خبر و دیدگاه

از کشافی در علم منطق تا نقاشی بر سقف شیشه‌ای

alem eftekhar
عالم افتخار

شُکری به شُکریه بارکزی:

نبوغ خواهر ما شکریه بارکزی؛ اخیراً عجب گل کرد که منجر به کشف و اختراع قاعده بس مهمی در علم منطق گردید!

گور و گردن روایتگران و حکایت گران؛ که آورده اند:

اولاده آدمی؛ اول اول ها گپ زده نمیتوانستند و در مواقع ضرورت؛ با های و هوی و هیر و هور و هع و بع و اخ و وخ و تعدادی دیگر از علایم و اشارات و اشکال (قریب مثل کودکان نوزاد کنونی)؛ با یکدیگر افهام و تفهیم میکردند. اینها را «سیستم اولیه علامات مخابره و مفاهمه» میگفتند و بعد ها بنابر ضرورت؛ کم کم؛  آدم ها شروع کردند به ایجاد و توسعه و تکمیل «سیستم ثانویهِ علامات مخابره و مفاهمه» میان خویش.

اگر روده درازی نکنیم؛ القصه که «سیستم دوم علامات» رفته رفته به گونه زبان ها و السنه مختلف میان کتله های بشری دور افتاده از هم؛ درآمد و بعد توسط این سیستم علامات که اختراعی و قراردادی بودند؛ آدم ها سخنگوی و متکلم شدند.

آری؛ آدم ها دارای نطق و بیان گردیدند ولی رفته رفته بازهم دریافتند که تنها علامات نطق و بیان؛ برای افهام و تفهیم درست که برای همه گان سهل و یکسان باشد؛ کافی نیست. پس در پی آن شدند تا شیوه ها و میتود های درست گپ زدن و صحیح بیان کردن مطالب و معانی و مقاصد را بیابند و آنها را هم؛ شریکی و قرار دادی نمایند.

این سلسله به کشف و تدوین و تراکم میتود ها و قواعد و اصول «منطق» (فن درست و به و بهتر سخن گفتن، مدعا را ثابت کردن و مخالف را مجاب گردانیدن…) انجامید.

با اینکه معروف است که اولین اثر مدون در علم منطق را در حدود دو نیم هزار سال قبل؛ ارسطو به وجود آورده است؛ اما خود منطق و منطقی سخن گفتن و منطقی اندیشیدن غالباً به اندازه خود زبان ها و السنه جوامع بشری میتواند و باید سابقه داشته باشد. و مهمتر هم این است که علم منطق؛ نه با ارسطو کامل گردیده بوده است و نه توسط کدام نابغه و دانشمند یا دسته ای از نوابغ و دانشمندان؛ امروز و فردا و پس فردا؛ ممکن است تکمیل و مختومه گردد.

خاصه که هرچه ساحه اندیشه بشر توسعه یافته شاخ و پنجه های اختصاصی مانند مذهبی، علمی، فلسفی، سیاسی، اخلاقی، ادبی، هنری  وغیره و غیره پیدا میکند؛ اصول و ابزار های منطقی هم مانند قواعد و نظامات ریاضی توسعه و تنوع کسب می نماید و در هر استقامتی؛ اختصاصی تر میشود.

این است که گهگاه چنانکه تصادف تصادم صاعقه ای با کتله کاربنی؛ آنرا به الماس مبدل میدارد؛ صاعقه نبوغ امثال خواهر شکریه بارکزی هم میتواند خلا و کاستی مهم در علم منطق را پُر نماید و یا حلقه ای مفقوده در سلسله قواعد یا متغیر های بس مهم آنرا کشف نماید و به آفتاب اندازد.

به شما اگر معلوم نباشد به ستاره گان آسمان و فرشته گان الله سبحان و عمله و فعله شیطان؛ تماماً معلوم است که اخیراً محترمه شکریه بارکزی؛ توسط جناب رئیس جمهور اشرف غنی به ریاست کمسیون اصلاحات انتخاباتی مقرر و منتسب گردیده بودند. قرار معلوم این کار در شامگاه رفتن رفتن جناب رئیس جمهور به امریکا صورت گرفته عجله سفر و عجله نشر و ابلاغ خبرِ کار و کارنامهِ “حکومت وحدت ملی”  در عرصه اصلاحات انتخاباتی، که طرف انتظار و حتی از شرایط همکاریهای جهانی میباشد؛ موجب شده بوده است که در مورد تعیین و تقرر ایشان؛ با دیگر جانبِ دولت وحدت ملی؛ مشوره نشود.

تا بالاخره؛ به رسانه ها؛ درز میکند که منجمله رئیس اجرائیه با این انتساب؛ موافقت ندارد و حتی به ادعای سخنگوی ریاست اجرائیه؛ خانم شکریه بارکزی؛ اصلاً مشمول لیست شخصیت های توافق شده در این کمسیون نبوده اند و لهذا اقدام جناب رئیس جمهور در تقرر ایشان با “موافقتنامهِ سیاسی” که دولت وحدت ملی را شکل و مشروعیت داده است؛ تطابق ندارد.

البته شاید لازم بود که اینجا رئیس جمهور و کم از کم سخنگویان شان؛ رفع ابهام کنند و به حل و فصل مسأله بپردازند؛ ولی خواهر شکریه عزیز؛ نه به دلیل اینکه ید طولا در ستیژ گرفتن و شو های تلویزیونی و رسانه ای دارند؛ بلکه غالباً به خاطر کشفی که به عمل آورده اند؛ مقابل دور بین نشرات آمده و اعلام میدارند که:

از آنجا که تقرر ایشان هم به امضای رئیس جمهور صورت گرفته و تقرر رئیس اجرائیه هم به امضای رئیس جمهور است؛ پس مشروعیت و مقبولیت ایشان صد فیصد با مال رئیس اجرائیه مساوی است و چون و چرا در زمینه مردود است و به تعبیر قدیمی ها؛ گستاخی و تمرد هم میباشد که قابل باز پرس و محکمه و مجازات و چه و چه نیز خواهد بود.

بدینگونه خانم شکریه بارکزی؛ یک قاعده منطقی؛ کشف و ابداع و به کشور و جهان بشری؛ عرضه میدارند.

این قاعده؛ گرچه شباهت به استدلال قیاسی در منطق دارد؛ ولی عین آن نیست.

استدلال و استنتاج قیاسی در منطق (و نه در فقه!) دارای حداقل دو مقدمه میباشد که به صغرا و کبرا نیز افاده میشود که  از تلاقی این مقدمات؛  گزاره ای حاصل میگردد که آن را “نتیجه” می خوانند. درین گونه استدلال؛ هرگاه مقدمات؛ صادق باشند؛ نتیجه هم صادق میباشد.

و وای اگر مقدمات؛ صادق نباشد!

به سخن دیگر:

منظور از قیاس در منطق اینست که هر گاه دو یا چند فرض را درست و مطمئن بدانیم و رابطهٔ این فرض‌ها چنان باشد که بناچار از این فرض‌های صحیح، نتیجه‌ ای منطقی به‌ دست آید، این نتیجه را باید پذیرفت. اگر ما این نتیجهٔ منطقی یعنی همان “گزاره” را نپذیریم دچار تناقض خواهیم شد.

به عبارت دیگر قیاس، گونه‌ای برهان منطقی است که در آن از دست کم دو قضیه (فرض مقدماتی ـ پیش‌گزاره)، گُزاره‌ای (به مصداق “نتیجه”) استنتاج می‌شود.

برای نمونه، وقتی بگوییم:

ماه سیاره است. (پیش‌گزارهٔ اول)

و هر سیاره می‌چرخد. (پیش‌گزارهٔ دوم)

پس بر پایهٔ قیاس:

ماه می‌چرخد؛ ( به حیث گزاره ـ نتیجه) حاصل می گردد.

حالا انطباق قاعده خانم شکریه بارکزی را بر قیاس ببینید:

رئیس جمهور منتسب کننده مامورین عالیرتبه است.

رئیس اجرائیه را هم رئیس جمهور مقرر کرده و من (شکریه) را هم.

پس هردو دارای عین موقف و مقام استیم!

پس هر دو در عین سطح مشروعیت و مقبولیت قرار داریم!

اما بدبختانه؛ قواعد قیاسی در منطق؛ آنقدر ها بسیط و به ویژه دلبخواه نیستند (از اندک تخصصی شدن متن معذرت میخواهم)

دو نوع عمده در قیاس منطقی وجود دارد که یکی “قیاس استثنایی” نامیده میشود و اینجا مورد نظر ما نیست.

دیگری “قیاس اقترانی” است که در ارغنون ارسطو آمده و توسط اخلاف وی و دیگران کاملتر و روشنتر گردانیده شده است.

مقدمهٔ اول قیاس اقترانی صغرا و مقدمهٔ دوم ـ کبرا نام دارد. هر یک از این دو مقدمه ممکن است یکی از محصورات چهارگانه (موجبه کلی، موجبه جزئی، سالبه کلی و سالبه جزئی) باشد؛ یعنی برای صغرا و کبرا چهار حالت متصور است. پس بر روی هم؛ هر یک از اشکال قیاس؛ شانزده ‌حالت دارد که هر حالت را یک «ضرب» می‌نامند.

مجموع شانزده ضرب هر شکل قیاس اقترانی «ضروب شانزده‌ گانه» نامیده می‌شوند. از این ضروب شانزده‌ گانه برخی مناج (نتیجه دهنده) ‌اند و برخی عقیم. برای انتاج هر شکل قیاس؛ شرایطی است که هر ضربی که واجد آن باشد مناج است و هر ضربی که فاقد یکی از شرایط باشد؛ عقیم است.

در جملهِ ۳  شکل قیاسی؛ عدم موجودیت شرایط الزامی؛ چنین حالت های عقیم به خود می گیرد:

۱ ـ حسن دانشجوی این کلاس نیست؛ همه دانشجویان این کلاس کوشا هستند؛ ــــ(؟!)

۲ و ۳ ـ هر اسبی علف‌خوار است؛ هر گاوی علف‌خوار است. هر اسبی گاو است.(؟!)

بدینگونه می بینیم که اگر دکتورین خواهر ما شکریه بارکزی را قیاس منطقی بیانگاریم؛ سؤال پیش می آید که پس این قیاس؛ مناج است یا عقیم؟

عبدالله عبدالله؛ کاندیدای ریاست جمهوری در انتخابات ۱۳۹۳و برنده سه تا چهار ملیون رأی در دو دور انتخابات؛ در نتیجه “توافق سیاسی” برای ایجاد حکومت وحدت ملی؛ به حیث دومین رهبر حکومت قبول و با صلاحیت مساوی در مقام رئیس اجرائیه قرار گرفته است و در نتیجه همین توافق سیاسی؛ جناب اشرف غنی هم ؛ به حیث رئیس جمهور قبول شده و آنگاه منحیث تشریفات موقت حقوقی تا زمان لویه جرگه تعدیل قانون اساسی؛ بازهم به حکم همان توافق سیاسی؛ مؤظف بوده است تا فرمان ریاست جمهوری برای ایجاد پست ریاست اجرائیه؛ صادر نماید.

لذا گزاره های قیاسی چنین است:

“حکومت وحدت ملی” بر اساس “توافق سیاسی” تشکیل شده و بدون آن؛ مشروعیت ندارد.

غ؛ به اساس توافق سیاسی، رئیس جمهور شده است.

ع؛ به اساس توافق سیاسی، رئیس اجرائیه شده است.

پس ع مساوی به غ است!

****

رئیس جمهور به حکم توافق سیاسی؛ فرمان ایجاد پُست رئیس اجرائیه و تعیین داکترعبدالله را امضا کرده است.

رئیس جمهور بدون رعایت توافق سیاسی، فرمان تقرر خانم شکریه را امضا کرده است.

پس شکریه مساوی به عبدالله نیست!

آیا اسپ؛ گاو است؟

چون شکریه بارکزی بدون هیچکدام از شرایطی که عبدالله در آن قرار دارد؛ و بر علاوه در مورد امر مبرم اصلاح نظام انتخاباتی به مثابه یکی از اساسات اهم توافق سیاسی؛ عبدالله طرف برابر با اشرف غنی میباشد؛ پس به حسب قواعد منطق؛ تفاوت میان گزاره حاوی عبدالله عبدالله و گزاره حاوی محترمه شکریه جان؛ معادل گزاره حاوی “اسب” و گزاره حاوی ” گاو” بر می آید؛ یعنی گاو ـ اسپ یا اسب ـ گاو است!؟

البته؛ هیچکدام ما روا دار نیستم که کشف و ابداع بزرگ خانم شکریه بارکزی را اینگونه سخیف تعبیر نموده خاک و دود بسازیم. پس موضوع رئیس جمهور و رئیس اجرائیه را بیشتر مورد بازنگری قرار میدهیم تا جایگاه واقعی این دکتورین ناب و نفیس که محض امضای رئیس جمهور، خانم شکریه را همسطح عبدالله ساخته است؛ پیدا گردد.

******

از اینکه نخواستیم کشف خانم شکریه بارکزی را در گسترهِ قیاس اقترانی در علم منطق یلا کنیم. پس آنرا یک دکتورین “پسا قیاسی” می گیریم؛ مثلاً مانند “پسا مدرن”.

صاحب این قلم؛ در هنگام ایجاد “توافق سیاسی” برای تشکیل “حکومت وحدت ملی” این پرسش را مطرح نموده بود که:

ـ آیا افغانستان از مصیبت بالقوه عظیم و خطیر که در آن گرفتار آمده بود؛ به واقع و قسم خلل ناپذیر و بازگشت ناپذیر نجات یافت؟!

