خبر و دیدگاه

از تولد تا ایندم

pakistan_behind_taliban

کشور همسایه ی جنوبی ما که از بدو تولد خویش با پلان های دراز مدت حامیانش در منطقه عرض اندام نمود، نیات نیکی در قبال مردم و کشور ما نداشت. زیرا حضور اقلیت پشتون در پاکستان و تلاش آنان برای کسب استقلال و تشکیل به اصطلاح پشتونستان و حمایت دولتهای وقت افغانستان و سران قبایل افغان از پشتون های پاکستان، همواره برای دولتمردان پاکستانی مایه نگرانی بوده و همیشه سعی در فایق آمدن بر این معضل نموده اند.

تهاجم شوروی به افغانستان، زمینه خوبی را برای ضیاالحق پدید آورد، تا بدین هدف نایل آید . چنانچه آندره فونتن ، اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی را، بمثابه هدیه کریسمس برای ضیاالحق تعبیر می کند و اسلام آباد از همان روز های اول جهاد، بیشترین کمک ها را در اختیار حزب اسلامی حکمتیار قرار میداد و از او به عنوان قدرتمند ترین چهره و مردی، که قادر است پس از حکومت داکتر نجیب افغانستان را رهبری کند یاد می کرد و اهداف پاکستان در این دوره عبارت بود از: تعیین رهبری پشتون و دیگر اتحاد پشتون های دو طرف مرز.

پاکستانی ها، برای رسیدن به این دو هدف، شیوه ها و طرق گوناگون  را آزمایش نمودند، تماس حکمتیار با دولتمردان حکومت قبل از انقلاب اسلامی در کابل بخصوص افسران بلند پایه رژیم دولت نجیب الله از جمله با شهنواز تنی وزیر دفاع که بعد ها نقشه کودتا علیه نجیب الله را با همکاری حکمتیار ریخته شد، و اما کودتا شکست خورد و تنی به پاکستان فرار کرد و مورد استقبال آی اس آی قرار گرفت و تعداد زیادی از افسران رژیم که همرای وی بعد از سقوط دولت نجیب الله به پاکستان به عنوان مهمان آی اس آی و در کنار نیروی حکمتیار بودند، همین افسران بعداً به دستور آی اس آی به طالبان پیوستند که حکمتیار در مصاحبه ای تعداد آنان را به ۱۶۰۰ نفر اعلام کرده بود اسلام آباد، تا زمان ممکن و حتی پس از پیروزی مجاهدین از حکمتیار به عنوان رهبر آینده افغانستان حمایت می کرد اما زمانی که مطمئن شد حکمتیار توانایی رهبری در افغانستان را ندارد و مورد پذیرش نیست به سرعت در منزوی نمودن وی تلاش نمود و طالبان را جایگزین او قرار داد.

احمد رشید نویسنده پاکستانی در این زمینه می نویسد «در سال ۱۹۹۴ میلادی روشن شد حکمتیار قادر به فتح پایتخت نیست، بلکه نمی تواند حتی اقوام غلزایی را علیه رژیم ربانی متحد سازد»

حامی اصلی حکمتیار از میان نیروهای سیاسی جامعه پاکستان حزب جماعت اسلامی بود در سال ۱۹۹۳ پس از انتخاب بوتو به نخست وزیری (جمعیت العلمای اسلام) پاکستان ، با حزب مردم متحد گردید، در قدرت سهیم شد و با نفوذ در آی اس آی، ارتش و وزارت خارجه نظر دولت را نسبت به مسائل افغانستان تغییر داد. در این زمینه نقش جنرال بابر را که به عنوان کارشناس مسایل افغانستان و مشاور خانوادگی بوتو شناخته شده نباید از یاد برد که در طرح بابر و جمعیت العلمای مولانا فضل الرحمن توجه از اقوام غلزایی به اقوام درانی بیشتر مورد نظر شد، بابر و اعضای جمعیت العلمای پاکستان نیز از اقوام درانی اند و جمعیت العلما طی دهه ۱۹۸۰ با ایجاد مدارس در اردوگاه های پناهندگی در میان اقوام درانی در بلوجستان توانسته بود به حمایت از آنان بپردازد و درسال ۱۹۹۴ بابر حمایت نظامی از اقوام درانی راکه بعدا به طالبان شهرت یافتند،به عهده گرفت.

بابر طراح اصلی شناسایی مسیر تجاری کویته به ترکمنستان و آسیای مرکزی از طریق قندهار وهرات بود که یکی از اهداف عمده پاکستان در حمایت از طالبان است وبابر برای باز کردن این مسیر طالبان را مسلح کرد ودر اولین عملیات عمده نظامی که با هدف تصرف منطقه استراتیژیک اسپین بولدک از نیرو های حزب اسلامی حکمتیار بوده ، آنان را حمایت نمود ودر این عملیات شخصا در منطقه حضور داشت.

بابر در تصرف شهر قندهار نیز نقش عمده ای ایفا کرد و با دادن یکنیم ملیون دلار رشوه به فرماندهان محل این شهر مهم را تصرف نمود ، مولانا فضل الرحمان نیز با سفر به کشور های اروپایی و رفت وآمد های مکرر به عربستان سعودی وکشور های حوزه خلیج فارس ، کمک های مالی برای طالبان تهیه میکرد وگفته می شود دیدار محرمانه شاهزاده ترکی الفیصل سعود رییس سازمان امنیت عربستان از پاکستان در جولای ۱۹۹۶ میلادی که پس از آن عربستان بزرگترین حامی مالی طالبان شد کار او بوده است . همچنین برنامه های طالبان برای اداره کشور ،عمدتا توسط نخبگان جمیعت العلما تهیه وتدوین می گردید و طالبان آن را اجرا می کردند، افسران ودرجه داران پاکستان به عنوان مشاور نظامی وطلبه های مدارس علوم دینی جمیعت العلمای پاکستان به عنوان سربازان در کنار طالبان علیه مردم مظلوم افغانستان می جنگیدند.

اقوام به اصطلاح تفوق طلب و حامیان شان با داشتن خصوصیات جرگه سران قبایل ، توره ، خونخواهی ،میراث ،هماهنگی قبیله نظام سیاسی مورد نظر طالبان مبتنی بر اندیشه های قومی قبیله ای بود که به حمایت قدرت های بیگانه استوار گردید.

بارز ترین مشخصه بنیاد گرایی طالبان نقش ویژه ملا عمر است که روبرت اوکلی سفیر سابق امریکا در پاکستان در سیمیناری طالبان را نماینده ورود ارزشها ونگرشهای روستا به شهر خواند.

حکومت طالبان حکومت زور وسر نیزه بود در حالیکه اسلام دین رحمت وعطوفت است وبه پیامبر (ص) دستور داده شده که مردم را در راه پروردگار با موعظه حسنه دعوت کند وبا نیکو ترین وجه با آنان مجادله و مباحثه نماید.

طالبان به مشارکت مردم و ملت در امور اداره جامعه و سرنوشت خود شان اعتقادی نداشتند، بلکه باور های خود را با زور بر مردم تحمیل می کردند، آنان به برگزاری انتخابات ، آرای مردم، تشکیل احزاب سیاسی و تشکل های اجتماعی و …  اعتقادی نداشتند، طالبان انتخابات وهمه پرسی را شیوه وتقلیدی غیر اسلامی میدانستند ویکی از رهبران آن گفته بود : در افغانستان انتخابات بر گزار نخواهد شد چون انتخابات یک تقلید غیر اسلامی است .

طالبان به تدوین قانون اساسی وقعی نمی گذاشت و برداشت های قشری ، تاویل ها ، خود رایی ها و قیاس های خودرا به گونه ای که رفتار کار گزاران آنان را توجیه می کرد برسمیت می شناختند ونمونه های زیاد آن در فتوا های ملا عمر در موارد مختلف به همگان معلوم وآشکار است که هر گز با شرع وعقل سازگاری نداشت که به این اساس تعدادی از قبیله گرا ها حاکمیت دیگران را تحمل نداشته وبه این عقیده بودند که حاکمیت غیر از خود شان را غضب مشروعیت میدانستند.

عملکرد خصمانه و شعار های تند طالبان وشفاف نبودن مواضع سیاسی آنان بخصوص در سیاست خارجی، نقض حقوق بشر، بویژه درمورد زنان ،کشتار وحشیانه در مزار شریف، یکاولنگ بامیان، مسدود نمودن مراکز آموزشی و پرورشی و فرهنگی ، تحمیل باور وعقاید بازور سر نیزه بر ملت ، کشت وقاچاق مواد مخدر و…  . مواردی هستند که کشور های همسایه ،منطقه وجهان و مجامع بین المللی را وا داشته تا در روابط خود با طالبان محتاط عمل کنند وحکومت طالبان را به رسمیت نشناسند به جز حامیان شان پاکستان ،عربستان سعودی و امارات متحده بوده که دیدگاه شان را در برابر حقوق بشر ،جمعیت العلمای پاکستان تعین می کرد و بر نامه ریزی کلان اداره کشور را نخبگان جمعیت العلما بدوش داشت که سیاست های آی اس آی ، ارتش پاکستان ، مافیای بلوچستان و …  . را هم نباید از نظر دور داشت و غیر واقعبینانه هم نخواهد بود که باور های قومی و قبیله ای و جزمیت و قشری گری طالبان را بر موارد بالا نیفزاییم.

طالبان بطور قطع انکار حقوق زنان ، دشمنی با ملت، تفسیر سطحی از دین و …  را از جمیعت العلمای پاکستان به ارث برده اند و اما آن را به حال وهوای سنتی خود در آمیخته اند چنانچه احمد رشید نویسنده پاکستانی به خوبی متوجه این نکته شده می گوید : جمیعت العلمای اسلام هرگونه نقش سیاسی زنان را منع کرده است . اما طالبان آموزش وکار راهم برای آنان منع نموده است. طالبان همچنین با مافیای مواد مخدر و قاچاق و حمل ونقل آن که عمدتا پاکستانی هستند و مقر شان در بلوچستان (کویته وچمن) بوده در ارتباط بودند و مافیای کویته وچمن به طالبان کمک های مالی می نمودند که میزان آن روزانه بالغ به ۳۰۰ هزار دلار ذکر شده است و پر درآمد ترین منبع مالی طالبان گردید که در سال ۱۹۹۵ میلادی بالغ به یک ملیارد ودو صد وپنجاه هزار دلار برآورد گردید ودرسال ۱۹۹۶میلادی اجازه قاچاق مواد مخدر را مشروط بر پرداخت ده در صد مالیات زکات به خزانه بطوریکه افغانستان را به دومین کشور تولید کننده مواد مخدر شناختاندند.

در موردنقض حقوق بشر در افغانستان موارد زیادی است که بطور قطع میتوان گفت ، جنایات رهبران طالبان در نسل کشی و ستم بر مردم مظلوم افغانستان کمتر از جنایات صرب ها در بوسنی نیست که مانند میلادیچ به محاکمه کشانده شوند، مثلاً ملا عبدالمنان نیازی در مزار شریف برای مردم شیعه مذهب سه راه را پیشنهاد نموده بود یاسنی شوند، یا ایران بروند و یا کشته شوند و در فتوای ملا عمر ذکر گردیده که گفته بود ” کشتن شیعیان گناه نیست، زیرا آنها کافر هستند” وی همچنان آتش زدن خانه های مردم را در بامیان و سایر نقاط توسط نیروهای طالبان تأیید کرد.

عده ی دیگری قشری گری و تحجر طالبان را نشانه پیروی آنان از اندیشه وهابیت دانسته طالبان با برداشت از شریعت و مطالعه سطحی دین ضربات سنگین بر پیکر اسلام فرود آوردند همانگونه که وهابیت چنین کرده است که در این ارتباط احمد رشید نویسنده پاکستانی معتقد است ( طالبان با ارتباط محدودیکه با جهان داشتند، به مدرسه های جمعیت العلمای پاکستان وارد شدند و فقط از دانش ملاهای تنگ نظر روستایی برخوردار گردیدند و به زودی به دیوبندی های سرسخت و متعصب مبدل گردیدند) و حمایت بی دریغ مجامع فرهنگی و سیاسی وهابی ها درپاکستان و  عربستان سعودی از طالبان یکی دیگر از ادله ارائه شده مبنی بر پیروی طالبان از وهابیت است. این گروه آنقدر افراطی عمل می کردند که نه تنها با کسانیکه ریش نداشتند و یا کوتاه می کردند مورد مجازات قرار می دادند بل در سال ۱۳۷۷ خبری آمده بود که طالبان، تابوت مرد مسلمانی را که عده ای از مردم تشییع می کردند مورد بازرسی قرار دادند و اعلام کردند چون متوفی ریش ندارد محکوم به پنج ضربه شلاق است و حکم را در مورد مرده جاری نمودند که همه بدستور آی اس آیصورت می گرفت.

طالبان در هنگام نماز مردم را با شلاق به سمت صف های نماز هدایت می کردند اما اینکه آیا نماز گزاران وضو دارند یا ندارند برای آنان فرقی نمی کرد به اعتقاد آنان مهم این بود که صف های نماز تشکیل شود، چه با وضو و چه بی وضو.

نکته آخر اینکه اندیشه طالبان ترکیبی از ظواهر شریعت و باور های قبیله ای و قومی خودشان است آن دسته از کسانیکه از نزدیک با طالبان، ویژه گی های قومی و باور های آنان آشنایی دارند بیشتر این نظر را مورد تأیید قرار می دهند.

احمد رشید ژورنالیست پاکستانی می نویسد: “تفسیر طالبان از اسلام با حال و هوای پشتونوالی، که رمز قبیله ای شان است تفسیر،که بطور افراطی بدوی است.”

چنگیز پهلوان در ارتباط به بستر ظهور طالبان و نقش حکمتیار در آن می نویسد: “به هیچ کسی پوشیده نیست که حکمتیار یکی از شخصیت های سیاسی فاجعه آفرین در افغانستان شده است و فقط منافع شخصی خود را تا سرحد کنفدریشن در نظر می گیرد در سال ۱۹۹۴ میلادی در ماه ژانویه وی با کمک دوستم و برخورداری از حمایت های پاکستان کودتای علیه دولت به رهبری برهان الدین ربانی ترتیب داد که به شکست انجامید، در حقیقیت حکمتیار به دروازه های کابل نشسته بود و بر سر آن موشک می ریخت در این عرصه برای همگان روشن گشت که حکمتیار بهانه جویی می کند تا قدرت مطلق را بدست بیاورد و تمامی تغییرات پدید آمده در جامعه افغانستان را نادیده بگیرد و در یک کلام جهاد و ثمره های آن را پشت سر بگذارد جمعیت اسلامی و دولت به رهبری ربانی بر اثر مشکلات نتوانست در مقابل تهاجمات حکمتیار و هم پیمانانش مقاومت کند در نتیجه تضعیف دولت زمینه پدید آمدن جریان طالبان مهیا گردید.” که طالبان نسل دوم رده حکمتیار نزد آی اس آی بود که سر  انجام لجام گسیختگی شان از مرز ها فراتر رفت و جاده جورف هار را تحت پوشش قرار داد که سازمان ملل به مبارزه علیه تروریزم ، قواء فرستاد وباز هم پاکستان مامن امن برای تروریستان و آی اس آی حامی شان گردید، وبا تجهیز وتمویل انتحاری وانفجاری و اعزام به کشور ما به ریختن خون انسان مظلوم این سر زمین به مداخله استمراری شان دریغ نکرد.

گرچند نزد جامعه بین المللی دیدگاه پاکستان در قبال کشور ما آشکار شد، اما دولتمردان و سازمان استخباراتی آن باشیوه که هم به نعل میکوبد و هم به میخ، در فریبکاری روزگذرانی میکرد تا اینکه رهبران القاعده یکی پشت دیگری در آن کشور به قتل رسید و جام رسوایی آن سرچپه شد و دلیلی برای انکار ورزیدن شان باقی نماند و همچنان اعترافات  ده ها انتحاری تبعه آنکشور که غرض انجام آدمکشی بوطن ما فرستاده اند، چیزی به گفتن شان نگذاشت.

در باب مصالحه و مذاکره که شورای عالی صلح ایجاد و غرض پایان دادن به خوتریزی و برادرکشی به فعالیت آغاز نمود و رهبری آن توسط مرحوم پروفیسور استاد برهان الدین ربانی رییس جمهور اسبق کشور صورت میگرفت بار ها حمیدگل و مشرف حمایت خود را از طالبان آشکار ساختند و چون در راس شورا شخصیت با نفوذ جهادی، عالم، دانشمند و رهبر جمعیت اسلامی افغانستان قرار داشت هراس به دل شان پیدا شد که وی میتواند پروسه صلح را موفقانه به پایان برساند و دست مداخله گران راکوتاه نماید در یک عمل خاینانه به مزدوران خود در کویته هدایت داده تا انتحاری را آماده نمایندکه دشمنان صلح چنین عملی را انجام میدهد وبه جان رهبر شهید افتیدن تا صلح را در گلو خفه نمایند و اینبار بیشرمانه سفیرکشور پاکستان گویا برف بام خود را به بام دیگران می اندازد ودر مصاحبه خود با روز نامه پاکستانی که در سایت خبری افغان آوا به نشر رسیده میگوید: برهان الدین ربانی قربانی مخالفت با ایجاد پایگاه دایمی امریکا در افغانستان شد. در حالیکه همه مسایل مانند آفتاب روشن است میخواهند به دو انگشت آن را بپوشانند و پاکستان هموار در امور کشوری ما مداخله نموده و مینماید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا