خبر و دیدگاه

آستین کهنه داشتیم از ما گذاشتی

ahmadsayadi3

حالا قلم گرفته ام کاغذ را نیز زیر بغل دارم تا پیام را ترجمانی کنم پیام کسی را که دیگر هرگز نمی تواند قلمی بگیرد و مقاله بنویسد این پیام و فریاد روح بیداریک مبارز فرهنگی و یک فعال سیاسییت روحیکه حین جدا شدن از آشیانه عنصری تنها و بدون وداع با دوستان پرواز کرد.بلی آستین داد نورانی کهنه وخوانش کم رنگ .باروت دوستان دروغینش در مراسم فاتحه و ترحیم وی چرب نمیشد و اشک های سرد اطفال یتیمیش شایستگی دستمال دوستان فراوان ایام زندگانی اش را نداشت دوستان دروغین وریا کاریکه   از بر داشتن پیکر نحیف وناتوانش عار داشتند.آنجا که ضجه المناک یتیمان داد نورانی بیکس تا اوج آسمان را یافت اما گوش قدرت پسند دوستانش زمزمه ونجوائی دوستی را دیگر نشنفت. خیلی درد ناک است که  حین رفتن بجرم بیکسی و عدالت خواهی کسی به وداع وخدا حافظ نیاید. ولی این رسم دوستان وفادارا و صادق نیست بلکه دلقکان بت پرست و چاپلوسی هستند که زندگی را از عینگ قدرت وچوکی می بنند. و راه شان از راه دوستان صادق و متعهد جداست. اینجاست که نوای دلپذیر وپر معنی امیر جان صبوری شاعر حنجره طلائی کشور واقعیت هارا در پیشا پیش چشمان مان رسم میکند (آستین کهنه داشتیم از ما گذاشتی).

دراین دور زمانه قدرت وسر مایه مادی معیار عزت وإحترام وتهی دستان با وصف داشتن سر مایه معنوی از گوشه چشم همگی افتاده اند. آنانکه آستین کهنه دارندهیچ انتظاری از مقربان آستانه قدرت وإطلس پوشان حلقه حشمت نداشته باشند.درین روز ها یکی از نماد های سر مایه وقدرت ویکی هم از الگو های اندیشه وتفکر سیاسی جهان فانی را پدرود گفتند وما شاهد بودیم که بسیاری ها چون پشه بر گرد ظرف عسل سر ماه وقدرت پرسه میزدند و اندیشه و فرهنگ را بدست باد سپردند.. مرحوم احمد ولی خان کرزی از تبار قدرت و حشمت و داد نورانی از کاروان اندیشه و افکار سیاسی.

تابوت اولی را هرکس با افتخار بر دوش گرفت وبرخی ها با صد ها تلاش توفیق گذاشتن پایه ها ی تابوت اولی را برشانه نیافتند آرمان بدل ماندند .اما درمقابل اشک کسی بخاطر رفتن داد نورانی فرهنگی آستین کهنه کشورنریخت گو اینکه خط قدرت ومال مرکز آمال آرزوی همه بوده راه اندیشه وفرهنگ همراه وهمدمی ندارد. داد نورانی فرهنگی منتقد بیدار وپر تلاشی بود که تمام تحولات وپدیده های سیاسی واقتصادی کشور را با دقت تمام موشکافی ودر محکت قضاوت قرار میداد.او خیلی تیز بین جسور وبا منطق بود.با آنکه طرز بر داشت وقضاوت آن قضایای واوجگیری های پرخم وپیچ تحولات سیاسی کشور خیلی متفاوت از دیگران بود تنها اندیشه ها ونظریات محترم داکتر رنگین داد فر اسپنتا از رده های قدرت وحاکمیت همیشه مورد تأئیدش بود او در مورد داکتر اسپنتا اندیشه وقضاوت استثنائی داشت وبر موقف گیری ها ومواضع سیاسی آن با إعتماد کامل تکیه میکرد اما دریغ که این دوست یا نتوانست یا نخواست در جنازه و فاتحه داد نورانی شرکت نماید نسبت به دوستان دیگر از جناب داکتر سپنتا هم دوستان وفا دار داد نورانی چشم براه بودند و فرزندانش فهمیده نشد این علاقمندی یکطرفه بود ویا اینکه داکتر صاحب سپنتا در حلقه قدرت وحاکمیت فرصت پیدا نکرد تا قدم های به فاتحه نورانی رنجه کند تنها جناب داکتر صاحب سپنتا در روزنامه هشت صبح روز شنبه بی درنگ اینطور نوشت ( یادی از داد نورانی روز نامه نگار آزادی خواه کشور ما) بعد از یاد آوری های خاطرات تلخ و شرین خود جناب داکتر صاحب اینطور نوشته بود ( از سال ۱۹۸۳ میان ما جدایی فکری آمد اینکه من دیگر انقلابی نبودم برای بسسیاری از همراه هان گذشته ام قابل قبول نبود و من وتنی چند از هم فکرانم را خاین به انقلاب و مردم می دانستند داد نورانی بسیار بر افروخته شده بود و روابط ما قطعه شده بود من در سالهای غربت در مغرب زمین همیشه آن روز های دشوار و مهاجرت در ایران و پسان ها پاکستان و … روز های یکی برای همه و همه برای یکی را بخاطر داشتم) اینکه کی ها انقلابی و کی ها مرتجیح بودند کاری ندارم اما فراموش نباید کرد که دوستان در اریکه قدرت اما نورانی در بهبوحه فرهنگ استغنا وآزاد ه گی فرق دارند  بی مهری بعضی دوستان شگفت انگیزو خیلی درد ناک بود که چشمان باز ومنتظر داد نورانی بر سر وصورت کسانی که انتظار ورود شان را داشت نیفتاد ،همه منتظر بودند ویکجا با داد نورانی چشم را براه دوخته بودند راهیکه باید گرد پای دوستان همطراز فکری داد را بلند میکرد اما داد نورانی رفت وثابت ساخت که هیچ پیوند و علاقه با حلقه قدرت پسندان درگاه نداشت حتی همه باور داشتند که جناب داکتر سپنتنا با جمع از همقطارانش اگر تابوت را بر دوش نگیرند مشت خاک را بر مقبره اش خواهند ریخت ولی دیگر آرزوی همراهی قدرت واندیشه با هم باطل بوده است.روز های اول ودوم را که مصادف به روز خاک سپاری وفاتحه مرحوم احمد ولی خان کرزی بود میتوان بهانه بخاطر دوستداران قدرت دانست اما روز سوم که روز فاتحه داری داد نورانی بود وهمه فارغ از دغدغه های اضافی دربار بودند باز هم جزء از معینان وزارت اطلاعات وفر هنگ دیگر هیچکسی از مرکز قدرت وحلقه حاکمیت جهت همدردی با فامیل یکی از شخصیت های فر هنگی وسیاسی کشور چون داد نورانی حاضر نبود.اینجاست که میتوان گفت خط ثروت وقدرت در افغانستان از خط فکر اندیشه وبیداری سیاسی جداست.

مقایسه دو پیکر: سر زمین من سر زمینها بت هاست درین سر زمین بر قامت بی روح طلا و دالر بوسه می زنند ودر پای تابلوی سر مایه زانو می زنند وقدرت را می پرستند واما روح اندیشه و فرهنگ را با خدنگ توهین وتمسخر تعقیب میکنند وبا نگاه سرد از دور ترین فاصله بی مهری را نثار روح پرتحرکی میسازند .آ واما نانکه تبلور وتجسم قدرت وسر مایه اند در محراق توجه بزرکترین مدعیان فرهنگ و اندیشه قرار دارند. بلی این نمایش در مراسم دفن جنازه و فاتحه بی یار ویاور داد نورانی از خیل فرهنگیان بی زر وزور ومراسم خاکسپری وفاتحه خوانی پر ماجرائی برادر جناب رئیس جمهور خیلی محسوس بود.داد نورانی یک خانه کرائی دو اطاقه داشت و کوچکترین سر پناه امروز در کابل ندارد به همین دلیل از نظر افتاد و نزدیکترین یاران و دوستان دوران حیاتش از پاک کردن قطرات اشک اطفال یتیم ودر مانده اش عار داشتند اما حاضر بودند بخاطر رضائت ارباب قدرت با بم وباروت بازی کنند .لذا نمیتوان پیکر زور وفرهنگ را با هم مقایسه کرد.بلی داد نورانی رفت اما فریاد دادخواهی اش همچنان درفضای کشور طنین انداز است.فریاد برائت از دوستان دروغین، فریاد ندامت از دوستی دوستان قدر ناشناس. وفریاد تعهد وپیمان جدید. فر هنگیان عزیز کشور باید چنین باشد راه شما از راه تشنگان قدرت وشیفتگان خان دربار جداست هرگز شکار شعار های رنگه وریائی شان نشوید که مانند داد نورانی در روز وداع با چشمان باز ومنتظر به ابدیت میروید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا