خبر و دیدگاه

اسلامیست ها در قدرت: فرصت یا تهدید

اعلامیه اخیر اقای حکمتیار و دعوت از طرفدارانش به شرکت پرشور در انتخابات شوراهای ولایتی (استانی) و ریاست جمهوری در سال جاری میلادی، با واکنش های مختلفی روبرو شده است. طیفی ان را به سود افغانستان و تحول مثبت دراینده این کشور تلقی میکنند اما شماری دیگر، حضور اسلامیست های تند رو را در عرصه سیاست ملی مخرب دانسته و از عواقب ناخوشایند ان هشدار میدهند. بررسی اینکه کدام یک از نقطه نظر ها به واقعیت نزدیک تر است، هدف این نوشته کوتاه نیست اما نفس اعلامیه ایشان مبنی بر حضور انتخابات در سال جاری از اهمیت فوق العاده بر خوردار است. پس لازم است نکاتی را دراین باب متذکر شویم.

اگر به درستی نگاه جامعی را نسبت به تحرکات سیاسی اسلامیست ها در سطح جهان بیندازیم مشاهده خواهیم نمود که در روند دموکراتیک گاها این طیف، دست از مبارزات مسلحانه برداشته و با سهیم شدن در کارزار انتخابات ، پیروزی را از ان خود نموده و به قدرت رسیده است. حال این جای تامل دارد و عموما مثال های ما نیز در پارادکس با هم قرار دارد، که ایا گروه های اسلامی با شرکت در انتخابات و همزمان با ان دست را از ماشه تفنگ برداشته است یا خیر؟ افکار و ایده های اسلامی خود را کنار گذاشته یا نه؟ جامعه مبتنی بر سکولاریسم و تنوع در افکار، عقیده و مذهب را با امدن به قدرت احترام گذاشته یا خیر؟ سوال های دیگری نظیر، ایا قدرت گرفتن انان و پیروزی شان در انتخابات ، توسط گروه های جا افتاده و سنتی پذیرفته شده و یا هم نه اینکه نتیجه انتخابات ابطال و رای ها یکباره به زباله ها انداخته شده است.

در این میان بهترین مثال ها الجزایر ۹۱۱۹، فلسطین ۲۰۰۶ و کشور های عربی بعد از بهار عربی نظیر مصر ۲۰۱۲ میباشد. در دو نمونه اول اسلامیست ها با اکثریت قاطع پیروز میدان انتخابات شدند اما فرصت تشکیل کابینه به انها داده نشد و ناچار از حکومت بازماند و فرصتی پیدا نشد تا سیاست های انها را در صحنه عمل شاهد باشیم. ناگفته نماند اینکه ابطال انتخابات برای جلوگیری از به قدرت رسیدن اسلامسیت ها و ان هم  با پشتوانه غربیها هزینه سنگینی برای این دو ملت به ارمغان اورد. درگیری و خون ریزی بیشتر بین ارکان های قدرت و اسلامیست ها در الجزایر، این کشور را تا ورطه سقوط به جنگ های داخلی به پیش برد. این تجربه برای فلسطینیان، دو دستگی بین دو جناح سیاسی فتح و حماس را نتیجه داشت که کمتر از جنگ های مسلحانه نبود. زیرا موضع این مردم را به عنوان یک جناح واحد در مقابل اسراییل برای چانه زنی های سیاسی از جمله درخواست توقف شهرک سازی ها و مذاکره برای تشکیل دولت مستقل فلسطین تضعیف ساخت. این امر باعث شد تا سالها دولت مردان فلسطین به عقب برگردد. در نمونه سوم،  به اخوانی ها فرصت تشکیل دولت داده شد و محمد مرسی با شعار های اعتدال کاخ ریاست جمهوری را به مدت یک سال و اندی به اشغال خود در اورد. اما با سیاست های اسلامی ظاهرا خزنده و تدریجی سعی در اسلامیزه کردن مصر نمود که به مذاق سکولاریست ها ، لیبرال ها و همپیمانان غربی انها خوش نیامد و در نتیجه، بساط سقوط حکومتش را فراهم نمودند. این کار بی ثباتی عظیمی را نصیب کشور مصر نموده و معلوم نیست چه سرنوشتی در اینده این ملت خواهد بود. دراین قسمت لازم به ذکر است که نگاه گذرا به روند سیاسی شدن اسلامیست ها نشان میدهد که قدرت گرفتن انان روز به روز و در اقصا نقاط جهان در حال افزایش  است. این امر تا جای پیش رفته است تا واهمه و بیم از ان، امریکا و کشور های غربی  را با دشمن قسم خورده شان ، بشار اسد یکی کرده تا از به قدرت رسیدن انان جلوگیری نمایند.

حال افغانستان در کشاکش انتخابات معلوم نیست چه سرنوشتی به انتظارش نشسته است؟ از بعد اینکه ایا امکان به قدرت رسیدن اخوانی های نظیر حزب اسلامی گلبدین حکمتیار وجود دارد یا خیر؟ امکان عملی بودن ان ضعیف به نظر میرسد. اما از این جهت که این حزب دارای طرفداران زیادی میباشد جای شکی نیست و میشود گفت تنها حزبیست که در میان اقوام مختلف افغانستان ریشه دوانده است و از جایگاه خاصی برخوردار میباشد. حتی تا جاییکه در جنگ های داخلی این کشور برادر، برادر خود را با پایبندی به این حزب از بین برده است. و اکنون نیز با بیداری سیاسی در میان اقوام مختلف و اگاهی انان به هویت قومی شان، تعداد زیادی وجود دارد که هنوز بر سرسپردگی به ان حزب پای میفشارد.ناگفته نباید گذاشت که امارهای گرفته شده از افکار عمومی در کشور، اقبال بلند لیبرال ها و تکنوکرات های غربی را به عنوان کاندیداداها در انتخابات نشان میدهد. اما از دید پنهان نباید گذاشت که امار گرفته شده معمولا از نقاط امن تری به دست امده است و جاهای ناامن کشور از این همه پرسی بازمانده است که معمولا بیشتر پناهگاه ها و محل زیست طرفداران گروه های اسلامی نظیر حزب اسلامی می باشد. این است که شانس بازی بهتر در انتخابات را توسط این حزب بالا می برد.

به هر صورت پیشنه فعالیت های سیاسی حزب اسلامی و شخص حکمتیار تاریک و تار است زیرا در چند دهه اخیر، طمع بلند او و همقطارانش و زیاده خواهی های بیش از حد او، ایشان و همرزمانش را در صف مخالف حکومتگران قرار داده است. به طور نمونه سرناسازگاری او با حکومت کمونستی از او امیر و مجاهد بیباک ساخت تا جایی که گلبدین چهره کاریزماتیک و مقدس پیدا کرد و فرمان و حرفش هموزن موعظه های قدیسین. نیز مخالفت حکمتیار با حکومت اسلامی که خود نیز در تشکیل ان سهم داشت، نتیجه اش موشکباران کابل و کشته و زخمی شدن هزاران نفر را فراهم نمود. همچنان اسلام خواهی به ظاهر او، از امیر ویلا نشین نیاوران (نقطه ی در شمال تهران) فراری ستاره دار، در مناطق قبایلی و شرق افغانستان ساخته است که هر سال چندین بار از طریق پیام های عیدانه، حکومت کابل را دست نشانده خطاب و او را به مبارزه میطلبد. پس با این اوصاف و داشتن ایدولوژی اخوانی، به راستی هدف شرکت اقای حکمتیار و حزبش چه میباشد؟ ایا در صورت تکیه زدن بر اریکه قدرت، تکثر گرایی همه جانبه را پذیرا خواهد شد؟ ایا در صورت به قدرت رسیدن اسلام گرایان نظیر حکمتیار در افغانستان سرنوشت کشور های یاد شده در انتظار این کشور خواهد بود یا شکل دیگر از ان؟ به هر صورت یکی از مهمترین پیام این اعلامیه این میباشد که اقای حکمتیار باورمند به ثبات سیاسی نظام کنونی گردیده و تنها گزینه نجات از اوارگی و مرگ سیاسی خود را ازمایش بخت خود از طریق صندوق انتخابات می داند. پس نتیجه انتخابات هرچه باشد به خیر و سعادت افغانستان خواهد بود و باعث خواهد گردید تا گروه های با خط مشی های شبیه به ان مقلد این حزب گردند تا بانگ را بر تانک و قلم را بر تفنگ الویت بخشند.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا