خبر و دیدگاه

تنها روش غلبه بر اسرائیلیات و سفسطه های ضد قرآنی!؟

عالم افتخار
محمد عالم افتخار

پیش سخن:

در نظر داشتم به ارتباط مادون وحشت رویداد های تروریستی منتج به بی پیشینه ترین قتل عام ها در پاریس خاصتاً از زاویه مصوبه رجاله های تکیه زده بر کرسی های شورای امنیت سازمان ملل متحد یاد داشت و تحلیلی پُست نمایم.

به اصطلاح مصوبه ای که کمتر از یک بیانیه سیاسی ی عوامفریبانه است و هیچگونه مبنای حقوقی و اجرایی و الزامی ندارد. چرا که مستند و مستدل است که چهل کشور عمده و توانمند از جمع کمتر از دوصد کشور اغلب زار و ضعیف جهان؛ از داعش و دسته جات تروریستی کهن و نوین در سراسر جهان حمایت مالی و لوژیستیکی و تسلیحاتی مینمایند و حتی خالق این فرانگنشتاین دجالوار استند و از آن به مثابه ابزار سیاست های دور بُرد کثیف خویش کار می گیرند.

رجاله های دور میز شورای امنیت هرگز نمی فرمایند که داعش و تروریزمی که منجمله پاریس را درهم کوبیده و سایر مناطق متمدن و پرنفوس دنیا را به تبدیل گرانیدن به دریای های خون انسانی و تاراج مال و ناموس و برگشت دادن به عصر بردگی؛ تهدید نموده است؛ چگونه فرانکنشتاینی است؛ چگونه خلق شده و به اینجا رسیده است؟؟؟

چطور و چگونه ممکن و میسر است که کشور ها و قدرت های ایجاد گر و تجهیز و اداره کننده داعش و کشور ها و قدرت های ضد آنها در دم به دعوت رجاله اولاند و دم و دستگاه رجاله ای فرانسه و به امضای و هوکی نخوانده و ندانسته شورای امنیت؛ «تمام مساعی» برضد داعش و داعشیگری را هماهنگ و متحد نمایند؟

این «تمام مساعی» یعنی چی؟ در حالیکه راهکار نظامی و استعمال لازم قوه هم مشخص نشده؛ این «تمام مساعی» شامل آنهم میشود یا خیر؛ آیا نبرد ایدئولوژیک و روشنگرانه و بیدارگر توده های بشریت علیه این جهل مرکب در مرکب هم «مساعی» لازمی هست؛ نیست؟

آیا میتوان سیستم انحصاری امپریالیزم اطلاعاتی غرب و متعلقانش در سایر جهان را به چنین ماموریتی تنبیه و توجیه کرد؟ آیا به طریق اجرای عدالت بشری در گوشه کنار های مختلف جهان؛ نباید به فرو کاستن خشم و یاس توده های مردم و جوانان جهان پرداخت تا پتانسیل های جنون انتقام و انتحار و انفجار بخشکد و آدم ها؛ همه به جهان و به همنوعان و به اوطان و هموطنان خود؛ عوض نفرت؛ گرایش همزیستی و محبت پیدا نمایند و… و…. و…

آیا بدون شناخت و تجرید عوامل و عناصری که داعش و سایر مجموعه ها و جریان های تروریستی را انگیزه داده؛ ایجاد کرده و به جان عالم انداخته و حتی با طفره رفتن عامدانه یا زبونانه از آنها؛ طبق کدام اصول و اسلوب علمی یا فنی و جادویی میتوان؛ مخلوق و معلولی چنین را تضعیف و نابود کرد؟

آیا همین شورای امنیت در سال ۲۰۰۱ نیز مصوباتی برای مجاز کردن قدرت ها و اتحادیه های نظامی علیه تروریزم هنوز بدوی تر و مبتدی تر؛ در افغانستان صادر ننموده بود که در عراق و لیبی و سوریه و مصرو سودان و یمن وغیره هم طور ضمنی مورد بهره برداری قرار گرفته باعث لشکر کشی ها و عملیات های متعدد خاصتاً هوایی و کماندویی گردید که یک نتیجه اش بحران عظیم کنونی پناهجویان است که اروپا و امریکارا به لرزه انداخته.

آیا در مصوبه تازه؛ این شورای رجاله ای؛ نباید این گذشته را اندکی به بررسی گیرد و درس های آن را بروز رسانی نماید؟؟؟

به هر حال؛ این عزم و حدیث بنده؛ عجالتاً موکول به فردا هایی گشت که خدا بخواهد و مدد بفرماید. منجمله به دلیل اینکه آقا بان کیمون سرمنشی ملل متحد که شیرمنشانه لقب «ترسو ترین سرمنشی» را حایز گردیده در کوالالمپور لاف و پتاق زد که یک روزی از روز ها سند جامع و همه جانبه ای را در مورد داعش و تروریزم و مبارزات جهانی علیه این نیرو های شراکبر؛ تدارک و به اختیار بشریت خواهد گذاشت. لذا با همین مختصر میگذریم به اندیشهِ مبرم دیگر به لحاظ ملی و اسلامی و بالتبع داعشی!!

*********

بحث «اسرائیلیات» و جوانب متضاد:

«لقمان حکیم غلام پروفیسری بود که در قمار باخت تا آب بحر را بنوشد. او را (لب بحر) بردند تا شرط باخته را پوره کند و در آخر لقمان حکیم؛ یادش داد که بگوید؛ من شرط را پوره (کرده) و اب بحر را می نوشم ولی اول آب دریا ها را از آن جدا کنید.

حالا قصه افتخار عزیز مان هم اینگونه است؛ اسرائیلیات از اسلام جدا شود باز اسلام است و خوب است و عجب دین و آئینی است. حالا کی آب دریا ها را از آب بحر و کی ـ اسرائیلیات را از اسلام جدا کند؟

شیخ اظهر؟ مفتی سعودی؟ ولی فقیه خامنه ای؟ ملا ایاز نیازی؟ ملا عمر؟ ملا منصور؛ ملا کرزی؟ ملا غنی؟ ملا اولاند؟ ملا پوتین؛ ملا اوباما؟ کی ؟ کی ؟کیـــــــــــــــ>>>>>>> … نسرین هروی»

این؛ بخشی از یک نظر وزین از ده نظر و کامینتی است که در پای نوشتار «رجاله ها؛ اسرائیلیات و فتنه تروریزم اسلامی» تا لحظه نگارش این معروضه؛ در ویبسایت هایی چند که من به آنها سری زده ام درج شده است.

رویهمرفته درین کامینت ها بیشتر؛ روی موضوع «اسرائیلیات» دلچسپی گرفته شده و یاد دهانی ها و ملاحظات و نگرانی هایی در رابطه تبارز یافته است؛ در حالیکه مقاله متضمن اینکه دنیای کنونی به لحاظ زعامت های سیاسی؛ قسم دهشت انگیز به دست رجاله ها افتاده است؛ نیز بود و حد معینی تحلیل و تعلیل از فتنه خونریز و تباهکن تروریزم اسلامی هم به دست می داد.

البته که طرح و بررسی «اسرائیلیات» یعنی ایده ها و اندیشه ها و مدعیات و شریعت گونه هایی که در مفهوم «اسرائیلیات» وارد «معارف اسلامی» گردیده است؛ در مطبوعات و رسانه ها، مکاتب و پوهنتون ها ، مدارس و منابر، مساجد و تکایای افغانستان خیلی نو بوده و شاید هم زیاد جسورانه باشد و این امر میتواند توجه و علاقه گیری متفاوت تر را توجیه نماید.

به هرحال؛ در مقطعی؛ اینجانب احساس ناگزیری کردم در میان کامینت نویس های محترم داخل شده و از نام و از طرف خود تذکراتی دهم و مواضعی مطلوب و ارجح را مطرح نمایم. و این اساساً به دلیل دو کامینت آتی بود که در سایت جاودان خواندم . جهت اینکه عرایض من روشن و فهما باشد لطفاً نخست به این دو کامینت توجه فرمائید:

******

  • روشنضمیر

نوامبر ۱۸, ۲۰۱۵ در ۱:۴۵ ق.ظ

از همین جاست وقتیکه انشتاین عالم و نابغه مشهور یهودی الاصل کتاب تورات را خواند، گفت به خدائیکه این کتاب معرفی میدارد، نمیتوانم ایمان داشته باشم. بدلیل اینکه احکام این کتاب از عقل و منطق دور میباشد. در وقتش حضرت محمد هم منبع دیگری جز تورات و انجیل بدسترس نداشت که دین خودرا اساس گذارد، ناگذیر از همین منافع(منابع) استفاده برد و دین به شرایط زمان برابر را اساس گذاشت. اگرچه مشوره های سود مند سلمان فارسی هم در او اثر داشت ولی منبع اصلی همانا تورات و انجیل بود، خصوصا” کتاب تورات و شریعت یهود. دلچسپ اینست که خود یهودیان دین را از دولت جدا نموده اند و در زندگی اجتماعی خویش از شریعت خویش استفاده نمیکنند، بخاطر اینکه میدانند با عقل و منطق در تضاد میباشد و به عصر حاضر برابر نمیباشد، اما یک مشت اقلیت خائن و جاهل و وحشی در دین مبارک اسلام آن شریعت را در شرایط موجود میخواهند تطبیق نمایند. که خودرا رسوا و اسلام را بد نام و خلق خدا را به مشکلات زیاد مواجه میسازند.

*********

قادر

نوامبر ۱۸, ۲۰۱۵ در ۳:۲۳ ق.ظ

ولله، اگر راست را بگویم و کسی مرا به کفر متهم نسازد، حقیقت اینست که اگر اسرائیلیات را از قرآن ما بکشید، در او چیزی باقی نمیماند. در قر ان ما متوجه میشویم که آنقدر تکرار و تکرار گفته شده است که اگر تکرار را از او دور نمائی حجم او در حدود بیست فیصد حجم فعلی او خواهد شود. قصه ها همه قصه های تورات (اسرائیلیات) مثلا” قصه نوح و لوط و موسی و قصه یوسف وذلیخا، …وغیره با یک کمی تغیر در قر آن آمده است. و بعضا” تکرار تکرار آمده است. مثلا” در سوره الرحمان به تعداد ۳۲ بار جمله “پس کدام یک از نعمتهای پروردگار خویش دروغ میشمرید” آمده است. خلاصه اگر واقعبین باشیم باید باور داشته باشیم که قرآن ۱۴۰۰ سال پیش نگاشته شده است. و آنهم چطور که چندین قرآن وجود داشته که کمیسون تعین شده تا از چندین قرآن یک قرآن ساخته شود. در اینجا قرآنی که نزد علی بوده به اساس تفرقه هیچ در نظر گرفته نشده. که تا چندین سال اهل تشیع به قرآن ایمان نداشتند. اما بعدآ” یکی از بزرگان شان فکر کرده اگر این قرآن را نداشته باشیم پس مبنای مفکوره خودرا از کجا بیاوریم. بعد تصمیم گرفتند که همین قرآن تهیه شده زمان عثمان را بپذیرند.

واکنش بنده در مورد:

عالم افتخار ـ هوشدار

! نوامبر ۲۰, ۲۰۱۵ در ۱۱:۴۳ ق.ظ

با سپاس و تمجید از توجه و ابراز نظر های خوب کاربران محترم سایت؛ لازم می بینم دقت ایشان را به یک باریکی بسیار حیاتی جلب بداریم.

بحث هایی از این قبیل؛ اسلوب خاص فوق العاده مهم خود را دارد. این مباحث مذهبی ـ ایمانی است و یک تعداد این اسلوب های آنها را نه قواعد منطقی و اصول رایج علمی و ساینسی یا فلسفی بلکه مقتضیات ایمانی و وجدانی توده های مؤمن گاه ۹۹ درصدی تعیین میدارد.

بنابر همین؛ قرآنی که در دست داریم صرف نظر از ملاحظات تاریخی و نظرات متتبعان؛ منبع و مأخذ بدیل ناپذیر دین اسلام و شریعت اسلامی و مذاهب اسلامی است. حدیث و روایت و داده های دیگر عقلی و نقلی تنها در صورتی قابل قبول یا قابل اغماض میباشد که با مندرجات حقیقی و کامل قرآن در پیوند های متقابل با هم؛ سازگاری داشته باشد و الا همه را باید به حکم معروف و متفق علیه پیامبر اسلام نه تنها نباید اعتبار داد بلکه بایستی «به دیوار زد!»

از این رو؛ مقتضیات الزامی این است که درین سلسله مباحث؛ از اسلوب خاص بحث استفاده کرده و اسلوب مباحث دیگر را در آن به کار نبریم که حد اقل سوء برداشت ها و سوتفاهمات مضر ایجاد کرده و خلاف مقصود ما نتیجه میدهد.

بر این مبنا؛ قرآن و اسلام منبع و ماخذی مثل تورات و انجیل ندارد بلکه کلام خداوند است که کتب آسمانی قبل از خود را تصدیق میکند و ادامه و کامل کننده آنهاست هکذا در مورد تأثیر اثبات ناپذیر اشخاص چون سلمان فارسی نمیتوان و نباید سخن گفت که با اساس اسلوب مباحث تصادم می نماید.

ولی «اسرائیلیات» هجمه عظیم تداخل کرده نه در خود قرآن؛ بلکه در تفاسیر آن و نیز در سایر بخش های «معارف اسلامی» یا به طور خلص «اسلام» است؛ یکی از آنها به گونه برجسته همین مورد سنگسار به مثابه مجازات زنا میباشد. سنگسار به مثابه مجازات زنا نه تنها در قران وجود ندارد بلکه تدابیر و شرایطی که برای اثبات جرم زنا در قرآن منظور شده تمامی امکانات یک چنین مجازات را در اسلام از میان می برد.

ناگفته نماند که متأسفانه « تورید » اسرائیلیات در معارف اسلامی؛ آنقدر ها کار ساده و سطحی و کار چند یهودی به ظاهر مسلمان شده یا چند نیمچه ملا نبوده است؛ حتی بزرگترین متفکران اسلامی وقتی به متن های مؤجز قرانی برخورده و موضوعات را به زعم خود مشکل یافته اند ناگزیر به آثار و کتب و مراجعی دینی سایر ملل و اُمم غرض تحقیق و تتبع و تکمیل معلومات مراجعه کرده اند که منابع یهودی و عیسوی طبعاً مقدم و مهمتر بوده است چونکه در عمومیات همه با اسلام؛ شامل ادیان ابراهیمی می گشته اند . و اینهمه زمینه های اقتباسات بیرون قرآنی را به وجود آورده است ولی آنچه در متن قرآن؛ قصه ها و اساطیر شبیه منابع یهودی و اسرائیلی یا نزدیک به آنهاست اینها کار خداوند است و چون و چرای ما در مورد مسأله آفرین و مضر میباشد.

مشخصاً میخواهم به محترم قادر عرض نمایم که لطف نموده متن مقاله را دقیق تر بخوانند؛ حتماً حدود و ثغور موضوع را که آنقدر ها نازک نیست؛ در می یابند.  قرار نیست ما با طرز و اسلوب نظریاتی ایشان؛ همه چیز را برهم و درهم نموده شاهراه کار سازنده و نجات بخش توده های مسلمان را خود در برابر خود منفجر و تخریب و نا پیمودنی بسازیم.

جدای از این مختصر نیز؛ ممکن است در آینده عرایضی به عزیزان داشته باشم . با احترام

*********

منظور از توقع اینکه محترم قادر (و طبعاً همانند هایشان)؛ باری دیگر مقاله مورد نظر را بخوانند تا دریابند که از کجا با اصول و چوکات مطروحه در آن؛ در تعارض قرار گرفته اند؛ منجمله این پاراگراف هاست:

«اگر یاد تان باشد در قسمت گذشته قاطعانه عرض کردم که؛ “اسلام (صرف نظر از اینکه به لحاظ علمی چه هست) در متون و اصول؛ همانی نیست که در توحش و بربریت دولتی و ضد دولتی افغانستان کنونی امروز و دیروز (و فراتر: در جهان اسلام امروز و دیروز) نمو دار می گردد و فاجعه آفرینی می کند.

اسلام در اساس به تناسب خشونت های منابع مقدس یهودی و عیسوی و خیلی از ادیان قدیم دیگر؛ از نظر محققان فراوان عالم؛ و به دلایل و براهین روشن بسیار؛ نسخه اصلاح شده و خشونت زدایی شده (در حدود امکانات زمانه و مخاطبانش) میباشد ولی به حق که توسط «قدرت» ها(ی رجاله ای دیروزی و امروزی و بخصوص ابر قدرت ها)؛ عملاً به ضد خود تبدیل شده است.”

خوشبختانه در مقام نقدِ “معارف اسلامی” یک واژه و اصطلاح متفقاً علیه؛ وجود دارد که پیرامون آن از همان سپیده دم اندیشیدن ها و تأملات اسلامی؛ کتاب ها و رساله های بسیار و گاه سخت معتبر و مستند و سازنده پرداخته شده است.

این واژه و مقوله کلیدی عبارت است از «اسرائیلیات»!

در رابطه؛ فشرده ویرایش شده یک متن تحقیقی تازه از منابع اسلامی همزبان را بخوانید و دقت نمائید که این مقوله مبین چه روند مصیبت آفرین متداوم در معارف اسلامی و قبل از همه در تفاسیر قرآن میباشد که طی ۱۴۰۰ سال انباشته شده و مبنای شریعت اسلام و اخلاقیات اسلامی معمول و مروج قرار گرفته است:»

و چنانکه خواننده دقیق در می یابد در سراپای مقاله متذکره هم؛ ابداً «اسرائیلیات» چیزی درون قرآنی؛ افاده داده نشده است.

بر علاوه اینجانب به عزیزان یاد شده و همانند های شان به صراحت عرض میدارم که از تحقیقات و تتبعات و بالنتیجه نظریات اهل قدیم و جدید آنها در شرق و غرب و در شمال و جنوب؛ غیر آگاه نیستم؛ کم و کیف تدوین قرآن را نه تنها به حسن صورت میدانم بلکه در آثار گذشته خود؛ طور پوست کننده ارائه داده ام. اینگونه؛ داده های فلسفی و منطقی و تصوفی و کلامی گوناگون را تا حد شاید کافی بلدم؛ و قریباً تمامی کتُب و رسانه های نقد کننده و حتی تخطئه کننده را کم ازکم در حد آگاهی افاقی مرور و تعقیب نموده ام و می نمایم.

لهذا مطمئین باشید که اسلوب مورد نظر من در مباحث دینی و قرآنی؛ مانند میتود های اَلَکی و «پرپری» مُلایی و آخوندی؛ نبوده تا حدِ دقت و محاسبه ساینتفیک؛ گزیده و ارجح و کاری و آیده آل شناخته شده میباشد.

از اینجاست که از کاربران عزیز انترنیت و خوانندگان گرامی آثار مکتوب خود به کمال احترام و با تمامی حس مسئولیت تمنا دارم در همین چوکات اسلوبی؛ مانور و کنش و واکنش فرموده به من و خوانندگان و مردمان عقب نگهداشته شده و مجبور و محکوم و محروم خویش مدد فرمایند و خدای نخواسته طوری برآمد نفرمایند که دستاویز دشمنان در جهت تفتین ها شود.

و ناگفته نماند که علاوه بر هجمه عظیم اسرائیلیات مستقیم؛ همجمه ای از غلو و شبه و دروغ و جهل و جعل هم در معارف نامنهاد اسلامی  و در آثار کلامی ها و اندیشمندان دینی قدیم و جدید و حتی متصوفان زبدهِ مان تا سرحد مولانا جلال الدین محمد بلخی وجود دارد که ما رسالت داریم اگر که نمیتوانیم به تطهیر و تلطیف همهِ اسلام از آنها بپردازیم لا اقل راه درست ترین و سازنده ترین برخورد را با آنها پیش پای مردمان خویشتن بگشاییم.

اینک نمونه هایی از این دست که چند سال قبل نیز خدمت اهالی انترنیت پُست نموده بودم؛ به دقت بخوانید و قضاوت بفرمائید که کجای آنها با متون و نصوص قرآنی؛ همسویی و همخوانی دارد؛ واین فقط و فقط و فقط مشت نمونه خروار میباشد؛

آرزومندم در پرتو اینهمه روشنگری های عجالتاً کُلی ولی نخ نما؛ اکثر عزیزان را به پهنا و ژرفای وظیفه و مسئولیت مشترک رهنمون شده توانسته باشم:

**********

خدا؛ اول کی ها و چی هارا خلق کرد؟

در کتاب «حیوه القلوب» (جلد دوم ـ صفحات ۶ تا ۱۲) تألیف علامه! مجلسی؛ آمده است:

«به چندین سند از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم منقول است که فرمود: حق تعالى خلق کرد مرا و على و فاطمه و حسن و حسین را پیش ‍ از آنکه خلق کند آدم را در هنگام که نه آسمان بود و نه زمین و نه نور و نه ظلمت و نه آفتاب و نه ماه و نه بهشت و نه دوزخ.

پس عباس گفت که:  چگونه بود ابتداء آفرینش شما یا رسول الله؟

فرمود: اى عم! چون حق تعالى خواست ما را خلق کند کلامى ایجاد نمود و از آن کلام نورى آفرید، پس سخن دیگر ایجاد نمود پس از آن سخن روحى آفرید، پس نور را با روح ممزوج کرد، پس مرا و على و فاطمه و حسن و حسین را آفرید، پس خدا را تسبیح مى گفتیم در هنگامى که تسبیح گوینده اى دیگر نبود و به تقدیس و پاکى یاد مى کردیم او را در هنگامى که تقدیس کننده اى نبود به غیر از ما.

پس چون خدا خواست که سایر خلق را بیافریند نور مرا شکافت پس عرش ‍ را از آن آفرید، پس عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من افضل است از عرش؛ پس نور برادرم على را شکافت و ملائکه را از آن خلق کرد، پس ملائکه از نور على بهم رسیدند و نور على از نور خداست و على از ملائکه افضل است؛ پس بشکافت نور دخترم فاطمه را، پس بیافرید از آن آسمانها و زمین را، پس آسمانها و زمین از نور دخترم فاطمه آفریده شدند و نور فاطمه از نور خداست و فاطمه از آسمانها و زمین افضل است؛ پس ‍ بشکافت نور حسن فرزندم را و بیافرید از آن آفتاب و ماه را پس آفتاب و ماه از نور فرزندم حسن بهم رسیده اند و نور حسن(ازنور) خداست و حسن از آفتاب و ماه افضل است؛ پس نور فرزندم حسین را شکافت و از آن نور بهشت و حور العین را آفرید پس بهشت و حور العین از نور فرزندم حسین آفریده شده اند و نور فرزندم حسین از نور خداست و فرزندم حسین بهتر است از بهشت و حور العین (۱۰)…..

و به سند معتبر از ابوذر منقول است که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: من و على بن ابى طالب از یک نور آفریده شدیم و تسبیح خدا مى گفتیم در جانب راست عرش پیش از آنکه خدا آدم علیه السلام را بیافریند به دو هزار سال،  پس چون خدا آدم را آفرید آن نور را در پشت او جا داد و چون در بهشت ساکن شد ما در پشت او بودیم؛ و چون نوح در کشتى سوار شد ما در پشت او بودیم؛ چون ابراهیم را به آتش انداختند ما در پشت او بودیم؛ و پیوسته حق تعالى ما را از اصلاب پاکیزه منتقل مى گردانید به رحمهاى پاک و مطهر تا رسیدیم بسوى عبد المطلب پس آن نور را به دو نیم کرد، مرا در صلب عبد الله گذاشت و على را در صلب ابو طالب گذاشت و به من پیغمبرى و برکت داد و به على فصاحت و شجاعت داد، و از براى ما دو نام از نامهاى مقدس خود اشتقاق نمود، پس خداوند صاحب عرش محمود است و من محمدم،  و خداوند بزرگوار اعلى است و برادرم على است (۱۱)؛ پس مرا براى رسالت و پیغمبرى مقرر نمود و على را براى وصایت و امامت و حکم به حق در میان مردم (۱۲)…..

و به سند معتبر از آن حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که:  محمد و على دو نور بودند نزد خداوند عالمیان دو هزار سال پیش از آنکه حق تعالى خلایق را ایجاد فرماید، پس چون ملائکه آن دو نور را دیدند یکى را اصل یافتند و از آن شعاعى لامع شده بود که فرع آن بود، پس گفتند: خداوندا! این چه نور است؟

حق تعالى وحى فرمود بسوى ایشان که:  این نورى است از نورهاى من که اصلش پیغمبرى است و فرعش امامت است،  امام پیغمبرى پس از محمد است بنده و رسول من،  و اما امامت پس از على است حجت و خلیفه من،  و اگر ایشان نمى بودند هیچ یک از خلق را نمى آفریدم (۱۳).

و در حدیث معتبر دیگر از آن حضرت منقول است که حق تعالى خطاب کرد به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم:  اى محمد! بدرستى که خلق کردم تو و على را نورى یعنى روحى بى بدن پیش از آنکه خلق کنم آسمانها و زمین و عرش و دریا را، پس پیوسته تهلیل و تمجید مى گفتید و مرا به یگانگى و عظمت یاد مى کردید، پس هر دو روح شما را جمع کردم و یکى نمودم و آن روح مرا به پاکى و بزرگوارى و یگانگى یاد مى کرد، پس آن روح را به دو قسمت کردم و هر قسمت را به دو قسمت کردم تا محمد و على و حسن و حسین بهم رسیدند. پس خلق کرد حق تعالى فاطمه را از نورى تنها، روحى بى بدن پس آن نور در ما اهل بیت سارى و جارى شد (۱۴).

و در حدیث معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که:  پیوسته حق تعالى متفرد بود در یگانگى خود و جز او احدى نبود، بعد خلق کرد محمد و على و فاطمه را، و بعد از هزار دهر و روزگار جمیع چیزها را آفرید پس ایشان را گواه گرفت بر آفریدن آنها و اطاعت ایشان را بر سایر مخلوقات واجب کرد و امور خلق را به ایشان گذاشت و ایشان هیچ کار نمى خواهد و اراده نمى نمایند مگر به مشیت الهى (۱۵).

و به سند معتبر از حضرت امام حسن علیه السلام منقول است که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: در بهشت فردوس چشمه اى هست از شهد شیرین تر و از مسکه نرمتر و از برف خنکتر و از مشک خوشبوتر، و در آن چشمه طینتى هست که خدا ما و شیعیان ما را از آن طینت آفریده است،  و هر که از آن طینت نیست از ما و شیعه ما نیست (۱۶).

و در حدیث دیگر فرمود: شنیدم از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود: من آفریده شدم از نور خدا، و اهل بیت من آفریده شدند از نور من،  و محبان اهل بیت من آفریده شوند از نور ایشان،  و سایر مردم در آتش ‍ جهنم اند (۱۷).

و به سند معتبر از ابو سعید خدرى منقول است که:  شخصى از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم سوال کرد از تفسیر قول حق تعالى که به شیطان لعین خطاب نمود در هنگامى که ابا نمود از سجده حضرت آدم علیه السلام:  استکبرت ام کنت من العالین (۱۸) که ترجمه اش این است که آیا تکبر نمودى یا بودى از بلند مرتبه گان؟، پرسید که:  کیستند آن بلند مرتبه ها که مرتبه ایشان از ملائکه بلندتر است؟

حضرت فرمود: من و على و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام در سرا پرده عرش بودیم و تسبیح الهى مى کردیم و ملائکه به تسبیح ما تسبیح مى کردند قبل از آنکه حق تعالى آدم را خلق فرماید به دو هزار سال،  پس ‍ چون خدا آدم را خلق کرد امر کرد ملائکه را که سجده کنند براى آدم و امر نکرد ما را به سجود، پس همه ملائکه سجده کردند مگر ابلیس که او ابا نمود از سجده،  پس خدا به او خطاب نمود که:  آیا تکبر نمودى از سجود یا آنکه بودى از آنها که بلند ترند از آنکه سجود کنند آدم را؟ – یعنى پنج بزرگوار که نام شریف ایشان در سرا پرده عرش نوشته شده است (۱۹).

حکایت ۱۲ و ۱۴ که از فورم های اسرائیلی است:

و در حدیث معتبر دیگر از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که:  حق تعالى خلق کرد محمد صلى الله علیه و آله و سلم را از طینتى که آن گوهرى بود در زیر عرش،  و از زیادتى آن طینت على علیه السلام را خلق کرد، و از زیادتى طینت على علیه السلام ما اهل بیت را خلق کرد، و از زیادتى طینت ما دلهاى شیعیان ما را خلق کرد، پس دلهاى ایشان به این سبب مایل و مشتاق است بسوى ما و دلهاى ما مهربان است به ایشان مانند مهربانى پدر نسبت به فرزند، و ما بهتریم براى ایشان و ایشان بهترند از براى ما، و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بهتر است براى ما از همه کس و ما بهتریم براى او از همه کس (۲۰).

وبه سند معتبر از امام زین العابدین علیه السلام منقول است که:  حق تعالى محمد و على و یازده امام از ذریه ایشان را از نور عظمت خود آفرید، پس ‍ ایشان در پرتو نور خدا او را تسبیح و تقدیس مى‌گفتند و عبادت مى‌کردند قبل ازآنکه احدى از خلق را بیافریند(۲۱).

و در حدیث معتبر از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که:  حق تعالى چهار ده نور آفرید قبل از آنکه سایر خلق را بیافریند به چهارده هزار سال،  پس آنها ارواح ما بودند.

گفتند: یابن رسول الله ! کیستند آن چهارده نفر؟

فرمود: محمد و(علی و) فاطمه و حسن و حسین و نه امام از فرزندان حسین علیه السلام که آخر ایشان قائم است که غائب خواهد شد و بعد از غیبت ظاهر خواهد شد و دجال را خواهد کشت و زمین را از هر جور و ستم پاک خواهد کرد (۲۲).

مولف گوید که:  احادیث در ابتداى خلق انوار ایشان بسیار است و این کتاب گنجایش ذکر همه را ندارد و بعضى در کتاب امامت مذکور خواهد شد انشاء الله تعالى….

و از حضرت امیر المؤ منین علیه السلام روایت کرده است:  حق تعالى بود و هیچ خلقى با او نبود، پس اول چیزى که خلق کرد نور حبیب خود محمد صلى الله علیه و آله بود، او را آفرید قبل از آنکه آب و عرش و کرسى و آسمانها و زمین و لوح و قلم و بهشت و جهنم و ملائکه و آدم و حوا را بیافریند به چهار صد و بیست و چهار هزار سال،  پس چون نور پیغمبر ما محمد صلى الله علیه و آله و سلم را خلق کرد هزار سال نزد پروردگار خود ایستاد و او را به پاکى یاد مى کرد و حمد و ثنا مى گفت و حق تعالى نظر رحمت بسوى او داشت و مى فرمود: توئى مراد و مقصود من از خلق عالم و توئى اراده کننده خیر و سعادت و توئى برگزیده من از خلق من،  بعزت و جلال خود سوگند مى خوردم که اگر تو نبودى افلاک را نمى آفریدم،  هر که تو را دوست مى دارد من او را دوست مى دارم و هر که تو را دشمن مى دارد من او را دشمن مى دارم؛ پس نور آن حضرت درخشان شد و شعاع آن بلند شد، پس حق تعالى از آن نور دوازده حجاب آفرید:»

 

http://www.306.ir/ReadBook.ir/tools/Pictures/download.gif

نوشته های مشابه

‫۵ دیدگاه ها

  1. پس از خواندن نظریه آقای قادر که شما را به حق دانسته ولاکن خواسته است که یک تدبیری شود که زمان را کوتاه کند؛ من سعی کردم مطالب شما را بخوانم و بفهمم. اگر درست یافته باشم شما میگوئید که مخاطب محور فرض کردن قرآن و اسلامیات؛ میتواند یک مرحله مردم مسلمان را پیش تر برده از چیز های بد مثل افراط گری و خشک اندیشی و پسمانی رهایی بدهد و به قبول و استفاده از علوم و پیشرفت های امروزی آماده سازد.
    باز هم عرض میکنم اگر برداشت من درست باشد لطف نموده چند نمونه مثال بدهید .
    یعنی آیت هایی که با بنده محور فرض کردن قرآن تفسیر شود؛ نشان دهید و با نمونه هایی که تا حال برعکس تفسیر شده مقایسه نمائید تا ببینیم چقدر فرق پیدا میشود و میتواند دردی را دوا کند؟
    من خودم حالا کدام امیدی ندارم ولاکن فکر میکنم به چیزی که شما شله استید باید یک تدبیر و حکمت موجود باشد.
    انجنیر قیس فاریابی

  2. افتخار بزرگوار!
    من فرموده های جناب شما را خواندم و موقعیت حساس کنونی را درک کرده و شما را حق بجانب میدانم. اما یک عرض دارم و آن اینکه اگر نزاکتها و حساسیتهارا در نظر گیریم و بعد قدم اندازیم بمنزل مقصود وقتی خواهیم رسید که جبر زمان خود بخود همه چیز را تغیر خواهد داد. بنأ” نتیجه تلاش ما تحت بار حکم زمان خواهد رفت. باید زمان را کوتاه ساخت یعنی با جرئت و صراحت حقایق را بمردم بیان کرد. باید عرض کنیم که نقش زمامداران دولت در روشن ساختن و سیاه ساختن ذهنیت مردم تعین کننده میباشد، بدلیل اینکه تمام امکانات در دست زمامداران متمرکز شده است- امکانات قضائی، امکانات مالی و امکانات امنیتی و امکانات فرهنگی، …وغیره امکانات. اگر ما بخواهیم مردم افغانستان را روشن سازیم باید تمام زور و توان خودرا بکار بریم تامردم را آگاه سازیم که بتوانند این امکانات را یعنی رهبری دولت را بدست کسی بسپارند که به سربلندی افغانستان و سعادت مردم آن اهتمام داشته باشند. آقای کرزی طالب زائید و مدرسه های دینی نوع پاکستانی را به افغانستان انتقال داد که نتیجه کار آقای کرزی را در قتل و حشیانه فرخنده بروشنی دیدیم. و حالا آقای غنی هم بدوام همان سیاست روان است. چند ماه قبل والی یکی از ولایات افغانستان اظهار نمود که شورای امنیت افغانستان به فامیل های داعشی کمک نقدی مینماید. و به تاریخ دوم قوس ۱۳۹۳ آقای ظاهر قدیر بصراحت شورای امنیت را متهم بهمکاری با داعش نمود. او فرمود که پاکستانی ها با سلاحهای خویش مشکل آفرین اند به اساس تقاضا و اخطار محترم ظاهر قدیر هفتصد نفر آن آماده ترک افغانستان شدند ولی از مرکز دولت برای شان هدایت آمده که در افغانستان بمانند. در اینطور اوضاع و احوال و با این امکانات محدود خداوند یکتا ما و شمارا توفیق عطا فرماید تا مردم در بند افغانستان را آگاه و بیدار سازیم.

  3. چیز ها ئیکه از علامه مجلسی در اینجا نوشته شده. عجب باور هائی نزد برادران اهل تشیع ما وجود دارد. یعنی اهل تشیع تا این سرحد با عقل و خرد و حساب و کتاب، وداع نموده اند. راستی هم که گفته اند حماقت یکتعداد انسانها سرحد ندارد. چنین باور ها از خرافات هم کرده یکدرجه بالاتر است و خیلی مایوس کننده میباشد.

پاسخ دادن به قادر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا