خبر و دیدگاه

قصاوت طالبانی در سایه دموکراسی

کشور ما اکنون در وضیعت خیلی اسفبار و شکننده ای قراردارد. دولت مرکزی به رهبری آقای کرزی به حدی در فساد و هرج و مرج درونی گرفتار شده که نمی توان به آن دولت گفت. اداره فعلی کشور با سازبرگ داخلی و خارجی خویش دیگر نمی تواند بحران کنونی را کنترول و رهبری نماید. امروز سه رکن اصلی دولت به جان هم افتیده اند و رسوایی به حدی اوج گرفته که دشمن را واداشته گاه و ناگاه به هر منطقه و جایی که بخواهد حمله ترورستی انجام دهد. وضیعت اسف بار دولت سیاست گفتگو و مصالحه با طالبان را به مسخره ترین عنصر تاریخ مبدل نموده است. طالبان به این امر واقف اند که با خروج نیرو های خارجی کار دولت کرزی ختم است و میتوانند به آسانی دوباره حاکمیت قرون وسطایی خود را احیاء نمایند دولت مرکزی در طی ده سال نتوانست به جهانیان نشان دهد که شایستگی و لیاقت رهبری کشور را دارد. شیرازه یک نظام قانونمند و خادم مردم در کشور به دست فاشیزم و تروریزم و صاحبان زر ازهم فرو پاشیده شده است.

تروریزم تحت عنوان طالب دوباره ظهور کرد و درعدم حضور قوی دولت در میان مردم جاگرفت. اگر مداخلات پاکستان را یک بخش قضیه است کنار بگذاریم، عدم کارایی دولت زمینه را برای قدرتمندن شدن طالب به حمایت پاکستان کاملا مهیا ساخت.

طالب اکنون در جنوب کشور حضور بسیار قوی و گسترده دارد. و حتی گفته میشود که از طرف شب بیشتر مناطق از کنترول دولت خارج و به کنترول کامل طالب ها مبیاشد. در ولایات لوگر، پکتیکا، خوست، کنر، هلمند، نورستان، اروزگان، زابل، بخشی های از غزنی که بیشتر به مناطق جنوب و جنوب شرقی کشور مشهور اند هفتاد درصد این ولایات در کنترول طالب ها اند. همان گونه که پول دولت مرکزی در آن مناطق رسمیت و چلند ندارد، حاکمیت نظامی و سیاسی کشور نیز در آن مناطق به چشم نمی خورد. طالب ها با کمک استخبارات پاکستان و گروه های ترورستی اسلامی پاکستان و القاعده حضور خود را در آن مناطق روز تا روز قوی ساخته اند.

مردم آن مناطق که از سطح سواد کافی برخوردار نیستند و در سالیان متمادی به شکل بسیار ابتدایی زیست کرده اند، حاکمیت طالب را که با فرهنگ قبیلوی شان بسیار سازگار است بیشتر میپذیرند و می پسندند تا یک نظام مدرن فرا قبیلوی و فرا قومی را.

حضور بسیار قوی طالب را در جنوب میتوان در همفکری , همزبانی و همدلی مردم آن مناطق با طالب دید. احکام و قوانین قبیلوی در جاهای میتواند قابل اجرا باشد که مردم به شکل قبیلوی و بدوی زیست نمایند. زمانیکه یک معضل زمین میان دونفر به میان می آید، دولت مرکزی بنابر فساد بی حد و حصر درونی و بی کفایتی، نمی تواند آن مشکل را حل نماید. وقتی مردم به طالب مراجعه میکنند، آنها در مدت حتی یک روز با حلال نمودن فرد مجرم در ملاء عام نقطه پایان به مشکل میگذارند. این طرز روش از چند نگاه میتواند مورد قبول مردم آن مناطق باشد. اول اینکه معضل در مدت کوتاه ختم میشود، دوم این نوع برخورد با مجرم که درملاء عام سنگسار و یا حلقاویز شود بیشتر مورد قبول فرهنگ قبیله گرایان و قبیله نشینان میباشد.

وقتی طرززندگی و فکر مردم مناطق مرکزی کشور به شمول کابل و مناطق شمال کشور را مینگریم تفاوت فاحشی نمایان میشود. مردم صفحات شمال کشور طرز زندگی شان از حالت ابتدایی بدوی و قبیلوی بسیار فاصله پیدا نموده است. فرهنگ قبیلوی و تفکر قبیله را نمی توان به درشتی و قوت در شمال مشاهده کرد.

فرهنگ قبیله همیشه بر مردسالاری تاکید داشته و زن موجود دست دوم است که نمی تواند در فرهنگ قبیله در ردیف انسان حساب شود.

به طور مثال در بامیان یک زن میتواند والی باشد ولی محال است که در ارزگان، هلمند، پکتیکا، خوست یک زن مسوول یک ولایت باشد. در فرهنگ قبیله چنین مقام کسر شاَن به مرد هاست. و غیر قابل وقبول و غیر قابل تحمل است.

مردم جنوب کشور ما میتوانند با سیاست های طالب خوب کنار آیند وبنابر همان فکر قبیلوی خود در کنار هم قرارگیرند, در حالیکه سیاست های فرهنگی، اجتماعی طالب به هیچ صورت قابل قبول در سایر مناطق کشور نیست.

اگر بیشتر ریشه یابی شود تفاوت های فروانی آشکار میشود که نمایانگر خط قرمز در زندگی اجتماعی، فرهنگی جنوب و شمال است. با این حال این بحران سیاسی-اجتماعی شدید و تناقض در فکر در زندگی اجتماعی و صد ها موارد دیگر را نشان میدهد که نمیتوان کنارهم به شکل صلح آمیز زندگی نمود.

سیاست طالبانی و فرهنگ قبیلوی دو امر بیگانه از یک دیگر نیستند آنها پیوند بسیار عمیقی باهم دارند.

ظلم , جهل ,جنایت عناصری اند در تفکر قبیلوی و سیاست طالبانی محوریت تام و تمام دارند. برمبنای همین تفکر است که طالب مرد صلح نیست و هرروز با هر ندای صلح خون بیشتر میریزد و قساوت بیشتر نشان میدهد. ترورهای زنجیره ایکه چندیست آغازشده است نمان گرآنست که صلح با دشمن خون آشام و جاهل محال است. ما با کسی از صلح صحبت میکنم که با صلح سرجنگ دارد. دولت ما با کسانی میخواهد صلح کند که صلح را مانند یک عسکر آمریکایی دشمن خود میدانند. ترورهای زنجیره ای تا جای پیش رفت که برادر ریس جمهور را نیز به کام خود کشید. اما آقای کرزی بازهم جنایتکاران حرفوی را برادر خواند و خواهان صلح و مذاکره با آنها شد. صلح با کسانیکه حتی بوی از انسانیت نبرده اند. التماس زبونانه برای صلح فردای روز پاسخ یافت. یک طالب ترورست با جابجای مواد انفجاری در دستار(لُنگی) خویش وارد مسجد میشود و خود را درمیان مردم منفجرمیسازد. وبه پیام مذاکره و صلح آقای کرزی پاسخ میدهد. روز دیگر دشمنان مردم در یک حمله ترورستی مشاور ریس جمهور و نماینده شورای ملی را مورد حمله ترورستی قرار میدهند و به قتل میرسانند. با وجود این همه وحشی گری و جنایت , خم به ابروی آقای ریس جمهور نمی آید و با زهم بر صلح یک جانبه و زبونانه خود تاکید می نماید. صلحی که خیال است و محال. صلحی که به قیمت قتل تدریجی مردم بدست خواهد آمد.صلحی که حکایت از نسل کشی دارد.صلحی که بوی انسانیت کشی از آن به مشام میرسد. التماس زبونانه آقای کرزی, همیشه پاسخ جنایتکارانه طالب را به همرا داشته است.

آقای کرزی آگاهانه انسان و انسانیت را در پای جنایتکارانی قربانی میکند که غیر قتل , جنایت و وحشی گری حرف دیگری را نمی شناسند. مردم ما با کسانی مواجهه اند که کوچکترین عمل انسانی از آنها بدور است. نفس های پلید شان با ریختن خود مظلومان به آرامش می آید.

سیاست کرزی و جنایت طالب هردو دست به دست هم داده و هرروز فاجعه خلق میکنند. صد ها راکت از پاکستان به داخل کشور فیر میشود, صد ها نفر کشته و زخمی میشود. اما آقای کرزی باسیاست غیر منطقی و غیر افغانی خویش سکوت نموده حتی به صدای مردم منطقه هم گوش فرا نمی دهد,چه رسد که نامه ای به سازمان ملل متحد بفرستد

اگر دولت در سیاست های امتیازدهی خود تجدید نظر نکند و میان دوست و دشمن تفکیک قایل نشود به یقین که فاجعه حاد تر و سقوط نظام حتمی میشود. دولت با چنین وضیعتی نمی تواند به کار خود ادامه دهد. دشمن جنایت کار را دوست خواندن , جنگ دامنه دار میان قوه ثلاثه کشور را تمثیلی از دموکراسی خواندن، انتحار، انفجار و حلال نمودن مردم به واسطه طالب را تمثیلی از اسلام واقعی خواندن خود کشف بزرگیست از یک تیوریسن که میخواهد میان اسلام طالبانی و دموکراسی مسخره ایجاد پیوند نماید.

طالبان به صورت واضح نشان داده اند که بادولت کرزی صلح نمی کنند و دولت کرزی را در شاّن خود نمی بینند که با او گفتگو نمایید. زمانیکه نیروهای خارجی قصد خروج داشته باشند، دولت در جنگ های میان قوا مشغول باشد و روز تا روز قدرت و اعتبارش در میان مردم کاسته شود چه نیازیست که طالب با چنین دولت ازهم فروپاشیده گفتگو کند؟

نفس صلح را هیچ خردمندی انکارنکرده و تبعات وزیان های جنگ را نیز هیچ خردمندی نادیده نمی گیرد اما صلح با کسی که جنگ، قتل، ترور، وحشت، خونریزی ابعاد وجودی و فکریش را ساخته و مانند عبادت پنجگانه آنرا فریضه الهی تلقی کند چگونه میتوان آنرا از فریضه دینی و ایمانیش جدا کرد. خون ریزی فریضه ای است که اگر بجا نشود عقوبت سختی را به دنبال خواهد داشت. بنابر این «خونریزی» و «صلح» مانند «کفر» و «ایمان» اند که هیچ گاهی کنار هم نخواهند نشست. اینها ذاتا از هم دور اند. کسانیکه میخواهند صلحی میان کفر و ایمان برپاکنند باید تا ابد جوی خون را جاری سازند بدون اینکه کوچکترین نتیچه ای حاصل شان شود.

سیاست خطرناک ترورشخصیت ها که صد درصد در پاکستان طراحی شده است جریانیست برای فرونشاندن حرکت های منتهی به صلح . این جنایتکاران حرفوی در صدد آنند تا با ترور و وحشت بنیادی را بر اندازند که با سقف جهل و جنایت استوار باشد و با تنور انفجار و انتحار گرم شود.

زمانیکه تفکر قبیلوی با سیاست های فاشستی یکی میشوند, وحشت , دهشت , جرم و جنایت به اوج خود میرسد. اصلا سیاست های فاشستی، خشونت و جهالت قبیلوی را سمت سو میدهد و از آنها منحیث ابراز های بسیار قوی برای سیاست های مطلقه گرایی کارگرفته میشود.

به عقیده ما دیگر نمیشود با جهل و جنایت کنار آمد. ممکن است نظام فدرال و یا هم تجزیه قربانی ها و مشکلات خود را داشته باشد که دارد اما این مشکلات ها موقتی خواهند بود. زمانیکه مردم بدانند که تحدیدی از سوی گروه های جهل و جنایت وجود ندارد, بزرگترین ضمانتی خواهد بود برای یک زندگی عاری از تشویش و ناهنجاری.

امروز با چشم های خود میبینم و وبا ذهن خود درک میکنم که حلقه جهل و جنایت کدام سیاست را دنبال میکند و اگر خدای ناخواسته دو باره به قدرت برسند چه جنایت ها و قساوت های بی شماری را علیه ساکین غیر حلقه جهل جنایت روا خواهند داشت.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا