لویه جرگه پارادوکس سنت و مدرنیته


بحث لویه جرگه بار دیگر با برگزاری لویه جرگه عنعنوی (سنتی) برای کنکاش پیرامون امضای پیمان استراتژیک با آمریکا و مذاکره با مخالفان دولت در این روزها در رسانه ها به شدت مطرح است.
عده ای لویه جرگه را کهن ترین سنت کشور خوانده از افغانستان به عنوان کشور جرگه ها یاد نموده و نقش لویه جرگه را در تصامیم بزرگ ملی برجسته می دانند.
از سوی دیگر عده ای لویه جرگه را پدیده ای تازه، پسااستعماری و اختراع حکومت در حیات سیاسی کشور دانسته و از آن بیشتر به مثابه ابزار قدرت برای توجیه سیاستهای رسمی نام میبرند.
حکومتها برای ایجاد “هژمونی” با استفاده از نهادهای جامعه مدنی و ابزار ایدئولوژیک چون نویسندگان، نهادها، رسانهها، مدارس، نصاب (برنامه) درسی، مساجد و … تلاش میکنند دیدگاهها، برداشتها، ابزارها و روشهای اعمال سلطه و نفوذ را به صورت منسجم و قانع کننده ارایه نمایند تا از یک سو مفاهیم مورد نظر قدرت در ذهن افراد جامعه تهنشین شود و از سوی دیگر زمینه حکومت کردن و تداوم حکومت و اعمال سلطه بر افراد بدون توسل به خشونت فراهم گردد.
با استفاده از این روش، حکومت یا گروه حاکم، در مواردی با اعمال سلطه و فشار و در مواردی با استفاده از “قدرت نرم” افراد جامعه یا “اتباع” را به پذیرفتن ارزشهای اخلاقی، سیاسی و فرهنگی خود ترغیب می کند. این رویکرد در بسا موارد با برقراری “هژمونی” و “استیلا”، نیروهای آزادی خواه و دموکرات را از تحقق اهداف و آرمانهایی آزادیخواهانهشان در جامعه باز میدارد.
برای رهایی از این وضع، به عقیده انتونی گرامشی، نیروهایی دموکرات و آزادی خواه، نیازمند به چالش کشیدن تفکر غالب و ایجاد “هژمونی” بدیل با استفاده از نهادهای جامعه مدنی هستند. این کار با نقد، برجسته سازی تنش میان اندیشه و عمل نیروی حاکم، ایجاد معرفت عمومی، خود آگاهی و تغییر بنیادین در اندیشه و آگاهی انسان ممکن است. انسانها در این تفکر و رویکرد عنصر اصلی و فعالیاند که میتوانند تاریخ و سرنوشت خود را خود تعیین کنند.
از سوی دیگر، بحث “اختراع سنت” یا “اختراع سنت در تاریخ” اریک هابسبام مبین این واقعیت است که بسا از سنتها و نهادهایی که کهن و تاریخی پنداشته میشوند برساخته های تاریخی تازهاند. این سنتها در قالب رفتارها، مناسک، نهادها و … با توجه به اصل تکرار و تداوم با پیشینهء تاریخی اختراع میشوند تا از یک سو تداوم تاریخی سنت یا نهاد را به نمایش گذارند و از سوی دیگر حرکتها و سیاستهایی را مشروعیت بخشیده یا توجیه نمایند. در این رویکرد تاریخسازی، جعل تاریخ یا اسطورهسازی نیز یکی از روشهای معمول برای توجیه قدرت و مشروعیت بخشیدن به سیاستهای گروه خاص به شمار میرود. در این جستار با اتکا به همین تئوری تلاش میشود “لویه جرگه از اسطوره تا واقعیت” به اختصار مورد بحث قرار گیرد.
پسمنظر تاریخی
تاریخنویسی رسمی در افغانستان مدعی است که افغانستان کشور جرگهها است و در تاریخ چند هزار سالهاش به عنوان یک کشور مستقل و متمایز از دیگران توسط جرگهها اداره گردیده است. میر غلام محمدغبار، عبدالحی حبیبی، علی احمد کهزاد و سایر تاریخنویسان ناسیونالست بر این باوراند که لویه جرگه و ایجاد حکومت توسط جرگهها در افغانستان به دورهء آریایی و چندین هزار سال قبل از میلاد مسیح بر میگردد. از دیدگاه آنان این روند در هرسه مرحلهء تاریخی آریانا، خراسان و افغانستان در کشور ادامه مییابد.
مهمترین لویه جرگه طبق روایت رسمی در تاریخ معاصر کشور لویه جرگهء سال ۱۷۰۹ در مانجهء قندهار به دعوت میرویس هوتکی و بعد از آن لویه جرگه سال ۱۷۴۷ در شیر سرخ قندهار به دعوت اقوام افغانستان برای تعیین زعامت ملی است که در نیتجهء جرگهء نخست افغانستان استقلال خود را از ایران به دست می آورد و در نتیجهء جرگهء دوم احمدشاه ابدالی موسس افغانستان معاصر به حیث نخستین پادشاه این کشور انتخاب می گردد.
برگزاری جرگهها و تصمیمگیری در مشورت با مردم به عنوان جزئی از نظام سیاسی افغانستان در دوره های مختلف ادامه مییابد و طبق روایت رسمی تا سال ۲۰۱۱ بیش از ۱۹ لویه جرگه در کشور برگزار میگردد، که آخرین آن لویه جرگهء اضطراری (۲۰۰۱)، لویه جرگهء تصویب قانون اساسی (۲۰۰۳)، جرگهء امن منطقوی میان افغانستان و پاکستان (۲۰۰۷)، جرگهء مشورتی صلح (۲۰۱۰) و جرگهء عنعنوی (۲۰۱۱) برای بحث پیرامون معاهدهء راهبردی با آمریکاست.
لویه جرگه در این روایتها به عنوان بلندترین مرجع و ممثل اراده ملت در تصمیم گیری و حل قضایایی بزرگ ملی شناخته می شود که به دعوت پادشاه یا رئیس جمهوری با ترکیب انتصابی یا انتصابی-انتخابی برگزار میگردد. بعد از سال (۱۹۲۳) تا تصویب قانون اساسی (۲۰۰۳) لویه جرگه به عنوان یک نهاد سیاسی در افغانستان با تفاوت ها و تعریفهای ویژه به رسمیت شناخته شده است.
در بحث ریشهیابی و تفاوت میان جرگه و لویه جرگه قابل تذکر است که جرگه، مرکه یا شوری به عنوان سازوکاری برای حل مشکلات درونقبیلهای میان قبایل ترک، پشتون و بلوچ سابقهء طولانی دارد. البته نوعیت این جرگهها میان این قبایل متفاوت است.
واژه جرگه
کلمهء “جرگه” در زبان فارسی به معنای صف و حلقه، دسته و گروه، مجلس وعده ای شکارچی یا سپاهی که شکار را در صحرا محاصره کنند و حلقه زدن انبوه مردم به کار رفته و در متون ادبی فارسی سابقهء طولانی دارد.
بحث جرگه به عنوان سازوکار حل مشکلات درون قبیلهای میان اقوام و قبایل پشتون بیشتر در نوشته های پسااستعماری نویسندگان بریتانیایی در بارهء پشتونها قابل دسترسی است. الفنستون در گزارش سلطنت کابل در (۱۸۱۵) نخستین کسی است که در مورد جرگه به عنوان سازوکار حل منازعات میان پشتونها به تفصیل نوشته است. در ضمن اینکه کاربرد جرگه برای فارسی زبانان و دیگر اقوام افغانستان ناآشنا نیست، ولی غیرپشتونها در این کشور بیشتر از اصطلاحاتی چون “شورا”، “شورای محلی”، و “مجلس مشورتی” استفاده میکنند و جرگه به معنایی که میان پشتونها کاربرد دارد میان فارسی زبان افغانستان مطرح نیست.
در زمان حکومت امیر حبیب الله خان (۱۹۰۱-۱۹۱۹) و امان الله خان (۱۹۱۹-۱۹۲۸) برای نخستین بار نهادی به نام “شورای دولت” از نزدیکان پادشاه و مقامات عالی رتبهء دولتی تشکیل می گردد. در ۱۹۳۰ حکومت نادرخان به جای شورای دولت مجلس شورای ملی را تشکیل میدهد و در ۱۹۳۳ مجلس اعیان به میان میآید و میان سالهای ۱۹۶۴-۱۹۷۸ نامهای فارسی مجلس شورای ملی و مجلس اعیان به نامهای پشتوی “ولسی جرگه” و “مشرانو جرگه” تغییر مییابد.
لویه جرگه برساخته استعماری یا نهاد کهن؟
پژوهشهای تازه و واکاوی لویه جرگه به عنوان نهاد کهن و مرجع در تصمیمگیریهای بزرگ ملی خلاف آنچه را نشان میدهد که روایت رسمی به تصویر میکشد. بحث فلسفهء وجودی شورای ملی، پارلمان و لویه جرگه در حوزهء ما بحث تازه است. این مباحث چون دیگر مفاهیم غربی بعد از برخورد ما با مدرنیته، ورود استعمار و تغییرات بنیادین در اصل مشروعیت سنتی وارد حوزه ما می گردد.
تا قبل از سقوط خلافت عثمانی و ورود استعمار منظومه سیاسی در حوزه ما بیشتر در محور دودمانهای مختلف و پدیدههایی چون دارالاسلام، دارالکفر، خلیفه، خلافت، پادشاه، امیر، سلطان، اولیالامر، بیعت، اطاعت اولیالامر، نصیحت و … با مشروعیت سنتی الهی و دودمانی میچرخید. بحث مرجعیت مردم و ملت در حاکمیت و اعمال این حق از طریق نمایندگان منتخب در افغانستان و حوزه ما بحث تازهای است که بیشتر به دوره امانالله خان بر میگردد.
نویسندگان و تاریخنگاران رسمی و نیمه رسمی ناسیونالست افغانستان که مدعی اند لویه جرگه به مثابه یکی از اجزای حکومت مرکزی در افغانستان به دوره ما قبل از اسلام و آریاییها در این کشور بر میگردد هیچگونه اسنادی برای اثبات این ادعای خود ندارند. هیچ سندی قبل از برگزاری جرگهء ۱۹۲۳ در دست نیست تا نشان دهد که پادشاهان افغانستان برای مشوره، نمایندگان مردم را در پوشش یک نهاد سیاسی بزرگ به مشورت فراخوانده باشند.
چون از یک سو چنین بحثی در حوزه ما مطرح نیست و از سوی دیگر بیشتر پادشاهان به مطلقالعنانی و استبداد شهرت دارند. طبق اسناد موجود، اصطلاح “لویه جرگه” ترکیبی از کلمه “لویه” پشتو و “جرگه” فارسی برای نخستین بار در اسناد مربوط به لویه جرگه ۱۹۲۳ در زمان امانالله خان قابل دسترسی است.
جرگه در تاریخنگاری رسمی
به رغم اصرار و تاکید تاریخنگاران رسمی و نیمه رسمی، که مدعیاند لویه جرگه از زمان میرویس هوتکی تا زمان امیر حبیبالله ادامه داشته، پژوهشهای پسین خلاف ادعای آنان را به اثبات میرساند. به طور نمونه، غلام محمد غبار مدعی است که امیر شیرعلی خان در سال ۱۸۶۶ لویه جرگه تشکیل داد. غبار این موضوع را از میرزا یعقوب علی خوافی از کتاب پادشاهان متاخر افغانستان نقل میکند. او در کتابش از مجلس نام میبرد نه از لویه جرگه.
لویه جرگه ساخته پسااستعماری
حسن کاکر، یکی دیگر از مورخان معاصر افغانستان از برگزاری سه لویه جرگه در زمان امیر عبدالرحمن سخن میگوید. ولی برای اثبات این ادعایش هیچ سندی ارایه نمیکند. لویس دوپری نیز از برگزاری لویه جرگه در زمان امیر عبدالرحمن می گوید، ولی مانند کاکر هیچ سندی برای اثبات ادعایش به دست نمیدهد.
بارنت روبین یکی دیگر از نویسندگان معاصر، در مورد افغانستان نیز مدعی تعدیل جرگه سنتی به لویه جرگه در زمان امیر عبدالرحمن خان است. لویس آدمک از برگزاری لویه جرگه در ۱۹۱۵ در زمان امیر حبیبالله جهت تصمیمگیری در مود بیطرفی افغانستان در جنگ جهانی اول خبر میدهد و غبار نیز از جرگه در زمان حبیبالله خان میگوید. ولی هیچ یک از اینها سندی برای اثبات ادعای خود ارایه نمیکنند.
پژوهش اخیر جمیل حنفی نشان میدهد که این نام برای نخستین بار در پی مشورت امانالله خان با اعضای جریان مشروطهخواه در جلسات قبل از برگزاری لویه جرگه ۱۹۲۳ در شهر جلالآباد مطرح گردیده است. ریشههای نظری شکل گیری چنین نهادی در این مرحله از تاریخ افغانستان، به روایتی به افکار و اندیشه های محمود طرزی بر می گردد. جلسات بزرگی در این مقیاس یا شبیه لویه جرگه ای که تاریخ رسمی افغانستان به تصویر می کشد، قبل از انقلاب فرانسه گهگاهی به دعوت امپراطور در این کشور برگزار می گردید. این مفهوم به ترکیه و از آنجا به افغانستان انتقال یافته است.
مصطفی اتاترک بعد از شکست خلافت عثمانی و تسلیمی بدون قید و شرط خلیفه به متفقین با تشکیل کنگره های ملی و تاسیس “مجلس ملت بزرک ترکیه” برای نخستین بار به نام نمایندگان ملت بزرگ ترک در مقابل مشروعیت سنتی و تصمیم خلیفه/سلطان قرارگرفت. با توجه به آشنایی طرزی با ترکیهء آن روز و روابط نیک امان الله خان با ترکیه، بعید نیست که این روند از نمونه ترکیه با برجسب افغانی نسخه برداری شده باشد.
بیشترین نوشتهها در مورد جایگاه و اهمیت جرگه به دوره خاندان مصاحبان و تشکیل انجمن ادبی کابل، انجمن تاریخ و “پشتو تولنه” (انجمن پشتو) در دهههای سی قرن گذشته میلادی بر میگردد. نویسندگان و اعضای این انجمنها که بیشتر به زبانهای انگلیسی، اردو و فرانسوی بلد بودند، با ترجمه آثار انگلیسی در مورد تاریخ پشتونها و منطقه بحث لویه جرگه را به صورت مستقیم با نحوه ایجاد دولت افغانستان و چگونگی انتخاب اولین پادشاه در ۱۷۴۷ رابطه دادند.
همانطور که اشاره رفت، اولین کسانی که در باره جرگه نوشته اند انگلیسها، فرانسویها و نمایندگان رسمی و نیمه رسمی “شرکت هند شرقی” هستند. الفنستون نخستین کسی است که در این باره به تفصیل نوشته است. روایت رسمی با استفاده از مباحث پراگنده و گمراه کننده پسااستعماری، به قدرت رسیدن احمدشاه ابدالی در ۱۷۴۷ را به صورت رمانتیک و ایده آل به تصویر می کشد: لویه جرگه نه روزه، مباحث آزاد و دموکراتیک، نقش پیر صابرشاه کابلی به عنوان حکم، انتخاب پادشاه، مشارکت جمعی اقوام افغانستان و تاسیس افغانستان معاصر.
مشروعیتدهنده تصامیم دولتی
روایت رسمی به خاطر ایجاد تعادل در رابطه و ساختار قومی در افغانستان، از تشکیل دو یا سه لویه جرگه ملی در زمان میرویس هوتکی از غلزاییهای افغانستان میگوید تا غلزاییها نیز از این افتخار محروم نگردند. فراتر از این، برای سهیم ساختن بقیه اقوام کشور، روایت رسمی برای لویه جرگه به عنوان یک نهاد سیاسی سابقه تاریخی چندین هزارساله و آریایی اختراع میکند تا همه اقوام ساکن در کشور در آیینه این سنت دیرین خویشتن را ببینند. با خلق این سنت و ایجاد تداوم میان گذشته و حال نویسندگان رسمی برای لویه جرگه مقام فوق العاده مهم، مشروعیت بخش و نمایندهء ارادهء مردم سر و سامان داده اند.
تمام منابع تاریخی فارسی از ۱۷۰۰ تا قبل از ورود استعمار و تولید علم و گفتمان استعماری، به شمول تاریخ احمدشاهی (۱۷۷۳)، مجمل التواریخ (۱۷۸۱) هیچ بحثی از لویه جرگه، مشورهء استقلال طلبی، انتخابات و مباحثات دموکراتیک در دوره میرویس هوتکی و پادشاهی احمدشاه ابدالی در واقعه سال ۱۷۴۷ ندارند.
مباحث جرگه به صورت پراگنده در نوشته های استعماری شکل می گیرد. سپس از سوی نویسندگان بومی وارد متون فارسی گردیده و از بعدها از سوی نهادهای رسمی حکومت با اضافه نمودن پیشوند “لویه” به مرور زمان با اسطوره سازی و “اختراع سنت” به گفتمان منسجم ارتقا مییابد و بار دیگر این روایت منسجم از سوی محققان و پژوهشگران بیرونی چه روسی و چه غربی به صورت گسترده تبلیغ میگردد.
به این صورت، لویه جرگه نه یک نهاد کهن بلکه برساخته تاریخی پسااستعماری و اختراع تحریف شدهای از مفهوم غربی حق حاکمیت و نمایندگی مردم از سوی حکومت افغانستان میباشد. در پی تلاشهای گسترده ایدئولوژیک و هدفمند طرفداران حکومت و نسخه برداری عدهای کثیری از دانشمندان غربی و دانش آموختگان داخلی به نادرست لویه جرگه را بلندترین مرجع مشروعیت دموکراتیک و ابزاری برای پایان بخشیدن بحرانهای ملی تلقی میکنند.
نهاد دموکراتیک یا ابزاری در دست حکومت؟
پژوهشهای پسین نشان میدهد که هیچ یک از لویه جرگهها به ویژه در دورههای استبداد و حکومتهای شاهی مطلقه آزاد و دموکراتیک نبوده اند. این نهاد در غیاب نهادهای دموکراتیک و پارلمان منتخب و فعال همیشه از سوی حاکمان مورد سوء استفاده قرار گرفته است. نحوه انتصاب، دست باز حکومت در گزینش اعضا، توزیع پول، تطمیع و فشار، تعیین آجندای جرگه از سوی حکومت و میزان تخصص، فهم و آگاهی افراد شرکت کننده از قضایای مورد بحث در لویه جرگه به صورت طبیعی دموکراتیک بودن این نهاد را زیر سوال می برد.
شاید مناسبترین ساختار نیمه دموکراتیک برای نهاد لویه جرگه برای اولین بار در قانون اساسی ۲۰۰۳ پیشبینی شده است، ولی حکومت افغانستان با عبور از شورای ملی و لویه جرگهء تعریف شده در قانون اساسی دست به تدویر لویه جرگه عنعنوی زده است که خود میزان استفاده ابزاری از این نهاد را به نمایش میگذارد.
پارادوکس سنت و مدرنیته
افغانستان و هر کشور در حال توسعه از یک سو در صدد پیشرفت و تجددگرایی است و از سوی دیگر در تلاش برگشت به سنت و پیوند زدن مفاهیم جدید و مدرن به مفاهیم و پدیدههای کهنه و قبیلهای. کشورهای در حال رشد و توسعه برای فهم وضعیت عقب افتادگی یا پیشرفت خود از نمونه یا شاخص کشورهای پیشرفته استفاده نموده و برای رسیدن به مرحله این کشورها برنامهریزی نموده و تلاش میکنند.
از سوی دیگر، این کشورها شاید برای مصرف داخلی تلاش مینمایند تا شعارهای مدرن را در قالب مفاهیم سنتی برای رسیدن به توسعه و پیشرفت ارائه نمایند. اگر سنتها دست و پاگیر این کشوها باشد و نگذارد به توسعه به پیش بروند، سوالی که مطرح میگردد این است که با برگشت به این سنتها یا پیوند زدن مفاهیم تازه به آنها چگونه میتوان به توسعه دست یافت؟
افغانستان از یک سو با اتکا به کمکهای بینالمللی در تلاش تاسیس نهادهایی دموکراتیک و آزاد است و از سوی دیگر تلاش دارد تا قبیلهایترین و غیر دموکراتیکترین نهاد ها را به عنوان ابزار دسترسی به دموکراسی مورد استفاده قرار دهد.
نتیجه گیری
روایت رسمی با تاثیرپذیری از گفتمان پسااستعماری و با استفاده از ابزار ایدئولوژیک و اختراع سنتها، تصویر نادرست و اسطوره ای از لویه جرگه به عنوان ممثل حاکمیت ملی و اراده مردم ارائه می کند. این برداشت تحریف شده از مفهوم غربی نمایندگی از مردم و حاکمیت ملی، از سوی نویسندگان و پژوهشگران غربی نسخه برداری و به صورت گسترده در غرب تبلیغ می گردیده است.
تمام اسناد تاریخی نشان میدهد که نهادی به نام لویه جرگه تا سال ۱۹۲۳ در کشور وجود نداشته است. حکومتها همیشه از لویه جرگه ها به عنوان یک وسیله ابزاری در جهت مشروعیت بخشیدن و توجیه سیاست خود استفاده کرده اند. برگزاری جرگههای پسین در افغانستان و رسانهای شدن زوایای مختلف آن ماهیت غیردموکراتیک این نهاد را بیشتر آشکار کرده و دیگر از آن اهمیت پیشین دوره گذار در افغانستان و در سطح جهان برخوردار نیست. توقع حل مشکلات پیچیدهء افغانستان از این نهاد سنتی در یک نشست یک روزه یا چند روزه دیگر چندان واقعبینانه به نظر نمیرسد.
____
مطلب بالا در سال ۲۰۱۱ در سایت بی بی سی فارسی منتشر شده است.
کاملا درست! اگر افغانستان مردمش آنقدر متمدن میبودند که در قرن ۱۸ از خود شورا داشتند پس به این حال و روز نمی آفتادیم. گیرم که تمام این گفته ها شان در مورد قدمت جرگه درست باشد باز هم این یک چیز کهنه است با موجودیت مجلس نمایندگان هیچ نیازی به این چنین جرگه ها نیست.