آری؛ مصیبت بالقوه عظیم و خطیر!

افغانستان؛ چرا در مصیبت عظیم و خطیر؛ گرفتار آمده بود؟

ـ در اثر تقلبات انتخاباتی و بحران ناشی از آن!

این بحران وخیم؛ با مداخله و پا در میانی و در عین حال با ضمانت “جامعه جهانی” توسط همان “توافق سیاسی” برای ایجاد حکومت مشترک دو کاندیدای ریاست جمهوری و دو تیم مربوط شان که در فاینل قرار گرفته بودند؛ ظاهراً مهار گردید و فروکش نمود.

درین رابطه عرض شده بود که:

حسب علوم ساینتفیک؛ این؛ ویژه گی ی سیستم عصبی و دماغی نوع بشر میباشد که به مجرد بیرون آمدن از کانون بالفعل یا بالقوه خطر و سانحه و خطا و اشتباه… به علت یابی «رویداد» می پردازد و پس از نفسی تازه کردن؛ میخواهد مطمین شود که آیا به واقع؛ ریسک و مخاطرهِ فلاکت؛ پایان یافته است؟!

این مورد؛ برای افغانستانی ها که کم از کم چهل سال است؛ از گودالی به گودالی دیگر و از فلاکتی به فلاکتی مکرر مواجه و گرفتار شده اند و گرفتار میشوند و همه روزه هم انفجار ها و انتحار های زنجیره ای و متواتر را با گوشت و پوست و جان و تن خود و اولاده و عزیزان معصوم و از دنیا بی خبر خویش؛ تجربه می نمایند و عالمی از قول و قرار هایشان همچون معاهدات و توافقات عدیده با پاکستان؛ پا درهوا مانده و یا عملاً برعکس نتیجه داده است و برعکس نتیجه میدهد؛ می بایستی به مراتب جدی تر و وسواس بر انگیز تر باشد.

عاملان بحران و دهان گشودن کانون دهشتناک خطر و سانحه در قبال مردم افغانستان همانا زمامداران کهن و قدرت طلبان “جدید”؛ بودند. مگر آنان صدفیصد طوری که خود دعوی داشتند؛ “افغانی” و “افغانیزه شده” نبودند؛ و بدون شک ترغیب گران و تحریک گران و تمویل کننده گان خارجی دور و نزدیک خود را داشتند.

وانگهی؛ تنها عناصر بومی و “ملی” مثبت و منفی نیستند که در روزگار ما بر دموکراسی های نوپایی مانند افغانستان تأثیر دارند بلکه عوامل و جریانات عدیده منطقوی و جهانی؛ هم در سمت و سو دهی و قوت و ضعف و استقامت و انحراف آن؛ دخیل و دست اندر کار میباشند.

منجمله وحید مژده افشا نمود؛ که اصلاً در پشت پرده، «داکتر عبدالله که شایع بود بیش از سی ملیون دالر در کمپاین انتخاباتی از ایران دریافت کرده است، از نظر سعودیها شخصی مطلوب نبود. گرچه سعودی در قضیهء افغانستان همیشه از طریق پاکستان عمل کرده است اما در این انتخابات؛ پاکستان ترجیح می داد تا بعد از کرزی؛ داکتر عبدالله را بر مسند قدرت ببیند زیرا داکتر عبدالله بارها از حل مشکل دیورند با پاکستان در صورت رسیدن به قدرت سخن گفته بود. اما نوازشریف با رابطهء نزدیکی که با سعودی ها داشت، در دور دوم انتخابات دیگر بدنبال پیروزی داکتر عبدالله نبود.

لذا عربستان سعودی با دادن ۱۰۰ ملیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات افغانستان را مهندسی کرد.»

و همه اینها؛ به جرئت و جسارت کارگزاران انتخابات در انجام ناشیانه و افتضاح آور تقلبات در دور دوم تا به حد «نوکر احمق» افزود و پس از به بار آمدن رسوایی عالمگیر؛ نیز سماجت عجیب و غریب ایشان را نیرو و پایداری بخشید.

منجمله افشای مکالمات تلیفونی ضاءالحق امر خیل رئیس دارالانشای کمیسون مستقل! انتخابات دایر بر سازماندهی و رهبری تقلبات را «مغشوش و جعلی و غیر مجاز و ضد قانونی» جار زده و خود او را به مثابه «وطنپرست قهرمان» به تکریم و تجلیل گرفتند و از پائین شدن و پاره شدن عکس رئیس جمهور کرزی به دست معترضان خشمگین؛ گناه کبیره حضرت آدم؛ درست کردند و خود جناب حاکم تاریخ زده و دوران گذشته را؛ ظل الله و سایه خدا خوانده؛ دارندگان نظر مخالف را فاقد صلاحیت نمایندگی در «جامعه اسلامی ما» جا زدند!

شاید غافل از اینکه تمامی اینها؛ فقط واقعیت «مثلث ارگ (کرزی) و کمسیون انتخابات و تیم تحول و تداوم» در امر توطئه و تقلب و بحران آفرینی را افشا و تسجیل مینماید و لاغیر!

البته؛ نه در این نوبت انتخابات ریاست جمهوری و نه در نوبت های گذشته؛ انتخاب شوندگانی از خود مردم وجود نداشت و اهالی کشور هم ناگزیر بودند میان فیگور های متعلق به طبقات و محافل حاکمه نو به دوران رسیده و غالباً مافیایی؛ یکی را برگزینند.

بدینگونه مردم عمده ترین شاخصی را که میتوانستند در کاندیدان و تیم های مطرح انتخاباتی جستجو نمایند؛ نزدیکی و دوری (واحیاناً ضدیت) شان با دشمن وحشی و برهنه افغانستان یعنی لشکر اجیر پاکستان و شیوخ بربریت عرب (طالبان) بود و طبق همین شاخصه؛ دسته انتخاباتی «اصلاحات و همگرایی» در دور اول؛ اقبال واضحاً بیشتری به دست آورد.

لهذا توطئه مصادره حماسه انتخاباتی مردم و کشانیدن آن به دور دوم؛ آشکارا جهت گیری به سوی «برادران ناراضی» مالک الرقاب ارگ (حامد کرزی) و همطرازان او در سطح داخلی و به سوی سعودی و شرکایش در سطح خارجی را داشت و همه حساب ها بر تقلبات گسترده سازماندهی شده؛ باز گردیده بود؛ تا جاییکه حتی بیشرمانه ادعا گردید که عامل افزایش ملیون میلیونی “آرا”ی تیم انتخاباتی «تداوم وتحول»؛ تشویق مردم برای رأی دادن به این تیم از سوی طالبان؟؟؟؟ در مناطق ناامن شرق و جنوب کشور؛ بوده است!؟

به خاطر ورود مؤثرانه به موضوع؛ اجازه دهید به جای آیات و روایات و فرمایشات بزرگان فکر و اندیشه حسب سنت و اعتیاد؛ از داشته های فوکلوریک وطنی بهره بجویم:

معروف اهالی ـ بخصوص در شمال افغانستان ـ  هست که: … (ملاخلیفه) شخصیتی بسیار متنفذ و محترم و حتی محبوب روستایی نیم قرن پیش سرزمین ما بود؛ مریدان ساده دل بیشمار داشت. تا جاییکه یکی از مریدان که محو جلال و جبروت و کرامات و برکات…! آن جناب (به نسبت فهم و فراست خودش) شده بود؛ روزی طاقت نیاورده صد دل را یک دل کرد و از پیشگاه مرشد عالی پرسید:

ـ صاحب! راست بگویین؛ شما کلان استین یا حُدا؟

ملاخلیفه؛ از این جسارت و پرسش کفر آمیز مرید نادان به خشم آمده برایش گفت:

ـ بد نکن بدبخت!؛ من بنده خاکی کجا و ذات کبریای خداوندی کجا؟

مرید؛ غرقِ حیرت خود؛ اضافه کرد:

ـ اِی صاحب! کلان خو استین؛ شکسته نفسی میکنین!!

رویهمرفته؛ ملاخلیفه که از پدر و بابا نیز بارگاه و خانقاه و ثروت و مکنت و شهرت به ارث برده بود؛ و در شعبده بازی های صوفی گونه و مذهبی نما هم استعداد و امکاناتی داشت؛ در ردیف خوانین و ملوک طوایف؛ جایگاه بلندی کسب نمود و منجمله مقام سلطنت ظل اللهی!… به عنایت و حمایت او؛ حساب کلانی باز کرد.

درین سلسله؛ ضرورت افتاد که جناب ملاخلیفه صاحب معظم و مکرم؛ در جمع سایر بزرگان قبایل و عشایر و طوایف و رعایا به کابل تشریف برده به مجلسی سلطنتی حضور بهمرساند.

مگر ملاخلیفه؛ سنگین وزن تر از آن بود که این سفر دور و دراز در کوره راه های خامه و دشوار گذار و ناخوشایند را؛ خود متحمل شود و انگهی پسرانش؛ جوانان رشیدی شده بودند؛ لهذا مصمم شد تا پسر بزرگتر را به نیابت از خویش؛ راهی این سفر نماید.

پسر ارشد ملا خلیفه (که دیگر «ملاخلیفه زاده» توصیف میشود)؛ اکه عقل و رِند و رهبر همان دهاتیان خوشباور بود؛ مگر هنوز از کلان شهری چون کابل و اسرار و غوامض روز افزون آن؛ سرشته ای نداشت و قضا را؛ این بار فیشن و درشن هم برای مهمانان ملوکانه؛ افزایش بی سابقه کسب نموده بود و منجمله همه در یک هوتل نوساخت بسیار عصری پذیرایی میشدند.

وقتی ملاخلیفه زاده؛ با خدم و حشم دهاتی اش؛ وارد کابل و مهمانسرای عصری گردید؛ محترمانه او را از همراهانش؛ جدا کرده و حسب مقامش در جمع بزرگان و معززین عالیجاه؛ بر صدر نشاندند. خلاصه خورد و خوراکِ شاید هم بیرویه از خوان سلطنتی؛ ملاخلیفه زاده را محتاج «بدرفت و بیت الخلا» ساخت. او به بسیار مشکل شروع به پرس و پال در باره کرده و نابه هنگام موفق شد که به تشناب های هوتل رهنمایی شود.

وقتی داخل تشناب یا “توالیت” فوق العاده عصری شد؛ نه اینکه چیزی از بیت الخلای عادتی در آن نیافت بلکه به هر چیز و هرسو که می نگریست؛ فوق العاده پاک و طاهر و سپید و معطر بود. تنها در چت؛ ستاره گان آسمان بِل بِل میزدند.

آخر الامر طاقت ملاخلیفه زاده؛ طاق شد؛ زیر کلاهی خود را بدر آورده و میان آن؛ خودش را تخلیه کرد و سپس آنرا به قوت هرچه تمامتر به سوی آسمان پرت نمود تا مگر در ناکجایی گم و گور شود.

بدبختانه؛ محتویات زیرکلاهی؛ چاره ای جز این نداشت که در سقف شیشه ای تیت و پاشان گردیده مناظر عجیب و غریب و حیرت انگیز را در آن نقش نماید.

غیبت دیر هنگام مهمان معزز و بلند شدن صدا ها از سقف؛ مؤظف هوتل را به داخل کشاند؛ ملاخلیفه زاده با ترس و شرم بسیار؛ دست و پای نفر موظف را گرفته التماس نمود تا در بدل پول هنگفتی؛ چت را پاک و موضوع را خاک نماید و باعث سرافگندگی او نزد مردمان نگردد!

اما مؤظف هوتل که از تولید اینهمه نقش و نگار در گنبد شیشه ای بسیار بلند توالیت و متعلقات؛ به حیرت افتاده بود؛ به هردلیلی؛ به ملا خلیفه زاده گفت:

ـ من دوچند آن پول را به شما میدهم اگر بگوئید که با چه سحر و کرامتی توانستید اینگونه روی به آسمان؛ خود را تخلیه نموده گنبد را نقاشی کنید!!؟

*****

ملاخلیفه زاده های انتخاباتی:

عملکرد عقلا! و فضلا! و رؤسای عالیمقام افغانستان در پیوند با روند انتخابات دور دوم؛ با این حکایت که دیگر جزء فولکلور مان شده است؛ شباهت طابق النعل بالنعل پیدا نموده و موجبات هل دادن کشور به سوی باتلاق فاجعه را فراهم آورد و اسباب شرم و رسوایی جهانی را برای خود ایشان و قسماً برای کشور و مردم؛ متصاعد و متراکم گردانید!

اینها که به دلیل جانفشانی های فرزندان ساده افغانستان در قوای رزمی و امنیتی کشور در مبارزه علیه شر انگیزی های وحشیانهِ طالبان و رجوع خروشان و بیهراس و قهرمانانه مردم در پای صندوق های رأی طی دور اول انتخابات؛ به حد کافی؛ نیکنامی سیاسی و مدیریتی  حاصل کرده «قهرمان نیاگارا(۲)» شده بودند؛ قدر این ثروت تاریخی و عالمگیر را ندانستند ـ به وضوح شعور و فرهنگ و معنویتش را نداشتند! ـ لهذا توطئه گرانه و انتقامجویانه علیه مردم که به دموکراسی و انتخابات «آری!» و به توتالیتاریزم امارتی و سلطنتی و قبیلوی و طالبانی «نه!» گفته بودند؛ حماسه انتخاباتی کمنظیر مردم افغانستان را مصادره کرده و هیاهوی برگزاری انتخابات دور دوم را سر دادند.

ولی چنانکه ملاخلیفه زاده در محیط و ماحول ندیده و نشنیده مدرن به دام افتاده و مفتضح شده بود؛ ملاخلیفه زاده های متقلب و متفرعن هم؛ آسمان دگرگون شده افغانستان نو را با گند خویش؛ چنان آلودند که از دوردست های زمین و زمان؛ تماشایی بود.

و چنانکه دیدیم؛ بر خلاف انتظارات کوتاه اندیشانه و چه بسا کودنانه توطئه گران و تقلب کاران؛ تیم رقیب؛ به وسعت و سرعت از توطئه و تقلب؛ پرده برداشت و با قوت و قاطعیتی در برابر آن ایستاد که مراجع ذینفع و ذیعلاقه در جهان را نیز تکان داده به چاره جویی واداشت. چرا که هنوز  افغانستان؛ مهمتر از آن است که «جامعه جهانی» بتواند؛ آنرا به طور نامحدود در دستان «ملی گرایان» ناعاقبت اندیش و کله گنجشکی رها بگذارد. وانگهی؛ امواج مقدماتی بحران چنان زبانه کشید که پیش قراول های تقلب کاران؛ آشکارا سراسیمه شدند و خود؛ بر خلاف غرش های شیرانهِ! قدیم و ندیم خویش؛ دست به دامان «خارجی ها» گردیدند.

توأمان این اوضاع و احوال بود که به تعقیب شماری از دولتمردان دیگر امریکایی…؛ کارکشته ترین نماینده قصر سفید و رئیس جمهور اوباما یعنی آقای جان کری را نیمه شبان به کابل کشانید و کار و ابتکار فشرده و پیهم ۴۸ ساعته مشکل گشایی و بحران زدایی را موجب گردیده به شکست بن بست انتخاباتی و لاپوشانی رسوایی ایجاد کرده ملاخلیفه زاده های روزگار در گنبد شیشه ای انتخابات افغانستان منتج گردید.

با «توافق نامه سیاسی» هردو کاندید مطرح از ادعا های بُرد انتخاباتی یکجانبه؛ منصرف شده متعهد به ایجاد دولت و اداره مشترک و مساوی گردیدند و به همان اندازه تعهد به اصلاح نظام انتخاباتی و سرکوبی دسیسه کاران و متقلبان در انتخابات بدنام و بدیُمن دور دوم گردیدند.

ازآن لمحات تاکنون هفت ماه میگذرد و برعلاوه از ۱۶ حمل ۱۳۹۳ روز انتخابات ریاست جمهوری در دور اول؛ اینک متجاوز از ۱۲ ماه سپری گردیده است  ۱۲ ماه پُر از بحران و ترس و یأس و حرمان ملی در کلیه عرصه ها. ۱۲ ماه نحس تر از شوم ترین روز های مطلق العنانی حامد کرزی!

پس کاریزما و اتوریته و استحقاق و هیبت و عظمت یکی از این آقایان که لقب رئیس جمهور دارد؛ در چیست که خانم منور و مبرزی چون محترمه شکریه بارکزی؛ عز تقرر خود و انتساب جناب داکتر عبدالله را علی السویه به الطاف همایونی او؛ مرتبط و محدود و مقید می نمایاند؟

به نظر میرسد که جستجوی پاسخ به این پرسش؛ در سلسله واقعیت هایی که بر می شمریم؛ کماکان نامیسر است و لذا باید در جستجوی سنجه های دیگری بود. سنجه هایی که باید بتوانند؛ و لابد می توانند شخصیت و مقام و شوکت و صولت متفاوت از آنچه در توافقنامه سیاسی حکومت وحدت ملی؛ به جانبین این سند تاریخی ارزانی شده؛ به رئیس جمهور مشروط المقام و محدود الصلاحیه ای که همه گان می شناسند؛ بخشیده باشد.

البته که چنین امری غیر ممکن نیست و هیچ جبر طبیعی و اجتماعی هم وجود ندارد؛ ذواتی که در مقامات سیاسی و رهبری و زعامت میرسند؛ همیشه در همان قیود و شرایطی محصور و میخکوب بمانند که از تنگنای آنها؛ بالا آمده اند. منجمله چوکات های توافق سیاسی مورد نظر برای ایجاد و پیشبرد حکومت وحدت ملی؛ البته که مانع یک سلسله خود سری ها و خود کامه گی ها میشود؛ ولی مانع سبقت در خدمتگذاری به وطن و مردم و منطقه و جهان و مانع تلالوی حذاقت کاری و بلوغ و نبوغ فکری و عملی و مانع کسب محبوبیت و مقبولیت به مراتب افزونتر از رقیب و شریک نمیگردد.

متأسفانه مردم افغانستان و اغلب جهانیان تاکنون چنین وریانت هایی را در مورد جناب اشرف غنی احمد زی؛ شاهد نبوده و حتی از کم و بیش امیدی که درین راستا داشتند؛ هم مأیوس و سرخورده شده می روند. میشود این کوری و کری عام و عمومی بوده باشد و در واقع جناب اشرف غنی به مدد نبوغ و توانایی های خارق العاده؛ ره صد ساله را در این یک شب و روز قطبی (شش ماهه) در نوردیده و به علت کسب موفقیت و مقبولیت و محبوبیت؛ مرز های توافقنامه سیاسی را پشت سر نهاده باشند تا جاییکه دیگر به واقع امضای و تصویب و توشیح ایشان؛ حتی برای رئیس اجرائیه و صدراعظم و هر اعظم دیگر مملکت نه تنها محترم و مطاع بلکه مایه غرور و عزت و افتخار و سرافرازی گردیده باشد.

ولی معلوم است که عجالتاً جز محترمه شکریه بارکزی؛ دیگر احدی از این موارد و مراتب آگاهی ندارد. موارد و مراتبی که موجب اقامه دکتورین «پسا قیاسی» ایشان گردیده است:

رئیس جمهور اشرف غنی؛ دیگر به علت تبدیل شدن به همانند گاندی و نلسن ماندیلا یا ناپلیون و مماثل ها؛ به اوج های فرا قرار دادی و فرا منتظره عروج نموده است!

همه بزرگان مملکت و مردم؛ برای کسب الطاف و عنایاتش سر از پا نمی شناسند!

امضای او؛ والاترین وثیقه صلاحیت سیاسی و قدرت دولتی و منزلت اجتماعی است!

همه آنها که از امضای این رئیس جمهور رؤیایی برخوردار میباشند؛ با همدیگر برابر اند!

طبعاً دیگر همه مان با عطش سیری ناپذیر؛ انتظار میکشیم تا محترمه خانم شکریه بارکزی، آنهمه پشتوانه ها(بیگروند ها)یی را که موجب این کشف بزرگ شان گردیده است؛ هرچه زودتر به عالم و آدم و انس و جنس اشکارا بفرمایند!!

مرحبا؛ خواهرما!!

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

رویکرد:

۱ ـ لطفاً در ضمیمه مقاله «عمیقترین راز های پشت پرده انتخابات و بحران انتخاباتی افغانستان» نوشته محترم وحید مژده را اینجا ملاحظه فرمائید:

http://www.ariaye.com/dari11/siasi/eftekhar9.html

۲ ـ قهرمان نیاگارا؛ مراد از داستان افغانی میباشد که در مسابقات شنا بر آبشار بزرگ و معروف نیاگارا واقع حد فاصل کانادا و ایالات متحده امریکا منحیث تماشاچی حضور داشته است ولی ناگهان در آبشار سرنگون میشود. وقتی اورا از آب بیرون می آورند؛ گزارشگران حاضر از وی جویای سوابق تمریناتی و مسابقاتی اش میشوند تا راز این دیف قهرمانانه او را بفهمند. اما هموطن عزیز ما که از ترس و خشم میلرزد؛ میفرماید:

ـ وای بر پدرک او لعنت که مره تیله کد.

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. آدم که میبیند، یکتعداد از انسانها وقتیکه حرص و آز بالای شان غلبه نماید، از عقل و منطق دور میشوند. در اینجا نویسنده بزرگوار عالم افتخار به بی منطقی سخنان شکریه بارکزوی همه جانبه روشنی انداخته است. شکریه بارکزی که با وجدان تقلب پذیر خود همیشه از موضع تقلب در بحث های تلویزیونی دفاع نموده است، خودرا در سمتی میخواهد قرار دهد که طبق میل خود بنفع سیاست تاریخ زده قوم گرائی و انحصار قدرت فاشستی، پروسه ملی انتخابات را به بیراهه بکشاند و امید مردم افغانستان را به برقراری نظام عدل و دموکراسی و آزادی به یأس بدل نماید.

  2. آقای غنی با نصب محترمه شکریه بارکزی در پست ریاست کمیسیون اصلاحات انتخاباتی، ثابت ساخت که او میلی به اصلاح در نظام انتخاباتی افغانستان ندارد، ویا آقای غنی میخواهد با نهادینه ساختن تقلب در انتخابات افغانستان، پروسه دموکراتیک انتخابات را به مسخره بکشاند. یا میخواهد توسط تقلبات شرم آور قدرت را از طریق تقلب در انحصار خود، قرار دهد. این خود نشان میدهد که اقای غنی بدنبال اصالت حقیقت نمیباشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا