خبر و دیدگاه

درس از گذشته برای اعمار افغانستان نوین در آینده

نقد و بررسی عالمانه و پژوهشگرانه گذشته خورشید تابناک آیندۀ وطن است. در این نقد و بازیابی بایست چشم تعصب، نگاه محدود ایده ئولوژیک، نشنالیزم کورو قضاوتهای یکجانبه بسته بوده و در عوض هدف اصلی رسیدن به گنجینه های تمدنی وحدت در فضای پرگشایش دیموکراتیک برای گذار از بحران عمومی، جنگ خانمانسوز، استبداد ایده ئولوژیک در زیر هرنام و نشانی، سلطۀ قومی، تعصب و تبعیض زبانی، مذهبی و جنسیتی باشد. برای ساخت این سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیاز به درک و شناخت ارزشهای گزیدۀ مدنیت های تاریخی ما، کشف و به کار اندازی ظرفیت های آشکار و پنهان طبیعی و انسانی موجود و استفاده آگاهانه از تجارب و دست آوردهای جهانی می باشد. شعور جمعی در کشور ما باید تا آن درجه ارتقاء و تکامل کند که توان رهبری و هدایتگری این جنبش عمومی و حرکت درازدامن را در عرصه های گوناگون داشته باشد.

با نگاه کوتاه به ادوار تمدنی پیشین میهن به روشنی در می یابیم که وطنگاه ما هماره خیزشگاه و پرورشگاه مدنیت و فرهنگ بوده است. در ادوار قبل از اسلام ما مدنیت های بس غنامند و پرآوازه یی داشتیم که در روابط با تمدن های بزرگ جهان دیروز پرتوافشان زندگی بشری بوده و یادگارهای معنوی و مادی آن تاهنوز در دل تاریخ می درخشند. من در مقاله های گذشته ام به آن اشاراتی داشتم و در این جا نیازی به یادآوری مجدد نیست. با آن هم به طور مثال می توانید جشن نوروز امسال را که مبنایی برای همبستگی منطقوی خواهد شد، مشاهده کنید. همچنان این همبستگی شادمانه تاریخی را با اعمال وحشتناک و ضدبشری طالبان که از اعماق آن وحشت ستمگرانه، فریاد زنجیر شکن ابوذر کوچک و تنها به عالم بشریت پیچید به تماشا بنشینید و خود تفاوت بین مدنیت و وحشیگری را درک کنید.

در درازنای تاریخ خراسان قدیم گسستگی های تمدنی در اثر هجوم قبایل خشن و بدوی همیشه مشکل ساز بوده است و حرکت و تکامل تمدنی را سست، متوقف و یا از هم گسسته است. به طور مثال هجوم قبایل عرب تمدن بزرگ ساسانی را فروپاشانید. یورش چنگیزخان تمدن خراسان بعد از اسلام را تخریب کرد؛ لیکن اولاد وی دوباره در اقیانوس  فرهنگ و مدینت خراسانی چونان غرق شدند که یادگارهای آنان تاکنون در افغانستان، آسیای میانه و هندوستان فراوان است. بعد از سقوط امپراتوری تیموریان به مثابۀ آخرین تمدن مشترک خراسانیان (اهم از ترک،  تاجیک و دیگر اقوام متنوع) باز دورۀ درازدامن تقسیم و تجزیه، اغتشاشات، جنگهای مذهبی و قومی، رقابتهای خونین برسر قدرت، بحران و ویرانگری آغاز شد و میهن ما افغانستان کنونی در آن آتش پاک سوخت؛ چونان که تاهنوز می سوزد.

در دورۀ سلطنت طولانی ظاهر خان به جای رشد، ترقی و پیشرفتهای لازم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی لالایی های خواب آور سر داده شد و مردم را در خواب خرگوش فرو بردند تا پایه های سلطنت خود را مستحکم سازند. علاوه بر آن بنیان تبعیض زبانی و قومی را هاشم خان کاکای شاه در افغانستان گذاشت و بعد از آن همیشه توسط حاکمان دوره های بعدی به نحوی از انحا دنبال گردیده است. یکی از علل اصلی و بنیادی مشکلات کشور در سده های اخیر خاصه در قرن جاری همین تبعیض ها، عصبیت ها و استبداد قومی بوده است.

این دیگاه بسیار محدود، یک جانبه و مصنوعی سبب شده است تا شعور جمعی در کشور در حلقۀ تنگ و خفه کنندۀ حاکمیت استبدادی کور شود و به خشکد و گنجینه های پربار مدنیت های تاریخی و ارزشهای گران‏سنگ فرهنگی ما در ابعاد متنوع در فراموشخانۀ تاریخ دفن شوند و یا همسایگان ما از آن هویت یافته و به آن افتخار کنند. فرمان روایان نظامی و سیاسی سده های اخیر کشور هرگز به مانند ترکان خراسانی متمدن و مغلان پذیرای مدنیت توان و ظرفیت آن را نیافتند که عمق و محتوای این تمدن پردرازنا و غنامند را درک، هضم و پذیره شوند و در کنار دیگر اقوام در احیا و بازسازی آن همت گمارند و با اتکا به آن افغانستان نوین را به یاری علم و دانش عصری و تکنولوژی مدرن بسازند.

پس از کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی و یورش نظامی روسها به افغانستان دورۀ طولانی جنگ، کشمکشها و رقابتهای خونین و سنگین سران پیمان ورشو و سران پیمان ناتو در این سرزمین استبداد زده و بلاکشیده شروع گردید و کشور ما عملاً در درون میکانیزم ویرانگر جنگی جا گرفت؛ میکانیزمی که توسط سران آن دو پیمان از نگاه مالی، تسلیحاتی و ایدئولوژیکی تغذیه می شد. بازیگران متنوع آن میدان جنگ و کشمکش های حاد و خونین به طور آشکار  وابسته به دو جانب تمویل کننده بوده و یا به نحوی از انحا در دینامیسم اهداف آن دو قطب جهانی، آتشگران جنگ به شمار می آمدند. مرحلۀ کوتاه مجاهدین و جنگ داخلی در حقیقت غوزی بالای غوز دیگر بود که درد مردم، مشکلات وطن و ویرانگری ها را بسی گسترش داد.

آن حالات را ما در شرق میانه و دیگر مناطق شرقی (که طراحان آن باز همان حامیان جنگ در افغانستان هستند)، در حال حاضر بخوبی دیده می توانیم و امروز بهتر می توانیم قضاوت تاریخی خود را از آن جنگ درازدامن و بحران مصنوعی فراگیر میهن واقعی تر بسازیم. وقت آن است که از تمام نیروهای درگیر  آن زمان که تاهنوز در برابر هم صف بندی خصمانه دارند خواهش نماییم که با ظرفیتهای موجود خود، وارد جنبش ملی و مستقل فردا شده و در راه نجات، ساختن و احیای نوین وطن خدمت کنند.   

در حاکمیت ۱۲ سالۀ اخیر به ریاست جمهوری حامد کرزی به سبب سیطرۀ این دیگاه محدود، ضعیف، خشونت آمیز و جنگ افروز توسط تیم کرزی، بهترین فرصتهای طلایی از دست رفت و ملیارها دالر کمکهای خارجی حیف و میل گردید؛ از جنگ و شورشهای مصنوعی و خودساختۀ طالبان حمایت همه جانبه شد؛ فساد، خویش خوری، اختلاس، دزدی، تسلیم طلبی، مصلحت گزینی های زیانبار، تبعیض زبانی و قومی در شکل انارشیستی آن به اوج رسید و منافع ملی کشور قربانی توهمات و تعصبات عدۀ بس محدود گردید. کرزی و سران تیم انحصارطلب وی در پیشگاه مردم افغانستان و تاریخ مسئول و جوابگو خواهند بود.

نمی دانم تا چه اندازه سران نظام سیاسی فردا از تاریخ گذشته و شکست سران حاکمیت اخیر در استفاده از فرصتهای بدست آمدۀ دورۀ پسین درس عبرت گرفته اند و تا چه اندازۀ به زوایای مدنیت های پربار گذشته و رمز و راز استفادۀ عصری از آن آگاهی دارند؛ به بیان دیگر آیا دیدگاه شان ظرفیت درک و دریافت شعور جمعی مرکب و مختلط افغانستان را دارد و ضرورت وحدت و اشتراک همه اقوام را در یک نظام دیموکراتیک با حقوق مساوی شهروندی قبول دارند یا خیر؟ افغانستان فردا نیاز به تمام ظرفیتهای آشکار و پنهان دارد. در این گزینش فقط استعداد، تخصص، تجربه، صداقت در کار، وفاداری به استقلال و آزادی و حمایت از نظام دیموکراتیک مشترک همگانی مهم می باشد. اگر این اصل اساسی را تاهنوز درک نکرده باشند واقعاً بیچاره و ضعیف اند و از شخصیتهای ضعیف، محدود و وابسته هیچ نوع توقعی نمی رود و باز همان دور و تسلسل و همان آش و کاسه خواهد بود.

نکات بنیادی و کلیدی  

برای ساختن افغانستان نوین توجه به نکات آتی اهمیت فراوان دارد؛ به دون آن احیای مدینت تاریخی، شیرازه گیری هویت ملی، تشکیل ملت و وحدت ملی پایدار دستیافتنی نخواهد بود.      

حقوق شهروندی در نظام دیموکراتیک: دیرگاهی است که در کشور ما در مورد نوع نظام سیاسی بحث و گفتمان ادامه دارد و تا حال به کدام نتیجۀ فراگیر نرسیده است. طرفداران نظام متمرکز مرکزی (که در آخرین تحلیل میل به استبداد و انحصارگری دارند) ضرورت به قدرت مرکزی می داشته باشند. بعضی از آنان گاهی استبداد خونین و ضد آزادی امیر عبدالرحمن خان را الگو قرار می دهند که به کلی غیرواقعی، غیرمنطقی و ناکام است. حامیان نظام غیر متمرکز تاکنون طرح جامع و عملی ارائه نکرده اند. تحلیلگران نظام فدرالی الگوهای زیادی از کشورهای مختلف جهان در دست دارند که در زمان و مکانش نتیجه مند بوده است؛ اما در افغانستان تاهنوز آزمون نشده است.

بهرحال من تاکنون از کدام طرح خاصی حمایت نمی کنم؛ اما با مطالعات و پژوهشهایی که از افغانستان دارم و در مورد حوزهای تاریخی و فرهنگی آن مطالعه کرده ام و حتی سفرهایی به آن حوزه ها داشتم، به این نتیجه رسیدم که نظام مرکزی متمرکز در شرایط و موقعیت کنونی در کشور ما قابل تطبیق نیست و تجارب تاریخی هم نشان داده اند که در سده های اخیر خاصه قرن جاری نیز موفق نبوده است. تا پیش از رسیدن به الگوی مناسب ساختاری بایست اصل حقوق شهروندی به طور همه جانبه با تمام جنبه های حقوقی آن عملی شود. بر این مبنا باید حقوق حقۀ تمام اقوام به طور مساویانه در تمام زمینه ها تطبیق گردد.

زبان همگانی معیاری: برای احیای مدنیت و شکل گیری نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مناسب نیاز به زبان معیاری همگانی می باشد. مدنیت هماره زبان معیاری مناسب خود را پرورش می دهد و تجلی ارزشهای ادبی و هنری و تبارز گنجینه های متنوع فرهنگی و تمدنی در لابلای واژگان فراگیر زبان غنی، پربار و عمومی به شهروندان رسیده می تواند و به طور واقعی دلنشین جامعه می شود. زبان معیاری مدنیت تاریخی ما همان زبان پارسی(دری) است که ریشه های اصلی اش در دره ها و دامنه های سلسله کوه های هندوکش و بابا و سواحل جیجون، مرغاب و هریرود فرورفته و در آن دره های سرسبز، دامنه های زیبا و سواحل شاداب رشد و پرورش یابیده است و در ایرانشهر شرقی و یا خراسان بزرگ هماره زبان معیاری بوده است.

بدون این زبان معیاری فارسی(دری) دستیابی به گنجینه های پربار فرهنگ و مدنیت خراسان قدیم و افغانستان کنونی امکان ناپذیر می باشد. احیای تمدن تاریخی ما، شکل گیری ملت و هویت تاریخی و ملی بدون آن خواب و خیالی بیش نیست. به تاریخ نگاه کنید؛ ترکان و مغلان را دریابید که چقدر با فرهنگ و مدنیت خراسان قدیم انس و الفت گرفته بودند و زبان پارسی(دری) را از خود می دانستند و در رشد، پرورش و گسترش آن از هیچ نوع سعی و تلاش دریغ نکردند. دربار سلطان محمود غزنوی گنج زبان فارسی شده بود. در هندوستان هشتصد سال زبان فارسی زبان دیوانی بود و در دورۀ بابریان هند این زبان به اوج ترقی خود در عرصۀ شعر و ادب رسید که سبک هندی در شعر پارسی مثال بارز آن است.

در دورۀ ابدالیان هم هنوز زبان فارسی به قوت خود باقی بود. خود احمد شاه درانی به زبان فارسی شعر سروده است؛ فرزندش تیمورشاه به زبان فارسی دیوان شعری دارد. در کشور ما تاجیک ها و هزاره ها به زبان فارسی صحبت می کنند؛ ازبکان، ترکمن ها، بلوچها و غیره زبان فارسی را به عنوان زبان دوم خود برگزیده اند؛ اکثریت پشتونها خاصه پشتونهای حوزۀ جنوب به زبان فارسی خوب مسلط می باشند و طی سدهای جاری به آن زبان شعر سرودند، نثر نوشتند و سهل و روان حرف می زنند. پس اگر تعصب و تبعیض را کنار بگذارید، زبان فارسی(دری) در حقیقت زبان معیاری فرهنگ و مدنیت و زبان گفتاری اکثریت مطلق مردم کشور است. پس افغانستان نوین بدون زبان معیاری اش که تجلیگر و ممثل فرهنگ و مدنیت آن باشد، هیچگاه به وحدت ملی، هویت ملی و شکلگیری ملت نخواهد رسید. زبانهای پشتو، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشه یی و غیره در فضای باز و گشادۀ افغانستان متمدن، دیموکراتیک، مستقل و مترقی رشد و بالندگی یافته می توانند.

نام تاریخی کشور: نام یک سرزمین در واقع بیانگر هویت تاریخی، مدنیت و فرهنگ ریشه دار آن سرزمین است. سرزمین ما دارای مدنیت تاریخی چند هزار ساله بوده و در این بستر زمانی نام آن بیشتر خراسان بوده است و این نام در حقیقت تذکرۀ هویت و شناسنامۀ آن می باشد. تمام باشندگان کشور می توانند در زیر نام خراسان جمع شوند و احساس هویت و موجودیت کنند. همه و همه پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، بلوچ، پشته یی، ترکمن، نورستانی و غیره؛ زیرا تمام این اقوام زمانی در قلمرو خراسان بزرگ زندگی می کردند و با آن نام انس و الفت دارند. توجه به این موضوع برای هویت ملی، تشکیل ملت و وحدت ملی در آینده بسیار مهم و حیاتی خواهد بود.

ضرورت جنبش ملی و مستقل: تجارب تاریخی سدۀ اخیر بویژه دهه های پسین به خوبی نشان داد که در افغانستان تا هنوز جریان پخته و توانمند سیاسی و  اجتماعی که بتواند کشتی توفانی وطن را به ساحل نجات برساند شکل و شیرازه نگرفته است و این یکی از کمبودها و مشکل های اساسی کشور ما است. جریان های سیاسی متشکله در دهۀ قانون اساسی ظاهرشاه در طیف های گوناگون در جریان عمل نتوانستند میهن را از اعماق بحرانها، جنگ ها، رقابتها و کشاکش های قدرتهای جهانی، منطقوی و همسایگان نجات دهند؛ بلکه یا به نحوی از انحا در وابستگی به قطب های جهانی و منطقوی بودند و یا در جوء مقناطیسی آن دینامیسم مجبور به حرکت می شدند.

حالا افغانستان ضرورت به جنبش ملی و مستقلی دارد که با اتکا به گنجینه های مدنیت ریشه دار خودی در عرصه های ملی و بین المللی قد افرازد و کشور را در شاهراه مستقل رشد و انکشاف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هدایت کند و  زمینه را برای استفاده از آخرین پیشرفتهای بشری در عرصه های علم و تکنولوژی و زمینه های ضروری دیگر فراهم سازد. تمام نیروهای ملی، میهن دوست، ضد خشونت و جنگ، مخالف تعصب و تبعیض، ضد فساد، اختلاس و دزدی و حامی افغانستانی مستقل، دیموکراتیک، مترقی و پیشرفته می توانند در این جنبش و حرکت وسیع همگانی شرکت ورزند. این حرکت در تداوم متین و آرام خود قدرت آن را خواهد یافت که کشتی توفانزدۀ کشور را طی دهه های آینده رهنمایی و به ساحل نجات برساند. این ضرورت وطن و نیاز و خواست زمان است.      

نکات ضروری و عاجل

هرچند از انتخابات پیش رو ظهور کدام معجزه یی توقع نمی رود و روند آینده به شکلی از اشکال ادامۀ همان جریان گذشته خواهد بود؛ اما مردم دیگر آن مردم سابق نیستند و شاید یخن سران دولت آینده را بگیرند و از آنان بخواهند که هرچه زودتر به نیازهای عاجل شان جواب بدهند.

امنیت و ثبات: با نگاه مختصر به گذشته روشن می شود که ناامنی، بی ثباتی و بحران عمومی کنونی نتیجۀ منطقی جنگ درازدامن در دهه های اخیر می باشد که به سبب پالسی غلط و سیاست های شکست خوردۀ سران دولت کابل به ریاست جمهوری حامد کرزی طی ۱۲ سال اخیر نیز مهار نگردید؛ بلکه تحت انحصار تیم محدود، کور و متعصب ارگ نشین کرزی اوضاع روز بروز بحرانی تر و خراب تر شد.

به دون امنیت و ثبات نه تنها جریان زندگی عادی و روزمرۀ مردم مختل می شود؛ بلکه اوضاع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز بسی بحرانی و متشنج می گردد. پروژه های عادی و انکشافی و جریان سرمایه گذاری های داخلی و خارجی متوقف می شود. مافیزم، بحران و انارشیزم دورۀ کرزی در شکل های جدیدی دوباره افغانستان را به کام تشتت، ابهام و نابودی می کشاند. برای تأمین امنیت و ثبات نیاز به طرح جامع و سیاست استراتیژیک روشن و مواضع شفاف و قاطع در برابر عوامل ناامنی، جنگ، بحران و بی ثباتی می باشد.

موضع روشن و قوی با طالبان: دیگر در سطح ملی، منطقوی و بین المللی برای هیچ کس پوشیده نیست که طالبان عامل اصلی جنگ، ناامنی، بحران، رعب و وحشت و تشنج در افغانستان می باشند و به طور مستقیم توسط سران پاکستان و آی اس آی حمایت و پشتبانی همه جانبه می شوند. سران ناتو از اول این را می دانستند؛ اما به خاطر منافع استراتیژیک شان در منطقه هماره از آن چشم پوشی کردند و حتی در حمایت از طالبان با سران دولت کابل و شخص کرزی هم آهنگ بودند. طالبان در افغانستان به طور پلان شده و با پشتبانی سران تیم کرزی توانستند در افغانستان گسترش یابند و مردم را به خاک و خون بکشند. امروز همه چیز برای مردم واضح و روشن شده است.

سران دولت آینده دیگر نمی توانند ادامه دهندۀ سیاست ضد ملی طالب پروری و ضد منافع وطن و مردم افغانستان باشند. مردم کشور به امنیت و ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ضرورت دارند. باید مرزهای جنگ و ضد جنگ، حامیان امنیت و مخالفان امنیت و طرفداران آرامش و ثبات و دشمنان آرامش و ثبات در جامعه برای مردم کاملاً روشن و واضع گردد. دیگر مردم ما تحمل ماست مالی، سیاستهای کجدار و مریز و تسلیم طلبی را ندارند. ندای صلح طلبی مردم ما به خاطر امنیت، ثبات و آرامش است؛ نه «صلح کاذب» برای تقویۀ جنگ، کشتار، ترور و ظلم طالبان. سران دولت آینده و حامیان خارجی شان باید این نظر عمومی و خواست برحق مردم ما را درک کنند؛ ورنه اوضاع بدتر از دورۀ کرزی خواهد شد.

مبارزۀ جدی بافساد: فساد در افغانستان به فرهنگ رایج تبدیل شده است و ریشه های آن را باید در تاریخ رژیم های استبدادی سده های اخیر، خاصه دورۀ پسین جستجو کرد. فساد در زوایای گوناگون جامعۀ ما ریشه دوانیده و جای روابط عنعنوی و سنتی پیشین را گرفته است. همچنان تاهنوز به سبب ضعف دولت و بی کفایتی سران حکومت کابل قوانین مدنی نیز تطبیق نشده است. در موقعیت و شرایط کنونی نوعی بحران و انارشیزیم مافیایی کشنده در جامعه بیداد می کند. رشوه، اختلاس و چور و چپاول در ادارات دولتی رایج می باشد. ملیاردها دالر کمک های خارجی حیف ومیل شده و به جیب گشاد سران دولت سرازیر گردیده است. در بخش خصوصی تقلب، کلاه برداری، ورود اجناس غیراستندرد و مردم فریبی زیاد دیده می شود.

سران دولت کرزی از خون دل مردم مسکین صاحب قصرها و سرمایه های هنگفت شده اند و با مافیای مواد مخدر، مافیای زمین و مافیای اقتصادی به طور مستقیم شریک می باشند. سران دولت آینده به دون مبارزه با فساد هرگز نمی توانند زمینه را برای رشد و انکشاف اقتصادی آماده سازند و از منافع ملی و مردمی و سرمایه و دارایی های عامه حفاظت کنند. در قدم نخست مبارزه با فساد نیاز به کارمندان و خدمتگذاران صادق، پاک، ورزیده و تجربه مند دارد؛ به دون اشخاص صادق، وطن دوست، آگاه و فداکار مبارزه بافساد گسترده امکان ناپذیر است. چیزی که در جامعۀ ما تاکنون هرگز به آن توجه نشده است.  

استفاده از ظرفیتهای بالفعل و بالقوه: یکی از نکات بسیار مهم و اساسی برای رشد و انکشاف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعۀ جنگ زده و بحران گرفتۀ ما به کار اندازی ظرفیتهای بالفعل و بالقوۀ کشور می باشد. در ادوار گذشته به سبب حاکمیت سیاستهای متعصبانه، تبعیض آلود و محدود سران دولتها زمینۀ لازم برای استفاده از ظرفیتهای طبیعی و انسانی وطن فراهم شده نتوانست. همچنان در شرایط بحران و جنگ بسی مشکل است که از امکانات موجود بتوان استفادۀ اعظمی کرد.

جهت رسیدن به خود کفایی اقتصادی در زمان لازم بایست از ظرفیتهای موجود و نیروهای انسانی به شکل اعظمی استفاده شود. هرنوع تبعیض و تعصب تیشه به ریشۀ خودکفایی و به کارگیری ظرفیتهای آشکار و پنهان می زند و خویش خوری، رابطه های قومی، سمتی، محلی و سیاسی و ایدئولوژیک را جایگزین استعداد، تخصص، شایستگی و تجربه در گزینش کادرهای اداری و نیروهای کاری می کند؛ چیزی که در دولت کرزی به اوج خود رسیده بود و ضربات جبران ناپذیری به سیاست، اقتصاد و جامعۀ افغانستان وارد کرد.

برای استفاده از ظرفیتهای طبیعی نیاز به کارشناسان و متخصصان ورزیده می باشد که منافع ملی و مردمی در آن اصل اساسی می باشد؛ زیرا منابع طبیعی سرمایه های ملی کشور اند و تعلق به همگان دارند. سران دولت به دون تحقیقات لازم و رأی و نظر مردم نمی توانند به پای امضای قراردادهای مهم بروند. تمرکز جدی روی ترکیب علمی و عملی نوع بهره برداری از منابع طبیعی و ظرفیتهای بشری در افغانستان ستون فقرات استراتیژی و پلان بزرگ و درازمدت رشد و انکشاف اقتصادی و اجتماعی را در سالیان پیش رو تشکیل می دهد. رسیدن به توانایی استفاده از منابع و داشته های موجود، نیاز به ظرفیت سازی های لازم در زمینه های بس متنوع در بخش های ملکی، نظامی، دولتی و خصوصی دارد. به راستی این روند می تواند کشور را از بحران عمومی جاری و رکود کنونی برهاند و از سقوط آن جلوگیری کند. تطبیق اساسی و واقعی این برنامۀ ملی و مردمی درازمدت در سطح مستقلانه، ضرورت به رشد، گسترش و تکامل جنبش ملی و مستقل در کشور می داشته باشد که این خود باز نیاز به زمان طولانی دارد.

به دون درس از گذشته و نقد و تحلیل عالمانه و پژوهشگرانه پیشین هرگز حرکت موفقانه به سوی آینده ممکن نخواهد شد. توانایی درک، دریافت و استفاده از ارزشهای مفید مدنیتهای غنامند گذشته، پند آموزی از تاریخ و بهره وری از دست آوردهای پیشرفتۀ ملل دیگر، به شعور جمعی رشد یافته و متکامل احتیاج دارد که متفکران، پژوهشگران و روشنفکران می توانند مردم را در این زمینه آگاهی بدهند و در راه رشد و تکامل شعور جمعی همت گمارند. برای رسیدن به خودکفایی و استقلال ذهن و عمل ضرورت به جنبش ملی و مسقل همگانی است که به زمان کافی نیاز دارد؛ لیکن در شرایط جاری و آیندۀ نزدیک باید به خواست های عاجل و فوری مردم رسیدگی شود. سران دولت آینده نمی توانند به مثل سران دولت فاسد و بی کفایت کرزی منافع ملی و تقاضاهای مردم را نادیده گرفته و سرنوشت شان را به بازی گیرند. وای از خشم برحق مردم و قیام های خودجوش توده های ملیونی که کاخ های ظلم، ستم و بیداد را از ریشه ویران می سازد.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا