فرهنگ و هنر

در پشت آیینه تجدید نوی و کهنه گی در اندیشه بیدل

abdul wahed sayediنوی بیدل از ساز امکان  نرفت          
 نشد  کهنه  تجدید  ایجاد ها

بیدل در خوان  آفتاب هرگز  دیوار نمی بیند، او  در ژرفای خیالش در خانه  ای قدم  می گذارد که  مدام  از روزن  آن  شعشه  نور جاری است. از  کیفیت ظهور چنین  نوری که در سویدای دلش روشن  گردیده چنان سرمشت  این  نشاط است که  قافیه و مشغله همه را به فرموده  خداوند گار بلخ«قافیه  ومشغله را  گو  همه بر باد رو» همه را بر باد  فرا  سوی  این  نور فراموش  میکند. قافیه  چه که نقد دل و اختیارش را در  میبازد:

از سپـــاهـــان بساط خدمتش شامِ برات         
وز هوا داران باغ  عشرتش صبح بهار
 
در قمار آرزو  نقش  مرادم  گل  نکرد          
داشتم  نــقـد  دل امـا  باختم  بی  اختیار

زمانیکه در صفاهان  نغمه  نشاط و بساط آزاده گی به  نسبت دزدکی چند  که قباله  دنیا را بدست آورده بودند، گسترده  نمیگردید و آنانیکه  هواداری  صبح روشن  را در شب  های دیجور امید دیدن  نداشتند راهی هندوستان  میشدند چرا که  در  آنجا مردان  مرد رازدار  روشن افروزی بودند، از  آنجاست  که سخنوران رحت  خود  از صفاهان بجانب دهلی  کشیدند؛ حضرت ابوالمعانی نیز آرزوهایش را  در قماری به امتحان  میگذارد. او خودش را در پرتو افشانی این  نور می بازد و نقد دل رافراموش  میکند .نا گزیر در خانه  آفتاب(سرزمین هند) قدم استوار   می نهدد واز پرتوبی کیفیت  ظهورش  چنان بوجد می آید  که  حتی برای اظهارش قافیه   تنگی  میکند و  در راز داری دل زبان را محرم  نمیداند و  تننای (ماده رنگ  دهنده  ای که  از پوست  میوه  ها مانند انار حاصل می آید) نا متناهی  عشق را  به رنگینی کلمات  رنگ  میدهد و طاووس  جلوه زارش «آیینه  خانه ی»  است که تماشایش در  گرو  تحریک  مژگان  است .نمیداند با  این بیخبران  که هر گز  این  حالت را نیافته اند و در زندگی شان  تجربیه  نشده  است  بیدل  این تجربه را که به بیان  آن  حرف و صوت عاجز اند،اظهار میدارد…

برای مطالعه متن کامل این نبشته به اینجا اشاره کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا