خبر و دیدگاه

جوانان افغانستان! علیه “پیرسالاری” و جوانمرگی؛ آگاهانه و متحدانه به پا خیزید!

alt(قسمت دوم)

فصل اول: “پیری” امر مکرم طبیعی و “پیرسالاری” امر منفور سیاسی

در حالیکه حسب قوانین طبیعت؛ پیری و پُر سالی؛ واقعیت محترم و مکرم به ویژه در گستره وجدان و عقل انسانی در اغلب فرهنگ های گشن بیخ مشرقزمین میباشد؛ “پیر سالاری” چون امری سیاسی یعنی  انواع دیکتاتوری؛ با سوء استفاده از حرمت و کرامت پیری و سالخوردگی؛ مضر و محکوم و مردود است. کما اینکه “دینسالاری” به علت دیکتاتوری مبتنی بر سوء استفاده از قدسیت دین و دینداری در باور مردمان بودن؛ مضر و محکوم و مردود میباشد.

اینچنین؛ حتی “علم سالاری” میتواند دیکتاتوری با سوء استفاده از اعتبار و اتوریته و جذابیت علم و ساینس باشد؛ و به همین علت؛ مضر و محکوم و مردود.

بنابر این؛ همانگونه که انتقاد و مبارزه و حرکت علیه “دینسالاری” و “علم سالاری”؛ بی حرمتی و ستیزه علیه نفس دین و علم نیست و بلکه دقیقاً در راستای حفظ و تأمین قداست و احترام جایگاه و پایگاه دین و علم نیز میباشد؛ انتقاد و مبارزه و رستاخیز علیه “پیر سالاری” هم بی حرمتی و ستیزه علیه نفس پیری و بزرگسالی نبوده بلکه در راستای صیانت از حرمت و جایگاه مکرم پیران و بزرگسالان جامعه و خاصتاً پدران و مادران و پدرکلانها و مادرکلانها هم میباشد.

چرا که مفاسد و مظالم و اجحافات “پیر سالاری” که ناگزیر برضد مصالح رشد و تکامل و ترقی و سعادت و موفقیت جوانان؛ (و توأمان با “مرد سالاری”؛ برضد مصالح تکامل و ترقی و آزادی و موفقیت زنان و دوشیزه گان؛) میباشد؛ موجبات خشم و تنفر و بیزاری اکثریت مطلق جوامع مربوط را نسبت به خود واقعیت پیری و بزرگسالی هم بر می انگیزد.

بازهم حسب همان قوانین طبیعی؛ سلسله ای از تفاوت ها و ناسازگاریهای عادی و اجتناب ناپذیر میان نوجوانان و جوانان، میانسالان و کهنسالان وجود میداشته باشد و به سخن دیگر حد فاصل های جسمانی و روانی میان این هر سه رده نسلی در یک جامعه واحد و حتی خانواده های واحد بالطبع وجود دارد. (که در فصل های بعدی بررسی خواهد شد.)

اینجاست که “پیر سالاری” و مفاسد و مظالم آن؛ معنا و ماهیت حد فاصل طبیعی میان نسل های قبلی و نسل سالمند را هم دگرگون جلوه داده و تضاد های عادی و قابل اغماض فی مابین را؛ به تضاد های پر از کین و تنفر؛ مبدل میدارد.

حتی به همین ملاحظه هم؛ الزامی است که بساط “پیر سالاری” جاهلانه و ظالمانه در جوامع امروزی برداشته شود تا منجمله حرمت و تکریم پیران و کهنسالان حسب ارزش های والای فرهنگی و سنن پسندیده انسانی موجود در عرف و اداب شرقی؛ محفوظ و محترم بماند.

به لحاظ تاریخی؛ چیز هایی به مصداق آنچه امروزه “پیر سالاری” میخوانیم؛ در جوامع تمدنی و ماقبل تمدنی گذشته هم وجود داشته است ولی هیچگاه به اندازه عصر کنونی؛ در تضاد و تعارض شدید و وخیم با مصالح نسل های جوانتر و منافع عمومی و ترقی و رفاه همگانی نبوده است.

اینجا مجال مکث مفصل بر تحولات و انقلابات متنوع در تاریخ و ماقبل التاریخ جوامع مختلفه بشری را نداریم ولی حتماً باید به یاد داشته باشیم که در این سیر عمومی؛ تغییرات فوق العاده عمیق؛ کم از کم دو بار اتفاق افتاده است:

یکى با انتقال از زندگى صیادى به زندگى کشاورزى؛

و دیگرى با انتقال از زندگى کشاورزى به حیات صنعتى.

 قریب تمامی حوادث و وقایع اساسى زندگانى بشری ناشى از این دو تغییر جهشی ی مهم است. در هر یک از این دوره ها، خیلی از اصل ها و سنت ها و روش ها که در دوره سابق براى سلامت و سعادت نوع، مفید محسوب مى شد؛ قسماً یا کلاً مضر شناخته شد و با آشفتگى رو به تغییر نهاد.

در تبدیل حیات صیادى به زندگی کشاورزى:

هنوز به دقت نمى دانیم که انسان کى و چگونه از صیادى به کشاورزى منتقل شد، ولى مى دانیم که در نتیجه این انتقال بزرگ به روش ها و قرار داد های اجتماعی جدیدى نیاز افتاد و در زندگى آرام و پایدار کشاورزى، بسیارى از ارزش ها و فضایل کهن عصر شکار و غار نشینی و جنگ های متداوم قبیلوی… به نقایص و معایب بدل شدند. به کار و کوشش، بیش از شجاعت نیاز افتاد و میانه روى؛ مطلوب تر از شدت عمل گشت و صلح مفیدتر از جنگ شناخته شد.

در تبدیل حیات کشاورزی به صنعتی:

چون زندگى کشاورزى به حیات صنعتى تبدیل گردید؛ تحولات همه جانبه ترى در جوامع بشرى پدید آمد و تدریجا تمام شرایط و اوضاع اجتماعى تغییر کرد. فعالیت هاى اقتصادى شکل تازه اى به خود گرفت، صنایع دستى از اعتبار افتاد، ماشین هاى کشاورزى به مزارع راه یافت و جاى نیروى انسانى و حیوانى را گرفت…. روستاییانِ بیکار شده یا علاقمند مشاغل تازه؛ براى به دست آوردن شغل، به شهرها هجوم آوردند و در محیط کارخانه ها مشغول به کار شدند.… روابط و مناسبات اقتصادی کاملاً جدید و بی پیشینه، باور ها و اخلاق و عادات عمومى را دگرگون کرد.

قبح بعضى از آنچه قبلاً رذایل و گناهان شمرده میشد؛ از میان رفت و جامعه نسبت به آن ها بى تفاوت گردید؛ و پاره اى از فضایل، ارزش و اهمیت خود را از دست داده و مردم نسبت به آن ها بى اعتنا شدند. خلاصه، بر اثر انقلاب صنعتى؛ باور ها و اعمال و اخلاق مردم به کلى تحول یافت و در نظر مردمان این دوران؛ بسیارى از خوبى ها، بد و بسیارى از بدى ها، خوب به حساب آمدند.
در زندگى صنعتى، نه تنها سازمان های اقتصادى قدیم دگرگون شده و مى شوند و سازمان هاى اقتصادى جدیدى، مانند کارخانه و شرکت و بانک به وجود مى آیند، بلکه سایر سازمان هاى اجتماعى هم تحول مى پذیرند و سازمان هاى اجتماعى بى سابقه اى نیز ایجاد مى گردند.

تمرکز مردم در شهرها:

از یک سو، به جاى دو طبقه عمده زمین دار و دهقان؛ که در اعصار کشاورزى عامل اصلى تولید جامعه بودند، دو طبقه اصلی سرمایه دار و کارگر صنعتى قد علم مى کنند و باهم  به ستیزه دامنه دارى که در دوره هاى پیشین؛ میسر نبود؛ مى پردازند. از سوى دیگر، بسط صنعت موجب توسعه کارخانه ها و تمرکز مردم در شهرها مى شود و شهر و شهرنشینى گسترش مى یابد و بدین شیوه، کانون اقتصاد کشور هاى صنعتى از روستاها به شهرها انتقال مى یابند و شهرهاى عظیم صنعتى و تجارى سر بر مى آورند.

واحد اجتماع در حالات کشاورزى و صنعتی:

در دوره کشتکارى؛ فرد؛ واحد اجتماع نبود؛ بلکه جزیى از خانواده بود؛ و خانواده واحد سازنده اجتماع شمرده مى شد، اما در دوره مدرن؛ فرد (به نام شهروند)؛ واحد اجتماع است و بستگى هاى خونى و خانوادگى، همانند دوره پیش، در رفتار و روحیات فرد؛ در نقش تعیین کننده اش؛ بر جا نمی ماند.

در دوره تولید دستى یا خانگى؛ هر واحد تولید مرکب از چند خویشاوند یا دوست نزدیک می بود؛ ولی در دوره صنعتی؛ محیط تولید؛ محیط غالباً پهناور کارخانه است و کارخانه احاطه ای می باشد که آکنده از هیاهوى ماشین هاى پرپیچ و تاب؛ و جوش و خروش انسان هاى ناآشنا با همدیگر است؛ یعنی که در آن؛ روابط کارگران با یکدیگر و مناسبات آنان با کارفرمایان، مانند گذشته ها؛ صورت خصوصى و خودمانى ندارد.

به تعبیری؛ انقلاب صنعتی یعنی اینکه؛ ناگهان، کارخانه ها ظاهر شدند و مردان و زنان و فرزندان شان، خانه و خانواده را ترک گفتند تا در ساختمان هاىی که نه براى پناه دادن انسان ها، بلکه براى حمایت ماشین ها ساخته شده بود، به نحو فردى ـ نه خانوادگى؛ کار کنند و مزد خود را به نحو فردى دریابند. شهرها بزرگ تر شدند و مردان و زنان به جاى بذرافشانى و جمع آوری خرمن در مزارع، در امکنه بسته و محدود با تسمه ها و قرقره ها و تیغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دنده آهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زندگى پرداختند. ظهور ماشین هاى نو، عمل زندگى را پیچیده و پیچیده تر و درک آن را سال به سال مشکل تر ساخت.

انقلاب اطلاعات و دانستنی ها:

در دوران کشاورزى، معمولا روستازادگان قبل از فرا رسیدن بلوغ، به منظور همکارى با پدران و مادران خود به مزارع مى رفتند و در حدود توانایى خویش به کارهاى کشاورزى مى پرداختند و از کودکى با راه و رسم فلاحت آشنا مى شدند. اینان در سنین جوانى ورزیده و کارآزموده بودند و از شخم زنى، بذرافشانى، آبیارى، جمع آورى خرمن، و دیگر فنون کشاورزى آگاهى قریباً کامل داشتند و در بیست سالگى مانند دهقان هاى سى و پنج ساله و چهل ساله مى توانستند مسؤولیت مزرعه را به عهده بگیرند و کار کشاورزى را به خوبى انجام دهند.

در آن دوران، سایر کارها از قبیل کسب و تجارت و صنایع دستى نیز ساده بوده و نیازى به تحصیلات عالى و تخصصی نداشت.

فرزندان کسبه و تجار و دیگر طبقات نیز از کودکى به مراکز کسب پدران مى رفتند و طرز کار آنان را تدریجاً فرا مى گرفتند و در سنین جوانى براى قبول مسؤولیت آن کار آمادگى داشتند؛ در نتیجه:

کشاورز زادگان و فرزندان کسبه و تجار؛ در سنین جوانى؛ به موازات بلوغ جنسى و جسمی؛ از بلوغ فنی ـ اقتصادى نیز برخوردار میشدند.
خلاصه با انقلاب صنعتى وضع زندگى بشر از ریشه دگرگون گردیده و فعالیت هاى اقتصادى و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی …. شکل کاملاً متفاوت و پیچیده اى به خود گرفت. لهذا کار کردن در محیط صنعتى و متعلقات آن مانند مارکیت ها و بانک ها و تأسیسات مختلفه و دست یافتن به موفقیت مالى و ارتقای مقام و منزلت؛ مستلزم تخصص گشت.

پر واضح است که فراگرفتن معلومات تخصصى، عمدتاً در دوران نوجوانی و جوانی؛ صرف چندین سال وقت و تلاش و کوشش فشرده لازم دارد.

دیگر جوانانى که مى خواهند در یکى از رشته های تولیدی و خدماتی و مدیریتی…؛ کارشناس و متخصص شوند، باید به مجرد فراغت از تعلیمات عمومی؛ از پى تحصیلات عالى حتی در دور ها و دور ترین جای ها بگردند یعنی که دیگر مانند کشاور زادگان و فرزندان کسبه و تجار قدیم؛ طی نشست و برخاست و کار با پدران و بزرگسالان خویش؛ همه کاره و چه بسا هیچکاره نمیشوند.

از طرف دیگر؛ پدران و اولیای سالخورده این جوانان و سایران که مدارج تحصیلات عالی را با موفقیت عالی یا لازم پشت سر گذارده اند؛ دیگر با اتکا به تجارب و سرگذشت متعارف عمر خویش؛ استاد و کار آموز و در نتیجه رهبری کننده ی آنها (همچون دوران سپری شده کشاورزی) نیستند و چه بسا به لحاظ مهارت های تخصصی؛ بسیار عقبمانده و بیچاره بوده و ناگزیر از پیروی از جوانان دانشمند و متخصص میباشند.

قابل دقت خیلی جدی این است که تفاوت و حتی تضاد مهارت و توانایی میان جوانان و پیران جامعه؛ صرفاً به ساحات تولید صنعتی و فابریکاتی؛ منحصر نمانده عرصه های سیاست و اداره و دیپلوماسی وغیره را نیز اشغال و احتوا می نماید. چرا که عصر مدرن؛ تمامی ساحات زندگانی را بغرنج و پیچیده و نیازمند آموزش ها و دانش های اختصاصی میگرداند.

گستره پهناور تر انقلاب:

در روزگار گذشته؛ عرف ها، قوانین و آداب عمومى اغلب داراى وضع پایدار و ثابتى بوده و دگرگونى آن به کندى و در طول حیات چند نسل صورت مى گرفت، ولى در دنیاى مدرن، با پیشرفت روزافزون صنعت و ماشین، زندگى مردم به سرعت تحول مى یابد و به موازات تغییر شرایط زندگى؛ عرف ها و مقررات و اخلاق عمومى و آداب اجتماعى نیز تغییر مى کند، تا جاىی که گاهى بعضى از عرف ها و مقررات و آداب و رسوم، در طول زندگى یک نسل، چند بار عوض مى شود.

به سخن دیگر در آن گذشته؛ باور ها و معارف، اطلاعات و معلومات، قوانین و مقررات، اخلاق و سنن و آداب و رسوم… مانند ساختمان هاى محکمى بودند که مى توانستند سالیان دراز در جامعه استوار و مستقر بمانند تا بر اثر گذشت زمان تدریجاً فرسوده شوند و خود به خود؟ ویران گردند، ولى پیشرفت صنعت و ماشین، جوامع بشرى را به صورت مناطق زلزله خیز درآورده؛ نه فقط بنیاد های دوران کهن بلکه بناهاى نوِین باور ها و اطلاعات و معلومات و عرف ها و مقررات قانونى و اخلاقى… در مقابل چشم هاى حیرت زده مردم، یکى پس از دیگرى، فرو مى ریزند و جاى خود را به چیز های کاملاً تازه یا آپدیت شده مى دهند و دیرى نمى پاید که تحولات صنعتى و تکنولوژیکی، آن چیز های جدیدتر را نیز متزلزل مى کند و سپس تعویض مینماید.

هکذا بر اثر انقلاب صنعتى و تکنولوژیکی، نه تنها قاره ها که سراسر کره زمین به صورت یک خانه بزرگ یا دهکده درآمده و جوامع بشرى از تمامی کم و کیف اوضاع و احوال یکدیگر آگاه شده اند و آگاه میشوند.

رادیو و تلویزیون، جراید و مجلات . کتاب ها، فیلم هاى سینمایى، شبکه های ماهواره ای و انترنیت و دیگر وسایل ارتباطات جمعى، تولید و معیشت و اخلاق و آداب… هر یک از ملل و اقوام بشرى را در معرض ‍ دید و شنید سایر مردمان جهان قرار مى دهد و از این راه؛ اقلاً پاره هایى از باور ها و خلقیات و راه و رسم و آگاهی ها و فنون خوب و بد و عادات پسندیده و ناپسند بعضى از ملت ها مورد تقلید و اقتباس مردمان دیگر قرار مى گیرد.

بزرگسالان و ثبات و محافظه کارى:

مى دانیم که بزرگسالان تا اندازه اى محتاط و محافظه کار اند و با گذشت عمر و تجربه هایى که در مدرسه زندگى خویش اندوخته اند؛ داراى ثبات نسبى میباشند و دیرتر به تقلیدها و اقتباس ها تن مى دهند، ولى نسل جوان که طبعى نو طلب و تجارب کمتر دارد و در مقابل پدیده هاى تازه زندگى حساس تر است، خیلى زود تحت تاءثیر روش هاى جدید قرار مى گیرد و به سرعت اطلاعات و مهارت ها و اخلاق و اعمال خویش را به آن ها منطبق مى کند.

البته این موارد دارای جنبه های اشتباه و سوء و منفی هم استند و کماکان میتوانند باشند ولی رویهمرفته؛ توانایی های جوانان برای انطباق با اوضاع و احوال جدید عصر و دریافت مهارت ها و آپدیت تخصص های مربوطه طبیعتاً به مراتب بیشتر از بزرگسالان و پیران میباشد و این یعنی اینکه در عصر مدرن؛ علی القاعده جوانان در ساحات گوناگون کار و مانور؛ از پیران؛ جلو افتاده اند و جلوتر گام بر می دارند.

از اینجاست که دیگر؛ حفظ تسلط های استبدادی بر محیط های کار و تولید و اداره و منجمنت و رهبری اجتماعی و سیاسی و سازمانی و دولتی و حزبی محضاً با بهانه استناد بر سن بالا و تجربه؟ زیاد ـ در حالیکه جوانان دانشمند و متخصص و مستعد و مستحق کار و مقام؛ در هر ساحه فراوان حضور و وجود دارد؛ چیزی جز دیکتاتوری منحوس “پیر سالارانه” نیست.

خاصه که چنین دیکتاتوری ها همانند کشور ما فوق العاده منحط و فاسد و ارتجاعی و سیاه و مافیایی و جنایتکارانه باشد و به علت ادامه استیلای آن؛ روزانه صدها جوان و نوجوان و زن و کودک معصوم و مظلوم همچون محصل شهید دانشکده روانشناسی کابل قدسیه و گروه صد ها نفری نونهالان ورزشکار قتل عام شده در پکتیکا جوانمرگ گردد.

(قبض و بسط این معانی را در ادامه فصل میخوانید)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا