شعرفرهنگ و هنر

هیولا … دردی از عمق فاجعه

https://www.youtube.com/watch?v=Ss97BezlRCI

هیولا…
چه صبحی بود آتشگون ، زمین لرزید ترسیدم
هوا ابری وتوفانی دلی ترکید ترسیدم
صدای هیبت توفان و خشم کشتن آدم
زمین را انتحار و مرگ میکارید ترسیدم
میان شعله ی آتش ، صدای کودکی درخواب
به دستش سینه ی مادر که میخشکید ترسیدم
درون دود های مست ، رنگ خون و آتش بود
سیاهی تا دم دروازه ها لغزید ترسیدم
افق از دورهای دور ، نورسرخ در دستش
از آن وادی وحشتزا جسد میچید ترسیدم
درختی سبز اکاسی ، تن ِ زیبا و طنازش
بروی سبزه ها خونی ، جگر پاشید ترسیدم
هیولا بود ووحشت بود به هرسو خاک وخاکستر
صدای ناله در هر کوچه می پیچید ترسیدم
زمین کوچه ها پرخون در و دیوار ها بسته
خدا در سوگ آدم ها زخود ترسید ترسیدم
یکی بی پا یکی بی سر یکی سرتاقدم باروت
طلای سرخ از دستی کسی دزدید ترسیدم

چه یک روزی دوتا آدم به جنت حور میپالید
ولی صد آدم دیگر بخون غلطید ترسیدم
علی فایز
جنوری ٢٠١۴
پاریس فرانسه

علی احمد فایز

مختصری از زندگی من! زادگاهم درۀ زیباییست در شمال شهر کابل، وادی شکردره سرزمینی پر از سیب و انگور و باغهای پُر از گل و میوه و دره هایی همراه با انبوه سپیدارها و چنارهای سبز و قامت کشیده که با دیدنش هردلی شاد و مالامال از عشق وسرشاری میشود. دورۀ ابتدائیه و ثانوی را در زادگاه خویش به پایان رسانیدم و دورۀ عالی را در لیسۀ غازی شهرکابل خوانده ام از آن پس شامل دانشکدۀ مهندسی دانشگاه کابل شدم ودر سال های آغاز ین جنگ از آن سند فراغت حاصل و مدتی را در شهرداری کابل به صفت مهندس و شهرساز ادای دین کردم بعد از آن دوره های سربازی را در خدمت میهن بودم و از سال 1368 به صفت مراقبت کنندۀ ماستر پلان شهر کابل در(پما) ی وقت و بعداً در وزارت شهر سازی اجرای وظیفه کرده ام. از سال 1375 آغاز دوره غربت را احساس کرده و کشور های ایران تاجکستان و پاکستان را دوره گردی کردم در آنجا هم به کار های فرهنگی و مهندسی پرداخته و بعد از ختم غربت با تغیرنظام کشور دوباره به وطن برگشتم که ابتدا سمت ریاست یک ارگان غیر دولتی را داشته بعدا به صفت رئیس انکشاف دهات در ولایت های تخار وبغلان ایفای وظیفه کردم از آن پس معاونیت شرکت ساختمانی علی نیسان را داشته هم زمان عضویت و ریاست اتحادیۀ مهندسان افغانستان را به عمهده گرفتم. از 2009 میلادی مسئولیت مشاوریت تخنیکی را در وزارت شهرسازی و بعدا تا اواخر 2013 سمت ریاست زیربنای تخنیکی وزارت امورشهرسازی را عهده دار بودم وازاواخر 2013 بنابر جبر زمان تن به مهاجرت داده در کشور فرانسه زندگی دارم. از سال 1352 به نوشتن پرداخته با جراید و روزنامه ها همکاری آغاز کـــــــــردم در سال 1364 عضویت اتحادیۀ نویسندگان افغانستان را کسب نمودم که بعداً بنابر شرایط دشوار ارتباط دائمی نداشته ام در ایام جوانی نایل به اخذ جوایزی نیز شده ام که موجب علاقه مندی هایم در زمینۀ سرایش شعر شده است. اکثر نوشته هایم محتوای میهنی و مناسبتی داشته و گاه گاه روی مسایل عاطفی مکث کرده ام آنهم با شرایطی که در آن بزرگ شده و بسوی پیری قدم گذاشته ام عاشقانه هم نوشته ام که بی شعر عاشقانه شعر بی کیفیت است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا