خبر و دیدگاه

قهرمانان شمالی در نبرد با طالبان!

حمله ی طالبان به شمالی وحشت ناکتر از آن بود که با گویایی حوادث و یاد دهانی از قهرمانان آن، این حوادث دردناک را التیام بخشید. اما در این برهه ی از تاریخ که قوم تاجیک پس از کشته شدن مارشال محمد قسیم فهیم در یک سراسیمگی به سر می برد، اصالت خود می دانم تا قلم فرسایی کنم.

پس از اشغال کابل از سوی نیرو های اشغالگر سیاه طالبان، حملات بر مردمان شمالی افزایش یافت، حملاتی که مرگبار تر از آن است که آن را تصور کرد. این حملات نه تنها بر مردمان شمالی استفاده می شد، بلکه تاکستان های شمالی را همچنان تحت گلوله بار های آتشین خود قرار می دادند.

در این زمان، جنگ در شمالی همه روزه و بی وقفه ادامه داشت، مدافعین خط شمال حماسه های بیشماری از شجاعت و مقاومت در برابربیگانگان و مزدوران شان می آفریدند. دران روزگار من با دیگر مردمان شمالی در هراس آن بودیم که چه خواهد شد، به دلیل اینکه تمامی حملات بر مردمان شمال کابل، کوهدامن زمین، پروان، کاپیسا صورت می گرفت، حتی مردمان پروان از سوی راکت های کور طالبان از آن سوی کوه که غوربند نام دارد و به دست طالبان افتاده بود روزانه دایی اجل را گرفته و به دنیایی مردگان رحلت می کردند. درآن وقت کاپیسا پایگاه عقبی مجاهدین و مقاومتگران بود.  دقیقا زمانی بود که طالبان ادعای کنترول بر ۹۰ فیصد خاک افغانستان را داشتند و رادیو های جهانی هم هر زمانی حتی در یک خبر دو سطری به ارتباط جنگ های افغانستان این برتری طلبی طالبان را به گوش جهانیان می رساندند. جنگ و مقاومت در محور های شمالی، نجراب در کاپیسا، یگاولنگ در بامیان، غور، پل بنگی در تالقان، اندراب، و جاهای دیگر علیه طالبان ادامه داشت. اما مهمترین حملات در محور شمالی بود و شمالی جبهه ی جنگ در نبرد با طالبان قرار داشت.

در آن روزگار، مردم شمالی داد از گرسنگی، ظلم و استبداد طالبان می زدند، خوب یادم است زمانی که طالبان در قریه ی ده ملایوسف پروان یورش آوردند، چون مردمان این قریه سرسختانه با طالبان می جنگیدند. من و خانواده های اکثریت از ساکنان این قریه تلاش داشتیم تا از طریق باغها به سوی گلبهار که هنوز در برابر این دژخیمان مقاومت می کرد، فرار کنیم. یکی از نزدیکانم مرا متوجه ساخت که طالبان رییش سفیدان و برخی از جوانان این قریه را گرفته و تیر باران کردند ما چاره ی جز فرار به دلیل اینکه خانواده ها را حمل می کردیم نداشتیم و مایوسانه به سوی این کشته شدگان نگاه می کردیم. و درهمان حال، مقاومت حماسی مردم آن دیار در برابر دشمن انسانیت و آزادی ادامه داشت. مقامت که نه تبار را می شناخت و نه هم مذهب افراطیت را، بلکه تنها واژگان برای شان آشنایی تام پیدا کرده بود همانا دفاع از انسانیت، مبارزه با تفکر سیاه ی ضد دینی و آزادی بود. البته گفتنیست که استاد عبدالرب رسول سیاف رییس حزب اتحاد اسلامی نیز با و جودی که خودش اهل شمالی نبود، اما درهمان جبهه ی شمال کابل علیه دشمنان خاک و وطن میجنگید.  که این شهامت استاد برای مردم شمالی ستودنی است.

جنگ در شمالی در این شب ها شدت گرفته بود، ما که خود را در گلبهار رسانیده بودیم، خبر آمد که طالبان را تا کوهدامن دوباره شکست داده اند. ما که منتظر آن بودیم تا دوستان آمده و خبر های خوشی از رویداد های داغ بدهند و لحظه انتظاری این دقایق را می کشیدیم. بود که در کوچه های سبزه بار گلبهار صدا ها شنیده می شد که مدافعان آزادی در راه اند، مدافعان که طالبان را از مناطق گلبهار گرفته تا کوهدامن شکست داده بودند و خیلی ها خسته به نظر می رسیدند گویی که کوه ها بالای شان ریخته باشد و خاک های دنیا را مو های شان حمل کرده باشد، قدم زنان در میان مردم با استقبال گرم اهالی گلبهار قرار گرفتند. این مردان شجاع که برخی شان نزدیکان خانوادگی ما بودند، شبی آن روز خانواده ها کنار هم آمده و قصه از نبرد شان با دژخیمان «سیاه تفکر» طالب کردند. یکی از این مردان شجاع گفت که  جنگ پس از گریز طالبان از گلبهار و پروان در خط اول شمالی شدت گرفت. سنگینی حمله ی طالبان در پل صوفیان بود. درین منطقه قوماندان امان الله گذر به مدافعه پرداخته بود. پاسی ازشب گذشته بود، که صدای امان الله گذر از مخابرهء خط اول گم شد. به گفته ی این مردان شجاع که در نبرد شاهد صحنه بودند، مسعود بزرگ (رح)، پریشان شد و تصور کرد که شاید به قوماندان امان الله آسیبی رسیده باشد. یکی دو ساعتی سپری شد و از امان الله خبری نشد. پس ازان صدای امان الله بود که بازهم از خط اول به تماس آمد. وقتی مسعود بزرگ علت غیابتش را پرسید، امان الله گفت: “هیچ، چیزی نبود، یک مشکل پیدا شده بود غمش خورده شد، اینک بازهم در خط هستم.”

حمله ی طالبان دران شب به شکست انجامید. وقتی فردا از خط اول خبرآمد، فهمیده شد که آن “مشکل” که “غمش” خورده شده بود، چه بود. دران شب، برادر قوماندان امان الله شهید شده بود و او با کشیدن شهید از خط جبهه “مشکل” را حل کرده و دو باره در خط حاضر شده و سنگر خویش را حفظ کرده بود. او خود به مسعود از شهادت برادرش یاد آوری نکرده بود تا مبادا که او را از ادامه ی حضور درخط باز بدارد.

همزمان با این، در سال های ۱۳۷۹ بود که خط جبهه میان طالبان و نیرو های مقاومت در دو سرکه ی بگرام قرار داشت، در جریان یکی از جنگ های شدید و حمله طالبان الماس خان یکی از قوماندانان خط اول بود زخمی گردید. مرمی به دهنش اصابت کرده و از یک کنار الاشه اش با شکستاندن استخوان الاشه برون شده بود. جنگ به شدت ادامه داشت، مجاهدین و سنگرداران دیگر، از الماس خان می خواستند که خط را رها کرده و به عقب جبهه برود تا تداوی اش آغاز شود. اما الماس خان نپذیرفت. به گفته ی یکی از مجاهدین منطقه الماس خان با دستمالی که اکثر مجاهدین می داشتند دهنش را بسته و خود راکت انداز را گرفته و حمله متقابل را ادامه داد، گفته می شود که الماس خان تا زمانی که جنگ آنروز فروکش نکرد، خط جبهه را رها نساخت.

با این وجود، روزی با جمعی از دوستان خوبم حضور ضرار احمد مقبل رفتیم، فکر می کردم که آقای مقبل یکی از اشخاص باشد که بدون هیچ گونه رنج به قدرت رسیده باشد اما این تصورم اشتباه بود، او عزیزانش را در راه جهاد و مقاومت از دست داده بود، او از همان آوان مبارزه ی آزادی خواهی علیه رژیم مستبد کمونیستی رنج برده بود، او که با همان لحجه ی وطنی خود داشت حرف می زد قصه ی از در دام افتادنش در کمین ملیشای مسلح ی وابسته به رژیم کمونست وقت را گویا شد. در این کمین برادرش میر علی احمد با دو تن از همراهانش که او را همراهی می کرد شهید شدند و خودش از سوی رژیم کمونیستی به اتهام دست داشتن در عملیات مسلحانه بر ضد دولت و همراهی با مجاهدین به ۲۰ سال حبس محکوم و روانه ی زندان پلچرخی شد. اما پس از آزاد شدنش از زندان دوباره در جهاد پیوست که در کنار آمر صاحب مسعود خدمت گذاری کرد.

بنابر این، شمالی سرزمین که درد کشید اما چیزی که درد هایش را التیام کند برایش داده نشد، مردم شمالی سرسختانه خود را فدایی دیگران کردند و تاکستان های خود را گذاشتند تا دشمن آن را به آتش جان گداز بسوزاند حتی اوف هم نکشیدند اما تا کی چنین باشد تا کی دیگران به نمایندگی از مردمان شمالی نقش بازی کنند.

در این برهه ی از تاریخ که بحث نمایندگی نظامی تاجیکان پیش می آید، دقت باید به خرج داد که قهرمان اصلی نبرد با طالبان و مبارزه با کمونیسم کی ها اند؟ چرا نباید این نمایندگی را به دیگران اعطا کنند؟ و چرا خود شان مستقلا عمل نکنند؟

با این حال، برای گزینش جانشین مارشال چند گزینه از سوی قوماندان های شمالی پیشنهاد شده است:

۱- محمد یونس قانونی

۲- امان الله گذر

۳- امر الله صالح

۴- استاد عطا محمد نور

۵- ضرار احمد مقبل عثمانی

از سوی دیگر، مردمان شمالی مردان را در کنار خود جا خواهد که معامله نکرده باشند و با دشمنان شان سر سختانه مبارزه نموده باشند. من فکر می کنم جایگزینی مارشال صاحب باید به مردم تاجیک به ویژه کسانی که رنج دیده اند گذاشته شود.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا