خبر و دیدگاه

جنرال طاقت و یون، هیولای خفته را بیدار کرده اند!

altتردیدی نیست که سالهای دراز مردم افغانستان با هویتهای قومی و زبانی جداگانه در کنار هم زندگی کرده اند، اما همزیستی آنها هیچگاه به معنای رضایت مردم از تحقق عدالت و تأمین حقوق برابر میان گروها و طبقات اجتماعی درین کشور نبوده است. شواهد زیادی در مورد ظلم و ستم حاکمان زمان بالای اقلیتهای قومی-مذهبی در تاریخ معاصر افغانستان وجود دارد. کوچهای اجباری، قتلهای عام، به آتش کشیدن خانه ها و روستاها و سایر اعمال وحشیانه از زمان عبدالرحمان خان تا نادر غدار و ملا عمر و حتا کرزی به گونه های مختلف وجود داشته است. حکمرانان تاریخ معاصر افغانستان، به کمک استعمارگران شرق یا غرب همواره تسلط خود را بر مردم حفظ کرده اند و رسم و رواجهای قبیله ئی خود را بعنوان ارزشهای ملی بر مردم تحمیل نموده اند. رقص محلی کوچیها را بعنوان “اتن ملی”، لباس چرکین آنها را “لباس ملی” و سایر رسومات بادیه نشینان را بعنوان ارزشهای ملی بر شانه های مردم بار گذاشتند. با این حال، خاموشی طیف های اجتماعی بی بهره و ستم دیده هیچگاه به معنای خشنودی ازینگونه ارزشهای تحمیلی نبوده، و یا شاید سلطان ستم مجالی برای لب گشودن در برابر رویکردهای حکومت داری قوم محور را نداده است. اما تداوم ستم پیشگی و تمامیتخواهی حاکمان جابر این سرزمین باعث گردید تا حباب همزیستی دچار ترکش شود و ناقوس عدالتخواهی به صدا بیاید. اقلیتهای قومی در کشور دَور ارزشهای محلی خود حلقه زدند و به نحوی خواهان حقوق اجتماعی و سیاسی خود شدند. با این حال، گدازه تمامیتخواهی هنوزهم زیر پوست نواده گان ظلم و ستم در خروش است و هر از چندگاهی سر از زباله تاریخ بیرون میکشند و به آدرس همه اقوام دیگر ناسزا میگویند. اگرچه در میان تمام اقوام افغانستان افراد واپسگرا و خشک سر وجود دارد که بخاطر دست یافتن به آرمانهای مدنی و سیاسی خود از محوریت زبان و قوم و مذهب خود را به سکوه شهرت میرسانند، اما در هیچ مورد دیده نشده است که یک چهره نسبتاً شناخته شده رسانه ئی افغانستان از تریبون یک رسانه “ملی و جهانی” به نشانی بیش از ۷۰ درصد جمعیت کشور دشنان دهد.

پرسش اینجاست که آیا میشود در یک جامعه که شهروندانش بیش از نیم قرن بر سر تثبیت هویت خود در برابر هم جنگیده اند، در یک فضای نسبتاً دموکراتیک هویت قومی یک گروه را بر تمام اقوام دیگر تعمیم بخشید؟  هرچند در بیش از چهل سال گذشته گروهای قومی-مذهبی بخاطر هویت سازی باهم جنگیده اند، اما کشمکش های هویت سازی هیچگاه تا این اندازه در رسانه ها بالا نگرفته بود.

 هیولا هویتی درست زمان بیدار شد که بحث در فضای فارغ از دود و تفنگ در میان روشنفکران و قلم به دستان به میدان آمد، و شماری از شارلتانهای قومی بخاطر عدم پذیرش خواستهای قوم محورانه شان در شناسنامه های الکترونیک از میزگردهای تلویزیونی به نشانی گروهای تباری افغانستان فحش و ناسزا گفتند.

گسترش رسانه ها و دست یافتن برخی چهره های به شدت افراطی و بیمار به میزگرد تلویزیونها، درزهای اجتماعی افغانستان را بیشتر از پیش آفتابی ساخت؛ و مردم را ناگزیر کرد تا به نواندیشی در مورد پندارهای هویتی خود بپردازند. افراد بیمار و گیرمانده در جنون برتری جوئی تباری، به تفسیر تازه مفاهیم کهن در میان مردم پرداختند و برای خیلیها که اصلاً بحث هویت برای شان اهمیتی نداشت، اکنون به سوژه مورد تفکرشان مبدل شده است.

سال پار، زمانیکه جنرال طاقت، یکی از جلادان خاد و از آماتورهای کمونیزم شوروی سابق در افغانستان، همراه با اسماعیل یون، از چهره های شهیر فاشیزم در کشور، به مردم توضیح دادند که افغان به معنای پشتون، و افغانستان به معنای پشتونستان است، و هرکسی که افغان نیست “حرامی” است، به شدت مردم را آشفته ساختند. اگرچه رئیس جمهور وقت، کرزی، اینگونه اظهارات را خلاف منافع ملی دانست، و در نتیجه جنرال طاقت به مدت شش روز در بازداشت بود، اما در نتیجه اعتراضات گسترده طرفداران اسماعیل یون و دیگر حلقات فاشستی بر رئیس جمهور فشار وارد کردند تا آقای طاقت را از بند رها سازد. با این حال، این بیانات حتا به گوش دیرفهم ترینهای این کشور رخنه کرد، و آنهائیکه تا امروز خود را افغان و پشتونها را “اوغان” گمان میکردند، نیز دانستند که “اوغان” همان صفت مسخ شده “افغان” در زبان عام است، و از خود میپرسند که از دو گزینه موجود “افغان” و “حرامی” کدام یک را صفت هویتی خود برگزینند. “حرامی” در اصطلاح عام مردم افغانستان به فرزندی گفته میشود که از یک رابطه نامشروع جنسی به دنیا آمده باشد، و کاربرد این واژه به حد دور از آداب اجتماعی مردم افغانستان است که حتا کودکان کوچه هنگام جدال با یکدیگر، جرأت کاربرد آنرا ندارند، چه برسد به اینکه یک چهره سیاسی کشور از تریبون یک تلویزیون جهانی یکی ازین دو گزینه را برای تعیین هویت پیش روی مردم افغانستان قرار دهد. اکنون مشکل اساسی اینجاست که شماری زیادی از مردم غیر پشتون (حدود ۷۰ درصد جمعیت افغانستان) که خود را در عالم نادانی افغان میدانستند، فکر میکنند که مسئله انتخاب هویت باید گزینه های بیشتر ازین دو داشته باشد.  آیا یک هزاره یا ازبک یا ترکمن یا تاجیک یا پامیری میتواند یک اوغان اجباری باشد، در حالیکه از مادر ازبک، یا هزاره یا و یا تاجیک به دنیا آمده است؟

آقای طاقت و یون به این گمان بودند که بوسیله چنین توضیحات میتوانند از طرف پشتونهای دیگری که به مسایل قومی و زبانی اهمیت نمیدادند و زندگی مسالمت آمیز را در فضای همزیستی ترجیح میداند، اعتبار سیاسی بدست آورند، اما این رویکرد نه تنها به آنها هیچ دستاورد نداشت، بلکه با برانگیختن احساسات مردم به ملت سازی در افغانستان به شدت آسیب وارد کرده اند. آنها میلیونها شهروند این کشور را که در روستاها و شهرهای دور افتاده فارغ از دغدغه های سیاسی زندگی میکردند، به واکنش واداشت و امروزه موج از “افغان” ستیزی از هویت در سراسر کشور به راه افتاده است. آنهائیکه یک مفهوم “گنگ” از هویت افغانی داشتند و خود را افغان میدانستند، حالا به روشنی دانستند که افغان بودن شان یک هویت اجباری بوده است. آنها میتوانند افغانستانی باشند، اما چگونه میتوانند افغان باشند، در صورتیکه به گفته جنرال طاقت و یون، افغان معادل پشتون است. این از بزرگترین چالشهای قومی است که به تازگی بر سایر مشکلات دیگر افغانستان لنگر انداخته است.

با این حال، آقای رئیس جمهور تنها دو گزینه دارد: یا اینکه جنرال طاقت و اسماعیل یون را که از حامیان سرسختش در پیکارهای انتخاباتی نیز بودند، به زندان باندازد و بوسیله آن از مردم پوزش بخواهد، یا اینکه هویتهای قومی مردم را در شناسنامه های الکترونیک بگنجاند تا همه بدانند که صفت “افغان” بالای آنها تحمیل نمیگردد. در غیر آن، مسائل هویتی و قومی نیز در جنب مشکلات انتحار و انفجار و تنگدستی و بیکاری و جنگ و خشونت بر زندگی مردم سایه خواهد افگند، و مردم همچنان غرق مصیبتهای اجتماعی باقی خواهند ماند.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا