شعرفرهنگ و هنر
هیولا … دردی از عمق فاجعه
https://www.youtube.com/watch?v=Ss97BezlRCI
هیولا…
چه صبحی بود آتشگون ، زمین لرزید ترسیدم
هوا ابری وتوفانی دلی ترکید ترسیدم
صدای هیبت توفان و خشم کشتن آدم
زمین را انتحار و مرگ میکارید ترسیدم
میان شعله ی آتش ، صدای کودکی درخواب
به دستش سینه ی مادر که میخشکید ترسیدم
درون دود های مست ، رنگ خون و آتش بود
سیاهی تا دم دروازه ها لغزید ترسیدم
افق از دورهای دور ، نورسرخ در دستش
از آن وادی وحشتزا جسد میچید ترسیدم
درختی سبز اکاسی ، تن ِ زیبا و طنازش
بروی سبزه ها خونی ، جگر پاشید ترسیدم
هیولا بود ووحشت بود به هرسو خاک وخاکستر
صدای ناله در هر کوچه می پیچید ترسیدم
زمین کوچه ها پرخون در و دیوار ها بسته
خدا در سوگ آدم ها زخود ترسید ترسیدم
یکی بی پا یکی بی سر یکی سرتاقدم باروت
طلای سرخ از دستی کسی دزدید ترسیدم
…
چه یک روزی دوتا آدم به جنت حور میپالید
ولی صد آدم دیگر بخون غلطید ترسیدم
هوا ابری وتوفانی دلی ترکید ترسیدم
صدای هیبت توفان و خشم کشتن آدم
زمین را انتحار و مرگ میکارید ترسیدم
میان شعله ی آتش ، صدای کودکی درخواب
به دستش سینه ی مادر که میخشکید ترسیدم
درون دود های مست ، رنگ خون و آتش بود
سیاهی تا دم دروازه ها لغزید ترسیدم
افق از دورهای دور ، نورسرخ در دستش
از آن وادی وحشتزا جسد میچید ترسیدم
درختی سبز اکاسی ، تن ِ زیبا و طنازش
بروی سبزه ها خونی ، جگر پاشید ترسیدم
هیولا بود ووحشت بود به هرسو خاک وخاکستر
صدای ناله در هر کوچه می پیچید ترسیدم
زمین کوچه ها پرخون در و دیوار ها بسته
خدا در سوگ آدم ها زخود ترسید ترسیدم
یکی بی پا یکی بی سر یکی سرتاقدم باروت
طلای سرخ از دستی کسی دزدید ترسیدم
…
چه یک روزی دوتا آدم به جنت حور میپالید
ولی صد آدم دیگر بخون غلطید ترسیدم
علی فایز
جنوری ٢٠١۴
پاریس فرانسه
جنوری ٢٠١۴
پاریس فرانسه