یکی از شگردهای اساسی آقای کرزی در ده سال گذشته سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» میباشد. این سیاست در جامعهی افغانستان بهخوبی کارآیی و موثریت خود را به نمایش گذاشته است. آقای کرزی درده سال گذشته تلاش کرد تا از همسویی میان اقوام جلوگیری نماید.
وی کوشش میکند با اتحاد و نزدیکی با هزارهها و تاجیکها بیشترین فشار را بالای جنرال دوستم وارد نماید. حصر خانگی جنرال دوستم و حملهی خونین مشاور آقای کرزی «جمعه خان همدرد» درست زمانی صورت میگرفت که اقوام دیگر با سکوت تماشاگر این رویداد بودند.
آقای کرزی در حملهی کوچیها به بهسود که منجر به تحصن و اعتراض شدید معاون دوم وی نیز گردید. آقای کرزی برای مدتهای طولانی خود جنگها را تماشا کرده و اقوام دیگر نیز عملا درنقش بیتفاوتی و نظارهگر در آن رویداد باقی ماند. برخورد آقای کرزی با چهرههای کلیدی کابینه مانند امرالله صالح، درست در زمانی صورت گرفت که اقوام دیگر در برابر جابجاییهای سازمانیافتهی حکومت کاملا بیتفاوت بود. این رویکرد آقای کرزی سبب گردید که هر یک از اقوام بدون آنکه دارای یک انسجام لازم سیاسی باشند از روی ناگزیری و به منظور حفظ بقا، خود را به کرزی نزدیک و نزدیکتر سازند. تیکهداران قومی اکنون بهعنوان مردان مطیع قبیله آرام گوش به فرمان ارگ بوده و از جسارتها و مانورهای گذشته بازماندهاند.
در سطح سیاسی نیز آقای کرزی برای هر یک از چهرههای قومی و سیاسی بدیلها و گزینههای مشخصی را در نظر دارد. آقای کرزی وقتی در تقابل با عبدالله قرار میگیرد چهرههایی چون مارشال و برهانالدین ربانی از جایگاه ویژهای در ارگ برخوردار میشود. وقتی در تقابل با کریم خلیلی مواجهه میباشد، بازار محمد محقق و صادق مدبر در ارگ رونق تازه میگیرد. وقتی با دوستم روابط تیره میگردد اکبربای چهرهای ملی مطرح میشود. این سیاستها سبب میشود تا هریک از چهرهها تلاش نمایند که برای حضور و بقای دایمی در ارگ بیش از هروقت با رویکرد انعطافپذیری و معاملهگری به حکومت نگاه نمایند. دستاندازی حکومت در راستای سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن تنها در محدوده ارگ محدود نمانده است. اکنون حکومت در تلاش برآمده تا پارلمان را نیز عملا به گروپهای مختلف تقسیم نماید.
شکلگیری جریان تازه در پارلمان که در راس آن چهرههای ذوحیاتین یعنی کسانی که افطاری در ایتلاف و سحری را در ارگ میخورند تشکیل شده است. جالب اینجا است که در ترکیب این جریان حتا افراد زیرک از لحاظ حزبی و فامیلی نیز تقسیم شدهاند. برای نمونه خانم کوفی در جمع ایتلاف حمایت از قانون رجز میخواند، خواهر وی در جمع اصلاحطلبان، همینگونه محمد محقق در حمایت از ایتلاف قانون گب میزند و اعضای حزبی وی عضویت گروپ جدید را نصیب شدهاند.
این همه نشان مید هد که چهرههای سیاسی تا چه قدر به دورویی و منافقت سیاسی روی آوردهاند و حکومت تا چه میزانی در همهی جریانها از اثرگذاری برخوردار شده است.