خبر و دیدگاه

امیر عبدالرحمان پس از صد سال سخن می گوید

دروغ بزرگ حکوتهای پشتون تبار

شاید بارها در متن کتب درسی به این موضوع بر خورده باشیم، که موسس افغانستان معاصر احمد شاه بابا(احمد شاه ابدالی) می باشد. اما بر خلاف تبلیغات رسمی حکومت های گذشته، تحقیقات مستقل و به دور از تبعیض روشن می سازد که افغانستان با مرز ها و واحد جغرافیایی فعلی آن توسط امیرعبدالرحمان خان تاسیس گردیده است؛ و افغانستان احمدشاه ابدالی دارای شکل کنونی نبوده وبلکه بیشتر به سوی پاکستان و کشمیر توسعه داشته؛ و در مقابل قدغن سابق(بدخشان، تخار، قندوز و بخشهای از ازبغلان، سمنگان و بلخ)از امیر مظفر_ حاکم بخارا اطاعت می کرده و هزاره جات دارای استقلال داخلی بوده است.

افغانستان با نقشه فعلی آن برای اولین بار در عصر امیر عبدالرحمان خان و به همکاری و دستور دیورند(فرستاده هند برتانیوی) تثبیت و تحدید گردید.

قتلعام و تاراج هزاره ها

بدون شک امیر عبدالرحمان سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ معاصر افغانستان است .او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بد ترین جنایات را مرتکب گردید. ۶۲ درصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج، و بیشترین ساحات و زمینهای های حا صل خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب و تصرف شد.

تاراج نورستان

نقشه و شکل تاریخی نورستان در اثر حمله لشکر خشن، بی رحم و وحشی امیر تغییر نمود و هزاران نفر از ساکنان آنجا قتل عام گردید و در پهلوی آن، هزاران دختر و پسر جوان نورستان به بهانه مسلمان نبودن به غنیمت برده شد.

ستم بر ازبکها و غلجایی ها

ازبکها و ساکنان ترکستان افغانستان نیز در پی حمله و اشغال مناطق آنان به وسیله امیر شاهد قتل عام های بزرگ گردید وبافت اجتماعی آن نیز دست خوش دسیسه و تغییر توسط ناقلین غیر بومی گردید .حتی جامعه برادر پشتون نیز از جنون و استبداد امیر در امان نماند. طایفه بزرگ غلجایی بارها مورد حمله امیر قرار گرفت و بزرگان آنان به قتل رسیدند. 
بهر ترتیب عبدالرحمان در تاریخ معاصر افغانستان، نامیست، سیاه وعجین با خون و خشونت وجنایت! جنایات، تجاوزات، قتل عامها، غارتها و ویرانی های امیرعبدالرحمان در افغانستان شباهت زیادی به جنایات هتلر در اروپا و استالین در شوروی سابق دارد. و چه بسا که او در حیطه قدرت خویش بسی فجیعتر و وحشیانه تر از هتلر و استالین عمل نموده است.

سرمنشه فتنه

به باور بسیار از کارشناسان مسایل سیاسی و اجتماعی افغانستان اغلب کینه ها، نفاقها و کشتار های اخیر ریشه در عملکرد و دسیسه های امیرعبدالرحمان دارد.او دیوارهای این سرزمین را با استخوان و خون اقوام محکوم بلند نمود! احمد رشید_ کار شناس بر جسته منطقه در کتاب (طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید) زمانیکه در مورد قتل عام هزاره ها ازبکها و تاجکها تو سط طالبان سخن میگوید یادآور میشود: که” ریشه بسیاری از خصومت های قومی اخیر وکشتارهای پس از ۱۹۷۷ را که در شمال روی داد میتوان در سیاستهای امیر آهنین[ جابر] جستجو کرد.”(کتاب مذکور ص ۳۴)

امیر عبدالرحمان از زبان خودش

به باور و یقین کامل که زندگی صلح آمیز و انسانی در دنیای امروز فقط در سایه مدارا و پلورالیزم ممکن و میسر است و الا اصرار به تعصب و “جهل قدیمی” هیچ پیامدی جز بقا و تکرار نسلهای جهل پسند و انسان کُش نخواهد داشت. بهر ترتیب آنچه در ذیل می خوانید، بخشهای از خاطرات امیرعبدالرحمان خان است که توسط منشی آن_ سلطان محمد تحت عنوان” تـاج التواریخ” در زمان حیات امیر و به فرمان او به رشته تحریر درآمده است. 
جلد که فراز های آن نقل قول گردیده است: (تاریخ طبع ۱۳۷۵ پشاور)

سیری در تاج التواریخ

کودکی با دستهای خون آلود

روانشناسان غالباً با مطالعه و تحقیق تلاش می نمایند تا بدانند که دلیل ستم و ظلم پیشگی حکام مستبد زاییده عوامل بیرونی است و یا نه، آنان دچار جنون وسادیسم بوده و اختلال روانی در ستم پیشگی آنان نقش دارد.

آیا امیر عبدالرحمان دیوانه بوده؟

امیر عبدالرحمان در صفحات اول کتاب خاطراتش یاد آور میشود که وی در سن ده سالگی یکی از نگهبانان خودش را به قتل رسانده است وبه همین دلیل پدرش افضل خان که درآن زمان حاکم ترکستان بود اورا به اتهام دیوانگی یکسال محبوس نموده است.

معلم مشکوک

آیا امیر دست پروردۀ جواسیس استعمار و بیگانه بوده است؟

امیر عبدالرحمان: “سپهسالار کل قشون پدرم، یک نفر انگلیسی به نام شیر محمد خان بود که تغییر مذهب داده بود[؟!]این صاحب منصب را که در انگلستان به اسم کمبل معروف بود در سال ۱۲۵۰ه ق درجنگ قندهاربا شاه شجاع لشکر جد م اسیر نمودند؛ مشارالیه صاحب منصب شجاع نظامی، خیلی زرنگ و طبیب خوبی بود و مرا خیلی دوست می داشت رتبه سپهسالاری تمام قشون بلخ را که تعداد آن سی هزار و پانصد نفر بودند دارا بود. روزی شیر محمد خان(کمبل) از پدرم خواهش نمود که مرا به جهت تعلیم نظامی به او بسپارد تا قبل از وفات خودش علوم و فنون خودرا به من آموخته باشد. پد رم خواهش مشار الیه را پذیرفته به من حکم داد هروزه به جهت دو ساعت نزد مشارالیه بروم و او هر قدر ممکن است بدون اینکه مرا بگذارد وقت ضایع کنم به من تعلیم بدهد، من به طیب خاطر قبول نموده مشغول تحصیل شدم.”(تاج التواریخ ص ۲۳)

مشک عالم یا موش عالم

آیا امیر عبدالرحمان نسبت به قوم پشتون مهربان بوده است؟

امیر عبدالرحمان: ” یکی از ملا های کاکر موسوم به آخوند عبدالرحیم که نسبت کفر به من داده بود در خرقه شریف متحصن شده بود، حکم دادم سگ ناپاکی مثل او نباید در جای مقدس مذکوره بماند لهذا اورا از عمارت آنجا بیرون کشیده به دست خودم اورا کشتم.” تاج التواریخ ص ۲۱۷

امیر عبدالرحمان نسبت به مردم شریف شنواری اینگونه اهانت می کند:” گردوصد سال کشی رنج ودهی زحمت خویش/ مار وشنواری وعقرب نشود دوست به تو….طوایف منگل وزرمت سرکوب شدند.” ( تاج التواریخ ص ۲۳۵)

عبدالرحمان در مورد غازی مشهور_ ملا مشک عالم چنین بی ادبانه سخن می گوید:” ملایی معروف به مشک عالم که من اورا موش عالم می گفتم و این اسم نسبت به اسم اول مناسب تر بود به این دلیل که صورتش مثل صورت موش وحرکاتش مذموم و با آنهایی که اسم خود را غازی گذاشته بود ……حکم دادم از قندهار به محال حوتکی رفته از هر خانه یک قبضه شمشیر ویک لوله تفنگ به طور جریمه اخذ نماید.” (تاج التواریخ ص ۲۴۴) 
جنگ با غلجایی ها: ” در تمام اندر و هوتکی وتره کی و سایر طوایف غلجایی آشوب عمومی برپا گردید وطوایف مذکور عیال و اطفال خودرا به میان طایفه وزیری، ژوب وهزاره فرستاده و خودشان به جهت جنگیدن با عساکر من حاضر شدند. “(تاج التواریخ۲۴۷)

مستبد با کفایت یا نوکر چرب زبان

آیا امیر عبدالرحمان نوکرخاضع، مطیع و چرب زبان روسیه وانگلیس بوده است؟ 
بامطالعه تاریخ سیاسی افغانستان به موضوع بر می خورید که روشنگر خاصیت مشترک اغلب حکام ظالم و چاکرمنش در سیصد سال گذشته است.امیر عبدالرحمان واکثر اجداد، اسلاف، کاکا ها و کاکا زادگانش علی رغم قساوت و بی رحمی نسبت به هوطنانش در مقابل بیگانگان دست گدایی و سرتعظیم داشته اند.

نوکریی روس

عبدالرحمان زمانیکه از دست شیر علی خان به جانب روسیه فرارمیکند خطاب به فرمانفرمای روس می نویسد:” به امپراتور پنا آورده ام هر چه به من عنایت شود قبول میکنم.”( تاج التواریخ ص ۱۵۵)

“یازده سال دراین شهر(سمرقند) که مال روسها بود به سر بردم و اغلب اوقات خودرا به سواری و شکار می گذرانیدم…اگر بین مامورین روس مذاکره پول می آمد می گفتم وجهی که شما به جهت مخارج به من میدهید بیشتر از آنست که من استحقاق داشته باشم.از خداوند مسئلت می شود که دولت شمارا به عوض این مهربانی که نسبت به من مینماید پایدار داشته باشد. (تاج التواریخ ص ۱۵۷-۱۵۸)

نوکریی انگلیس

و حالا در پیشگاه انگلیس: ” گریفن صاحب مجدداً کاغذی به من نوشته سعی نموده مراوادارد به کابل رفته عنان سلطنت افغانستان به دست بگیرم در ماه جمادی الثانی سال ۱۲۹۷ ه ق جواب مراسله اورا به قرار ذیل نوشتم: دوست عزیز، من از دولت انگلیس امید زیاد داشته و دارم و دوستی شما تصدیق صحبت واندازه خیالات مرا می نماید… دولت انگلیس توقع دارند کدام دشمن ایشان را دفع نمایم. دولت انگلیس چگونه منافع را وعده میدهد …در عوض چگونه خدمات را توقع دارند.”( تاج التواریخ ص ۱۹۹)

دیورند، مرز که با شش لک رسمیت یافت

آیا عبدالرحمان با معامله بخشهای از سرزمین افغانستان وامضای معاهده دیورند بزرگترین خیانت ملی را مرتکب نگردیده است؟

عبدالرحمان: ” من ادعای حقوق خود را در باب استانسیه راه آهن چمن نو وچغایی و باقی وزیرستان وبلند خیل وکرم وافریدی و باجور وسوات ودیر وچیلاس وچترال ترک نمودم هر دو طغرا قرارداد نامه را در باب سرحدات که معین شده بود خودم و اجزای سفارت مهر و امضا نمودیم و در قرارداد نامه مذکور ذکر شده بود چون دولت افغانستان به طور دوستی ادعاهای خودرا در باب بعضی ولایات چنانکه قبلا مذکور شده است قطع نمود، لهذا به عوض این همراهی وجه اعانه که سال دوازده لک روپیه دولت هندوستان[هند برتانیوی] تا به حال می پرداخت بعد ازاین سالی هجده لک روپیه خواهد بود. (تاج التواریخ ص ۴۲۱)

دیورند معاهده صد ساله یا ابدی؟

امیر عبدالرحمان در پای معاهده دیورند چنین می نگارد:” امنیت و اتفاق بین این دو دولت برقرار گردید.از خداوند مسئلت مینما یم این حسن نیت و موافقت تا ابد مستدام باشد.”( تاج التواریخ ص ۴۲۳)

آیا امیر عبدالرحمان علاوه به دها قتلعام ده ها انسان بیگناه را به دست خویش به قتل رسانیده است؟

در جنگهای امیر در قدغن در مورد صاحب منصب های شورشی: ” هشت نفر کاپیتان را حکم دادم به دهن توپ گذاشتند.”( تاج التواریخ ص ۵۰)

عبدالرحمان: ” تجار بدخشانی را که ۵۰ نفر بودند ولی من حکم دادم همه آنهارا به دهن توپ گذاشتند …در جواب قاصد میر جهاندار که پرسیده بود چرا رعایایش را حبس نموده ام من بدون تکلمی به نوکر هایم حکم دادم ریش وسبیل اورا بکنند و بعد اورا جایی که بقیه استخوانهای اجساد تجار افتاده بود با خود برده نشان دادم.” (تاج التواریخ ص ۵۳-۵۴)

تملق حین نماز

آیا عبدالرحمان در عین ستم پیشگی چاپلوس نیز بوده است؟

عبدالرحمان در دربار امیر مظفر حاکم بخارا: “در این بین امیر واردشده، حضار برخواستند دست امیررا بوسیدند من هم چنین کردم” (تاج التواریخ ص۴۷) 
“امیر[امیر مظفر] آمده جلو من ایستاده تکبیر گفت همه به او اقتدا نمودیم من دیدم سربند از بند های امیر بازشده است بعد ازسجده امیر نمی توانست از ترس اینکه عمامه اش بیفتد سر خودرا ازسجده بردارد من نتوانستم تحمل نمایم امیر به این بزرگی مفتضح شود فوراً نماز خود را شکسته پیش رفته بندهای عمامه اورا بستم.”( تاج التواریخ ص ۶۵

کله منار

آیا جنونِ جنایت آمیزی عبدالرحمان تا آن حد بوده که از سر انسان کله منار بسازد؟ در کتاب ” کله منار ها در افغانستان” موارد متعددی از کله منار های که توسط امیر بنا شده سخن به میان آمده ولی عبدالرحمان در خاطراتش فقط به یکی از آنها اعتراف نموده است.

در جنگهای قطغن: “از طرف دشمن سه هزار نفر درمیدان جنگ کشته شد …من حکم دادم منار از سر های مقتولین دشمن ساختند تا بقیه خائف شوند.”(تاج التواریخ ص ۳۹)

دوست نامرد

آیا امیر عبدالرحمان علی رغم قساوت و بی رحمی اش نسبت به نزدیک ترین یاران خود نامرد بوده است؟ 
عبدالرحمان: ” سوار ازبکیه به نایب غلام خان وهمراهان اورا که زیر درختهای جنگل خوابیده بودندرسیده به آنها حمله آوردند. قاصد را نزد من فرستاده اند که به کمک آنها بروم. گفتم کسان من عجب عقلی دارند به عوض اینکه فرار نموده خودرا از مهلکه نجات دهند می خواهند من هم بروم با آنها کشته شوم.”( تاج التواریخ ص ۶۸)

غلام بچه مهوش

عبدالرحمان: “میر های بدخشان از ورود من مطلع شده شش نفر غلام بچه مهوش …به طور پیشکش به جهت من آوردند.” (تاج التواریخ ص ۴۵)

امیری که چرسی بود

آیا عبدالرحمان چلم و چرس می کشیده است؟

عبدالرحمان: “قلیانی کشیدم خیلی محظوظ شدم.”( تاج التواریخ ص ۲۲۲) 
عبدالرحمان سرگردان در مرز های شمال:” و گفت مسافت زیادی را مراجعت نموده به خانه او برویم که از ما پذیرایی نماید و چرس به جهت کشیدن ما،آذوقه به جهت همراهان ما حاضر نموده است.” (تاج التواریخ ص ۱۳۴)

جنون

عبدالرحمان در مورد کاکایش شیر علی خان چنین مینویسد:” در این بین امیر شیر علی خان درراه بلخ مثل دیوانه ها تکلم می کرد و می گفت چون افغانها[پشتونها] به مخالفت انگلیس از من معاونت نکردند به روسیه رفته قزاقهارا به کمک خود خواهم آورد و زنهای افاغنه را به آنها خواهم بخشید .( تاج التواریخ ص ۱۶۴)

سرداری که حلال زاده نیست

عبدالرحمان در مورد پسر کاکایش سردار اسحاق خان میگوید: ” سردار محمد اسحاق خان پسر عموی غدارخودم .. پسر غیر مشروع عمویم اعظم خان بود که مادرش دختر یکی از ارامنه عیسوی از جمله خدمه حرامسرا و عیال مشروع عمویم نبود.”(اج التواریخ ص ۲۵۱) 
عبدالرحمان نمی گوید که چه تعدادغیر مشروع دیگر در میان اجداد و یا اسلاف او بوده.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا