خبر و دیدگاه

دین و سیاست توافق یا تضاد؟

khawernia
احمد ذکی”موسی”

رابطۀ دین با فلسفه چیست؟

رابطۀ دین با علم چیست؟

رابطۀ دین با سیاست چیست؟

رابطۀ دین با دنیا چیست؟

این پرسشها ومانند این ها، سوال های اند که هر از گاهی مطرح شده وتوجه علما ودانشمندان را به خود جلب می کنند.

بسیاری می خواهند که همه چیز را در دین داخل کرده واز ان تمام چیزها را استخراج واستنباط کنند. حتا برخی از ایشان گفته اند:” قرآن دارای همۀ معارف است وما هیچ نیازی به معارف دیگر نداریم؛ برای اینکه معارف دیگر یا اینکه موید قرآن است که در این صورت فضولی بیش نیست، ویا اینکه با قرآن تعارض دارد که در این صورت گمراهی بیش نخواهد بود”.

وبسیاری دیگر می خواهند دین را از تمام صحنه ها دور نگه داشته وان را از همه چیز خالی سازند، تا اینکه دین، تنها مبحثی یادگاری در بعضی علوم مانند: فلسفه یا تاریخ ویا علم جامعه شناسی …باقی ماند وبس.

در گذشته ها ابن رشد (نواده) رسالۀ مشهور خویش را تحت عنوان (فصل المقال فی تقریر ما بین الشریعه والحکمه من الاتصال) به رشتۀ تحریر درآورد. ودر آن بیان کرد که فلسفه وشریعت هرکدام دارای ویژگیهای منهجی ووظیفوی اند، لکن هردو (شریعت وفلسفه) باهم پیوند وتداخل دارند، وفلسفه در اصل با شریعت تناقض ندارد بلکه شریعت را تأیید وخدمت می کند وشریعت هم، مانع فرا راه فلسفه نیست بلکه به فراگیری فلسفه برای کسانیکه اهلیت آن را دارند، دستور می دهد.

واقعیت این است که شخصیت وزندگی ابوالولید ابن رشد، پاسخ کامل برای تمام اینگونه پرسش ها است. وی فیلسوف عقلگرا وطبیب حکیم وفقیه قاضی بود. در فکر وزندگی ابن رشد تمام این تخصص ها زندگی کرد ودرهم آمیخت وهرگز عقلش انفجار نکرد وزندگی اش هم در اضطراب نیفتاد! بلکه در بارۀ وی گفته اند:” درطب از فتوای وی یاری می جستند چنانچه در فقه به فتوای وی پناه می بردند”.

ابن رشد در طب وفلسفه فقیه بود کما اینکه در فقه وسیاست طبیب بود. وبسیاری از علمای اسلام شریعت را به طب تشبیه می کنند چنانچه امام شاطبی گوید:” شارع (آورنده دین)، طبیب اعظم است”.

رابطه دین با سیاست، بسان رابطه طب به انسان است. این رابطه، رابطۀ پزشکی ودرمان ووقایه است نه رابطه رقابت وکشمکش، ومناسب هم نیست که چنین باشد.

انبیای الهی از سیاستمداران فاضل واز نخستین سیاستمداران به حساب می آیند، وشریعت الهی بزرگترین سیاست ها ومترقی ترین آن ها در تمام تاریخ بشریت به شمار می آید. امام ابوبکر شاشی در مقدمۀ کتاب گرانسنگ خود بنام (محاسن الشریعه) دلائل تألیف این کتاب را بیان نموده می گوید: (من این کتاب را نوشتم)” تا گویای محاسن شریعت بوده ومبین این باشد که شریعت زیر مجموعۀ “سیاست فاضله” ای آسانگیرانه است وبه آن پیوند ناگسستنی دارد”.

شاید کسانی بگویند که:”سیاست فاضله” که مقصود سخن گذشته است، همانا غیر از سیاستی است که امروز با آن سروکار داریم. من می گویم: مشکل از همین جا پدید آمد، وسیاست وسیاستمداران به شریعت وسیاست شرعی وبه انبیاء وسیاست آن ها نیاز پیدا کردند. بسیاری از مردم به ویژه سیاستمداران به این باوراند وگاهی هم تصریح می کنند که سیاست توانائی تحمل اخلاق وضوابط اخلاقی واعتقادی را ندارد. آیا از این دردمندانه تر برای سیاستمداران است که انگیزه های اخلاقی را از دست دهند؟ وضوابط اخلاقی را پشت سر باندازند؟ وایا برای چنین دردی درمانی بهتر از “طب شرعی” وجود دارد که دل ها وخردها ونفوس را معالجه می کند؟

امام غزالی می گوید:” سیاستی که می تواند خلق را اصلاح کند وآن ها را بسوی راه راست سوق دهد وباعث نجات آن ها در دنیا وآخرت گردد، چهارگونه است: نخستین وعالی ترین آن ها، سیاست انبیاء علیهم السلام است”.

سیاستی که انبیاء برای آن مبعوث شده اند در اصل واساس سیاست تربیتی، آگاهی دهی، واجتماعی است. امروز همچنان حکومت ها واحزاب سیاسی از سیاست تعلیمی، تربیتی، اجتماعی، فرهنگی ورسانه ای وحتا سیاست دینی سخن می زنند. واز مبارزه با فساد واخلاقی سازی زندگی عمومی …سخن به میان می آورند، آیا کدام فرق جوهری میان سیاست انبیاء واین ها دیده می شود؟

وحتا سیاست هایی که متعلق به رئاست دولت ها وحکومت ملت ها است، اینگونه سیاست ها هم از رسالت وسیاست وتلاش های اصلاحی انبیاء خارج نبوده است. ویگانه مشکلی که همواره فرا راه انبیاء ودعوت شان قرار داشت همانا “ملأ” بودند، یعنی روساء ورهبران وسیاست مداران. هرگاه بخواهیم تعریف جامعی از قضایای سیاسی داشته باشیم می توانیم بگوئیم که: هر قضیه ای که رهبران وسیاستمداران در آن طرف واقع شوند آن قضیه سیاسی است. بنابر این هرگاه رهبران وسیاستمداران متعرض کارهای انبیاء شدند به این معنا است که قضیه، سیاسی است یا اینکه دارای ابعاد سیاسی می باشد. وچگونه خواهد بود اگر انبیاء وسیاستمداران رو در روی هم قرار گرفته ومتعرض همدیگر شوند؟ مثلا، موسی متعرض کارهای فرعون گردید، وفرعون هم مانع کارهای موسی شد، وسیاست نبوی با سیاست فرعونی رو در روی هم قرار گرفتند… آیا کسی در این امر شک وتردید دارد که موسی داشت کار سیاسی ای انجام می داد، یا اینکه موسی با چالش های سیاسی روبرو بود؟

زمانیکه آیات متعلق به بعثت موسی علیه السلام را در قرآن کریم می خوانیم، چنین احساسی به ما دست می دهد که گویا رسالت موسی جز رسالت سیاسی چیز دیگری نبوده است، ویا اینکه موسی جز برای فرعون وبرخی از یاران نزدیکش فرستاده نشده است. از جمله، آیات ذیل می باشد:

(سپس به دنبال آنها (یعنى پیامبران پیشین) موسى را با آیات خویش به سوى فرعون و اطرافیان او فرستادیم اما آنها (با عدم پذیرش این آیات) بر آن ظلم کردند ببین عاقبت مفسدان به کجا کشید؟) (اعراف:۱۰۳).

(ما موسى را با آیات خود و دلائل و معجزات روشنى فرستادیم به سوى فرعون و هامان و قارون و همگى گفتند موسى ساحر دروغگویى است)(غافر:۲۴).

(به سوى فرعون بروید که طغیان کرده است)(طه:۴۳).

(ما پیامبرى به سوى شما فرستادیم که گواه بر شما است، همان گونه که به سوى فرعون رسولى فرستادیم)(مزمل:۱۵).

کار سیاسی موسی علیه السلام حالت استثنائی ای در میان پیامبران نبود، بلکه تمام انبیای الهی سیاستمداران به مفهوم کلمه بودند. حضرت سلیمان سیاستمدار بی مانندی بود. در حدیث صحیح از پیامبر خدا وارد شده است که فرمود:”رهبری و زمامداری بنی اسرائیل را پیامبران علیهم السلام به دوش داشتند. و هرگاه پیامبری وفات می یافت، پیامبر دیگری بجایش می نشست و همانا پیامبری بعد از من نیست و زود است که بعد از من خلفائی بیایند و زیاد می شوند”.

وخاتم پیامبران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم خود عملاً وارد صحنۀ سیاسی شدند وکارهایی سیاسی به تمام معنا ومضمون کلمه انجام دادند از قبیل: سیاست تعلیمی وتربیتی، تنظیمی وپلانگذاری، آموزشی واجرایوی، تاسیس دولت وادارۀ آن، رهبری وتدبیر شئون جامعه وقضایای صلح وجنگ و…

گمان نکنم کسی از من بخواهد تا برای اثبات مدعای خویش دلیلی ویا مثالی ارائه کنم برای اینکه مساله روشن تر از آن است که نیاز به دلیل داشته باشد. پس چیزیکه عیان است چه حاجت به بیان. همچنان تشریعات اسلامی که در قرآن وسنت وفقه اسلامی وارد شده هیچ حوزه ای را بدون احکام تفصیلی ویا قواعد کلی فروگذار نکرده است.

پس چگونه امروز روشنفکران وسیاستمداران ما ارتباط میان دین وسیاست را انکار ویا استنکار می نمایند. حتا یکی از زمامداران عرب همواره می گفت وفریاد می زد” دین در سیاست نیست وسیاست در دین؟!

در صده های اخیر، گفتگوها وسروصداهای زیادی پیرامون رابطۀ دین وسیاست پدید آمد. ونخستین بار اینگونه گفتگوها در اروپا صورت گرفت وبازار آن تا مدت های مدیدی در آنجا گرم بود سپس دامنۀ این معرکه به جهان اسلام هم کشانده شد. حاصل این سروصداها چه بود؟

اروپائی ها در زمینۀ ایجاد جدائی میان دین وسیاست موفق شدند وتوانستند حضوردین درزندگی سیاسی را تضعیف کنند. وبا مروز زمان این وضعیت در میان آن ها جا خوش کرد ومورد پذیرش فرهنگ غربی قرار گرفت. اما در سال های اخیر اروپائیان عقبگردی برای اعادۀ اعتبار دین در زندگی سیاسی داشتند که آخرین نشانۀ آن زمانی آشکار شد که گفتگوهایی پیرامون دستور موحد اتحادیه اروپا صورت گرفت وجایگاه مسیحیت در آن تثبیت شد، طوریکه کشور ترکیه بخاطر مسلمان بودنش به حیث عضو این اتحادیه که همه مسیحی اند پذیرفته نشد. واین کار باعث شد تا بسیاری از ناظرین وتحلیلگران اتحادیه اروپا را به عنوان باشگاه مسیحی توصیف کنند.

در زمینۀ جدائی دین از سیاست به طورعام، وجدائی دین از دولت به گونه خاص، درجهان اسلام تلاش های زیادی صورت گرفت که تا کنون میدان جنگ آن داغ بوده واز تمام وسائل برای تضعیف همدیگر استفاده می شود. وطرف های جنگ ازیک طرف کشورهای غربی با پیروان محلی شان اند وطرف دیگر تودۀ مردم ونخبه های اسلامگرا.

وبه طورکلی، تمام گام هایی که در این مسیر نهاده شد ودستاوردهائی که بدست آمد، جزعمل جراحی دردناک وغیرموفقانه ای بیش نبود که اولین تجربه آن در جهان اسلام، تجربه انقلابی خونینی بود که توسط کمال اتاتورک در ترکیه به حمایت کامل ودوامدار کشورهای اروپائی ازهشتاد سال بدینسو به اجرا گذاشته شد.

با وجود این آیا این تجربه به موفقیت انجامید ؟ وآیا ترکیه توانست به استقرار سیاسی دست یابد؟ پاسخ این پرسش ها را همگان می توانند از پاسبانی شدید وبی رحمانه نظامیان از نظام سیکولار ترکیه بدانند، نظامیانی که یک لحظه انگشت شان از ماشه های تفنگ شان دور نیست! این وضعیت تمام تجربه هائی است که در جهان اسلام – با تفاوت های اندکی از نگاه شکل وزمان ومنطقه – مورد اجرا قرار گرفته است.

اگر موفقیت های نسبی غربی ها را در زمینۀ جدائی دین از سیاست کنار بگذاریم که موفقیت خوب ومفیدی بوده ونگاهی به تاریخ بطورعام وبه تاریخ جهان اسلام به طور خاص بافگنیم خواهیم دید که ارتباط اجتناب ناپذیری میان دین وسیاست وجود دارد. چرا بسان ابن رشد به (بیان آنچه میان شریعت وسیاست ازارتباطی است) تلاش نکنیم؟

باید هرچیز را در جایش بگذاریم وبرای هرچیز حقش را بدهیم واز تمام آنچه نزد دیگران است استفاده کنیم. آیا این حکمت نیست؟ برادران سکولار! آیا این بهتر ومفیدتر وراحت تر برای امت ما از کشمکش های طولانی برای دور سازی دین از سیاست ویا از دولت نیست؟ گرچه تلاش هایی که در زمینۀ جدائی دین از سیاست صورت می گیرد هرگز به موفقیت دست نخواهد یافت.

هرگاه روش ابن رشد ( که روش عقل وحکمت) است خوش تان نمی آید، بفرمایید از روش های دمکراتیک استفاده کنید، واز حق مردم تان در انتخاب دفاع کنید، حتا اگر انتخاب شان منجر به انتخاب شریعت الهی وجمع میان دین وسیاست گردد.

تنها چیزی که باقی می ماند این است که مداخله دین در سیاست باعث برخی ترس ها ونگرانی ها شده است؛ به همین لحاظ همواره پیرامون این مساله احتیاطات واعتراضات معقولی صورت می گیرد که در بخش اینده ان شا الله به آن خواهیم پرداخت.

نویسنده:پروفسور احمد الریسونی

برگردان به فارسی: احمدذکی “خاورنیا”

نوشته های مشابه

‫۳ دیدگاه ها

  1. بنظرم بهتر است عقل و خرد که بر بنای علوم مثبته استوار است، جای دین را بگیرد. ببینید. جنایاتی راکه الشباب در سومالی و بوکوحرام در افریقا،القاعده در جهان و داعش در سوریه و عراق و طالب در افغانستان انجام میدهند، همه زیر نام دین انجام میدهند. وسیله شان فقط دین است. ما میبینیم که عالمان دین در این کشورهای اسلامی علیه جنایات آنها چیزی نمیگویند و اقدامی نمی کنند. این کار شان این معنی را میدهد که داعش و القاعده و طالب مطابق دین عمل میکنند. مثلا”در مصاحبه تلویزیونی در تلویزیون طلوع ملا کوثر طالب را در جنایات انجام شده شریک نمیداند. همین قسم ملایان مساجد در تعدادی از مساجد بنفع طالب سخن میرانند.

  2. برای اینکه دست مردم از یخن دین خلاص شود، بهتر است و به فایده دین میباشد که از سیاست و دولت جدا باشد. بخاطر اینکه در دولت هزاران مشکلات است. و تجربه تا حال هیچ دولتی اسلامی را نشان نداده است که کارنامه خوب در خور دین خصوصا”دین اسلام داشته باشد. هرچه ما تاحال دیده ایم چز شرم و بینی بریدگی چیز دیگر نبوده است.

  3. به ارتباط موسی پیغمبر: باوجودیکه موسی علیه السلام یکی از پیغمبران زُور یهود میباشد من در مورد آن در کتاب “تولد دیگر” نوشته شجاع الدین “شفا” خواندم که کسی بنام موسی پیغمبر وجود خارجی نداشته است. یعنی موسی مثل جن و پری توسط رهبران و آیدیولوک های مذهبی ساخته شده است، به این معنی که در تاریخ تحقیق بعمل آمد و در نتیجه معلوم شد که موسی یک شخصیت خیالی بوده است. محققین دو دلیل قوی را برای اثبات ادعای خود ارایه نمودند.:
    ۱- نام موسی نام لسان عبری یعنی لسان یهود میباشد. طبق داستان که موسی از سبد توسط خواهر فرعون از دریا برون آورده شد و خواهر فرعون نام اورا موسی یعنی به لسان عبری از آب کشیده شده،گذاشت.. سوال در اینجاست که اگر خواهر فرعون اورا نام گذاری کرد پس چرا بلسان خود اورا نام گذاری نکرد.
    ۲-دلیل دوم اینکه موسی برای خلاصی قوم خود از چنگ فرعون فرستاده شد. و بسیار در گیری هائی با فرعون به این ارتباط داشت که همه نوشته شده است. سوال در اینجا است که اگر موسی چنین در گیری را با فرعون داشته است، پس چرا در هیچ آثار باقیمانده از فرعون مثلا” کتاب، لوحه و کتیبه و یا سنگها نام موسی یافت نمیشود.
    بنأ” خود واضح میشود آن شخص زرنگی که دین یهودرا اساس گذاشت یک ناول نویس قوی بوده است که با استفاده از تجارب ادیان گذشته چنین داستان را نوشته و دیگران به دوام آن همین کار را دوام دادند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا