خبر و دیدگاه

چگونه “متفکر جهان” در لجنزار تفکر قبیلوی غرق شده است؟

haron amirzada1اخیراً داکتر اشرف غنی احمدزی مشهور به “متفکر جهان” بعد از نمایشنامه افتضاح آمیزی در منزل جنرال دوستم و اظهارات بازاری و حرکات روانی، در یک گفتگوی اختصاصی با تلویزیون یک افغانستان چیز های گفتند که به هیچ منطقی جور نمی آید. در مقاله کنونی تلاش صورت گرفته که چرا ایشان بسیاری اوقات تعادل فکری و منطق علمی خود را از دست داده در لجنزار قبیله گرایی می لغزند.

داکتر غنی درین مصاحبه شان در واکنش به اختلافات پیرامون هویت افغان که درین اواخر توسط گردانندگان تلویزیون ژوندون باعث بحران قومی در کشور شد، اشاره نموده فرمودند که همه خرده هویت ها باید در زیر “هویت بزرگ افغان” جمع شوند. هم چنان در بخشی مصاحبه شان داکتر غنی سیاست نا متعادل قومی حکومت کرزی را انتقاد نموده و با اشاره به هزاره های افغانستان گفتند که برادران و خواهران هزاره بطور اساسی “عقده های تاریخی” خود را در چند سال اخیر حل کردند. هم چنان ایشان معاونین رییس جمهور کرزی را نتیجه سیاست “نا متعادل” قومی  افراد بی تجربه  و فاقد شایستگی می دانند.

داکتر غنی سیاست زندانیان طالب در بازداشتگاه بگرام  و حملات شبانه نیروهای ناتو بر سر خانه های پشتونها را از لحاظ قومی نا “متعادل” نامیدند. به نظر ایشان” آیا این متعادل است که  فقط ۹۸ در صد گوینده یک زبان [پشتون ها] در زندان بگرام بودند؟ آیا این متعادل است که اکثریت حملات شبانه بالای خانه های گوینده یک زبان صورت می گیرد؟ معلومدار که متعادل نیست”

چرا تفکر قبیلوی غنی بر “تفکر جهانی” او مسلط شده است؟

متأسفانه بسیاری صحبت های جناب  داکترغنی   بحیث یکی از نظریه پردازان نظام سیاسی کرزی  نه تنها مضحک به نظر می رسد، بلکه بسیار نگران کننده  نیزاست. در تمام صحبت های ایشان تفکر قبیلوی او نسبت به دانش ایشان چربی می کند. افزون بر آن تکلیف روانی وی نیز قابل نگرانی است.

 در مورد اینکه سیاست متعادل قومی در حکومت افغانستان وجود ندار و جای شایسته سالاری را دلالان قومی منسوب به پشتون، تاجک،  هزاره و  ازبک گرفته است، کمتر اختلاف میان آگاهان افغانستان وجود دارد. ولی مقصر کی است؟

آیا جناب غنی بحیث یکی از مهندسان نظام متمرکز قبیله محور با دو معاون تشریفاتی منسوب به اقوام غیر پشتون نبودند که چنین ساختاری را ترجیح دادند بجای نظام متعادل از لحاظ د انش و لیاقت در قانون اساسی افغانستان توسط نیروی غرب تحمیل نمودند؟ آیا بر اساس همین فورمول جناب احمدزی با جنرال دوستم که او را  قبل از همه خود ایشان جنایت کار می شمارند یک ائتلاف بدنام را تشکیل نداده اند؟

نگرانی داکتر غنی اینست که هزاره ها باحل” عقده های تاریخی” شان در ۱۲ سال اخیر باعث برهم زدن تعادل قومی در کشور شده است. این نظریه وی شبه به منطق حشمت غنی احمدزی برادر ایشان نماینده کوچی ها است که فکر می کند خیزش هزاره ها بویژه در عرصه آموزش و پرورش باعث برهم زدن منافع پشتونها و قبل از همه کوچی ها شده است.  این در حالیست هر آنچه هزاره های افغانستان در ۱۲ سال اخیر بدست آورده اند، محصول زحمات و تلاش خود شان است، نه ثمره کمک و حمایت دولت قبیلوی افغانستان.

تفکر برتری طلبی و سوء استفاده از نام “افغان” و “افغانستان آقای داکتر غنی با جنرال طاقت و یون کدام تفاوتی ندارد. داکتر غنی تلاش می کند تحت نام “هویت بزرگ افغان” پروژه  نا تمام “هویت براندازی” اقوام غیر پشتون راکه از زمان عبدالرحمن خان شروع شده و تا به امروز به اشکال مختلف ادامه داشته است، ادامه بدهد.

در مورد “هویت بزرگ” افغان بطور خلاصه باید گفت که متأسفانه هویت “افغان”  میراث استعمار انگلیس از زمان” بازی بزرگ” است و امروز بد نام ترین هویت در سطح جهانیست که با تروریسم طالبانی، قاچاق مواد مخدر، زن ستیزی و جهالت گره خورده است و مردم این کشور در بزرگترین بحران هویت گرفتار هستند. فکر میشود سوء استفاده و برتری طلبی در تحت نام”افغان” دیگر به همه روشن شده است. ازینرو  نه  همه به هویت افغان افتخار می کنند و نه “افغان ملت” در تحت این نام ساخته خواهد شد.

غنی احمدزی کی است؟

واقعیت اینست که تا پیش از یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ کسی بنام داکتر اشرف غنی احمدزی در افغانستان و در میان محافل دانشگاهی و علمی افغانستان نشنیده و یا کدام اثری را  از ایشان نخوانده بود. اما بعد از یازدهم سپتمبر آقای غنی با لشکر امریکا و ناتو به عنوان دانشمند، تکنوکرات و اخیراً “متفکر دوم جهان” وارد سیاست افغانستان شدند و ایشان یکی از چهار نفر از طراحان نظام سیاسی موسوم به” داکتران امریکایی بدون سرحد” در کنار  داکترخلیلزاد، داکتر جلالی و داکتر احدی هستند. ایشان از غرب متأسفانه بجای علم و دانش با خود “تفکر برتری طلبی قبیلوی نوع غلجایی گرایی را آوردند و تلاش کردند در سایه ماشین جنگی، پول و سیاست غرب اندیشه های قبیلوی شانرا در  سیاست کادری، معارف، اقتصاد و فرهنگ پیاده نمایند.

واقعیت اینست که اکثریت مردم افغانستان چه پشتون و چه غیر پشتون از جنگ و ترور  خسته شده اند و خواهان زندگی با عزت در  صلح، امنیت  و رفاه  هستند، ولی تروریسم طالبانی برخاسته از فرهنگ قبیلوی در تحت حمایت پاکستانی ها، سعودی ها و تروریسم بین المللی نه تنها صد ها قربانی از میان پشتون ها می گیرند، بلکه غیر پشتون ها هم آرامش ندارند. جنوب افغانستان که کانون  خشونت است محدود  نمانده همه کشور را فرا گرفته است. جای تأسف است که چنین وضعیتی ادامه دارد و هیچ چشم اندازی برای کاهش آن دیده نمی شود.

داکتر غنی بحیث یک دانشمند  انتروپولوجست بجای اینکه  جامعه شناسی کنند ومشکل شناسی کنند در پر تو دانش وتکنالوژی معاصر راه های حل علمی و ملی جستجو کنند، ایشان در سایه تفکر قبیلوی و بر تری طلبی نژادی به اشکال مختلف از تروریسم طالبانی به عنوان فرزند قبیله حمایت می کنند. هم چنان ایشان بجای اینکه ریشه یابی کنند که چرا کانون خشونت ها عمدتاً در جنوب افغانستان  و  هم  در شمال در هر جای که جمعیت ناقلین پشتون زندگی می کنند، همانجا تروریسم طالبانی سر بلند می کند، ایشان ناراحت هستند و افسوس می خورند که “تعادل” در خشونت و دهشت افگنی میان شمال و جنوب مراعات نمی شود. به باور ایشان این غیر عادلانه است که خانه های مردم پشتون در جنوب توسط ناتو مورد حمله قرار میگیرد ولی در شمال صورت نمی گیرد. هم چنان ایشان این را غیر عادلانه و نا “متعادل” می دانند که ۹۸ فیصد زندانیان بگرام از قوم پشتون بودند و اقوام دیگر چرا در زندان بگرام نیستند.

از دید آقای غنی  وقتیکه نا تو ۵۰ خانه پشتون را به ظن حمایت از تروریسم و یا لانه های تروریسم را در جنوب مورد حملات قرار می دهند، باید ۵۰ خانه غیر پشتون را نیز بمباردمان کنند تا تعادل قومی در کشور برقرار شود. به همین گونه وقتی ۳۰۰۰ طالب به جرم کشتار مردم بی گناه، ارتش و پولیس افغانستان در بازداشتگاه بگرام زندانی میشوند، باید  3000 نفر از غیر پشتونها نیز در زندان بگرام انداخته شوند تا تعادل قومی در جنایت در کشور بر قرار شود.

  وقتی یک “متفکر جهانی” در لجنزار تفکر  قبیلوی و خشونت طالبانی غرق میشود از طالبان جاهل و غافل از دنیا چطور می توان انتظار داشت که ترک خشونت کنند و از زیر تاثیر پاکستان بیرون شوند.هم چنان وقتی یک تحصیل یافته غرب “تعادل قومی” را در کشوردر رقابت در جنایت می بیند، از تفکر طالبانیسم  چه می توان گله کرد.

داکتر غنی بجای اینکه بکوشند در پرتو دانش و تکنالوژی معاصر فرهنگ بدوی و کوچیگری را تغییر داده، فرهنگ مدنی و انسانی را در میان قوم و تبار خود ترویج کنند، دانش و علمیت را فداری تفکر قبیلوی خود می کنند.

واقعیت تلخ اینست که اکثریت بدبختی های افغانستان در سه سده اخیر از دو  چیز برخاسته  است: از فرهنگ خشونت قبیلوی واز تفکر قبیله گرایی نخبگان سیاسی  نظیر غنی احمد زی ها، خلیلزاد ها، جلالی ها، احدی ها، کرزی ها و دیگران.

بزرگ ترین مشکل تفکر قبیلوی در این است که میان وطنپرست و وطنفروش و میان انسان سالم و جنایت طالبان تفکیک قایل نمیشوند. ارزشهای قبیلوی از هر چیز دیگر و حتا بالا تر از اسلامیت نگاه میشود. در حالیکه در فرهنگ های فراقبیلوی جنایتکار، جنایتکار است و باید مجازات شود. چنانچه به نظر یک تاجک تفاوتی میان جنایت و جهالت یک طالب بدخشانی با یک طالب قندهاری نیست. ثمره کار هردو  نابود کردن زندگی صلح آمیز مردم است. برای یک تاجک باید جنایت کار تاجک قبل از همه مجازت شود تا زندگی دیگران در امن شود. ولی تفکر قبیلوی عواطف قبیلوی را بالتر از انسانیت می داند.

طالبان علیرغم اینکه بحیث ابزار تروریسم بین المللی و پاکستان هستند و صد ها انسان قبل از همه پشتونها قربانی آنهاهستند، نه تنها مجازات نمی شوند، بلکه بحیث فرزند  پر افتخار قبیله مورد استقبال قرار می گیرند. چنانچه هزاران طالب که صد ها پشتون و ارتش و پولیس افغانستان را بقتل رساندند، بدون هیچگونه مجازات   با اکلیل گل در گردن شان از زندانهای افغانستان بحیث قهرمانان آزاد ساخته میشوند. این در حالیست که طالبان آزاد شده دوباره به نزد آی اس آی رفته و دوباره به جبهه جنگ فرستاده میشوند و بد تر از گذشته بیشترین قربانی را از میان پشتونها می گیرند و تمام هستی مادی و معنوی کشور را به خاک یکسان می سازند.

تسلط تفکر  و احساسات قبیلوی  تا آن حدی در میان  یک تعداد نخبگان پشتون حاکم است که  هیچ منطق و علمیتی تا کنون قادر نشده است، آنرا تغییر بدهد. ناراحتی و مایوسیت داکتر غنی بخاطر عدم تعادل قومی در سیاست کادری، زبان، فرهنگ و  تقسیم منابع طبیعی بدست پشتونها نیست، بلکه در تقسیم جنایت، خشونت و تروریسم طالبانی است.

واقعیت اینست که برای متعادل ساختن قدرت قومی قبل از همه باید ساختار و روابط قدرت در  نظام سیاسی افغانستان را انسانی و عادلانه هم در سیاست کادری و هم در آموزش و پرورش، فرهنگ و تقسیم منابع میان شهروندان افغانستان ساخت. بجای تاکید بر تفوق طلبی قبیلوی شایسته سالاری و حقوق مدنی و شهروندی را در صدر وظایف دولت قرار داد. برای تامین صلح، امنیت و عدالت بجای معافیت تروریست ها بر اساس عواطف قبیلوی باید قانون مجازات و مکافات را پیاده نمود. بدین ترتیب با مجازات جانیان و عمال دشمن، جلو تشویق دهشت افگن ها را گرفته هم احترام به قربانیان گذاشت و هم  به جانیان پیام روشن مقابله و دفاع از حق زندگی مردم را داد.  

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا