسأله چنین حل شودکه هرچندوجود، منحصربه خداست، خدا بارحمت بیدریغ وبیکرانش میتواند بهرۀ ازوجودخودرابه لاوجود ارزانی دارد .

چون نیی در وجه او، هستی مجو    کل شی هالک جز وجه او

هرکه اندر وجه ما باشد فنا    کل شی هالک نبود جز او

زآنکه در الاست، او از لا گذشت    هرکه درالاست، او فانی نگشت (مثنوی)

فردیت با فنافی الله ازمیان نمی رود بلکه استحاله می یابد :

هستیت درهست آن هستی نواز    همچو مس در کیمیا اندرگداز (مولوی)

تصوف درطی عمردرازخود باتحولات بسیارهمراه بوده واصول این طریقه ونظریات عرفا همواره دچار دگرگونیهای بزرگ شده است. گاه جانب دین اسلام رابه استواری درپیش گرفته، زمانی عوالم عاطفی ازعشق ومحبت وشهود واشراق راه وصول به حق بشمارآمده، دربعضی دورها انقطا ازدنیا و وداع باخوشیها راه نجات خوانده شده، زمانی ترک لذایذحیات گناه محسوب گشته، گاه دانش وعلوم ظاهری به دورافگنده شده وحتی حجاب میان خدا وبنده به شمارآمده وزمانی تمسک به علوم بربسیج سالکان جهت رویارویی با مخالفان موردتاکیدقرارگرفته است.

لازم به یادآوریست که افکار عرفانی ازحدود قرن پنجم هجری به ادبیات فارسی واردشده وآثار بدیع، بویژه درنظم فارسی پدیدآورده است. نام برخی ازطریقه ها ومکتب های تصوف اسلامی اینهاست :

طریقۀ طیفوری، ۲- طریقۀ کبراوی، ۳- طریقۀ جنیدی، ۴- طریقۀ نقشبندی، ۵- طریقۀ سهیلی،۶- طریقۀ سهروردی یا مولوی،۷- طریقۀ خاکساری.

مراحل هفتگانۀ سلوک ووصول به کمال (هفت وادی یاهفت شهر عشق) بدین قرار درآثار صوفیه بیان شده است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فنا .

هست وادی طلب آغاز کار     وادی عشق است زآن پس بی کنار

پس سیم وادی است ازآن معرفت  هست چهارم وادی استغنا، صفت

هست پنجم وادی توحید پاک    پس ششم وادی حیرت صبحناک

هفتمین وادی فقر است و فنا    بعد ازاین وادی، روش نبود ترا

ورکشش رفتی روش گم گردتد  گر بودیک قطره قلزم گردتد (مولوی)

پس از وادی فقر وفنا، کشش وجدبه درمیرسد وروش وسلوک ناپدید میشود .

عرفان یافتن حقایق اشیاء است به طریق کشف وشهود وبه این جهت تصوف یکی ازجلوه های عرفان است. عارف، آنکه خدا اورابه مرتبت شهود ذات واسماء وصفات خود رسانیده باشدواین مقام به طریق حال و مکاشفه براوظاهرشده باشد نه به مجرد علم ومعرفت حال .

فرق عارف باحکیم وفیلسوف درکیفیت استدلال وراه ادراک حقایق است، حکیم باقوۀ عقل واستدلال منطقی پی به کشف حقایق میبرد و عارف ازراه ریاضت وتهذیب نفس وصفای باطن به کشف شهودمی رسد.

ابوعلی سینا درکتاب نمط نهم چنین گفته: کسی که ازخواستهاوخوشی های دنیاچشم پوشیده واعراض کرده باشد، اورا زاهدگویند، وآن کسی راکه برنوافل وافزونیهای عبادات شرعی همچون شب خیزی وتهجد و روزه داری وامثال آن مواظبت داشته باشد، عابدمی خوانند، وآنکسی را که تمام فکر و هم خودرادریکجا منصرف ومتوجه به قدس جبروت کرده وپیوسته درین حالت است که روح وباطن او تابشگاه نورحق تعالی است، او راعارف می نامند.

حدیثی ازروایت حضرت امام جعفرصادق است: کسانیکه خدای را عبادت میکنند سه طایفه اند: یک طایفه خدای تعالی راازترس عبادت میکنند، بندگی این طایفه بندگی بردگان است. طایفۀ دیگربه هوای ثواب آخرت عبادت میکنند واین خوعبادت مزدوران است، طایفۀ سوم آن کسانندکه خدای رابرای دوستی خدای عبادت میکنند نه از روی خوف وطمع ونه برای چیزدیگر، عبادت این طایفه عبادت آزادگان است که خودبهترین وفاضلترین عبادت است.

داستان : درین روایت مولانا مجلسی باشاگردان درفضای باز وکنار حوضی دارد، مسأله میگوید وکتابی چند دراطرافش پراکنده است. شمس بی پروا- که بی پروایی ازویژگی حق وپیراست به مجلس او وارد میشود ودربارۀ کتابها ازوی میپرسد. مولانادرجواب میگویداینها علم (قال) است وتو راباآنهاچه کارباشد؟ شمس کتابهارا یک به یک به آب میاندازد، مولانا بااعتراض آنهارا ازآب برمیگیرد وباحیرت در مییابدکه آنهاخیس نشده اند وآسیبی برنوشته هانرسیده است. رازآنرا از شمس جویامیشود ووی پاسخ میدهد این(ذوق وحال( است وتو رااز آن چه خبر؟

درین روایت نیزتمثل گونه، مولاناغرق درعلم واندیشمندی است و حقیقت خود والله را درمیان کتابهامی جویدودرعین حال خودنیزمیداند که سرگرم علم قال است. شمس میخواهدبابه آب انداختن مثالی کتابها وشستن آنچه که درذهن انباشته شده است اورا با ذوق وحال، که تنها راه رسیدن به حق است آشنانماید-تنهادرتوان اوست چنین کارشگرفی. سالم ماندن کتابها وازبین نرفتن نوشته ها دقیقا گویای آن است که علوم نوشته شده هستندو پایدارمی مانند، تنهااندیشۀ انسان است که باید برای درک حضور حق شسته وپاک گردد. بااین عمل به اومیگوید اگرمیخواهی که مدرس ما شوی وحال راتجربه کنی، اوراق ودفتر رابشوی، و مولانای مستعد وطالب نیز این ندا رابه جان می شنوند وبه دنبال شمس تا بیکران جهان عشق سفر میکند./(دنباله دارد)

(منتشرۀ هفته نامۀ امیدشماره ۱۰۲۳ مورخ۱۰اگست۲۰۱۶، امریکا)

 

نوشته های مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. آغای صافدل!
    چونکه خودت به جز بدبختی, گرسنگی, خواری, فقر, نفرت, بیچاری, ناداری, سرکوب و غیره …. را تجربه کرده ای و حال که از مزایای اروپا برخوردار شده ای راحت هستی, کناهت نیست و از عرفان چیزی نمیدانی و منکر خدا هستی کاملا طبیعی است حالا نفرت می افگنی و زورت داده است و درد میکشی !!.

    نوش جانت!!!

  2. عارف و عرفان ا گر چیز درست و کار آمد میبود کشورهای اسلامی تا این حدبیچاره وذلیل و زیر دست و یا گمراه نمیبود. وضع مهاجرین مسلمانرا درکشور ایران که یک کشورمستقل و نسبتا با آبرو میباشد ودر کشور عربستلن سعودی که یک کشورنوکرو بی آبرو میباشد را با کشور های نا مسلمان اروپای غربی مقایسه نماإید همه چیز بشما روشن خواهد شد. چند نفر دانشمند اروََپا ای مثل ولتر و کانت و هیوم ودیکران توانستند تغیرات بیاورند م مردم را خوشبخت سازند ولی عارفان و صوفیان ما با داشتن هفت طریقت جز بدبختی چیز دیگربه ارمغان نیاوردند.

  3. برادر عزیز تشکر که به این نوع بحث های روشنگرانه می پردازید .
    واقعاًاندیشه انسان است که باید برای درک.حضور حق شسته وصیقلی گردد درغیر ان خداوند راانسانوار دانسته وازاو خوف و طمع میدارد که خداوند هر چه است غیر ان خوبترین مثال ارتباط وحدت با فنا شعر زیبا مولوی است که شما یاد اور شده اید .

    زانکه درالاست ، اواز لا گذشت ، هر که در الاست او فانی نگشت

  4. عارف و عرفان ا گر چیز درست و کار آمد میبود کشورهای اسلامی تا این حدبیچاره وذلیل و زیر دست و یا گمراه نمیبود. وضع مهاجرین مسلمانرا درکشور ایران که یک کشورمستقل و نسبتا با آبرو میباشد ودر کشور عربستلن سعودی که یک کشورنوکرو بی آبرو میباشد را با کشور های نا مسلمان اروپای غربی مقایسه نماإید همه چیز بشما روشن خواهد شد. چند نفر دانشمند اروََپا ای مثل ولتر و کانت و هیوم ودیکران توانستند تغیرات بیاورند م مردم را خوشبخت سازند ملی عارفان و صوفیان ما با داشتن هفت طریقت جز بدبختی چیز دیگربه ارمغان نیاوردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا