گناه دین یا گناه رسانه؟


در کشوری که سالهاست قرائتهای ایدیولوژیک و جزمگرایانه از دین بر ذهن و فکر مردم سایه انداخته است و برداشتهای اشتباه از دین جای خود را به اصل دین داده، ایجاد رسانهها و گام برداشتن برای رسیدن به جامعهای مدرن باید بسیار بااحتیاط و محافظه کارانه باشد.
در اینکه در کشور ما رسانههای تصویری زیادی وجود دارند شکی نیست اما در کل رسانههای تاثیرگذار و جریان ساز بیشتر از تعداد انگشتان من و شما نیستند و در این میان میتوان تلویزیون طلوع را رسانهای جریان ساز نامید.
اگر نگاهی ژرف به عملکرد این چند رسانه در طول چندین سال بیاندازیم، به خوبی میتوانیم دریابیم که این رسانهها با وجود همه دستآوردهای خوبی که داشتهاند، نتوانستهاند برای برنامههای خود زمینه سازی کنند و بدون بسترسازی برنامههایی را به نشر سپردهاند که با فهم دینی مردم در تضاد است.
در اینکه فهم دینی اکثر مردم هم بسیار سطحی، ایدیولوژیک و اشتباه است جای شک وجود ندارد، اکثر مردم دین را بدون کدام تحقیق و مطالعه درست از نزد کسانی به ارث بردهاند که سالها دین را به عنوان یک ابزار برای سربازگیری علیه تجددخواهان، نواندیشان دینی و هر آنکس که گامی برای رسیدن به یک جامعۀ مدرن برمیدارد استفاده کردهاند.
در این اجتماع که فهم اکثر مردم از دین برمیگردد به نوع حجاب زنان و یا هم گناه شمردن تراشیدن ریش مردان و یا اینکه آیا بستن کراوات حلال است و یا حرام، چگونه میتوان در یک شب برنامههایی را پخش کرد که از دید قریب به اکثر مردم حرام و ضد دین هستند؟
در این نوع اجتماع رسانههای تصویری باید بسیار پلانریزی شده و دقیق وارد عمل شوند، نه اینکه بدون کدام بسترسازی برنامههایی را نشر کنند که مانند یک گلوله به ذهن و قلب افرادی بخورد که هیچگونه تاملی در کافر و بیدین دانستن دیگران نمیکنند، اینکار میتواند بستر سربازگیری و استفاده ابزاری از دین را برای کسانی که پشتنقاب دین چهرهای شیطانی دارند و همواره سنگ دین را به سینه میزنند نیز مهیا کند.
بعد از حمله تروریستی که بر کارمندان تلویزیون طلوع صورت گرفت، در شبکههای اجتماعی مخالفان و موافقان این حمله بسیار بودند. نکتهای که جای فکر دارد این است که چرا مردم آن هم به پیمانۀ بسیار زیاد علیه یک رسانه ایستاد شوند و نه تنها همدردی خود را بیان نکنند بل این عمل را ستایش نیز کنند.
نامتوازن بودن برنامههای تلویزیونهای جریانساز در کشور یکی از عوامل میتواند باشد.
رسانههای تصویری در قدم نخست باید همانقدر که بر برنامههای دیگر خود زحمت میکشند بر بسترسازی و ایجاد ذهنیت قبولی این برنامهها نیز کار کنند.
متاسفانه در برنامههای دینی اکثر این رسانهها به خوبی ضعف مجریان و مهمانان کمسواد و یا هم مهمانانی که خود قرائت ایدیولوژیک از دین دارند را میتوان فهمید. این برنامهها بدون کدام هدف خاص و بدون ایجاد یک جریان فکری دینی که هم در آن باید مردم را به فهم درست و درک درست از دین برسانند و هم از آنها ذهنیت تکفیر را بگیرند پخش میشوند.
از اینرو نگارنده به این باور است رسانههای تصویری باید در جهت بسترسازی برای برنامههای خود تلاش کنند و هم در راستای فهماندن درست شالودۀ دین از طریق یک نحلۀ فکری قدرتمند کار کنند، نحلهای که هم هضم تمدن جدید را به مردم بشناساند و هم بتواند پایگاه درست و قرائتی نرم از دین باشد.