جایگاه نقد اجتماعی در گفتمان روشنفکری افغانستان


نقد اجتماعی به پدیدهای گفته میشود که بتواند در فضای روشنفکری با زبان عمومی و یا حوزه عمومی ارتباط برقرار کند. به بیان روشنتر، زبان نقد اجتماعی اگرچه توسط روشنفکران، نخبگان و یا فرهیختگان جامعه شکل میگیرد، اما به نوعی زبان عمومی گفته میشود که در صدد است تا بر افکار، رفتار، ذایقه، ذهن، و زبان جامعه تاثیر بگذارد (فاضلی ۲۰۱۵). در نقد اجتماعی عمدتا دو موضوع مورد توجه قرار میگیرد؛ یکی اینکه موضوع مورد بحث تا چه حد متاثر از شرایط اجتماعی بوده و زمینههای اجتماعی آن چیست و دوم اینکه موضوع مورد نظر چه پیامدها و تاثیراتی بر جامعه گذاشته است (آبر کرامبی ۱۹۹۱). با آنکه پدیده نقد اجتماعی مقولهای بسیار فربه است و در مورد هر بعد آن میتوان کتابها و مقالات قطوری عرضه کرد، اما به دلیل قید نوشتاری در این رسانه، مفاهیم مرتبط با آن، که در این متن به آنها بهصورت خلاصه پرداخته شده است، صرفا دریچهای است به روی مفهوم گسترده نقد اجتماعی، تا باشد که این نوشته کوتاه، نقطه عطفی باشد در افکار علاقهمندان مطالعه و تحقیق در این حوزه.
در این متن کوشش شده تا پس از مطالعه سیر تاریخی نقد در حوزه عمومی، واقعیتهای معاصر افغانستان از روزنه نقد و سپس دورنمای نقد اجتماعی در فضای روشنفکری امروز به تصویر کشیده شود و ابعاد نیل به هدف غایی نقد اجتماعی که همانا خودآگاهی انتقادی جامعه و تولید فکر پایدار است، بررسی گردد.
هدف نقد اجتماعی:
نقد اجتماعی در سازوکار جامعه مدرن، یک اهرم قدرت موثر است. اثربخشی نقد موجب قدرت منتقدان است. راز این که در جامعه غربی نقد اجتماعی به یک سازوکار عینی و بنیادی بدل شده را باید در این نکته جستجو کرد که منتقدان اعم از منتقدان اکادمیک یا روشنفکران عرصه عمومی، به صور گوناگون به قطبهای نیرومند قدرت بدل شدهاند و نقد را به منزله عامل تولید فکر و همچنین فکتور بازتولید نقش اجتماعی خود زنده نگاه داشتهاند. بر علاوه، کالای اصلی روشنفکران در عرصه مناسبات اجتماعی این است که روشنفکری به یک بنگاه پایدار تولید فکر موثر تبدیل شود. اما روشنفکران در جامعه ما که حاملان اجتماعی نقد به شمار میروند، هنوز به یک طیف نیرومند اجتماعی و عامل تحول دانش بدل نشدهاند و همیشه به مدد قطبهای دیگر قدرت، مجالی برای درخشش در عرصه سیاست داشتهاند و بس!
نقد اجتماعی کلاسیک:
گرچه نقد اجتماعی در فضای روشنفکری و تجدد جان میگیرد، اما این دو پدیده در تاریخ کشور ما موازی با هم پیش نرفتهاند. به عبارتی، نقد اجتماعی عبارت جا افتادهای در نسل اول گفتمان روشنفکری افغانستان نیست. مثلا، اگر چاپ نشریهای را ملاک سنجش فرایند تجدد و روشنفکری قرار دهیم، انتشار نخستین نشریه به نام شمسالنهار را در افغانستان، در سال ۱۸۷۵، میتوان گامیدر راه تجدد و روشنفکری پنداشت. اما این تجدد هیچگاه به زبانی عمومی یا همان نقد اجتماعی که بر ذهن و زبان همه مردم تاثیر بگذارد، تبدیل نشده است. مقالات آن عمدتا توسط یکی از رجال فرهنگی آن روزگار به نام عبدالقادر پیشاوری نگاشته میشده و چند مترجم نیز در هیات تحریر این نشریه حضور داشتهاند که به ترجمه اخبار و متون خارجی میپرداختند. حوزه عمومی نیز غرق در دغدغههای دیگر و یا هم بهدلیل کمسوادی اکثریت، علاقه چندانی به آن نشان نمیداده است.
بازتاب مطالعه تاریخی تجدد در نسلهای بعد روشنفکری و در آثار مختلف سیاسی و گستره ادبیات کلاسیک نیز، روزنههای جدیدی را به روی ما میگشاید. هنگام تحقیق در ویژگی تجدد و مطالعه سیر تحول و اصلاحات در افغانستان، به نظر میآید که رویش تجدد از لزوم دیدها و سلیقههای پادشاهان و حکمرانان افغانستان برخاسته است، همان گونه که مصیبتها، مظالم و ناهنجاریهای نکوهیده بسیاری را نیز در عملکرد قدرتمندان تاریخ مییابیم. تصمیم حاکمان قدرت برای پیش راندن جامعه به سوی تجدد، و یا سعی آنها در توقف آن، نقش مهم داشته است. به همین دلیل رابطه کمرنگی بین متون منتشر شده و حوزه نیازهای عمومی وجود داشته است.
بهطور مثال در دوره مشقت مشروطهخواهان (۱۳۰۸ ه.ش.) عبدالرحمان لودین (نویسنده و شاعر) بدون محاکمه در ارگ سلطنتی تیر باران شد و عبدالهادی داوی (شاعر) نیز روانه زندان شد و ۱۳ سال از جوانی خود را در سیاهچالهای نادر خان سپری کرد. بقیهالسلف شاعران، سرور جویا، مدیر مجله اتفاق اسلام که به سبب اقدامات مهیج و آتشین خویش همیشه مغضوب رژیم بود، مورد سوءقصد عمال صدر اعظم هاشم خان قرار گرفت و از ناحیه سینه مجروح شد. جویا پس از بهبود مقالهای تند نوشت که این بیت در صدر آن بود.
به زخم سینه من بیخود ای رقیب مخند
که این نشان صداقت به عشق جانان است
او بالاخره در زندان دهمزنگ جان سپرد (خسروشاهی ۱۹۹۱). بنابراین، در این دوره، اگر نویسندهای برای جلال و جبروت شاه نمینوشت، و میخواست تا از دردها و آرزوهای مردم بنویسد و یا اگر سرود آزادی سر میداد، به سرعت از میان برداشته میشد. به همین دلیل فضای اختناق، فرصت رشد پدیدهای به نام نقد اجتماعی را از جامعه گرفته بود.
نقد اجتماعی شکلی از خودآگاهی انتقادی است که مدرنیته در هر سرزمینی که نفوذ کند، ایجادش میکند. با آنکه افغانستان نیز تجدد را در دورههای مختلف تاریخی تجربه کرده است، اما متاسفانه ما نتوانسته ایم این خودآگاهی انتقادی اجتماع را همگام با ظهور تجدد توسط پیشاهنگان تجدد در کشور تجربه کنیم. به همین دلیل هم هست که در متون کلاسیک میبینیم که روشنفکری به زبانی عمومی تبدیل نشده است و اثری از نقد اجتماعی در آن به چشم نمیخورد. به بیانی دیگر، نقد اجتماعی هیچگاه به صورت و تصویر بیان آگاهی انتقادی تجدد در کشور ما مبدل نشده است.
از طرف دیگر با یک مطالعه تاریخی در خواهیم یافت که گفتمان روشنفکری، معطوف به موضوعاتی که زندگی روزمره مردم، تجربههای زیست گروهیهای مختلف اجتماعی مانند زنان، جوانان و موقعیتهای عادی زندگی و تمام موقعیتهای اجتماعی دیگر که تعامل انسانها به طور عادی و طبیعی در آنها صورت میگیرد، نبوده است. به همین دلیل ارتباط مردم با متون انتشار یافته فضای روشنفکری، که لازمه نقد اجتماعی است کمتر رشد کرده است. در نتیجه روشنفکران در حلقه خود تولید فکر میکردند اما برای پیوند آن با حوزه عمومیو نقد همگانی آن، زمینهای وجود نداشته است.
نقد اجتماعی معاصر:
اما این به این معنا نیست که در گفتمان روشنفکری معاصر، نقد اجتماعی غایب است. اگر بهدلیل فرار از طوالت این متن به فضای گفتمانی دهه شصت و هفتاد نپردازیم، حداقل امروز در فضای روشنفکری افغانستان متون، مقالات، کتب و تحقیقهای زیادی منتشر میشود که اکثرا به زبان عمومینوشته میشود و هم از نگاه ادبی و علمی معیاری و کامل است و بالتبع با موقعیتهای عادی زندگی مردم منطبق و مرتبط است. در گفتمان روشنفکری معاصر، هدف اصلی نقد اجتماعی معطوف به تحول اجتماعی در جامعه، شکلگیری ساختارهای مدرن دولتداری، گسترش ارزشهای دموکراتیک و توسعه ارزشهای فرامادی متناسب با زبان جهانی امروز است.
ویژگی دیگر این گفتمان این است که معطوف به همگان است و به زبانی ساده و نوعی سبک زیبایی شناسانه مردم پسند صورت میگیرد. اگر از این قاعده پیروی کنیم که متن خوب متنی است که عوام بفهمند و خواص بپسندند (جمالزاده ۲۰۱۳)، روشنفکران امروزین به خوبی درک کردهاند که مخاطب آنها تنها خواص نیستند و عوام نیز فرصت اظهار نظر در مورد اثرشان را دارند. بنابراین نویسنده امروزی باید درک کند که در حوزه گسترده مخاطبینش، اعم از خواص (اهل نظر) و عوام (جامعه)، همه فرصت دارند تا متنش را نقادی کند. همین مساله باعث شده که نقد اجتماعی مدرن افغانستان نقدی دموکراتیکتر، همگانی تر و معطوف به ارزشهای مدرن باشد. حال آنکه نقد سنتی و کلاسیک تا اندازه زیادی نخبهگرایانه و اشرافی بوده است. بر علاوه، با در نظر داشت اینکه خصیصه دیگر نقد اجتماعی معاصر عبارت است از سازگار کردن انسان، جامعه، تاریخ و فرهنگ معاصر ما با ارزشها و اصول و مبانی فکری و فرهنگی تجدد در دنیای معاصر، نقد اجتماعی امروزی به شدت تحت تاثیر تحولات فناوری و تکنالوژی قرار گرفته است و هرکس با استفاده از این فناوری و تکنالوژی خود دانشش را بدون واسطه به دیگران عرضه میکند.
لیبرال دموکراسی و نقد اجتماعی:
دموکراسی بر اصولی تکیه دارد که در طول تاریخ برای ایجاد دولت- ملت دموکراتیک شکل گرفتهاند. جوهره این اصول را در اصالت فرد، قانونگرایی، مردمسالاری و تاکید بر حقوق طبیعی، مدنی و سیاسی میتوان یافت. به علاوه، لیبرالیسم، پراگماتیسم، نسبی گرایی، قرارداد اجتماعی، اصل رضایت، اصل برابری، حکومت جمهوری، تفکیک قوا، حقوق مدنی، پارلمانتاریسم و… نیز از اصول و مبانی فکری و فلسفی دموکراسی دیروز، و لیبرال دموکراسی امروز هستند. آن گونه که «آربلاستر» میگوید، لیبرالیسم به مثابه نگرشی تجربه گرایانه، شکّاکانه، عقلگرایانه و آزاداندیشانه به زندگی است؛ یعنی انگیزه اساسی لیبرالیسم، پدیدآوری آزادی هر چه بیشتر برای فرد انسانی است. همین زمینه باعث شده که نقد اجتماعی در فضای لیبرال دموکراسی کنونی جان بگیرد. به تعبیری، همانقدر که تجدد به رشد نقد اجتماعی کمک میکند، به همان پیمانه فضای مردمسالار و دموکراتیک میتواند زمینه را برای پیوند حوزه روشنفکری با حوزه عمومیفراهم کند. بدون ذهنیتی چندصدایی و دموکراتیک، نمیتوان نقد اجتماعی را ترویح کرد. به برکت فضای دموکراتیک امروز، روشنفکران هر آنچه بخواهند مینویسند و اجتماع آزاد، هرگونه که بخواهد نقدش میکند. دموکراسی امروز فرصت بینظیری را در اختیار نسل ما قرار داده که میتوان از آن به بهترین وجه و در راستای خلق دانش و تعالی و توسعه سیاسی جامعه استفاده کرد.
شخصیت شهروندان و نقد اجتماعی
نقد اجتماعی از ابتدای زایش به نقد سیاست، زبان، ادبیات، هنرها و یا بهطور کلی نقد فرهنگ سیاسی و رفتارهای اجتماعی شهروندان ارجاع داشته است و هم به رفتارها، منش، بینش و عادت وارههای مردم مرتبط بوده است. اما موج جدید نقد اجتماعی در افغانستان سیر آشفتهای دارد.
با آنکه پذیرش انتقاد، اولین قدم برای اصلاح کردن است، انتقادپذیری هنوز برای جامعه ما به یک فرهنگ تبدیل نشده است؛ اول بهدلیل اینکه در بسا موارد، نقدی که میکنیم سالم نیست و دوم بهدلیل اینکه فرهنگ پذیرش نقد و تجدید نظر در افکار و رفتارها، بخشی از شخصیت یک شهروند افغانستان نشده است. تمدن غرب دو سرمایه عظیم در اختیار دارد: اول، فرهنگ ایجاد سیستم و دوم، فرهنگ نقد و تجدید نظر در افکار و روشها (سریع القلم ۲۰۰۱). بزرگترین خدمتی که یک روشنفکر میتواند به جامعه بکند این است که در راستای تحول شخصیتی شهروندانش اهتمام ورزد. ما در افغانستان به یک شهروند جدید نیاز داریم که در کنار مسوولیتپذیری، حدشناسی، خودشناسی و تعادل، نقدپذیر نیز باشد. همین نقد است که دریچه را بهسوی تجدید نظر در روشها و اصلاح رفتارها باز میکند. اگر اندکی به فضای حاکم بر افکار روشنفکری و نقد اجتماعی توجه کنیم در خواهیم یافت که امروزه ما اکثر انرژی خود را صرف تقابل و بحث علیه انتقادات میکنیم تا اینکه آن انتقاد را بپذیریم و طبق آن روش و یا نظریه خود را اصلاح کنیم. وظیفه همه ماست تا نقدپذیری را بخشی از شخصیت شهروندان کشور بسازیم تا فرهنگ انتقاد سالم رشد کند. چون شخصیت مقدم بر افکار است. شخصیت، تربیت و اصالت میخواهد. شخصیتِ متعادل و انتقادپذیر، ثبات رفتاری میآورد و همین ثبات رفتاری است که نقطه وصل تجدد، نقد اجتماعی و حوزه روشنفکری است. انسانها بیشتر با شخصیتشان شناخته میشوند تا با افکارشان. افکار انسانها سیال است و شخصیت آنها پایدار. تکامل اصل انتقادپذیری در شخصیت شهروندان افغانستان، آنها را عقلانیتر و متعادلتر میسازد که این خود لازمه یک جامعه منظم و توسعه یافته است. نقد اجتماعی در کنار فضای متجدد و دموکراتیک، نسلی انتقادپذیر میخواهد و ما باید تولیدش کنیم.
نقد اجتماعی مجازی و همگانی:
در دهه اخیر، در نتیجه گسترش ماهوارهها، انترنت و فضای مجازی، گفتمان نقد اجتماعی در افغانستان در نوعی چارچوب جهانی نقش خود را ایفا میکند. مقالات، کتب، شعرها، داستانها، روایتها و طنزها گفتمان تازهای از نقد اجتماعی افغانستان را شکل داده است. در این گفتمان مجازی شده، رسانهای شده، همگانی شده، انبوه شده، صنعتی شده، دموکراتیک شده، تنوع یافته و بسیار پیچیده و متکثر شاهد نوعی گفتگوی اجتماعی تازه هستیم که در آن افراد جامعه، پیوسته در حال نقد خود، دیگران، جهان هستی، دانش و نظام سیاسی هستند. فضایی که هیچگاه در تاریخ کشور شاهد آن نبودهایم.
تکنالوژی و فناوری جدید که جهان را به دهکدهای تبدیل کرده است، رسانههای اجتماعی و دنیای مجازی باعث شده که امروز منبع اصلی دانش انتقادی افغانستان را در کنار روشنفکران و نخبگان، انبوهی از مردم که به اندازه استعداد، ذایقه، و متناسب با ارزشها، نگرشها و تواناییهایشان متنی مینویسند و به دیگران عرضه میکنند، تشکیل دهد. از اینرو امروز همه ما اعم از روشنفکر یا عامی و متخصص یا غیرمتخصص، گوینده و یا شنونده یک نقد اجتماعی همگانی هستیم که دامنهای بس وسیع دارد.
روشنفکر نمایی در گفتمان نقد اجتماعی:
اگر تعریف روشنفکر این باشد که مسوولانه، موثر، رسالتمند و به منظور کمک به تحول اجتماعی و تولید فکر بنویسد، در فضای پرهیاهوی روشنفکری فعلی کشور ما، نقد مسوولانه و موثر کافی نمییابیم. اگر نقادی ادبی را استثنا قرار بدهیم، بقیه نقدهای صادر شده از انبوه نظریهپردازان دنیای مجازی و حوزه عمومی به همه چیز میماند جز به یک نقد سازنده و سالم. نقد موثر نیاز به یک لحن سالم، صدق نیت، استناد به شواهد مستند و استدلال قوی دارد. حال آنکه پرخاشگری، دشنام و یکجانبهگرایی، فضای حاکم اکثر متون نقادانه صادره از فضای روشنفکری افغانستان را به شدت آلوده و مغشوش ساخته است. این وضعیت فرسایشی باعث میشود که نقد اجتماعی به توسعه سیاسی جامعه نیانجامد و ما نتوانیم مخاطب نقدپذیر و جامعه نقادی که به پایداری جریان روشنفکری میانجامد، تولید کنیم.
نقد بصری:
نقد معاصر هنوز هم نیاز به متحول شدن دارد. فناوری دوربین و سینما که موجب متحول شدن گفتمان نقد اجتماعی میشود و بیش از همه آن را به تمام لایههای آشکار و پنهان زندگی روزمره نزدیک میکند، بیشتر از هر زمان دیگری در فضای نقد اجتماعی معاصر افغانستان غایب است. دوربین، با توجه به قابلیتهایی که برای تولید تصویر طبیعی و روزمره اجتماعی در موقعیتهای گوناگون زندگی دارد، این امکان را به روشنفکر بصری میدهد تا بتواند لایههای پایین تر یا فرودست جامعه و گروههای طرد شده اجتماعی را وارد گفتمان نقد اجتماعی کند.
حضور کمرنگ لایه روشنفکر بصری و دوربینهای سینمایی نقادانه راه را برای رسیدن به نقطه مطلوب پیوند روشنفکر به گفتمان عمومیطولانیتر میکند. روشنفکری بصری یا به عبارت دیگر سینماگر دوربین دار نقاد افغانستان، باید بتواند از مفهومپردازیهای انتزاعی فلسفی فراتر رفته و نقد اجتماعی را از راه نشان دادن و افشا کردن بافت و بستر اجتماعی زنده جامعه، متحول کند.
نتیجه:
با آنکه رابطه نقد اجتماعی کلاسیک با حوزه عمومی تاریخچه درخشانی ندارد، به برکت آزادیهای عمومی، تکنالوژی و فضای متجدد، نقد اجتماعی معاصر متنوعتر، دموکراتیکتر، چندصدایی و همگانی است. علیرغم فضای مساعد، نقد اجتماعی، که هدفش تولید فکر و اصلاح رفتار در حوزه روشنفکری است، هنوز هم به یک قدرت پایدار و مستقل در حوزه عمومی تبدیل نشده است. تحول در شخصیت شهروندان منتقد و انتقادپذیر، کشاندن نقد به لایههای زیرین اجتماع (نقد بصری)، نقد مسوولانه و مستدل، رشد فرهنگ انتقاد سالم، پذیرش انتقاد به منظور اصلاح نظریهها و روشها و اصلاح ابتذال دنیای مجازی در حوزه نقد همه میتواند خودآگاهی انتقادی جامعه را برانگیزد و دستگاه تولید فکر که بدون شیرازه نقد سالم و اصلاح روشها و نظریات پایدار نخواهد شد را به تکامل برساند.
بدون شک حوزه نقد اجتماعی که در این مبحث به آن پرداخته شده است نیاز به کنکاش و مطالعه بیشتری دارد. امیدواریم این نوشته مقدمهای باشد برای پژوهش و تفحص بیشتر در این حوزه و این متن بتواند زمینهساز تحول نقد اجتماعی توسط طیف پیشاهنگان تجدد یا نظریهپردازان و روشنفکران کشور باشد، برای گذار افکار پراکنده به یک بنگاه پایدار تولید دانش.
___
مطلب بالا در روزنامه هشت صبح منتشر شده است.