خبر و دیدگاه

چرا ماموریت و کرسی دولتی در افغانستان زبان و رفتار عدالت خواهی و حق طلبی را می بندد؟

Andishmand
محمد اکرام اندیشمند

تداوم فقر و عقب ماندگی اقتصادی در افغانستان همیشه و پیوسته مانع شکل گیری مراکز و مراجع متعدد کار و اشتغال محسوب می شود. نبودِ توسعۀ پایدار اقتصادی و اجتماعی اکثریت جامعۀ افغانستان را جامعۀ نیازمند و فقیر بار آورده است. در چنین شرایط سخت زندگی، دولت یگانه مرجع و منبع اشتغال و کسب حقوق و در آمد به حساب می آید.

دسترسی به ماموریت و وظیفۀ دولتی به خصوص رسیدن به کرسی ها و مقامات مختلف دولت و حکومت،  نه تنها دسترسی به کار و اشتغال، بلکه تصاحب موقعییت و جایگاه بهتر سیاسی و اجتماعی در جهت کسب ثروت و امکاناتِ بسیار بیشتر از حقوق و معاش ماهیانه و سالانه با سوء استفاده از این جایگاه و موقعییت است. بنا بر این تمام تحصیل یافتگان، فعالان سیاسی و متقاضیان کار و اشتغال و کرسی های دولتی و حکومتی چشم به دولت دارند تا در کرسی و کار دولتی صاحب اشتغال و صاحب ثروت و اقتدار اجتماعی شوند. در حالی که شرایط و زمینه های اشتغال و کار در کشورهای دارای اقتصاد توسعه یافته و حتی کشورهای ثروتمند و نفت دار چنین نیست. در این کشور ها به خصوص در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته منایع و مراجع کار و اشتغال زیاد و بیشتر از دولت و حکومت است. دولت و حکومت معمولاً در نقش هماهنگ ساز و تنظیم کنندۀ امور اشتغال عمل می کند و تشکیلات آن نیز اندک است. مثلاً در کشور ایالات متحده امریکا که دارای نفوس یا جمعیت بیش از ۳۱۸ ملیون نفری است، ۱۶۶ ملیون نفر شاغل استند و از این میان تنها یک و نیم ملیون نفر در دولت کار و اشتغال دارند. در حالی که یکصد و شصت و چهارنیم ملیون نفر دیگر در بخش های خصوصی و غیر دولتی مشغول استند.

اما در افغانستانِ درمانده و فقیر، دولت و نهادهای دولتی نه تنها منبع و مرجع اصلی کار و اشتغال محسوب می شود، بلکه  دولت یگانه مرجع و منبع دسترسی به اقتدار اجتماعی و سیاسی و کسب ثروت حتی از راه سرمایه گزاری خصوصی و تجارت است. بسیاری از ثروتمندان در این کشور، ثروت و سرمایۀ خود را از مشارکت در سفرۀ قدرت سیاسی و از کرسی و مقام دولتی بدست آورده اند.

نکتۀ تلخ و تاسف بار این است که چهاردهۀ بی ثباتی و جنگ، نقش دولت را به عنوان یگانه منبع اشتغال و کسب ثروت و اقتدار اجتماعی افزایش داد؛ به ویژه که تغییر در مناسبات قدرت، انحصار خانوادگی و قبیله ای خانوادۀ سلطنتی و قبیلۀ محمدزایی را شکستاند و مدعیان مشارکت در قدرت در سطوح مختلف سیاسی و قومی فزونی گرفت. پنج پدیده از تبعات بد و تلخ افزایش نقش دولت و وابستگی اقشار و گروه های سیاسی و قومی به آن در اشتغال و کسب مقام دولتی شد:

  1. تورم تشکیلاتی گسترده و رو به تزایید دولت پا به پای تداوم بی ثباتی و جنگ.
  2. کاهش روز افزون فرصت های شغلی و کاهش زمینه های اشتغال در نهادها و شرکت های خصوصی و غیر دولتی.
  3. شیوع فساد فزاینده در درون دولت وتضعیف سالمیت، شفافیت، پاسخگویی، موثریت، قانونمندی و عدالت محوری دولت.
  4. وابستگی و نیازمندی تحصیل یافتگان و نخبگان رو به افزایش جامعه به دولت در عرصۀ اشتغال و در جهت دسترسی به امکانات بهتر و بیشتر حیات.
  5. تغییر در افکار و رفتار عدالت خواهانه و حق طلبانۀ نخبگان و تحصیل یافتگان فعال عرصۀ سیاسی و اجتماعی که صاحب اشتغال و مقام در دولت و حکومت می شوند.

اشتغال در دولت و دسترسی به کرسی و مقام دولتی و حکومتی در کشور فقیر و مصیبت زدۀ افغانستان که دولتش با کمک خارجی عمر می گذراند، زبان عدالت خواهی و حتی اصلاح طلبی انقلابی ترین و آرمانگرا ترین آدم هایش را می بندد. این آدم ها به خوبی میدانند و می بینند که وظیفه و مقام دولتی نه تنها وسیلۀ معیشت محسوب می شود، بلکه ابزار و عامل دسترسی به اقتدار و منزلت اجتماعی و کسب سرمایه و ثروت است؛ سرمایه و ثروتی که با سوء استفاده و فساد بیشتر، افزایش می یابد. آن ها می توانند در سایۀ افزایش این ثروت و اقتدار، موقعییت و جایگاه خود را هم در درون دولت و هم در جامعه مستحکم سازند.

پیام و پیامد این وضعیت در افغانستان چیست؟

گرفتاری و اسارت در دایرۀ باطل فساد، بی عدالتی، فقر، درماندگی و عدم توسعۀ پایدار و عادلانۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.

تحصیل یافتگان و نخبگان رو به افزایش جامعه که از دسترسی به کرسی و مقام دولتی و حکومتی و حتی کار و اشتغال دولتی محروم باقی میمانند، نمی توانند عامل و نیروی اصلاح و تغییر باشند؛ زیرا تهی دستان و نیازمندانِ هر چند کثیر، عامل و محرک اصلاحات و تغییر شده نمی توانند.

تحصیل یافتگان و نخبگانی که با تصاحب کرسی و مقام دولتی توان اصلاح و تغییر پیدا می کنند، زبان اصلاح و عدالت خواهی را می بندند. تداوم این وضعییت در چنین دولت و حاکمیت سیاسی که حتی با حضور و کمک مالی و نظامی امریکا و متحدینش تا سال ۲۰۵۰ میلادی علی رغم جنگ طالبان و دخالت پاکستان دوام کند، در پایان ۲۰۵۰، نه یک دولت موثر، سالم و پاسخگو، بلکه یک دولت ناسالم تر و فاسد تر از امروز و متشکل از نخبگان و تحصیل یافتگانی می باشد که همچنان زبان شان در جهت اصلاح و عدالت بسته خواهد ماند و دستان شان آلوده در فساد و معصیت سیاسی و اجتماعی خواهد بود.

 

نوشته های مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. آقای صاحب خان از برادران تحصیل کرده و بافهم ما از قوم پشتون ارزو کرده که در راه مردم سالاری بجای قوم سالاری مباززه نمایند و فعال شوند وبه زمامداران فاشست و انحصار گر مجال ندهند که از نام قوم شریف پشتون ما به بهانه مدافع قوم پشتون سوی استفاده نمایند. بنظر من این یک آرزوی خیلی ساده دلانه میباشد. شکی نیست که در میان تحصیل کرده گان و فعالان قوم پشتون تعدادی هستند که از مرض تبعیض و قوم پرستی مبرا و پاک اند ولی تعداد شان چنان کم میباشد که هیچ کاری از دست شان آمده نخواهد توانست. بجای آن بهتر است از نخبگان ازبک و تاجک و هزاره و سایر اقوام افغانستان بخواهد که باهم متحد شوند و دست بدست هم بدهند و چرخ دولت را از انحصار یک قوم بکشند. این یگانه راه برقراری حکومت مردم سالاری در افغانستان شده میتواند. به هر باشنده و شهروند افغانستان به هر قوم و نژادی که تعلق داشته باشد باید اجازه داده شود که از طریق انتخابات آزاد و دموکراتیک بر کرسی ریاست جمهوری تکیه کرده بتواند. در آنصورت خواهد باشد که در افغانستان حکومت قانونی بوجود آمده و حکومت قانونی بدون شک که میتواند برای ترقی افغانستان و رفاه مردم آن کار موثر انجام دهد.

  2. “چرا ماموریت و کرسی دولتی در افغانستان زبان و رفتار عدالت خواهی و حق طلبی را می بندد؟”
    نویسنده محترم جواب سوال شما خیلی ساده میباشد. بخاطر اینکه در افغان دولت بر اساس اراده آزاد و انتخاب آزاد مردم بمیان نیامده است. این طور دولت را دولت تقلب مینامند. در دولت تقلب رهبری و اختیار بدست کسی میباشد که از خرد و غرور و وجدان بی بهره میباشد. بدون شک که به اینطور زمامدار انحصار قدرت و آنهم بشکل مطلقه آن هدف میباشد. درزیر سایه چنین قدرت کرسی دولتی بکسانی داده میشون که بلی گو و نوکر صفت باشند. چون دولت یگانه مرجع کار و معاش میباشد، بخاطر مقرر شدن در دولت باید زبان عدالت خواهی را و زبان ترقی خواهی را بست اگر زبان را نبندی در کاری مقرر نمیشوی. همان است که اطفال و فامیل در تنگدستی و وضعیت ناگواری قرار میگیرند.
    برای تغیر این وضعیت باید همه دست بدست هم داد مبارزه وسیع و فداکارانه را براه انداخت. خصوصا” بکشور های خارجی ایکه در افغانستان نفوذ دارند فهمانده شود که دموکراسی و انتخابات آزاد یگانه گزینه برای محو ترورزم و عقبماندگی در افغانستان میباشد. باید خارجی ها به اراده آزاد مردم احترام گذارند و نباید بخاطر مقرری یک اجنت خود بالای اراده آزاد مردم پا گذارند. و همچنان وظیفه نخبگان قوم برادر پشتون ما میباشد، که علیه این تقلب کاری و سیاستهای نفاق انداز زمامداران پشتون به مبارزه برخیزند و صف زمامداران فاشست گماشته از طرف اجانب را از صق خلق با شهامت پشتون جدا سازند. ومردم را به برادری و برابری و انسان مداری دعوت نمایند. ما دیدیم که قوم سالاری افغانستان را تا این حد ذلیل و بیچاره ساخته است. باید راه انسان سالاری را در پیش گرفت.

  3. درست همینطور است که نویسنده محترم آنرا قشنگ بقلم آورده است. در اینطور اوضاع و احوال است که گرفتن چرخ قدرت دولتی احمیت زیادی پیدا میکند. هر کس و هر گروهی که چرخ قدرت دولتی را بدست داشت، از امکانات دولت مثل امکانات مالی، امکانات قضائی و امکانات نظامی و امکانات اجرائی و امکانات اطلاعاتی بنفع گروه خود استفاده میبرد. اگر چرخ قدرت دولتی بدست گروهی بیفتد که حد اقل دارای عقل و خرد وجدان باشد و غرور ملی در سر داشته باشد از این امکانات به سود سرفرازی و سربلندی افغانستان استفاده برده و در وازه های امید به پیشرفت و ترقی و زندگی شایسته به شهروندان را باز میکند. در آنصورت هست که نخبگان هم در زیر اداره چنین حکومت که تبعیض بر تری جوئی گروهی و قومی را نا روا میداند، تمام قدرت و تلاش خودرا بکار میبرد تا افغانستان را در شاهراه ترقی برابر سازند.
    اما برخلاف اگر چرخ قدرت دولتی بدست گروهی بیفتد که با عقل و خرد بیگانه بوده و از وجدان بیدار هم بی بهره باشند، این امکانات دولتی را بخاطر تامین منافع گروهی و قومی خویش بکار میبرند. در اینصورت است که نخبگان گروها و اقوام مختلف بخاطر امرار حیات لب ببندند و وجدان بیدار را بخوابانند و فقط حیثیت نظاره گر را بخود بگیرند و در بعضی حالات دهن جوال گیر هم شوند. که پیامد چنین اوضاع و احوال ذلت و سر افگندگی افغانستان و بیچاره گی مردمان آن شده و دروازه های امید به پیشرفت و سعادت اکثریت شهروندان کشور بسته خواهد باشد.
    اینکه افغانستان بمقایسه کشور های دور و بر همسایه در وضع رقت باری قرار دارد که حتی بیش از شصت فیصد از بودجه ملی اش از پول گدائی و خیرات تآمین میشود، ریشه در همین انحصار قدرت بدست گروهی دارد که از عقل و خرد و وجدان بیدار بی بهره میباشند. اینطور آدمان راکه همه چیز را فدای منافع قومی خویش کند و حتی با اقوام دیگر باشنده افغانستان باتعصب و عقده برخورد نمایند بنام شئونستان فاشست یاد شده و پیامد قدرت و رهبری شان جز استحکام قدرت انحصاری و مطلقه یک قوم چیز دیگر بوده نمیتواند. در زیر رهبری حکومت شئونستی فاشستی نخبگان ذلیل و بیچاره میشوند، فساد و بی عدالتی عام میشود و به بهانه جلوگیری از فساد قدرت را مطلقه میسازند و در وازه های امید و خوشبختی را بمردمان میبندند.

  4. نویسنده محترم به موضوع خیلی مهم و حیاتی انگشت مانده است. «دولت یگانه مرجع و منبع اشتغال و کسب حقوق و در آمد به حساب می آید.» اینطور دولت سر انجام به یک دولت مطلقه تبدیل گردیده که حاصل آن جز بیچارگی مردم و عقبمانی کشور و کلانی فاصله میان ثروتمندان و مستمندان چیز دیگری نخواهد باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا