خبر و دیدگاه

سکوت ننگین

karzai_kale_hoofd

از سخن ارزشمند استاد خلیل اله خلیلی می آغازم که:

گلگون کفنان را چه بهار و چه زمستان      

خونین جگران را چه بیابان چه گلستان                

در کشور ا تش زده در خانه ی ویران          

کس نیست که زند بوسه برخسار یتیمان          

کس نیست که دوزد بتن مرده کفن وای    

ای وای وطن وای ای وای وطن وای

فرزانه مرد شاعر ماندگار زمانه ها استاد خلیلی که یاد سبز و روشن اش باقسیت در حدود سه دهه قبل این پارچه حماسی را سروده بود. من در آن ایام خورد سال بیش نبودم و از اوضاع و آنچه که بر افغانستان میگذشت چیزی نمی دانستم، و اما بعد سالیان که این سروده استاد خلیلی را مطالعه نمودم همیش (وای وطن) گفتن را تکرار و مکرر ورد زبان دارم. استاد فقید خلیل اله خلیلی میدانست که افغانستان در بدترین حالت غیر قابل باور قرار خواهد گرفت و چنان در فاجعه ی سخت عمیق و دردناک فرو خواهد رفت که بیرون رفت از بحران بوجود آمده بسیار محال و نهایت خواهد بود، چنانچه اکنون میبینیم و میشنویم که واقعیت همان بوده که بزرگانی چون استاد خلیلی پیش بین شده بودند.  

شرایط درد آلود کنونی سرزمین ما زشت تر از غم انگیز بودنش، زخم ناسور و غیر مداوا برای هر انسان وطن دوست افغانستان گردیده که در لابلای این درد،هجران و یاس یکایک را چون موریانه میکاهد و فریاد رسای ملت داغدیدهء ما را تا هفت آسمان بلند است، اما درعوض قدرت طلبان و تشنه گان پست و مقام، مسلمان زاده های منفور شیطان صفت که در نظام و حکومت حاضر در تنش میان هم و سلب (صلاحیت؟) های همدیگر قرار دارند و اندک توجه به وضع ناهمگون و نامیمون کشور و ملت ندارند و اگر هم دارند سمبولیک و نمایشی است و بس، انتظار چه را باید داشت؟

و اما …. اکنون در نظر خود مجسم بسازیم که اگر در آپارتمان و یا حویلی ما اندک آتش سوزی آغاز گردد در چه حالت قرار میگیریم و تا چه حد سراسیمه و مظطرب میشویم که مبادا سبب مرگ و ویرانی گردد. در کشور ما غیر از آنکه در صد سال پسین چه گذست و میگذرد، از ولایت ننگرهار و اندوه مردم آن سخن بگویم که در مدت زمان بیش از سه هفته است کهدر حدود هزار راکت و حملات هوایی از داخل خاک ناپاک و منفور پاکستان در ولسوالی های آن ساحه جریان دارد که ساکنان نواحی آسیب رسیده در آتش، مرگ و زندگی دست و پا میزنند و مدد میخواهند. اگر چنین عمل ضد انسانی و بشری از جانب افغانستان علیه نیم فاره هند یا پاکستان امروزی این زخم پلید و نا مداوای سرطان صورت میگرفت، غیر آنکه حامد کرزی با دار و دسته مافیایی اش الی خود اسلام آباد (اسلام نما) فراخوانده میشد بل تمام شرق و جنوب افغانستان با طیارات جنگی نوکران انگلیس (پاکستان) بخاک و خون کشانیده میشد.                                                                                                                        

ولی… در عوض سکوت ننگین حامد کرزی ریس جمهور، وزرای دفاع و داخله در قبال این وضعیت دلخراش و تکاندهنده به مفهوم آنست که نمیخواهند که سبب ملول شدن و خشم بیشتر سرداران پاکستانی شان گردند، چه جای آنکه ( اخطار! دهند یا به عمل مثل اقدام نمایند؟). ( تاریخ جهان، ددمنشان پاکستانی را بهتر میشناسند).             

اکنون… غیر اعتراضات مردم، کیست! و کجاست؟ آن که، دامن آتش گرفتهء ساکنان بی دفاع و بی گناه ساحات متضرر ولایات ننگرهار کنر و پکتیا را خامش سازد و مرهمی بر زخمهای شان بگذارد؟                

در سرزمین که نیرو های نظامی بیش از چهل کشور مستقر هستند و خود نیز ادعا دارند که بیش از دوصد هزار سرباز اردو و پولیس دارند نمیتوانند از اراضی و حدود اربعه خود دفاع نمایند، چگونه بعد از خروج نیروهای نظامی امریکای سیه کار و متحدین اش امنیت کشور را تآمین خواهند نمود؟                                                     

پاکستان بعد از کشته شدن فرزند ناخلف و نا حلال اش (بن لادن) قاتل و دهشت افگن جلاد، نهایت متآثر، متآلم و اندوهگین است و از جانب دیگر سرافگنده و شرمساری که ( لادن وهابی ) در منزل خودش کشته شد.همین است که بخاطر اعاده آبروی خود (( اعلان میدارد که: طالبان پاکستانی و افغانی از هم مجزا بوده و هستند! حملات تروریستی از داخل خاک افغانستان بداخل خاک پاکستان صورت میگیرد! و بسیار یاوه سرایی های دیگر)). باز هم در مقابل سکوت ننگین دولت و شخص حامد کرزی، افاده میکند که درد تباهی و ویرانی جنگ تحمیلی را فقط و فقط ملت و غیر نظامیان بدوش بکشد و هر آن روز انسان های قربانی حملات پاکستان خون آشام گردد. که داغ ترین موارد آن: انفجار و حمله وحشیانه در داخل شفاخانه لوگر در ۲۷ جون سال روان ۲۰۱۱ م که منجر به کشته و زخمی شدن بیشمار گردید، حمله انتحاری در حوزه اول امنیتی شهر کابل، هجوم و انتحار هفت شخص درنده درهتل انترکانتینینتال در پایتخت در ۲۹ جون ۲۰۱۱ م، حمله نامردانه به بس شهری میان شاهراه قندهار و نیمروز در ۳۰ جون ۲۰۱۱ م، نمایانگر صحت گفتار بالا است.                                                                                

عطف توجه اینست که: گلبدین نژاد پرست جنایتکار و آدمکش که علیه حکومت فعلی قرار دارد و دست اش تا آرنج بخون انسانهای بیگناه افغانستان غرق است، داماد این تبهکار ( بهیر غیرت) به تقاضای حامد کرزی از چنگ و زندان امریکایی ها در افغانستان رها گردید، این عمل ریس جمهور نمک دیگریست بر زخمهای مردم خصوصآ ساکنان ولایت ننگرهار، کنر، پکتیا و پکتیکا، به ارمغان آورد و بجای آنکه با جنایتکاران مقابلله و برخورد جدی نماید لکن برعکس درنده گان و قاتلین را از زندان رها مینماید. بدون شک نه تنها که (بهیر) به دولت سفاک کنونی نمی پیوندد بل سبب کشتار و ویرانی بیشتر در کشور خواهد گردید. همانند فرار بیش از پنجصد تن طالب از زندان ولایت قندهار که وضعیت افغانستان را بیشتر از حد دگرگون نموده است. حامد کرزی در خواب، خیال و رویای دیگریست… و بخاطر بقای خود حاضر با هر گونه معامله شرمسارانه و سکوت ننگین است.

چنانچه در مطبوعات و رسانه ها از خواسته های جدی صدراعظم پاکستان آصف زردادی در سفر اخیر حامد کرزی به پاکستان چنین تذکر داده شده بود که: “حامد کرزی باید امتناع بورزد از عقد معاهده‌ی استراتژیک با امریکا، فرو رفتن به سازمان همکاری‌های شانگهای، به رسمیت شناسی خط دیورند، خودداری از اعمار بند آبگردان روی دریای کابل، گرفتن مشوره‌ی پاکستان در تعیین وزرای دفاع، داخله و ریاست امنیت ملی، و موارد دیگر…” جای شک و شبه نیست که (کرزی) بسیار خواسته های (زردادی) را پذیرفته باشد و شاید هم در عمل پیاده نموده و یا تحقق میبخشد بدون آنکه همه میدانند و مانند آفتاب روشن است که پاکستان در داخل نظام فعلی رسمآ فعالیت دارد و در تصمیم گیریها دخیل است. و کلام آخر اینکه حامد کرزی ریس جمهور باید بداند و از خواب غفلت و بیخبری بیدار گردد که خشم ملت خشم خداست و خانه برانداز. باید پند بگیرد از کشور های خاور میانه، از نابکاران همدست امریکا و اسراییل چون: روسای جمهور زین العابدین بن علی از کشور تونس، حسنی مبارک از کشور مصر، علی عبداله صالح از کشور یمن و خیزش و قیام سرتاسری مردمی کشور های بحرین، لیبیا و سوریه که نابود میسازد کاخ ستم را و ارزش به وابستگی به اجنبی ها را ندارد و به ترک سر نمی ارزد. به قول حافظ شیرازی شاعر توانا: 

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است

کلاه دلکش است اما به ترک سر نمی ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیی دون بگذر

که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی ارزد


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا