خبر و دیدگاه

چرا مردم حق دارند که زهیر والی شان نباشند؟

zaki_daryabi
ذکی دریابی

غنی در تماس تیلفونی به والی میدان وردک دستور داده است که پنج گروگان مربوط به کوچی ها باید هر چه زودتر رها شوند و گروگان گیری برای او غیر قابل تحمل است. به پیام و پیامد این خبر توجه کنید سپس به ذهن تان مرور کنید که در برابر آن ۳۱ گروگان مربوط به قوم هزاره چه کرد و پاسخش به نمایندگان غزنی در واکنش به گروگان گرفتن چهار زن و کودک هزاره چه بود. شک ندارم که بسیاری ها از رفتار قومی و فاشیستی غنی در قبال گروگان گیری ها شوکه می شوند.

حالا به نظرتان این خبر برای مرد پیر بهسودی که شب و روز در مقابل تجاوز کوچی ها مقاومت می کند چه معنی می دهد؟ و به نظرتان جاغوری ها و کسانی که خانواده ها و عزیزان شان در گروگان اند، چه واکنش در مقابل این خبر دارند. آیا به نظر تان غنی اعلام جنگ نکرده است؟ آیا غنی آشکارا از کوچی گری و تجاوز این گروه انسانی، حمایت نمی کند؟

درچنین وضعیتی، آیا بر حق نیستند آنانی که نمی خواهند افرادی امثال زهیر والی شان باشند؟ برحق اند. به چند دلیل:

۱- رأی هفتاد در صدی هزاره ها به عبدالله نه به معنی برتر بودن عبدالله نسبت به غنی بود، بلکه مبارزه ی بود بر علیه تمامیت خواهی غنی و استبداد او. غنی همانقدر که حالا مستبد است، قبل از ریاست جمهوری نیز مستبد و آدم قبیله بود. غنی همانگونه که حالا ترسناک و فاقد تفکر است، آن زمان نیز ترسناک و پُر از تفکرات قومی و تمامیت خواهی بود. مردم قبل از انتخابات و در انتخابات علیه غنی ایستاد و به او و فکر و برنامه هایش “نه” گفت و به عبدالله رأی داد.

۲- حالا با فهم اینکه غنی قبل از کرسی ریاست جمهوری همین مستبد فعلی و مبتکر سیاست قومی بود، کسی که برایش روزنامه زد، روزنامه ی را حمایت کرد و در سراسر هزاره جات پول مصرف کرد تا او به قدرت برسد، حق دارد والی ولایتی باشد که ۷۰ در صد مردم آن به غنی رأی نداده است؟ مگر ۳۰ در صد ( احتمالی) رأی هزاره ها را برای اشرف غنی که حالا واضحاً در پی حذف قومی و ترجیحات تباری است، که برایش جمع کرد؟ زهیر و امثال او شریک در “ماتم و غم” امروز هزاره هاست. زهیر پله شد تا غنی به تاج و تخت برسد. حالا از همان تاج و تخت دستور امتیازدهی به کوچی ها صادر می شود.

۳- اگر حتی فرض کنیم که زهیر آن زمان نادان بود و نمی دانست که غنی چقدر برای استبداد و تمامیت خواهی توانایی دارد، حالا خودش با پوست و گوشتش حس می کند. از میانی تمامی کسانی که برای اشرف غنی سخن گفت، که در قدرت نیست؟ فاروقی؟ اتمر؟ جیلانی پوپل؟ حکمت کرزی؟ معصوم استانکزی؟ مرستیال؟ خانواده مجددی؟ … اما از هزاره ها کی در قدرت است؟ زهیر؟ نویان؟ … این انزوا چه معنی می دهد؟ مگر نه اینکه ما را تا به قدرت رسیدن کار داشت. زهیری که در اوج مبارزات انتخاباتی گلویش خشک و بی آب شده بود، پس از مراسم تحلیف چند بار سخن گفته است. چند بار سخنش را شنیده اید؟ او نمی توانست اجمل عابدی باشد؟ نمی توانست نظیف سالارزی باشد؟ می توانست. اما نمی شد، چون هزاره بود. زهیر این نکته را حالا خوب حس کرده است. اما چرا ساکت و خاموش است؟ این سکوت او نشانه ی ذلتِ نهفته در درون او برای رسیدن به قدرت است. او قدرت را به هر قیمتی می خواهد. کسی که قدرت را به هر قیمتی خواست، نه تنها بیکاره نیست، بلکه استعداد تفنگ گرفتن علیه مردم خود را نیز دارد. و این زهیر دانای کنونی چه عجب سکوت پیشه کرده است برای اینکه والی بامیان شود. سکوت امروز او و آتش سخن گفتن دیروز او به این می ماند که آن روزها تلویزیون روشن می دیدیم حالا آن تلویزیون خاموش است و خراب.

۴- راستی! ادعای این همه سواد و فهمی که ما داریم، به چه کار آید که یکی بهتر از زهیر برای بامیان پیدا نشود. پیدا می شود. اما چرا اجازه نمی دهیم یک کسی دیگر والی بامیان شود که نه مثل زهیر با رفتنش جنگ حزبی را در بامیان شعله ور کند و نه رفتنش مردم را به تکلیف “اعتصاب و اعتراض” گرفتار کند. اگر سرآمد هزاره ها برای ولایت بامیان، فردی مانند زهیر باشد، توان ما در بازی سیاست و قدرت چه دردناک و ناامید کننده است.

۵- مردم بامیان و هزاره ها، حق دارند که از گذشته ی ما بپرسند. همانگونه که از گذشته ی مزاری تقدیر می کنند. به بامیانی هایی که ایستاد می شوند تا زهیر والی شان نباشند، باید احترام کرد که حق دارند تا از زهیر و کارکرد گذشته اش (حد اقل در دوران انتخابات) بپرسند که چه کردی و با که کردی؟ این سوال دشواری است که هیچ شک ندارم زهیر برای آن پاسخ ندارد. مردم می ترسند که سکوت زهیر در قبال چنین وضعیتی، به قول عبدالله وطندار” پدیده ارسال والی” به بامیان نباشد. زهیر والی ارسال شده قبیله و غنی باشد تا چنان کند که غنی می خواهد. او استعداد چنین فرمانبرداری را دارد و چند ماه است که این فرمان را با سکوتش اجرا می کند. پس بامیانی ها حق دارند که از گذشته والی شان بپرسند و مراقب آینده ولایت شان نیز باشند. و با این حق، زهیر مستحق والی بودن در بامیان را ندارد.

نوشته های مشابه

‫۳ دیدگاه ها

  1. جای بسا دلگرمی و اطمینان میباشد، که جوانان ما آگاهانه علیه ستم قومی بمبارزه برخاسته اند. من تأیید میکنم که زهیر نباید والی بامیان باشد. بدلیل اینکه کسیکه در خدمت استبداد قرار میگیرد از مستبد کرده او بدتر میباشد. بخاطر اینکه مستبد بخاطر تحکیم استبداد و منافع غیر عادلانه خود به استبداد دست میزند اما کسیکه در خدمت استبداد قرار میگیرد انقدر نادان و خاین میباشد که با تیشه ریشه خودرا میزند. حالا ببینید که چنین ادم چقدر ضعیف و بیهمه چیز میباشد. ولوکه لفاظ خوب هم باشد، لفاظی او به دلقکان درباری میماند. اینطور ادمها مثل زهیر به اندازه پر کاهی هم ارزش نمیتواند داشته باشد. و از اینطور ادمان خود بیگانه و خود فروش توقع خدمت بنفع مردم ابلهی محض میباشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا