مناظره کاندیداها ابتذال سازماندهی شده
در نخستین «مناظره» نامزدان انتخابات ریاستجمهوری در تلویزیون طلوع آنانی که انتظار داشتند چیز نوی بشنوند، سرخورده شدند. تکرار مکررات و پرگوییهایی برای اینکه چیزی گفته باشند. در بسیاری از موارد نامزدان ریاستجمهوری، در واقعیت، رونوشت رنگ و رو رفتهای از حامد کرزی رییسجمهور بر حال کشور بودند؛ رونوشتی رنگباخته. بیهودهگوییها تا جایی رنجآور بود که ناظران و تحلیلگران تقلیلگرا، ناگزیر شدند بگویند «نفس همین قضیه که چند تن میایستند و متمدنانه با یکدیگر سخن میگویند، خود یک دستآورد بزرگی است» و الخ.
تنی چند که در پی پیدا کردن تفاوتی برای آسانتر ساختن انتخاب میان نامزدان برای کسب مقام ریاستجمهوری بودند، در فرجام دریافتند که داکتر عبدالله حاضر است نظام پارلمانی را مورد توجه قرار دهد؛ داکتر غنی در سال چهارم ریاستش، قانون اساسی را اصلاح میکند، اما این که این اصلاحات از دید وی چگونه خواهد بود، هرگز روشن نشد. وی با اینکه معاون اولش جانبدار نظام فدرالی است، در این باره نیز موضع نگرفت و قیوم کرزی یک گروه بیطرف را تعیین میکند تا با «مخالفان مسلح» گفتگو کند.
دومین مناظره، در شب بیستم دلو در تلویزیون یک برگزار شد. گرداننده اعلام کرد که برخی از روزنامهها و تلویزیونهای دیگر نیز به این بحث پوشش میدهند؛ از جمله روزنامه ۸صبح. نمیدانم که چرا تسلیم وسوسه تماشای این مناظره شدم. کتابی را که در دست داشتم به گوشهی گذاشتم و سرا پا گوش شدم. حتا از ترس اینکه مبادا چیزی را از دست بدهم، وقفههای تبلیغاتی بیکلاس، بیمعنی و بیهوده را نیز تماشا کردم. این شب برای من اوج خودآزاری بیمانند و نظاممند بود. دندان بر جگر گذاشتم و تا آخر برنامه را تماشا کردم، ولی چیزیکه بتوان از آن برای مردم افغانستان به نام برنامه یاد کرد، دستگیرم نشد. چند گپ بیشتر توجه مرا جلب کرد:
۱. اشرفغنی احمدزی، مانند همیشه دست به دامن آمار و ارقام شد. آمار و ارقامی که مولود توهمات خود او بودند و هیچ مبنای علمی نداشتند. او گفت که نزدیک به چهلوهشت میلیارد دالر پول سرمایهداران افغان، در منطقه خلیج در حرکت است و وی این پول را به افغانستان خواهد آورد و «چوکات» لازم را برای سرمایهگذاری آماده خواهد کرد تا «اقتصاد حقوقی» (منظور وی اقتصاد مشروع است) بتواند در برابر «اقتصاد جرمی» (منظور وی، اقتصاد نامشروع و غیرقانونی است) زمینه رشد و قوام بیابد. نخست اینکه، او نگفت از کجا میداند که سرمایهداران افغان صاحب این مقدار پول در منطقه خلیج میباشند. شاید افغانها بیشتر از این پول داشته باشند و شاید هم بسیار کمتر از این. هیچ اطلاع و رقم معتبر علمی وجود ندارد که دال بر این امر باشد، حتا گزارشهای رسانهای نیز موید این امر نیست. اگر اشارههایی در گذشته، در این باره در نیویارکتایمز شده باشد، فاقد هر نوع اعتبار علمی است. وی بهدلیل اینکه میداند، رقبای او بهدلیل آگاهی کمی که دارند، نمیتوانند وی را مورد سوال قرار دهند، پیهم آمار و ارقام میدهد، اما هیچ یک از آماری که او میدهد، درست نیست. همه جعلاند و فقط زاده توهمات خود وی.
اشرفغنی علاوه کرد که میخواهد افزون بر ایجاد دستگاه نخبگان پنجصد نفری، که در تلویزیون طلوع اعلان کرده بود، سه کمیسیون مشورتی نیز برای مسایل اقتصادی ایجاد کند. از منظر وی ایجاد پروژههای بزرگ به دلیل اینکه «اشتغالزایی نمیکنند»، بیهودهاند. بدینگونه وی با یک قلم ایجاد پروژههای بنیادی و استراتژیک، مانند راههای آهن، بندهای بزرگ آب و غیره را زیر سوال برد. مریدان وی گمان میکنند که او یکی از اندیشهورزان سیاست توسعه است و در هر جا نیز این دروغ تاریخی را تکرار میکنند. جوانان کتابخوان ما نیز این زحمت را به خود نمیدهند تا بروند یک کتاب رهنمای سیاست توسعه را باز کنند و ببینند که آیا حتا در یک ورق معتبر اکادمیک نامی از وی برده شده است و یا نه؟ کسیاست که نداند سیاست توسعه پایدار در جهان کنونی یکی از مکتبهای اصلی سیاست توسعه است و در آن نیازهای نسلهای امروز و فردای بشریت، با در نظر داشت امکانات محیطزیستی، اقتصاد متوازن و عدالت اجتماعی اصول بنیادیاند، حتا به الفبای تیوریها و سیاستهای توسعه پی نبرده است. تنها موردی که او در مبارزه با فساد، بهگونه مشخص قیوم کرزی را، بهدلیل اینکه برادر او محمود کرزی یکی از متهمان قضیه کابلبانک است، مورد حمله قرار داد، اشاره او به فساد گسترده در کابلبانک بود. اما ابراز این حقیقت نمیتواند بر این فاجعه پرده بگستراند که وی با یکی از بزرگترین، به قول خود وی در رسانههای انگلیسی، قاتلان حرفهای و ناقضان حقوق بشری همراه شده است. چور و چپاول خانههای مردم ارغنداب و لوگر، کشتار اسرای جنگی در دشت لیلی، مایه سرافکندگی انسانیت است. زندگی آدم سیاسی بیمعنی میشود وقتی که او از تیوریسین مدافع طالبان، به فرد مورد حمایت هالبروک توطیهگر و متحد جنایتکاران جنگی و عامل تصفیههای نژادی پیهم تناسخ معنوی کند و هیچ احساس شرمندگی هم نکند. مردم افغانستان، به سیماهای جدی سیاسی و شخصیتهایی که بتوانند سنگینی مقام ریاستجمهوری را تمثیل کنند و به مردم خدمت کنند، نیاز دارند. با شیوههای مضحک، با شمله و دستار و کراهتهای صوتی و جعلهای سازماندهی شده نمیتوان به این مردم خدمت کرد.
۲. داکتر عبدالله در این مناظره تنها کسی بود که از تروریستان به نام حقیقی آنها یاد کرد و آنها را تروریست نامید و به پشتیبانان آنها اشاره کرد. اما وی در سراسر این گفتگو در یک موضع دفاعی بود، به سخن معروف سوراخ دعا را اشتباه گرفته بود. او گمان میکرد که در جانب مقابل او حامد کرزی نشسته است. علیرغم گردش اپورتونیستی اشرفغنی، که به امید کسب حمایت کرزی، در این دو سال اخیر به پادو او تبدیل شده بود و غافل از این بود که حامد کرزی بسیار زرنگتر از این است که از وی حمایت کند، اشرفغنی نماینده کرزی نبود که عبدالله پلیمیک سال ۱۳۸۸ را با وی ادامه میداد. این هر دو در نقد حامد کرزی در انتخابات گذشته همراه و همصدا بودند. نقد عبدالله از حامد کرزی حتا اگر بر حق هم میبود، رویکردی به گذشته است، مردم افغانستان میخواهند تا تفاوتهای نامزدان را ببینند و میان آنان انتخاب کنند. شکایت وی از اینکه در سیاست جاری افغانستان به مجاهدان ارجی گذاشته نشده است، یک بار دیگر نیات مکنون او را به مثابه سیاستمداری که به آینده نمیاندیشد و خواهان اصلاح و نوآوری نیست، نشان میدهد. ترکیب تیم وی به خوبی نشان میدهد که او سیاستمداری از دهه نود قرن گذشته است. بدون شک اشاره او به این امر که در حکومت کنونی به مجاهدان توجه نشده است، بیان یک تمامیتخواهی خجالتی است. در حکومت کنونی رییسجمهور، معاونان وی، وزیر خارجه، وزیر دفاع، وزیر داخله، وزیر عدلیه، وزیر معدن، وزیر انرژی و آب وزیر اقتصاد، وزیر کار و امور اجتماعی، وزیر شهرسازی، وزیر معارف، وزیر زراعت و حج و اوقاف همه مجاهداند. روسای ولسیجرگه و مشرانو جرگه مجاهداند. بروید، سری به خانههای غارتی شیرپور بزنید و یا نامهای قراردادیهای خارجیان، صاحبان شرکتهای امنیتی و یا اینکه جنرالان اردو و و کلای پارلمان را از نظر بگذرانید تا متوجه شوید که آیا مجاهدان در نظام قدرت، بهخصوص بخش غارتگر آن نقش دارند و یا ندارند. نظری به ترکیب کاندیداهای ریاستجمهوری و یا به فهرستهای افرادی که متهم به غصب مال و ملک مردماند، نشان میدهد که نخبگان جهادی در رهبری دولت افغانستان مقام رهبریکننده را دارا میباشند. با این همه، داکتر عبدالله میخواهد نقش آنها را بیشتر از این گسترش دهد و یک دولت توتالیتر جهادی را ایجاد کند. پای کمیت مردمسالاری داکتر عبدالله در سرزمین هموار کارزارهای انتخاباتی میلنگد چه رسد به سنگلاخهای پس کسب قدرت.
۳. قیوم کرزی در این بحث ناتوانترین آنان بود. او حتا از گرفتن نام پاکستان که منبع بسیاری از بدبختیهای این مردم است، ابا ورزید. قیوم کرزی در هیچ جای صحبتش نتوانست حس همدردی و همسوییاش با طالبان را پنهان کند؛ کاری را که اشرفغنی میکرد او با بسیار سادگی بر عهده گرفت. هنوز به قدرت نرسیده نشان داد که او سخت مشکل دارد افغانستانشمول بیندیشد. مردم هنوز با برادرخواندگیهای حامد کرزی کنار نیامدهاند که قیوم کرزی در کارزار انتخاباتی همدردیاش را با طالبان به نمایش میگذارد. او مانند روزنامهنگاران و تحلیلگران انگلیسی سخن از مخالفان مسلح میزد. نمیدانم که وی میداند یا نه که مخالفان مسلح بیان همان تحلیل انگلیسی- پاکستانی است که برای «شورشگران» افغان به کار میرود. اگر او نمیداند مشاوران او که شهروندان تحصیلکرده و کارمندان انگلیسیاند، به خوبی بر این امر آگاهی دارند و وی نباید به آنها اجازه دهد که وی را تا این حد از راه سیاست ملی منحرف سازند. شاید او در جایی خوانده و یا اینکه از محمود کرزی شنیده باشد که اقتصاد مهم است؛ بدون شک که مهم است، اما همهچیز نیست. تعمیم این اصل تا انکار از سیاست بهمعنای پایان سیاست و تقلیل دولت به یک تصدی خصوصی است. وی بهگونه باور نکردنی مسایل صلح، تروریسم، استراتژی امنیتی و سیاست خارجی، همه را به سیاست «اقتصادمحور» حواله داد. وی با اعلام این موضوع که یک گروه بیطرف باید میان دولت و طالبان میانجیگری کند، نفی دولت مشروع در پروسه صلح را رسما اعلان کرد. در حالی که دعوا در بعد ملی و داخلی، بر سر حفظ دستآوردهای همین دموکراسی و قانون اساسی است و این دعوا سیاسی است و نه اقتصادی؛ کسی تا حال نشنیده است که طالبان با سیاست «اقتصاد بازار» مخالفت کرده باشند؛ اما طالبان با دموکراسی، حقوق بشر و حقوق زنان دشمنی دارند. هر مکتبنرفتهای میداند که اینها مسایل سیاسیاند و نه اقتصادی و از طریق «سیاست اقتصادمحور» به تنهایی نمیشود، این مشکلات را حل کرد. همانگونه که انتخابات یک روند سیاسی است، دولت یک نهاد سیاسی است، گپ روی انتخابات یک گپ سیاسی است. پرداختن به اقتصاد بهمعنای سیاست اقتصادی است. از دیورند سخن گفتن سیاست است، حتا احاله آن به انتگراسیون منطقهای سیاست است. قیوم کرزی در هیچ موردی صاحب دیدگاه و نظری که بتواند آینده خوبی را برای کشور ما نوید دهد، نبود.
نخستین موضوعی که در این همبستگی و همسویی انتخاباتی چشمگیر بود، هارمونی، هماهنگی و همسانی دردآور و ملالآوری بود که میان آنها وجود داشت. نه شور و هیجان بود و نه هم رویکردی از روی باور. بحثهای بیجان، ادبیات خستهکن، تکراری و جان آزار؛ ابتذال سازمانیافته از جانب افرادی که خود را بهتر از دیگران میپندارند و میخواهند بر ما حکومت کنند. نمیدانم، آیا ملت رایدهنده، حتا در نوع تبارگرای آن سزوار رهبرانی بهتر از اینها نیست؟
___
مطلب بالا در روزنامه هشت صبح منتشر شده است.