خبر و دیدگاه

حامد کرزی، سیاست مدار واقعی یا قبیله سالار واقعی!؟

سیاست های ماکیاولیستی سیزده ساله رئیس جمهورکرزی مرا وادار ساخت تا به عنوان یک انسان رسالتمند ومسئولیت شناس باحفظ بیطرفی فرآوردهای ذهنی ام را بردل این صفحه بریزم. من، ازجمع همان جوانان هستم که زیرسایه حکومت حامدکرزی درس خواندم وبزرگ شدم، فراز وفرود های تلخ وشرین زندگی ازخودم تامردمم را تحت قیادت کرزی بیاد دارم، داستان های غم انگیز بچه های روی خیابان های کابل را همه میداینم! یک دیوار حائل یک طرف قصر نشینان طرف دیگر خیمه نشینان. آن طرف دسترخان پر از غذاهای رنگا رنگ واین طرف نان خشک شده داستان هزارویک شب. آن طرف پسران کاخ نشین واین طرف پسران گدای گر. بایک دیوار حائل، از زندگی شهروندان خبری نیست. به راستی چنین غفلت در درذهن هیج سیاست مدار قرن بیست ویکم ونظام های مردم سلار وجود ندارد جز سلطان ما. یافت های سیزده ساله ام نشان می دهد که حامدکرزی یک سیاست مدار واقعی نیست بل یک قبیله سالار واقعی است. سیاست مدار واقعی کسی است که از وضع موجود شهروندش آگاه باشد پلان های استراتیژیک”پلان های دراز مدت” اش درمحور منافع ملی حداقل بعداز سی سال تاثرخود را داشته باشد، حامدکرزی از این پالیسی مستثنی است.

اونشان داد که در آخرین روزهای حکومت داریش برگ زرد تاریخ را ورق زدوآنچه در توان داشت برای باخت ملت ونظام مردم سلاری عمل کرد. قبل از اینکه به ناکاره گی وسخنان توخالی والکن”طمعکار” کرزی، بپردازم لازم است گذری داشته باشیم به چگونگی به قدرت رسیدن ایشان! هنوزکرزی به بلندترین سکوی قدرت یعنی کاخ ریاست جمهوری نرسیده بود که دردوران حکومت استاد ربانی مامور وزارت خارجه بود بعدا مدتی درکوههای ارزگان باهمان لنگی وپتویی رنگ باخته اش خوابیده بود. اورا نام، نشان ونان نبود دریک سوارخ کوه خزیده بود. چانس برش یاری میکند طالبان برجهای تجاری امریکارا به آتش می کشند باین کار خشم امریکایها فزونی میابد باهمکاران بین المللی شان درپهلوی جبه مقاومت وارد پیکار باهراس افگنی می شوند سرانجام بستر طالبان از افغانستان برچیده می شود و پرنده همایونی برشانه کرزی می نشیند. او در ۵ دسامبر سال ۲۰۰۱ میلادى، از جانب شرکت‌کننده‌گان جلسۀ بن در آلمان با رای کمتر از رأی که آقای عبدالستار سیرت به‌دست آورده بود، به‌عنوان رئیس ادارۀ موقت برگزیده شد. او خود که در این جلسه شرکت نداشت، می‌گوید: در کوههای ارزگان بودم که از جرگه بن، از آلمان به من زنگ زدند که رئیس دولت شدی؛ یک دفعه خود را در جایی یافتم که در عمرم تصورش را نکرده بودم و نه آرزویش را داشتم(دانش نامه آریانا).

بله، اینگونه انسان ها درسرزمین من به قدرت می رسند وچنان باده قدرت مست شان میکند که بگویی جامعه خمیریست در دستان نامبارک ایشان هرچه خواسته باشند درست میکنند. انگار عمل می کنند که آدمیان را گله گوسفندی فکر می کنند درنیمه شب به هر جایکه خواستن ببرند وبه هر قصاب که خواستن بفروشند وهرگونه که خواستن بکشند وازپوست وگوشت اش چنان که لازم دارند استفاده کنند. درسرزمین من حکومت کننده گان برحکومت شونده گان به هر راهی ممکن اسب قدرت را زین می کنند. آقای کرزی، بعد از دوره مئوقت، دو دور دیگر بگونه ی ریس منتخب مردم بود وهربار باتقلب گسترده راه را برای رفتن به کاخ ریاست جمهوری هموار کرد. اشان که خواب ریاست جمهوری را هم نمی دید حال چنان براورنگ پاد شاهی خوابیده بگویی میراث نیاکانش باشد. سیزده سال حکومت داری اش پر از کشتن بستن وخون ریزی بود. او ازیک شخص عادی به یک سیاست مدار تک نیگر فرا دست بدل شد، همه آنهای را که برتخت شاهی رساندنش کنارزد. اوسران تاجیک به شمول استاد ربانی را بازی داد. دوستم، را چنان شلاق سیاسی زد که هنوز اشک می ریزد. محقق را به داد آورد. او قدرت را جزخاندان درانی به هیج کس دیگر روا نمی دارد. او درنهایت بازی گر عوام فریب است که بااشک تمساح رده های پایانی جامعه را هم فریب داد. روزگاری بود دقیقا آغاز سال تعلیمی ۱۳۹۰ کرزی سخنرانی داشت اشک تمساح ریخت وگفت: آرزو دارم میرویس در همین کشور خودش مثل دیگر بچه های وطن مکتب برود دانشگاه برود درس بخواند ودرمیان مردمش زندگی کند. یک سال بعد دریکی از دانشگاه های امریکا سخنرانی داشت باهمان زبان که باما سخن گفته بود به دانشجویان امریکا گفت: به امید روزیکه مرویس پسرم در همین جا باشما درس بخواند. آقای کرزی، بااین همه رفتارهای پارادوکس مانندش برچشم مردم خاک زد وآنچه را میخواست کشت کرد. روزیی هم ایشان در تالار جرگه بزرگ/لویه جرگه با زبان تند و دماگوژانه اش موقف جدی در برابر امریکایها اتخاذ کرد گفت: ما شیر هستم شیر! امریکا به ما منحیث شیرمعامله کند. سخن کرزی به دور ازعرف و منطق دپلماتیک وخیلی هم مضحک بود. مگم کرزی نمی داند که شیریک حیوان است که گاهی هم انسان هارا می درد؟ جناب شان درحیات سیاسی اش اینگونه سخنان عوام فریبانه زیاد دارند اوهیجگاه موقف مشخص نداشت. گاهی امریکایها را دوست میدانست وزمانی هم دشمن. سیاست خارجی او تیریست برپیکر روبط خارجی افغانستان باجهان. اوبیشترازیک دهه زیریوغ امپریالیزم راه رفت درآخرعمرسیاسی خود می خواهد بابای ملت شودولی اورا چنین مقام نصیب نخواهد شد. به هرحال بایداعتراف:

اوآدمی خوش بختی بود بایک لنگی ویک پتورنگ باخته از کوههای ارزگان با”موتورسیکلت”به بلند ترین تخت قدرت رسید. سیزده سال در قالب نظام دموکراسی حکومت کرد. اینکه نظام او چقدر با ارزش های دموکراتیک پای بند بود همه میدانند. چندوقت قبل آخرن نفس حکومت داریش برآمد ولی او هنوز به کرسی ریاست جمهوری لمیده است. دوران سلطنت اشان قطره ی از خوبی هاوموجی ازبدی هارا همراه داشت. او در سهم دادن اقوام ساکن افغانستان در قدرت سیاسی خوب نقش بازی کرد. آزادی بیان از جمله دست آورد های بزرگ جناب شان است که نمی توان چشم پوشی کرد. گراف آموزش وپرورش تااندازه ی بلند رفت. بااین همه نمی شود از بعد منفی اشان ساده گذشت. او در رشد اقتصاد کشور وفربیه ساختن دسترخان مردم بسیارضعیف عمل کرد امروز چهار میلیون انسان بیکارداریم تقریبا نصف نفوذ کشور زیرخط فقرزندگی می کنند. حکومت او در قاچاق مواد مخدر وفساد اداری در صدر جدول جهانی قرار. نظام مردم سالاری را به مسخره گرفت وتقلب برسرنوشت مردم حکومت کرد آخرین دست آوردش تقلب گوسفندی است که برپیشانی تاریخ پنج هزار ساله ما حک شد. درآوردن امنیت وقانع ساختن مخالفین دولت ناکام شد. برادران ناراضی او تا تیر در کمان داشتن کشتن وکشتن. همه میدانند که بیشترین قربانی را در دورانی حکومت داری اشان داشتیم. به هزاران انسان بیگناه توسط برا دران ناراضی اش شهید شد. حادثه روز عاشورای کابل فراموش شدنی نیست. حادثه اخر در ارگون ولایت پکتیکا که منجربه کشته شدن “نودتن” انسان های بی گناه وروزه دارشد. هفده سرباز اردوملی در دایکندی سربریده میشوند، بیست یک سرباز در کنر به گلوله گرم طالب بسته میشوند این ها مشت نمونه ی خروار است، اگر کشتاردسته جمعی برادران ناراضی اش را نوشت کتابیست ناپایان. برا دران ناراضی اوقتل های زنجیره ی راطراحی کردن ربانی ها، کاظمی ها، داوودها و…. شهید ساختن اوهنوز قول برادری را محکم تربست وزندانیان طالب را بی پرسش رهاکرد. این ها گوشه از دست آورد های سیزده ساله کرزی صاحب بود. کوشش کردم در ترازوی انصاف وعدالت خوبی ها وبدی های اشان را حفظ کنم ولی بعدمنفی اش سنگینی کرد.

کرزی، آخرین برگ برنده شدنش را در دست داشت. او می توانست همه ناکامی ها وبدنامی هایش را باآخرین برگ بازی اش توجیه پذیرسازدونیک نام دفن تاریخ شود که نشد. بایک عمل نیک می شود ده ها عمل زشت را سرپوش داد. گویند: روزگاری بود دو نفر یکی درنهایت عابد ودیگری در نهایت شقی. آنکه عابد بود در آخر عمر پشه ی را نذر غیراالله میکند بااین عملش راهسپار دوزخ می شود، دیگری بسیار شقی وگناه کار بود بایک عمل نیک راهش به بهشت منتهی می شود. کرزی، می توانست باحفظ بیطرفی در انتخابات ۲۰۱۴ در دل میلیون ها انسان افغانستان جابازکرد ویکی از سیاست مداران نیک نام افغانستان که قدرت سیاسی را از راهی دموکراتیک به دور از خون ریزی به رئیس جمهور منتخب دیگر تحویل داد. او آخرین چانه زنی ساسی اش را کرد تا انتخابات به بن بست برود و دریچه ی باز کند برای بقای قدرت خودش که ظاهرا این تیر در هوا اصابت کرد.انتخابات را به بن بست کشانید ولی بن بست انتخاباتی شکسته شد. آمدن جان کری وزیرخارجه امریکا از آن سویی اقیانوس ها وشکستن بن بست انتخاباتی توسط اشان لکه ننگ برجبین تاریخ کشوراست. کرزی می توانست انسان های مدیرمسئولیت شناس وبیطرف را در کمیسیون های انتخاباتی بگمارد تابه آرای مردم بازی نشود که نخواست وسرانجام حلقه تقلب گسترده در دوازه تاریخ جهان بنام افغانستان آویزان شدوبایک عمل الکتروباتیک همه هست ونیست را ظرب صفرکرد. آنچه گفته آمدیم حاصلش این شد؛ کرزی به هیج قیمت حاضرنیست از اسب قدرت پایین شود اوقدرت را قبیله ی میخواهد. اونمی داند که امپول های زهری را خود به ریشه اش تزریق کرد . او اکنون نماد یک رهبرمحبوب نیست. او دیگردردل میلیون های انسانی این خطه جای ندارد. او درپس کوچه های تاریخ سرگردان است واز هرسویی نفرین خواهدشد. کرزی به تاریخ پیوست وزمام داریش پایان یافت ولی سرآغاز داوری تاریخ است. “تاریخ مزرعه ی است که هیج دانه سالم در آن نابود نمی شود.” حال تاریخ برمبناء عملکرد اشان داوری خواهدکرد.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا