خبر و دیدگاه

چرا شاه حبیب الله کلکانی را نباید اعزاز و خاک سپاری کرد

نوری
نویسنده: رامش نوری

تمهید:

این پرسش که چرا شاه حبیب الله کلکانی را همانند دیگر پادشاه افغانستان، حکومت های گذشته و فعلی اعزاز و خاک سپاری نکرده اند و حاضر به این کار نیستند، ذهنم را مشغول و پر دغدغه ساخته است. هر ازگاهی فکر می کنم که چرا ندایی بخش اعظم از مردم افغانستان را دولت داران این مرز و بوم نا شنیده می گیرند و راز این نا شنیده گرفتن ندایی بزرگ حق خواهی و عدالت خواهی در چیست؟ مگر امیر حبیب الله کلکانی شاه افغانستان نبود؟ اگر نبود، با کدام منطق می توان قناعت داد جمعیتی را که وی بر آنها طبق احکام اسلامی حد اقل نو ماه مکمل حکومت کرده است؟

ادامه بحث:

در طول تاریخ بشریت، حق فرمانروایی فرمانروایان در جهان معمولاً یا بر اساس سنت های نهادینه شده در جوامع داده شده است که این سنت ها می توانست حق فرمانروایی مبتنی بر زور باشد و یا این سنت ها می توانست حق فرمانروایی مبتنی بر ارزش های نهادینه شده در لایحه های اساسی جوامع باشد. یا هستند جوامعی که حق فرمانروایی فرمانروایان را مبتنی ساخته اند به  قانون و عقلانیت ، در چنین جوامعی، حق پادشاهی را طبق قوانین تاسیسی و یا قوانین اساسی به شاهان می دهند. یا می توان از جوامعی نام گرفت که شاهان بر اساس ویژگی های کاریزماتیک و منحصر به فرد خود توانسته اند تا حق فرمانروایی و شاهی را در میان جمعیتی انبوهی از مردم کسب کنند. شاهان افغانستان از این گذر در امان نیستند، معمولا تاریخ پر دغدغه ساز افغانستان را اگر دقیق مطالعه کنیم به یک نتیجه ملموس همانا «زور» به عنوان عامل مشروعیت بخش شاهان می رسیم. از همان آغاز و شکل گیری دولت ابدالی و تاسیس افغانستان یعنی ۱۷۴۷ میلادی تا کنون شاهان این خطه بر اساس زور حکومت کرده اند و بر همین اساس  قدرت را از رقیبان خود گرفته اند. حتی احمد شاه ابدالی، زمانی که حکومت ابدالی را تاسیس و آغاز  به کار کرد، معمولا سیاست تطمیع و تهدید را در عرصه حکومتی در پیش گرفت. سیاست تطمیع و تهدید احمد شاه ابدالی با دو رویکرد خشن و ملایم به پیش برده می شد. شاه ابدالی، معمولا آنانیکه از امرش سر باز می زدند را زیر پای فیل کرده و دیگران را با این رویکرد خشن تهدید می نمود اما آنانیکه طبق میل او رفتار می کردند را به بهانه های فتح و غارت خزاین به هند و برخی کشورهای همجوار دیگر روان می کرد. القصه کوتاه، پس از فوت احمدشاه، وزیر او، شاه ولی خان، شاهزاده سلیمان برادر تیمور شاه را به پادشاهی بالای تخت نشاند. شاه ولی خان که خسر شاهزاده سلیمان می‌شد، درین زمان امرا و سران اقوام به واسطه تسلط شاه ولی خان بر امور، از شاهزاده سلیمان برخی شان روی گردانده و به هرات نزد تیمور رفتند. تیمور نیز با سپاهیان فراوان به قندهار رفت و قندهار را تصرف کرد و به دستور او شاه ولی خان و پسرانش را کشتند. بدین ترتیب، تیمور در سال ۱۱۸۶ هجری خورشیدی به «زور» به تخت پادشاهی رسید.

تیمورشاه در ۱۲۰۷ هجری خورشیدی در پیشاور درگذشت و جسد او را در کابل دفن نمودند. به قول بعضی مرگ وی بر اثر خوردن زهر بوده ‌است و این نخستین مرگ سیاسی در زمان حکومت درّانی در افغانستان به شمار می آید. تیمورشاه دارای ۱۰ همسر ۳۳ پسر و ۱۰ دختر بود. کثرت فرزندان تیمورشاه و نیز تعیین نکردن ولیعهد، سبب شد که بر سر جانشینی وی آشوب بر پا شود. شاهزاده زمان (پنجمین پسر تیمورشاه) تمام شاهزادگان – بجز همایون پسر بزرگ تیمورشاه و حاکم قندهار، و محمود پسر دوم و حاکم هرات – را برای انتخاب شاه جدید دعوت کرد. شاهزاده عباس نیز خود را داوطلب سلطنت کرد و طرفداران بیشتری یافت. شاهزاده زمان تمام شاهزادگان و طرفداران آنان را حبس کرد و سلطنت خود را به «زور» اعلام نمود. در همین حال، پس از کور شدن زمان شاه توسط برادرانش و خلع شدن از قدرت، محمود شاه قدرت را به «زور» گرفت و بلآخره شاه شجاع از شاخه سدوزی دودمان درانی بود که به نیرو و زور متحدین “انگلیس» خود به تخت شاهی رسید. او پنجمین امیر افغانستان و پسر تیمورشاه درانی بود. شاه شجاع نخستین بار با برکنارنمودن برادرش شاه محمود به پادشاهی رسید. در ۱۸۰۹ او با بریتانیا -که از نفوذ ناپلئون بناپارت و روسیه به هندوستان بیمداشت- پیمان اتحاد بست. در ماه می همان سال برادرش شاه محمود توانست او را شکست دهد و به هندوستان تبعید کند. هنگامی که او در ۱۸۱۴ از تبعید رهایی یافت، الماس کوه نور را به رانجیت سینگ پیش‌کش نمود. او کوشید با یاری سیک‌ها ، قندهار را بگشاید، ولی از دوست‌محمد خان شکست خورد و گریخت. در ۱۸۳۸ او توانست در کنار پشتیبانی سیک‌ها از یاری بریتانیا نیز برای بازگشت به قدرت بهره‌مند گردد. در ۱۸۳۹ او دوباره پس از سی سال به پادشاهی رسید، ولی اتحادش با بریتانیا جنگ اول افغان را رقم‌زد. در ۱۸۴۲ میلادی شاه شجاع به دست فردی به نام شجاع‌الدوله ترور شد.

به همین منوال می رسیم به تاریخ معاصر افغانستان به ویژه دوره حبیب الله خان که پس از کشته شدن حبیب الله خان در حین عیاشی در کله گوش لغان توسط غلام بجه ای، مدتی میان دو فرزند حبیب الله خان امان الله خان و عنایت الله خان درگیری صورت گرفت که امان الله خان با تنبیع «زور» گونه عنایت الله خان توانست قدرت را از وی  بگیرد.

القصه کوتاه!

می رسیم به این مقطع تاریخی که امیر حبیب الله کلکانی با سیصد جنگجوی خود، امان الله خان را  از قدرت کنار می زند و قدرت سیاسی را تصاحب می کند. هدف از بیان گذرا تاریخ در این نوشتار که حوصله ی بیشتر مباحث تاریخی را ندارد، این بود که مشروعیت در افغانستان حد اقل پس از ۱۷۴۷ میلادی بر اساس «زور» بوده است. یعنی شاهان افغانستان پس از تشکیل دولت ابدالی الی اکنون مشروعیت و حق فرمانروایی خود را معمولا بر اساس «زور» گرفته اند و شاه حبیب الله کلکانی هم جز شاهان است که حق فرمانروایی خود را بر اساس «زور» کسب کرد. با این حال، عقلانیت سیاسی ایجاب می نماید که شاه حبیب الله کلکانی مشروعیت داشت و مشروعیت اش را از نوک نیزه و شمشیرش گرفته بود و حق دارد همانند دیگر شاهان که چه جفایی در حق افغانستان نکرده اند به گونه ای احترامانه خاک سپاری شود. اما مهم ترین پرسش این است که چرا حکومت ها تاکنون این خاک سپاری را افتخارانه انجام نداده اند.

این مسئله بر می گردد به استبداد سیاسی که در جو فکری نظام های قبیلوی نهفته است.  استبداد که تمامیت خواهی را با خود دارد و با فکر تمامیت خواهی راه برای خاک سپاری شاه مشروع افغانستان نمی دهد. بلآخره به این نتیجه می رسیم که ضمن استبداد سیاسی و تمامیت خواهی، شاه حبیب الله اولین تاجیک بود که پس از ۱۷۴۷ میلادی قدرت سیاسی و تاج شاهی را در افغانستان تصاحب کرد و این نا فرمانی وی از اطاعت کاذب دیگران باعث عدم اعزاز و خاک سپاری اش تا کنون شده است. در همین راستا، لودویک آدمک استاد دانشگاه اریزونای امریکا بر آنست که “علت اصلی از میان رفتنش [از میان رفتن امیر حبیب الله] تاجیک بودن او به شمار میرفت و آنرا میتوان نخستین عواملی شمرد که به بهای تاج و تختش انجامید”.

شما بپذیرید یا نپذیرید حکومت در مسئله اعزاز و خاک سپاری امیر حبیب الله کلکانی تبعیض سیستماتیک را در پیش گرفته است، در حکومت آقای کرزی  سردار محمد نعیم، از بستگان سردار محمد داوود در صفحه رخنامه یا فیسبوکش یک پیام می گذارد و از حکومت کرزی می خواهد تا برای خاک سپاری مجدد داوود خان اقدام کند، حکومت کرزی بیدرنگ واکنش نشان می دهد و فرمان صادر می کند که باید به گونه ای بسیار محترمانه داوود خان رییس جمهور اسبق افغانستان مجددا با مصارف بیش از سه صد هزار دالر آمریکایی خاک سپاری شود اما شاه حبیب الله کلکانی،  شاه مشروع افغانستان که نو ماه حکومت کرد و مردم برایش لقب «خادم دین رسول الله» را دادند تا کنون که بیش از ۹ دهه از شهادتش می گذرد و مردم هی از حکومت می خواهند که وی را دوباره اعزاز و خاک سپاری کند اما حکومت ها چه در زمان کرزی و چه در زمان غنی هیچ واکنشی در خور ستایش مردمی از خود نشان نمی دهند. این یعنی اوج تبعیض سیستماتیک است که کشور را به بحران خواهد کشید.

اما چی باید کرد؟

برای دوستداران شاه حبیب الله توصیه می کنم، همانند اعضای جنبش روشنفکری به جاده ها ریخته و حکومت را به «زور» وادار سازید تا به بسیار احترام مراسم اعزاز و خاک سپاری امیر بزرگ را انجام دهد. به گفته «نور محمد ترکی» د خلق زور د خدایی زور دی، تا بلاخره طرف وادار به انجام چنین کاری شود. اگر بر همت بزرگ و رهبران تاجیک اعتبار هنوز است، این ها را نیز به جاده کشانید.

نوشته های مشابه

‫۷ دیدگاه ها

  1. اقای اسحاقزی!
    مسئله بر سر بیانیه او نمیباشد. در آنهنگام ملاهای نوکر انگلیس و حضرات همه در این شورش علیه امان الله دست داشتند و بدون شک که در همان احوال و اوضاع چنین بیانیه ای نشر میشود. واین هم واضح است که شاه امان الله باوجود کار های غلط و پر از تعصبی که مثل غصب زمین مردمان شمال کشور و تقسیم آن به پشتونها زیر برنامه جابجائی ناقلین، و حذف هویت ساکنان اقوام غیر پشتون افغانستان و تحمیل هویت افغانی بر انها و همچنین آغاز برنامه تقویه زبان پشتو با فارسی زدائی، که داشت. یک پادشاه تجدد طلب بود. که این فکر تجدد طلبی او در تاریخ افغانستان بخط طلائی درج میباشد. ولی حبیب الله کلکانی در این خیزش و یا شورش عمومی بر سر تخت پادشاهی نشست. و در عمل نشان داد که یک شاه عیار ولی جوانمرد بود. بقول و قراری که میگذاشت به آن صادق بود و سعی میکرد تا عدالت را در همه ساحات تطبیق نماید. و سعی میکرد که زیر تاثیر و قومانده خارجی ها نباشد. بنأ او یک پادشاه بود باید با عزت و اکرام بخاک سپرده شود. ما میبینیم. امیر عبدالرحمان خان نیم خاک افغانستان را فروخت و معاش خور انگلیس بود . ودر ظلم ستم بی مثال بود قوم برادر هزاره را پنان بیرحمانه به خاک و خون کشید که موی در جان انسان راست میشود. ولی باز هم مقبره دارد. پس چرا امیر حبیبالله کلکانی که سالها مورد تعرض و تجاوز تبلیغات ناحق و بیرحمانه دولتهای فاشست صفت قرار گرفته است مقبره ای نداشته باشد.

  2. جناب رامش نوری صاحب. لطف نموده اولین بیانیه حبیب الله کلکانی را که به حیث پادشاه ارایه کرده بود بخوانید سوال شما خود بخود جواب میشود.

  3. اگر مقامات دولتی تکیه بر افکار تعصب و تفرقه و برتری جوًی قومی خود به خواست برحق بخاک سپاری شاه حبیب الله کلکانی توجه نشان ندهد. در آنصورت به عدالت خواهان فرض میباشد که خود مراسم تدفین را بدون فیصله دولت هرچه با شکوه تر بجا آورند. اشتراک هرچه بیشتر مردم در مراسم بخاک سپاری بیانگر شکوه بیشتر مراسم بخاک سپاری میباشد.

  4. “از همان آغاز و شکل گیری دولت ابدالی و تاسیس افغانستان یعنی ۱۷۴۷ م) بتوجه نویسنده محترم برسانم که احمد شاه ابدالی خودرا پادشاه خراسان مینامید. فرزندش تیمور شاه همین طور در آن زمان کشوری بنام افغانستان وجود نداشت. نام افغانستان بعدها در زمان شاه شجاع در موافقتنامه ها و مکاتبات انگلیس بوجود آمد که بعد از زمانی بالای این خطه بدون کدام فیصله رسمی و جمعی گذاشته شد.

    منبع:
    از تتبع و نگارش دکتور عبدالخالق لعل زاد

  5. اینکه بعضها میگویند که امیر حبیب الله شاه تجدد خواه افغانستان یعنی امیر امان الله را خلع نمود. حرف درستی نمیباشد. واقعیت اینست که بنیاد حکومت امان الله خان توسط خود درباریانی که نوکر انگلیس بودند سست گردیده بود. ولی هیپچکدام توان بر اندازی حکومت اورا نداشتند. همان بود که خود درباریان با شناختی که از شها مت و جوانمردی و سر سپردگی و زور و توان او داشتند اورا وادار ساختند که دولت را ساقط سازد. همان بود که حبیب الله خان با شجاعت و دلاوری که داشت با کمک درباریان امیر امان الله را ساقط و بر تخت سلطنت جلوس نمود. او یک پادشاه برحق و مردانه صفت و با ناموس بود. بنأ” شایسته است که مراسم خاک سپاری این شاه با غیرت و با تعهد و با قول و مسلمان عیار با عزت و اکرام در خور شاهانه، انجام گردد. به مردم افغانستان هم دین است که چنین شاه با غیرت و جوانمرد و عیار را با عزت و اکرام در یک نقطه بارز شهر کابل بخاک بسپارند. زمامداران افغانستان باید خرد و عدالت را رعایت نموده و تبعیض را روا نداشته باشند. بی توجهی در امر خاک سپاری شاه حبیب الله تبعیض و خیانت و ذهنیت شئونستی زمامداران افغانستان را بثبوت میرساند.

  6. شاه حبیبالله یک شاه مسلمان عیار و یک جوانمرد بود. آنچه بفکرش به خیر و صلاح افغانستان بود همان میکرد. گوش بفرمان اجانب نبود. بهمین دلیل بود که انگلیس از او نمیتوانست طور دلخواه استفاده ببرد به نوکران خود مثل نادر شاه و دیگران کمک و زمینه سازی کرد تا بر تخت شاهی بنشینند. حیرت آور اینست که نادر شاه در قرآن مهر و امضا نمود تا شاه حبیبالله بکابل بیاید و با او مذاکره نماید. او از آنجائیکه عیار بود و به قرآن احترام و عقیده زیاد داشت بکابل با یاران خود آمدند. ولی نادر خان با وجودیکه در قرآن امضا و امنیت اورا تضمین نموده بود شاه حبیب الله را با یارانش حلق آویز نمود. این خود ثبوت واضح بی ایمانی نادرخان به قرآن و ثبوت واضح از نامردی و بد قولی او بود. ولی اینکه فعلا” مقبره نادر خان نا مسلمان و نامرد و گماشته انگلیس در تپۀ معروفی بنا شده است. پس چرا یک عیار مسلمان با عهد وقول و جوانمرد مثل شاه حبیب الله باعزت و اکرام بخاک سپرده نشود و یاد بودی از او نباشد. اخلاق اسلامی ایجاب مینماید که دولت طی فرمانی با شکوه خاص مراسم خاک سپاری اورا بجا آورد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا