خبر و دیدگاه

مروری بر روابط افغانستان و پاکستان طی شش دهه

 ahmad_saeedi

شهادت پروفیسور استاد برهان الدین ربانی، موج و موجهای تکان دهنده را در سیاست دگذاری های داخلی و خارجی افغانستان، و منطقه به جود آورده است. باور های زمامداران افغانستان را یک شبه در مورد پاکستان وارونه رقم زده است. تحرکات در انتخاب دوستان جدید به وجود آمده،  آینده ارتباطات منطقه و فراه منطقه در پرده ای از بگو مگو های جدید گنجانیده است. دوستان می دانند که خودم در رسانه های چاپی ملی ، و بین المللی ، نوشته ها و مقالات فراوانی دارم ، منحیث منتقد دولت ، و آگاه در شناخت پاکستان شهرت دارم.  اولین کتابی را که در مورد پاکستان نوشته ام به این نام است “پاکستان محور شرارت”، نه تنها من بلکه تعداد زیادی از مردمان افغانستان به این عقیده بوده و هستندند که زمامداران پاکستان بخصوص استخبارات آن در مورد افغانستان هر گز نیک نمی اندیشند. زمامداران کابل با تحرکات و شیطنت های  ستون پنجم به نفع پاکستان ، در داخل نظام  به مداخله و دشمنی پاکستان باور نداشتند. حالا که همه عقاید و باور های گذشته در مورد پاکستان ، یک شبه ۱۸۰ درجه تغییر کرده فرض خود دانستم تا در مورد روابط افغانستان و پاکستان طی شش دهه چیزی بنویسم. باور دارم خالی از دلچسپی نخواهد بود. بعد از ترک انگلیس ها در سال ۱۹۴۷ از شبه قاره هند که منجر به تشکیل هند و پاکستان گردید ، در واقعیت امر یک رویداد بزرگ تاریخی به نفع جنبش رهائی بخش خلق ها در منطقه و جهان تلقی گردید. اما زمامداران آنوقت افغانستان از این رویداد به نفع خویش مبنی بر استرداد اراضی از دست رفته که در سال (۱۸۹۳) توسط انگلیس ها تحت نام خط فرضی دیورند از پیکر افغانستان جدا گردیده بود استفاده ننموده و فرصت های لازم را مبنی بر حفظ و توسعه تمامیت ارضی کشور از دست دادند که این منازعه سرحدی الی اکنون میان افغانستان و پاکستان کماکان برحال خود باقیست و در طول تاریخ بهبود روابط واصل ، حسن همجواری میان این دو کشور هم کیش را مورد سوال قرار داده است که مسیر آن طی ۶۴ سال گذشته مملو از فراز و نشیب های سخت و دشوار بوده که همواره بر تیره گی روابط افزوده و باعث جنگ سرد میان این دو کشور همسایه نیز گردیده است.

 محمد علی جناح بنیان گذار و اولین رهبر پاکستان که اندکی بعد از تشکیل پاکستان وفات یافت ، و نواب زاده لیاقت علی خان جانشین محمد علی جناح گردید که وی نیز در سال (۱۹۵۱) توسط یک تن از افغان های مهاجر که به قبیله جدران منسوب بود به قتل رسانیده شد . باید گفت که فرد قاتل یکی از سران قبیله جدران افغانی بوده ، که از اثر تحریک خود پاکستانی ها به قتل آن مبادرت ورزید و شخص قاتل یکی از مهاجرین دولت افغانی بوده که در پاکستان اقامت داشت . وقوع این حادثه نیز موجب ظهور یک بحران شدید میان این دو کشور همجوار گردید ، تا سال (۱۹۵۸) حکومت های کم دوام در پاکستان حکمرانی کردند که نتوانستند با تصویب قانون اساسی و اجرای انتخابات عمومی نظام دولتی که اراده مردم را تمثیل نماید استقرار بخشند . بنابر سیاست خارجی که توسط حکومت آن کشور طرح ریزی گردیده بود به تدریج به جانب ایالات متحده امریکا و انگلستان خود را نزدیکتر می ساخت. که این نزدیکی آن باعث اشتراک آن در اتحادیه کشور های جنوب شرق آسیا معروف به (سیاتو) ، و اتحادیه کشور های شرق میانه معروف به (سنتو) گردید هدف این انسلاک جلب همکاری های نظامی ، سیاسی و اقتصادی جهان غرب بود ، تا از آن در منازعات کشمیر با هند و منازعه پشتونستان با افغانستان استفاده بیشتر نماید.

بعد از انعقاد پیمان نظامی سیاتو که در سال (۱۹۵۶) به میان آمد و ایالات متحده نیز عضویت آنرا داشت پاکستان رسماً در آن شامل و مسئله خط دیورند را بعنوان سرحد بین المللی پاکستان اعلان نموده ، که با این صورت از پشتیبانی کشور های عضو پیمان سیاتو در برابر ادعای افغانستان برخوردار گردید.  که علی لارغم این همه انکشافات که در منطقه بوقوع پیوست با آنهم امکانات بهبود روابط میان افغانستان و پاکستان در سال های ۱۹۵۵ و ۱۹۵۷ امکانات واقعی جهت یافتن راه حل های سیاسی در میان این دو کشور وجود داشت که از این فرصت ها نیز استفاده بعمل نیامد . اما بعداً زمامداران پاکستان هر یک سکندر میرزا و سهر وردی در سال های ۱۹۵۶ و ۱۹۵۷ در فضای نسبتاً مساعد تری بکابل مسافرت کردند و در عوض سردار محمد داود خان صدر اعظم وقت ، در سال (۱۹۵۶) به کراچی و در سال (۱۹۵۸) به واشنگتن سفر  نمود که در مورد منازعه سرحدی و مسایل ذیعلاقه دیگر ، با مقامات عالی رتبه ایالات متحده امریکا بحث و گفتگو نمود . اما هر دو جانب با پافشاری بر مواضیع خویش فرصت لازم در جهت بهبود مناسبات را از دست دادند . تمایل کشور های غرب بخصوص ایالات متحده امریکا بطرف پاکستان زیاد بوده که این تمایل باعث آن می گردید تا پاکستان برموقف خصمانه خویش در قبال افغانستان تأکید ورزد . اما در مورد تمایل با افغانستان باید گفت که سیاست های تحریک آمیز اتحاد شوروی سابق و کشور هند که هر دو به خرابی مناسبات افغانستان با پاکستان علاقمند بودند ، نیز تأثیر داشت . زیرا هند و اتحاد شوروی به مثابه دوستان عنعنوی در یک جهت واحد در برابر ایالات متحده امریکا و پاکستان قرار داشتند که همین صف بندی و شرایط نا مساعد داخلی منجر به فقدان نصب العین و خط حرکت ثابت مانع رسیدن به اهداف واقعی می گردید. زیرا زمامداران افغانستان در آن زمان در حالیکه حل مسئله پشتونستان را از طریق مراجعه با آرای عمومی مردم آن سرزمین یعنی از طریق دموکراسی تقاضا می کردند در داخل کشور آزادی و دموکراسی در حالت فقدان قرار داشت ، که در همچو یک شرایط مردم سرحد آزاد نمی توانستند ادعای افغانستان را جدی گرفته به آن علاقمند شوند.

از جانب دیگر برخی از ملکان و بزرگان قبایل و مبلغین حرفوی بخاطر منافع شخصی از تحریک پشتونستان به عنوان حمایت و برخی دیگری ، در عکس آن از هر دو کشور یعنی افغانستان و پاکستان بهره برداری نماید ولی با آن هم این مرحله که از آرامش نسبی برخوردار بود در سال (۱۹۶۱) در اثر برخورد های مسلحانه میان دو تن از سران قبایل جندول و خار که خان جندول از طرف افغانستان، و خان خار از طرف پاکستان حمایت می گردید به خرابی اوضاع میان دو کشور انجامید.

در ماه می سال (۱۹۶۱) پاکستان از مداخله افراد اردوی افغانستان که مدعی بود با لباس ملکی به طرفداری از خان جندول داخل آنکشور شده اند شکایت نمود و بر مسافرت کوچیان افغانی به پاکستان شرط موجودیت پاسپورت را وضع نمود . هر چند حکومت افغانستان از ارسال افراد نظامی به ماورای خط دیورند انکار ورزیدند ، ولی در ماه اکتوبر سال (۱۹۶۱) تنش های مسلحانه جدید در منطقه سرحد واقع بین کنر و باجور رخ داد که تلفات جانی را نیز به جا گذاشت ، و قبایلیان طرفدار پاکستان به دنبال برخورد های مسلحانه بداخل افغانستان پیشروی نموده تا رود خانه کنر یعنی نزدیکی اسمار رسیدند که حکومت افغانستان در زمینه دست بکار شده و افرادیکه داخل قلمرو گردیده بودند به اسرع وقت خارج نمود که البته بدون خونریزی این بحران پایان یافت.

بعد از پایان درگیری های مسلحانه جنگ تبلیغاتی به اوج خویش رسیده کسب شدت نمود . پاکستان فیصله خویش را مبنی بر مسدود ساختن قونسلگری ها و وکالت تجاری های افغانستان را در پشاور و کویته به عنوان مداخله کارمندان آن در امور داخلی پاکستان صادر نمود . حکومت افغانستان متقابلاً توسط یادداشت مؤرخ ۳۰ ماه اگست (۱۹۶۱) پاکستان را با قطع مناسبات سیاسی تهدید نمود چون جانب پاکستان با تصمیم خویش در رابطه با انسداد قونسلگری ها و وکالت تجاری ها در دو شهر پاکستان مانند قبل پافشاری نمود ، افغانستان بتاریخ (۳) ماه سپتامبر (۱۹۶۱) سرحد را مسدود ساخته به دنبال آن مناسبات سیاسی اش را با پاکستان قطع کرد.

سردار محمد داود خان با اتخاذ همچو یک تصمیم بعد از تحقق آن با مشکلات دیگر مواجه گردید که از جمله وسیله ارتباط را با جهان خارج با حق عبور اموال و افراد از خاک پاکستان و دست رسی به دریا های آزاد که در معاهدات دو جانبه و مقاوبله های بین المللی تسجیل گردیده بود داوطلبانه از دست داد ، و مشکلات نهایت مبرمی را برای اقتصاد کشور ، مردم ، بازرگانان ، کشور ها و مؤسسات مساعدت دهنده به افغانستان را فراهم ساخت . سردار محمد داود خان بر این باور بود که کشور های جهان و از جمله ایالات متحده امریکا ، کشور های اسلامی بخصوص کشور ایران در بهبود و از سرگیری روابط مداخله خواهند نمود ، اما چنین نشد و در مقابل اتحاد شوروی سابق از چنین حالت نفع برده و با حرکات نمایشی ترانسپورت هوائی را از میدان های هوائی کابل و قندهار با میدان های هوائی تاشکند و ماسکو بازگشائی نمود ، که گویا افغانستان می تواند با اتکای همکاری های اتحاد شوروی همه مشکلات و پرابلم های خویش را مرفوع سازند.

طوریکه قبلاً متذکر شدیم پاکستان با کسب عضویت در پیمان سیاتو که ایالات متحده امریکا نیز در آن شامل بوده ، افغانستان راه عدم انسلاک فعال را در پیش گرفت . خاصیت عدم انسلاک مثبت و فعال که در کشور های مانند یوگوسلاوی ، هند و مصر تطبیق می شد ، افغانستان باوجود خود داری از شرکت در اتحادیه های نظامی در زمینه بین المللی روش انفعالی نداشت ، بلکه سعی می ورزید تا در حل قضایا نقش فعال داشته باشد. اینکه سیاست خارجی افغانستان را عمدتاً اصل عدم انسلاک تشکیل می داد و با پیروی از آن سال های (۱۹۵۵ و ۱۹۶۱) در کنفرانس های باندونگ – اندونیشیا و بلگراد – یوگوسلاویا شرکت نمود.

افغانستان پیوسته تلاش ورزید تا مناسبات خویش را با سایر کشور های جهان تحکیم بخشد ، که روی تحقق همین هدف در سال (۱۹۵۵) جمهوریت مردم چین را به رسمیت شناخت که بعداً مساعدت های مالی و تخنیکی را از آن بدست آورد ، و همچنان در میان کشور های جهان سوم روابط خویش را با هند دوستانه و تحکیم بیشتر بخشید. 

طوریکه در سطور قبلی نیز تذکر بعمل آمده است مناسبات پاکستان و افغانستان از بدو تأسیس پاکستان ، فراز و نشیب های متعدد را پشت سر گذاشته است ، که منتج بر تشنجات گردیده که باعث تیره گی روابط و وخامت اوضاع میان دو کشور بوده است.

به گونه مثال زمانیکه مسئله عضویت پاکستان در سازمان ملل متحد در سال (۱۹۴۷) مطرح بحث گردید ، نماینده افغانستان ، مرحوم عبدالرحمن پژواک به مخالفت آن پرداخت که این مخالفت از مسئله خط دیورند و حق خود ارادیت مردمان پشتون و بلوچ در ماورای خط دیورند نشأت می نمود.

به سلسله همین تشنجات و تیره گی روابط در سال (۱۹۵۶) بالای قونسلگری های پاکستان در شهر های جلال آباد و قندهار حملات صورت گرفت که بیش از پیش به تیره گی روابط میان دو کشور انجامید. این روابط تا حدی تیره گردید که در سال (۱۹۶۱) عملاً با  قطع روابط دپلوماتیکی منجر گردید. اما در سال (۱۹۶۳) بنابر وساطت محمد رضا شاه پهلوی ، پادشاه ایران و تلاش های خیر خواهانه وی روابط دپلوماتیکی دوباره تأمین و اعاده گردید.

در سال (۱۹۶۶) فیلد مارشال محمد ایوب خان رئیس جمهور پاکستان بکابل مسافرت نمود و تلاش ورزید تا با مقامات عالی رتبه افغانی در جهت بهبود روابط مذاکرات سودمندی را انجام دهند.

zardari_vs_karzaiدر سال (۱۹۷۴) در دومین کنفرانس سران کشور های اسلامی که در شهر لاهور پاکستان برگزار گردیده بود ، نماینده افغانستان ( داکتر نعمت الله پژواک ) با ایراد بیانیه با الفاظ تند و تیز پاکستان را در مورد مسئله پشتونستان مورد انتقاد قرار داد ، که فضای کنفرانس را نیز تشنج بار ساخت.  در نتیجه رهبر لیبیا معمرالقزافی به شخص محمد داودخان رئیس جمهور تماس تلیفونی حاصل نموده و از وی جهت اشتراک در جلسات بعدی کنفرانس دعوت بعمل آورد ، ولی وی آنرا نپذیرفت و از شرکت خویش در کنفرانس امتناع ورزید.

در سال (۱۹۶۵) دومین جنگ میان هند و پاکستان از اثر مسئله کشمیر رخ داد که بوساطت اتحاد شوروی سابق بتاریخ (۱۵) ماه جنوری سال (۱۹۶۶) در شهر تاشکند تحت نام معاهده تاشکند در حضور داشت لعل بهادر شاستری صدراعظم هند ، و فیلد مارشال محمد ایوب خان رهبر نظامی پاکستان بعد از حصول توافق به پایان رسید.

در جریان جنگ هند و پاکستان با وجود اینکه مناسبات میان افغانستان و پاکستان از حالت خوب برخوردار نبوده اما حکومت تحت صدارت دوکتور محمد یوسف در افغانستان بی طرفی و عدم مداخله را در خصوص جنگ هند و پاکستان اتخاذ و به آن وفادار باقی ماند.

در سال (۱۹۶۹) دیکتاتوری نظامی ده ساله ، فیلد مارشال محمد ایوب خان در پاکستان پایان یافت و جنرال یحیی خان جانشین وی با ابراز سپردن وعده ها در اعاده و تأمین دموکراسی و نظام واقعی جمهوری مردم را با آرامش دعوت نمود زیرا در زمان اقتدار محمد ایوب خان مردم از وی عدم رضایت خویش را در راه اندازی تظاهرات خیابانی بعد از پایان جنگ با هند ابراز داشته بود، و خواهان دموکراسی و اعاده نظام جمهوری واقعی می گردید ، تحت اقتدار جنرال یحیی خان در سال (۱۹۷۰) اولین انتخابات عمومی انجام داده شد.

در انتخابات عمومی مردم بنگال شرقی که یکی از پرنفوس ترین قسمت پاکستان محسوب می گردید اکثریت ارا را به نفع حزب عوامی لیگ تحت رهبری شیخ مجیب الرحمن ، مورد استعمال قرار داد . شیخ مجیب الرحمن که قبلاً به موجب مطالبه آزادی وسیع و گسترده محلی به ارتکاب خیانت ملی متهم گردیده بود ولی با وجود آن بالای موقف اتخاذ شده خویش اتکا نمود و در صدد آن گردید تا با استفاده از نتیجه انتخابات برنامه دست داشته خویش را در مورد آزادی محلی یعنی پاکستان شرقی اجرأ نماید . زیرا حزب عوامی لیگ در سطح ملی از اکثریت پارلمانی برخوردار بود که روی همین فکتور حکومت آینده را تقاضا می نمود . هر چند این تقاضا از لحاظ حقوقی یک امر به جا و منطقی تلقی می گردید ، اما با واقعیت سیاسی در پاکستان مطابقت نداشت چون پاکستان از نظر موقعیت و ساختار جغرافیائی از دو پارچه یعنی پاکستان شرقی و غربی تشکیل یافته بود که توسط خاک هند از هم جدا و در فاصله تقریباً یکهزار میل از یکدیگر موقعیت داشت . با وجود اینکه اکثریت نفوس پاکستان در بنگال شرقی به سر می بردند اما مردم پاکستان غربی بخصوص مردم پنجاب که اکثریت بنیان گذاران پاکستان به آن منسوب بودند خود را مؤسس حقیقی کشور شمرده مقام رهبری را تقاضا می داشت از اینکه بعد از ایجاد پاکستان همه امتیازات سیاسی و اقتصادی را آنها تصاحب نموده بودند به هیچ صورت حاضر نبودند از آن به نفع مردم بنگال صرف نظر نمایند.

در پاکستان غربی ( پاکستان امروزی ) ذولفقار علی بوتو بانی حزب مردم پاکستان مؤفق گردید تا رهبری اکثریت پاکستان غربی را بدست آورده در برابر ادعای شیخ مجیب الرحمن و بنگالیان قد علم نماید . موصوف جنرال یحیی خان را معتقد ساخت تا شیخ مجیب را از ادعای خویش منصرف سازند ،اما شیخ مجیب با فشار های جنرال یحیی خان وقعی نگذاشت و با ادعای خویش کما فی السابق پافشاری نمود که توسط اردوی پاکستان که بطور اغلب از ساکنان پنجاب متشکل گردیده بود تحت توقیف قرار داده شد ، و نیروی نظامی در صدد آن گردید تا قیام آزادی خواهی بنگالیان را سرکوب و فرونشاند ولی بنگالیان به مبارزات آزادی خواهی و جدائی از پاکستان غربی ادامه داده و در برابر نیرو های نظامی مقاومت نموده جنگ های پارتیزانی و چریکی را علیه اردوی پاکستان آغاز نمود . از اثر وقوع چنین تنش های مسلحانه موجی عظیمی از پناهنده گان بنگالی بطرف هند سرا زیر گردید که حکومت هند تحت قیادت خانم اندراگاندی صدراعظم آن کشور به پاس احساس همدردی و دفاع حقوق حقه بنگالیان مداخله نظامی نموده که سر انجام تعداد (۹۰) هزار لشکر پاکستانی را در بنگال شرقی تحت اسارت نیروی نظامی خویش در آورده که جنرال نیازی و جنرال تیکا خان نیز در جمله اسیران جنگی در قید قوای نظامی هند قرار گرفت و شهر داکه مرکز پاکستان شرقی با سقوط مواجه گردید که بعداً در ماه جنوری سال (۱۹۷۲) کشور آزاد و مستقل بنگله دیش تحت قیادت شیخ مجیب الرحمن در نقشه سیاسی جهان عرض وجود نمود . این رویداد تلخ ولی انکار ناپذیر برای پاکستان غربی یعنی پاکستان کنونی قابل قبول نبوده و رهبران آنرا سخت تحت فشار روحی و خجالت آور قرار داد . هر چند پاکستان این رویداد را با آسانی نپذیرفت اما به جزء اینکه به آن تن در دهند دیگر چاره نداشت و بعد از مدت کوتاه آنرا برسمیت شناخته روابط دپلوماتیکی را با آن تأمین نمود . حکومت افغانستان تحت صدارت دوکتور عبدالظاهر در قضایائیکه گذشت از سیاست بی طرفانه خویش استفاده نمود و کدام حرکت بر ضد پاکستان از خود نشان نداد که بنابر اتخاذ همین موقف ذولفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان در ماه مارچ سال (۱۹۷۲) بکابل سفر نمود و مراتب احترام و سپاس از جانب خود و مردم پاکستان را با اعلیحضرت محمد ظاهر شاه ، شاه افغانستان و حکومت ابراز نمود.

بعد از ایجاد بنگله دیش ذولفقار علی بوتو به مقام صدارت نشسته و در سال (۱۹۷۳) قانون اساسی جدیدی را با احیای نظام فدرالی بوجود آورد که تمام احزاب مهم به شمول حزب عوامی ملی در ایالت شمال غربی با آن موافقه نمود زیرا حزب عوامی ملی که نسخه جدید حزب پیشین خدائی خدمتگاران تحت قیادت خان عبدالغفار خان بود تا آن وقت از تشکیل پشتونستان و ادعای افغانستان پشتیبانی می نمود اما بعد از انفاذ قانون اساسی جدید اذعان نمود که ایالت شمال غربی جزء لاینفک  پاکستان می باشد ، در نتیجه این سازش بوتو به حزب عوامی ملی فرصت داد تا در ایالت سرحد شمال غربی و بلوچستان بر مبنای نتایج انتخابات در حکومت شرکت نماید. در بلوچستان حزب مذکور کابینه ولایتی را تشکیل داد اما در ولایت شمال غربی در کابینه ائتلافی مولانا مفتی محمود رئیس جمعیت العلمای اسلام شرکت نمود ولی این حکومت دیرپای نبوده و بزودی با شکست و سقوط مواجه گردید زیرا بوتو که مردی جاه طلب و دسیسه کار بود سعی داشت تا حکومت های محلی را در ولایات سرحد و بلوچستان از داخل تخریب نموده زمام امور را در این ایالت ها نیز به حزب مردم پاکستان متعلق سازند. 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا